بالاترین
کیان ثابتی ـ در آبان ۱۳۶۱، براساس حکم دادستان کل انقلاب، حجتالاسلام سید «ضیاء میرعمادی»، با حفظ سمت در دادسرای انقلاب اسلامی بندرعباس، بهعنوان دادستان انقلاب اسلامی شیراز تعیین شد. این فرد بلافاصله پس از انتصاب، دستور دستگیری چهل بهایی را در شیراز صادر کرد و ماموران سپاه در طی روزهای اول و دوم آبان، بهاییان را بازداشت کردند. بازداشتشدگان در سپاه پاسداران شیراز، تحت شدیدترین بازجوییها قرار گرفتند.
سیوهشت روز بعد، میرعمادی حکم بازداشت چهل بهایی دیگر را در شهر شیراز صادر کرد. در روز ۸ آذر، بازداشتشدگان قبلی به زندان عادل آباد شیراز منتقل شده و بازداشتشدگان جدید جایگزین آنان در بازداشتگاه سپاه شدند.
یکی از زندانیان آن دوره که در این گزارش او را «ماهان» مینامیم، میگوید: «دادستان تصمیم داشت هر چهل روز، چهل تن از بهاییان شیراز را دستگیر کند و آنها را برای تغییر عقیده تحت فشار قرار دهد، زندانیان سری دوم لیست بعدی را دیده بودند. طرح میرعمادی این بود که با دستگیری گسترده بهاییان و تحت فشار قرار دادن آنان برای ترک اعتقادات مذهبی، جامعه بهایی شیراز ازبین خواهد رفت. شاید اعتراضات جهانی مانع بازداشت سری بعدی شد.»
سرانجام، دادستان انقلاب شیراز در گفتوگویی با روزنامه «خبرجنوب» به تاریخ سهشنبه ۲آذر۱۳۶۱، در برابر اعتراضات مجامع بینالمللی حقوقبشری در رابطه با دستگیری گسترده بهاییان شیراز واکنش نشان داد و ادعا همیشگی جمهوری اسلامی را در مورد بازداشت و اعدام بهاییان عنوان کرد. میرعمادی مدعی شد که «ما افراد را بهصرف اینکه اسلام را قبول ندارند دستگیر نمیکنیم، بلکه این افرادی که بهایی هستند و دستگیر میشوند، افرادی میباشند که تشکیلاتی بوده و وابستگی به صهیونیسم بینالملل دارند.»
دادستان انقلاب شیراز این سخن را درحالی مطرح کرد که به بهاییان بازداشتشده اعلام شد که هرکس ترک عقیده کند و مسلمان شود، بلافاصله آزاد خواهد شد؛ در غیر این صورت حکم اعدام او صادر خواهد شد. همچنین او چند روز پیش از اعدام شانزده بهایی، [ده زن و شش مرد] به رییس زندان ابلاغ کرد که برای بهاییان جلسه استتابه برگزار کند و هرکسی توبه نکرد و اسلام نیاورد، اعدام شود.
در کارتهای ملاقات زندانیان بهایی هم در بخش اتهام، حرف «ب» گذاشته شده بود که نشان از اتهام بهایی بودن فرد داشته است.
آغاز دستگیری بهاییان در شیراز
در روز اول آبان ۱۳۶۱، ماموران سپاه، سیوهشت بهایی در شهر شیراز را با حکم دادستان دستگیر و همگی را به مرکز فرماندهی سپاه منتقل کردند.
بازجوییهای بهاییان حول دو محور «انکار اعتقادات دینی و اسلام آوردن» و «معرفی بهاییان دیگر» بود. بازجوییها بهشکلهای انفرادی، جمعی و رودررو انجام میگرفت. بازجویان نقابدار برای رسیدن به خواستهشان، بازداشتشدگان را با توهین، تهدید و تعزیر تحت فشار قرار میدادند.
ماهان میگوید در طی بازجوییها، چهار تن از خانمهای بهایی بهشدت تعزیر شدند. «نصرت غفرانی [یلدایی]» و «طوبی قره گوزلو [زائرپور]»، دو تن از زنان بهایی بودند که در بازجوییهای سپاه تعزیر شدند.
یکی از زندانیان سیاسی سابق که مدتی با طوبی زائرپور در سپاه بوده، تعریف کرده: «وقتی ایشان را کفپایی زدند و انگشت پایشان شکسته و خونریزی داده بود، این خونها در زیر پوست ایشان لخته شده و درد شدیدی داشتند، لذا ایشان را به بهداری بردند و خون را از پایشان کشیدند.»
همچنین «علیا روحی زادگان»، یکی از زندانیان بهایی آن دوره میگوید: «نصرت یلدایی پس از انتقال به عادل آباد بهشدت ضعیف و نحیف شده بود. او روز بعد بهبهانه حمام رفتن از من خواست بهدلیل اینکه حمام خیلی کثیف بود و جایی برای گذاشتن لباس و حوله نداشت، وسایلشان را نگه دارم. وقتی که لباس را از تن بیرون آورد بینهایت وحشت کردم، زیرا دیدم براثر شکنجه که با کابل سیمی به پشت شانه و کمرشان زده بودند، پشتشان تاول تاول شده بود؛ خیلی ناراحت شدم. گفت بیش از دویست ضربه شلاق به پشت کمرم زدند و بازجوها به من گفتند که مبادا به همسلولیهایت حرفی بزنی، اگر بگویی باز شلاقت خواهیم زد.»
بهاییان از انجام هر نوع فریضه دینی و خواندن دعا ممنوع بودند و اگر مشاهده میشد که فردی حتی در سکوت در حال خواندن دعا است، مورد مواخذه و تنبیه قرار میگرفت. زنان بهایی در اواخر بازداشتشان در سپاه، دو بار با خانوادههای خود ملاقات کردند. این دیدارها به این صورت بود که بازداشتیها به مدت یک دقیقه کنار دیوار میایستادند و خانوادههایشان از پشت شیشه به آنان نگاه میکردند. هیچکدام از طرفین حق اشاره، لبخند زدن، تکان دادن دست یا سر، و صحبت کردن نداشت. پس از یک دقیقه، بازداشتشدگان را از محل ملاقات به سلولهای خود برمیگردانند.
در سری اول جمعا دوازده زن بهایی بازداشت شدند. «مونا محمودنژاد، زرین مقیمی، طوبی زائرپور، نصرت یلدایی، اختر ثابت و سیمین صابری» از جمله این گروه بودند.
انتقال به زندان عادل آباد
در ۸ آذر۱۳۶۱، بازداشتشدگان سری اول پس از سیوهشت روز بازجویی سخت، به زندان عادل آباد منتقل شدند. چهل بهایی دیگر در آن روز دستگیر و به بازداشتگاه سپاه پاسداران برده شدند. این سری هم در دی، بهمرور به زندان عادل آباد منتقل شدند. دوازده تن از بازداشتشدگان سری دوم را زنان تشکیل میدادند. «مهشید نیرومند»، «شهین دالوند»، «طاهره ارجمندی [سیاوسی]»، «عزت جانمی [اشراقی]» و دخترش، «رویا» از بازداشتشدگان آذر بودند.
ماهان میگوید: «خانمهای بهایی را در طبقه سوم جا میدهند. مسوولین زندان، طبقه اول را توابین، طبقه دوم را متزلزلین و طبقه سوم را خبیثها نامگذاری کرده بودند، ولی زندانیان آن را مقاومها نام گذاشته بودند. بهدستور دادستان، زندانیان طبقه سوم از هیچ نوع امکاناتی مانند ملاقات حضوری، مرخصی و عفو برخوردار نبودند. در این بند بهجز بهاییان، تعدادی از زندانیان وابسته به سازمان پیکار و کمونیستهای سر موضع هم بودند. بعد از مدتی، زندانیان عادی مانند قاتل، دزد، موادفروش، تنفروش و…، را هم به این بند میآوردند تا با این کار مقاومت زندانیان را بشکنند.»
ماهان ادامه میدهد که ملاقاتها هر هفته، شنبه بعدازظهرها بهصورت کابینی با حداکثر چهار تن از منسوبین درجه یک به مدت هشت دقیقه انجام میگرفت. در ابتدای ورود به زندان عادل آباد، اجازه ارسال نامه از زندان طبق شرایط خاص داده شده بود، ولی بعد از دو-سه ماه، نامههای زندانیان را به خانوادهها نمیدادند یا نامههای خانوادهها بهدست زندانی نمیرسید، ناچار همه از نوشتن نامه منصرف شدند.
پس از ورود زندانیان بهایی به زندان عادل آباد، مراحل بازپرسی و دادگاه بهاییان هم آغاز شد. در این مقطع، همه تلاش نیروهای امنیتی و قضایی معطوف به تحت فشار قرار دادن بهاییان برای انکار اعتقادات مذهبی خود و مسلمان شدن بود. حتی نگهبانان و ماموران زندان هم از هر فرصتی برای گفتوگو با زندانیان بهایی استفاده میکردند تا آنها را بهزعم خویش مسلمان کنند و از این راه ثوابی ببرند.
در چهارشنبه ۱۵دی۱۳۶۱، روزنامه محلی «خبرجنوب»، در خبری تحت عنوان «یک عضو موثر بهاییت در شیراز اعدام شد»، از اعدام یکی از بهاییان بهنام «هدایتالله سیاوشی» اطلاع داد.
ورود کمیسیون ماده هشت به شیراز و صدور قرار وثیقه
در ۲۴آذر۱۳۶۱، فرمان هشت مادهای از طرف روحالله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی صادر شد. در این حکم میزان و حدود مقامات دولتی بهخصوص مقامات قضایی تعیین شد. در اواخر دی، هیاتی از طرف ستاد مذکور شامل سه نماینده از قوای سهگانه کشور برای تحقیق درباره طرز رفتار با زندانیان و بازرسی از زندان محلی، به شیراز اعزام شد. مشخص نیست اعزام هیات بهدلیل نامهها و پیگیریهای فراوان خانوادههای بهاییان زندانیان بوده، یا بهدلایل دیگری بوده است.
همزمان با حضور کمیسیون ماده هشت در شیراز، چند تن از بهاییان بهطور ناگهانی با وثیقه آزاد شدند. ارتباط کمیسیون مزبور با آزادی این چند بهایی در پرده ابهام است، ولی این اطلاع وجود دارد که تعدادی از خانوادههای زندانیان به این کمیسیون مراجعه و درخواستهای خود را در مورد بلاتکلیفی نزدیکانشان کتبی ارائه دادهاند.
در ۲۶دی، «روحیه جهانپور» با تودیع وثیقه ۷۰۰ هزار تومانی آزاد شد. بعد از او، چند تن دیگر از بهاییان هم با وثیقه آزاد میشوند، اما مبلغ وثیقه روزبهروز بالا میرفت به همین دلیل، زندانیان تصمیم گرفتند تا از گذاشتن وثیقه برای آزادی خودداری کنند. مهشید نیرومند و رویا اشراقی، از جمله زندانیانی بودند که حاضر به گذاشتن وثیقه نشدند و اظهار داشتند که تا زمان دادگاه در زندان خواهند بود. این دو در ۲۸خرداد۱۳۶۲ اعدام شدند.
برگزاری دادگاه و اعلام خبر صدور حکم اعدام
ماهان میگوید که دادگاهی قانونی برای او و خانمهای دیگر برگزار نشد. دادگاه این طوری بود که آقای قضایی فقط فحش میداد و در بین توهینها میپرسید اسلام میخواهی یا اعدام؟ جلسه دادگاه چند دقیقه بیشتر نبود. بعد از بیرون آمدن، همگی منتظر حکم اعدام بودیم.
در ۲۳بهمن، روزنامه خبرجنوب اطلاعیهای از سوی دادگاه انقلاب شیراز منتشر کرد که در آن از صدور حکم اعدام ۲۲ تن از بهاییان شیراز اطلاع داده بود. در زندان خبر روزنامه اینطور پخش شده بود که به مناسبت ۲۲بهمن سالگرد انقلاب، ۲۲ بهایی به اعدام محکوم شدند.
در ۳اسفند، قضایی حاکم شرع در مصاحبه با خبرجنوب، حکم مزبور را تایید کرد و گفت که در جمهوری اسلامی ایران برای بهاییت و بهاییان کوچکترین جایی نیست. به بهاییان تذکر میدهم تا دیر نشده از بهاییت تبری جویند و به دامن اسلام بیایند.
در ۴اسفند، میرعمادی دادستان انقلاب، همه زندانیان [مرد- زن] بهایی را در سالنی جمع کرد و به آنان اعلام کرد که حکم همه بهجز چند نفر اعدام است. احکام به تایید شورایعالی قضایی هم رسیده، ولی او هنوز امضا نکرده است. هرکسی میخواهد جان خود را نجات دهد، فرصت دارد تا از اعتقاد خود برگردد و مسلمان شود. در انتهای جلسه، بهاییان به سلولهای خود برگشتند و تهدیدات دادستان هیچ تاثیری بر اعتقاد آنان نداشت.
چرا همه بهاییان اعدام نشدند؟
ماهان در پاسخ به این پرسش میگوید: «حاکم شرع به همه گفته بود چون از بهایی بودن تبری نکردید، حکمتان اعدام است؛ برای همین همگی منتظر حکم اعدام بودیم. شورای عالی قضایی حکم اعدام بعضیها را تایید نکرد که کسی از این اسامی اطلاع نداشت.
در فروردین ۱۳۶۲، حجتالاسلام «قنبری» جایگزین قضایی شد و او تعداد زیادی از احکام را تغییر داد. اما واقعیت این است که در دادن حکم به افراد، هیچ حسابوکتاب مشخصی وجود نداشت.»
الان هم همین شرایط وجود دارد، بعضی آزاد میشوند که هیچ امیدی به آزادی آنها نیست و بالعکس، کسانی حکم زندان میگیرند که همه منتظر آزادی او هستند. امروزه، این درباره همه زندانیان عقیدتی و سیاسی صدق میکند، اما ماهان درباره احکام آن دوره میگوید: «میتوانم بهصراحت بگویم قاضی اصلا پروندههای ما را نخوانده بود و حکم را بازجویان صادر کرده بودند.»
نظر خمینی در مورد زندانیان بهایی شیراز و استتابه
انتشار خبر حکم اعدام بهاییان شیراز با اعتراضات جهانی همراه بود. در اوایل خرداد ۱۳۶۲، «ریگان»، رییسجمهور وقت آمریکا، از آیتالله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی عفو ۲۲ بهایی محکوم به اعدام را درخواست کرد. یک هفته بعد، آیتالله خمینی در نطقی اظهار کرد که «اگر هیچ مدرکی هم برای مقصر بودن آنان وجود نداشت، همین طرفداری ریگان از آنان، خود مدرک اثبات جاسوسی آنان بهنفع آمریکا بهشمار میرود.»
بهنظر میآید سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی، اعدام بهاییان شیراز را تسریع کرد.
بنا به گفته یکی از زندانیان، روز یکشنبه۲۲خرداد، دادستان به طبقه سوم میآید. او به بهاییان اعلام میکند که حکم اعدام همه تایید شده ولی من هنوز امضا نکردم، سپس به «تراب پور»، رییس زندان که همراهش بوده میگوید که برای اینها چهار جلسه استتابه بگذارید، اگر ارشاد شدند آزاد، در غیر این صورت حکمشان را امضا میکنم.
دوشنبه۲۳خرداد، تراب پور خانمها عزت جانمی [اشراقی] و زرین مقیمی را به دفترش احضار و از آنان بهجای چهار جلسه، چهار تا سوال میکند. سوالات این بوده که آیا حاضرید از عقیده خود دست بردارید و مسلمان شوید؟ نظرتان درباره خاتم النبیین چیست؟ شما میگویید تابع دستورات دولت هستم، دولت هم عقیده شما را پوچ میداند، آیا حاضر به اطاعت از دولت هستید؟ با توجه به حمایت ریگان از شما، آیا میپذیرید جاسوس آمریکا هستید؟
آن دو هم میگویند ما تا آنجایی تابع دستورات حکومت هستیم، که مخالف اعتقاداتمان نباشد.
سهشنبه۲۴خرداد، رویا اشراقی، سیمین صابری، مهشید نیرومند، شیرین دالوند، طاهره ارجمندی و اختر ثابت، به دفتر تراب پور برای استتابه احضار میشوند. در این جلسه فقط یک سوال از آنان پرسیده میشود که آیا حاضرید دست از عقیده خود بردارید؟ در زیر آن هم نوشته شده بود آیا پاسخ خود را چهار مرتبه تایید میکنید؟ هر شش زن بهایی پاسخ «نه» را تایید و امضا کردند.
اعدام ۱۶ بهایی در طی دو روز
در ۲۶خرداد۱۳۶۲، شش مرد بهایی به نامهای «افنان»، «اشراقی»، «یلدایی»، «سیاوشی»، «حق بین» و «آزادی»، اعدام شدند. بعدازظهر ۲۸خرداد۱۳۶۲، ملاقات زنان بهایی با خانوادههایشان بود. آنها در ملاقات از اعدام مردان مطلع شدند. عزت جانمی [اشراقی] همسرش، رویا اشراقی پدرش، عزت یلدایی پسرش و طاهره ارجمندی [سیاوشی] همسرش، در بین اعدام شدگان بودند.
بعد از ملاقات، زندانیان برای برگشتن به بند حرکت میکنند که رییس زندان در کنار در ایستاده و اسامی ده تن از آنان را با خواندن از روی کاغذی صدا میکند و با خود میبرد. عزت جانمی [اشراقی]، رویا اشراقی، مونا محمودنژاد، عزت غفرانی [یلدایی]، شیرین دالوند، مهشید نیرومند، طاهره ارجمندی، سیمین صابری، اختر ثابت و زرین مقیمی، این ده زن بهایی بودند.
فردای آن روز، خبر اعدام آنان را به خانوادههایشان رسید. ماموران پیکرهای این زنان را بدون انجام مراسم مذهبی در قبرستان بهاییان شیراز دفن میکنند. یک سال بعد، این قبرستان توسط دولت مصادره میشود. در سال ۱۳۹۳، گورستان بهاییان شیراز برای ساختن مجتمع فرهنگی- ورزشی سپاه تخریب میشود.
یکی از زندانیان تعریف میکند که اعدام این ده زن بهایی موجب بهت و ناراحتی سایر زندانیان طبقه سوم شد. این زنان بین زندانیان عادی خیلی محبوب بودند، به همین خاطر یک هفته قبل از اعدام، زندانیان عادی را منتقل کردند و دو هفته بعد از اعدام، آنها را دوباره برگردانند. احتمالا مسوولین زندان میترسند اعدام خانمهای بهایی موجب شورش و سروصدا زندانیان عادی شود.
اگر کسی اعدام میشد، هیچکس حق گریه کردن نداشت و تنبیه میشد، زیرا گریه یعنی اعتراض به حکم قاضی شرع، اما بعد از اعدام ده خانم بهایی، زندانیان سیاسی برای تسلیت به اتاقهای بهاییان میآمدند و بلند بلند گریه میکردند.
آنچه از چگونگی اعدام این ده زن میدانیم
حدود ده روز بعد از اعدام ده زن بهایی، نگهبانان زندان، «الهه» یکی از زندانیان سیاسی را برای اعدام میبرند. الهه در زمان خروج از بند خیلی ناراحت بوده و با جیغ و گریه سعی میکرده مانع بردنش شود. حدود دو ماه بعد، یک زندانی سیاسی با نام مینو [نام مستعار] به زندان عادل آباد و طبقه مقاومها منتقل میشود. او ماهها در سلول انفرادی سپاه بوده است.
او برای زندانیان بهایی تعریف کرده که الهه شب قبل از اعدام پیش او بوده است. الهه آرام بوده و گفته است که در آمبولانس خیلی سروصدا میکرده که راننده آمبولانس سرش داد زده که چرا اینقدر از مرگ میترسی؟ از بهاییها یاد بگیر، همه با هم دعای دستهجمعی میخواندند. یکیشان، شیرین هم یک دعایی خواند و همه آرام گوش میدادند.
در زندان عادل آباد اعدامیها را با آمبولانس میبردند و در سایر موارد مانند انتقال به دادگاه، از مینیبوس استفاده میکردند.
در روایتی دیگر، «رهبر صابری»، برادر سیمین صابری نوشته است «یک دستهگل از طرف فردی ناشناس برای مادربزرگ شیرین میرسد. مدتی بعد، سربازی مادربزرگ را در خیابان میبیند و میگوید که من آن گلها را فرستادم. او خود را راننده ماشینی معرفی میکند که زنان بهایی را به محل اعدام برده است.»
مرکز اسناد حقوقبشر ایران نوشته است که بر طبق گفته تنها شاهد عینی این ماجرا که برای دادن اطلاعات داوطلب شده است، راننده مینیبوسی که خانمها را به میدان چوگان برده نوشته است که این خانمها یکبهیک به دار آویخته شدند. مونا محمودنژاد، نوجوان هفده ساله، آخرین کسی بوده که به دار آویخته شده است.
همچنین مرکز اسناد حقوقبشر، از یک زندانی غیر بهایی نقل کرده است که هنگامی که او در زندان انفرادی سپاه شیراز بوده، خانم یلدایی و یک خانم جوان دیگر که مشخصاتش به رویا اشراقی شباهت دارد، در آخرین شب حیاتشان، به سلول او آورده شدند. خانم یلدایی به او گفته: «ما ده زن هستیم، وضعیت ما چنین است و امشب ما را به دار خواهند آویخت.» این زندانی غیر بهایی بازگو میکند که صبح زود پاسداران انقلاب آمدند و آن دو را بردند. اگر این گفته درست باشد، این خانمها برای مدت کوتاهی در زندان سپاه نگاه داشته شده و در بامداد ۲۹خرداد، به دار آویخته شدهاند.
سخن آخر، ماهان میگوید: «این ده خانم، افرادی خیلی عادی و معمولی بودند. عاشق زندگی بودند. فقط انسانهای باورمندی بودند و سر عقیدهشان هم ایستادند. خانم زائرپور در دادگاه به حاکم شرع گفته بود که آقای قضایی، من زندگیم را خیلی دوست دارم، ولی شما برای ما دو راه بیشتر نگذاشتید: اسلام یا شمشیر. خب، من عقیدهام را انتخاب میکنم.»