ارسال کننده :آقای محمود نعیمی 12دی
خبرگزاری هرانا – قتل الناز بابازاده، دختر اهل تبریز ساکن کوی ولیعصر یکی از اخباری بود که توام با شایعاتی در فضای مجازی مطرح شد، خبرگزاری هرانا پیشتر با اطلاع رسانی در خصوص مرگ این دختر جوان به سهم خود اطلاع رسانی کرده بود اما با این حال برخی از شهروندان شبهاتی را در مورد مرگ وی مطرح کردند و آنرا شایعه دانستند و برخی نیز انگشت اتهام را به سمت این خبرگزاری گرفتند، با گذشت دو سال از این جنایت گفتگویی با آقای خلیلی یکی از وکلای دادگستری تبریز که دسترسی مستقیم به پرونده ایشان داشتند انجام دادیم تا ضمن تنویر افکار عمومی در جهت رفع شبهات موجود گامی برداریم.
متن کامل گفتگو با محمدعلی خلیلی، وکیل پایه یک دادگستری به شرح زیر است:
در ارتباط با چگونگی قتل خانم الناز بابازاده، ادعاهای متعدد و بعضا متناقضی وجود داشته است شما در آن زمان در تبریز به عنوان وکیل دادگستری فعالیت داشتید آیا می توانید روایت نزدیک به واقعیت را در خصوص قتل این خانم برای خوانندگان ما شرح دهید؟
الناز بابازاده از فعالین جنبش سبز در سال ۸۸ بود که به خاطر موقعیتی که پدر و مادر وی داشتند به قول معروف گیر بسیجیها و سپاهیها نیفتاده بود و دائم به او اخطار رعایت حجاب و کم کردن فعالیتهایش را می دادند اما ایشان هیچ ترتیب اثری به این تهدیدها نمیداد و نهایتاً نیز بر اساس آنچه که اعلام شد ایشان را در خیابان ولیعصر تبریز به قتل رساندند و بعد شخصی به نام اخوی دستگیر و اعتراف کرد که من قاتل ایشان هستم لکن محتویات پرونده واقعیت را چیز دیگری نشان میداد.
منظورتان از اینکه واقعیت پرونده چیز دیگری بود چیست؟
اولا فردی که خود را به عنوان قاتل معرفی کرده بود در بازجویی ها اولیه اعلام کرد که من ایشان را در خیابان ولیعصر تبریز کوچه زهره به انگیزه ی سرقت خودرو به قتل رساندم چرا که خودم خودرو نداشتم، ولی بعدا مشخص شد که ایشان خودرو داشتند، دوما در بازجویی ها ایشان گفته بود که پس از کشتن خانم الناز بابازاده جسد وی را به تنهایی از صندلی راننده به صندلی مجاور جا به جا کرده و ماشین را سرقت کرده بود در حالی که خانم الناز بابازاده از لحاظ هیکل و جثه بزرگتر از این فرد بود که خودش را قاتل معرفی میکرد ( الناز ۹۵ کیلو و پسر ۶۵ کیلو) و امکان حمل جسد توسط وی به تنهائی ممکن نبود سوما ایشان همین طور گفته بود که قتل در خیابان ولی عصر و در حالی که دو نفر هم شاهد آن بودند رخ داده است در حالی که چنین گزارشی از عابرین به پلیس گزارش نشده بود و اصلا کسی صدای تیراندازی نشنیده بود. کوچه مذکور یک موقعیتی دارد که همیشه محل رفت و آمد است و چون در آن زمان نیز درب ورودی ساختمان اداری دانشگاه آزاد در اول همان کوچه بود غیر ممکن است آنجا کسیرا با اسلحه به قتل برسانند و متوجه نشوند
چهارما ایشان تا چهار روز بعد از دستگیری توسط ادارهٔ آگاهی هر چقدر وی را بازجویی کردند اصلا محل جسد را نمی دانست که دقیقاً چند ساعت بعد از ملاقات با خواهرشان در ادارهٔ آگاهی به بهانه دادن وسایل شخصی، ایشان اعلام کردند که میخواهم محل جسد را بیان کنم
پنجما زمانی که ماموران به همراه وی برای کشف جسد به محل مراجعه کرده بود، محل دقیق جسد را نمی دانست و پس از جستجوی ماموران جسد خانم بابازاده کشف شد.
و نکته مهم و آخر اینکه قاتل مدعی بود همان روز سرقت خانم بابازاده را به قتل رسانده است در حالی که زمانی که ماموران جسد خانم بابازاده را پیدا کردند تنها چند ساعتی از مرگ وی گذشته بود و هیچگونه تعفن و یا بادکردگی در جسد وجود نداشت در حالی که نیک می دانید که پس از گذشت یک هفته جسد بوی تعفن می گیرد و باد میکند و در تصاویر و فیلم برداری که صورت گرفته بود و من آنرا دیدم چنین آثاری وجود نداشت و حتی در فیلم تهیه شده از جسد انگشتر انگشت شست الناز در حال افتادن از انگشتش است در حالی که اگر وی چند روز قبل به قتل رسیده بود مانند سایر اجساد در اثر بادکردگی انگشتر اصلاً از دستش خارج نمی شد.
در گزارشات اولیه که منتشر شد بحث تجاوز جنسی هم مطرح بود آیا شما آنرا تائید می کنید و یا آیا پزشکی قانونی چنین موضوعی را تائید کرد؟
تجاوز جنسیوجود داشته منتهیمتأسفانه در گزارش پزشک قانونی در پرونده قید نشده بود اما یکیاز پزشکان پزشکی قانونی که خانم دکتری بود که با مادر الناز (که ایشان هم پزشک مامایی و متخصص زنان و زایمان هستند) ارتباط داشت؛ ایشان موضوع تجاوز را تائید و به اطلاع خانواده رسانده بود و من هم با واسطه افرادی که از نزدیکترین افراد خانواده بودند از موضوع مطلع شدم.
آیا به غیر از موضوع تجاوز مسئله دیگری هم بوده است؟
آنطور که از اوضاع ظاهری الناز و شواهد مشخص بود قبل از اینکه ایشان را بکشند اول پوست سرش را کنده بودند، دودندان جلویی فک بالا را کشیده بودند بعد گوشت دستش را از مچ تا آرنج کنده بودند و بعد از چند روز نگهداری ایشان با این شرایط اسفبار وی را به ضرب گلوله به قتل رسانده بودند. که تنها نبودن گوشت دست مچ تا آرنج در نظریه پزشکی قانونی درج گردیده بود.
اما پلیس معتقد بود که کنده شدن گوشت دست در نتیجه تغذیه حیوانات وحشی و درنده از جسد در محل کشف آن صورت گرفته است در حالی که در فیلم موجود در پرونده پوشش جسد خانم بابازاده مانتو ایشان بود که تا مچ دست پوشانده شده بود و در صورتی که حیوانات درنده چنین کاری می کردند اول باید به آستین مانتو ایشان آسیب می رسید ولی اینطوری نبود.
خانواده بابازاده چطور از قتل مطلع شدند و آیا پیگیری هم صورت گرفته بود؟ و فردی که بعدا اعدام شد چطور شناسایی شد؟
شبیکه خانم بابازاده مفقود شدند، پدر و مادر او رفتند از طریق دادسرا اعلام مفقودی کردند که پس ازیک هفته با روشن شدن گوشی تلفن الناز در دست دانشجویی بسیجی بنام اخوی فرد مظنون بازداشت شد.
آیا مشخص شده که این اقدام قاتل یا قاتلین انجام شده با چه انگیزهای بوده اساسا آنطور که در خبرها گفته شد افراد وابسته به بسیج بودند ؟
آنچه که مشخص است قتل با انگیزه انتقام گیری صورت گرفته است و با توجه به تهدیداتی که قبلا از سوی افراد وابسته به بسیج وجود داشت و خانواده ایشان به آن واقف هستند همه دال بر این است که قتل توسط این افراد یعنی بسیجیان صورت گرفته است از سوی کسی که خود را به صورت انتحاری قاتل ایشان اعلام کرد نیز عضو بسیج و دانشجوی دانشگاه آزاد تبریز بود.
و نحوه رسیدگی به پرونده هم روند غیر معمول داشت و خارج از نوبت به آن رسیدگی شد، دادستان بر خلاف کل پرونده های قتل در تبریز یک مصاحبه در روزنامههای محلی انجام داد و اقدام به معرفی قاتل خانم بابازاده کرد و انگیزه را هم سرقت عنوان نمود و گفت مسئله ی دیگری پشت پرونده نیست .
در همان مصاحبهای که شما اشاره کردید دادستان آقای اخوی (قاتل) را یک فرد معتاد معرفی کرد نه بسیجیو حالا شما میفرمایید که دانشجو هم بوده ،آیا اطلاعاتیدر رابطه با این فرد وجود دارد؟
ایشان دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز بودند که دانشجوی عضو بسیج بودن وی جزو بدیهیات مطرح شده در دادگاه بود و آقای اخوی، معتاد هم نبودند، الناز را هم تا آنجا که من میدانم هیچ شناختینداشتند متأسفانه ،دستهای پشت پرده بود و نخواستند که مشخص بشود چون به قول معروف این پسر خودش دارای اتومبیل بود و انگیزهای برای سرقت خودروی خانم الناز نداشت و از طرف دیگر این پسر خودش در اظهاراتش در پرونده عنوان کرده که من از در ساختمان اداری دانشگاه آزاد داشتم خارج میشدم که دقیقا همجوار کوچه زهره واقع در ولیعصر تبریز بودم که الناز را در ماشینش مشاهده کردم و او را همان جا کشتم و ماشینش را تصاحب کردم از طرفیآقای عباس زاده وکیل تسخیری قاتل ادعا کرده که قاتل دیوانه و معتاد بوده ولی گزارشپزشکیقانونی آنرا رّد کرده است و در مدارکشان در پرونده است که ایشان نه اعتیاد دارند و نه دیوانه هستند.
آیا مورددیگری هم در جریان بررسی این پرونده وجود داشت که این قتل را مشکوک جلوه دهد؟
اولا یک مسئلهای وجود داشت وقتیمتهمی مظنون به قتل است بعد جهت بازجویی در ادارهٔ آگاهیهست هیچ کس حق ملاقات با آن را ندارد غیر از بازپرس پرونده و بازجویانش اما به خواهر ایشان اجازه داده شد به بهانه دادن لباس ۱۵ دقیقه با این متهم ملاقات کند و بلافاصله بعد از آن فرد محل جسد را لو می دهد پس از آن که به محل هم می روند محل دقیق را نمی داند و ماموران آنرا پیدا می کنند و مورد دیگر رسیدگی سریع به پرونده و خارج از نوبت آن بود که معمولا استیذان از ریاست قوه قضائیه حداقل یک سالی به طول می انجامد ولی در مورد ایشان اینطور نبود.
مورد بعدی و مهم دیگری که بود یک شاهدی هم به دادگاه احضار شده بود که در روز دادگاه گفتند ایشان روز قبل فوت کرده است. قضیه شهادت ایشان هم از این قرار بود، با تلفن الناز در همان روز مفقودی با شماره ای تماس گرفته شده بود که در اثر تحقیقات اولیه توسط بازپرسی کشف گردیده بود و دادگاه با اصرار خانواده وی را هم پیدا و احضار کرده بود (بر خلاف سایر پرونده ها که بلافاصله باید دستگیر و اخذ توضیح می گردید نه احضار) تا بداند چه کسی با وی با این تلفن تماس گرفته است.
شما با توجه به اینکه دسترسیبه پرونده داشتید میدانید نام این شاهد چهبوده؟
نام این شخص را حضور ذهن ندارم ولیدر پرونده اسم ایشان هست جالب این است که بعد ازمفقودی الناز این تماس صورت گرفته بوده با این تلفن که گفتند یک شخص معتادی بوده که بر اثر اعتیاد روز قبل مرده است یعنیاجازه حضور در دادگاه به او ندادند .
در مورد تهدیدهای که صورت گرفته بود گزارشی به پلیس داده شده بود؟
در این خصوص خانم الناز بابازاده خودش یک شخصیت لوتی منش داشتند و پسر مانند بودند یک دختری بودند که نه تنها هیچ اهمیتی به حرفها و اخطارهای اینها نمیداد بلکه اقدام به توهین و تمسخر آنها هم می نمود و با آنها بگو مگو میکرد اینجور شخصیتی داشت و هیچگاه گزارشی به پلیس در این خصوص داده نشده بود.
آیا خانواده خانم بابازاده تحت فشار بودند؟ در خصوص مراسم ترحیم مشکلی وجود نداشت و آیا آزادانه این مراسم گرفته شد؟
در خصوص فشارها یکبار خبرنگاری که خود رامنتسب به تلویزیون صدای آمریکا معرفی کرد با منزل و احد از وکلای خانواده ایشان تماس گرفته بود برای انجام مصاحبه که بلافاصله ماموران امنیتی اقدام به احضار و تهدید خانواده نمودند که به هیچ وجه نباید این مصاحبه را انجام دهند اما در مورد مراسم محدودیتی وجود نداشت و در تبریز هم انجام شد.
دقیقا زمانیکه این بحث قاتل نبودن آقای اخوی به میان آمد شب همان روز که این مسئله داشت پخش میشد تلفنهای تهدید آمیز به خانواده ی خانم بابازاده شد و همان شب سه گلوله به سمت پنجره ی خانواده ایشان واقع در مجتمع ایرداک کوی ولیعصرشلیک شد که عکسهای تیر اندازی در پرونده موجود است و در رسانههای محلی آنزمان هم خبر آن منتشر شد.
واکنش خانواده ایشان در مورد مسائل مشکوکی که در پرونده ایشان وجود داشت چه بود؟
مادر خانم بابازاده در سالن دادگستری و دادگاههای تشکیل شده فریاد میکشید سر متهم که دختر من را تو نکشتی من میدونم قاتلین اصلیرا معرفیکن و خودت را فدا نکن
و سوال آخری که باقی است اینکه شما چطور به پرونده خانم بابازاده دسترسی داشتید؟
من به عنوان وکیل دادگستری اجازه مطالعه داشتم و پرونده در دسترسم قرار گرفت و توانستم اطلاعات دقیق را از پرونده به دست بیاورم البته وکلای ایشان متشکل از گروهی سه نفره از وکلا بود و چون دو نفر از اینها الان در ایران هستند من محدودیت دارم در رابطه با ارائه جزئیات بیشتر.
با تشکر از فرصتی که در اختیار هرانا قرار دادید.