مرزنشینان ایران در مرز میان زندگی و مرگ به سر میبرند. فقر و خودکشی، خطرات نظامی که مرزنشینان را تهدید میکند، بیکاری و دهها دلیل دیگر ساکنان مناطق مرزی را به آسیبپذیرترین قشر جامعهٔ ایران تبدیل کرده است.
چهرهٔ دردکشیدهٔ زن بلوچ، کودکانی که شناسنامه ندارند، زنانی که بیش از ده بار وضع حمل کردهاند، بیسوادی و نداشتن حداقلهای زندگی – آنچنانکه خانه و کاشانهٔ بسیاری از ساکنان سیستان و بلوچستان تنها یک کَپَر در دل صحراست – همه و همه نشان از ساز و کاری دقیق برای ایجاد نابرابری در میان گروههای اجتماعی در ایران دارد.
حوادثی که اخیراً در شهر سراوان روی داد، بدون شک مطالبهٔ جمع کثیری از اهالی سیستان و بلوچستان است. این استان فقرزده یکی از بیشترین نرخهای بیکاری را در میان استانهای ایران دارد.منبع:رادیوفردااز این گذشته، شرایط فرهنگی و اجتماعی در این استان و سایر استانهای مرزی کشور چنان وخیم است که آمار خودکشی بهویژه در میان زنان بسیار بالا رفته است. در این گزارش به ابعاد اجتماعی و فرهنگی فقر در استانهای مرزی ایران میپردازیم.
نابرابری، فقر و بیکاری
سیستان و بلوچستان، کردستان، ایلام و بوشهر از جمله محرومترین استانهای ایراناند. بهگفتهٔ نمایندهٔ زاهدان در مجلس شورای اسلامی، سهچهارمِ مردم سیستان و بلوچستان زیر خط فقر هستند. این در حالی مطرح شده که میزان سرمایهگذاری بخش دولتی در این استان بسیار اندک است و همین امر سبب نرخ بالای بیکاری و در نتیجه فقر میشود.
برای پیگیری وضعیت معیشتی مردم در سیستان و بلوچستان با یکی از خبرنگاران این استان تماس گرفتیم تا در روزهایی که کرونا از یک سو رونق بسیاری از مشاغل را از بین برده و بحران اقتصادی ایران از سوی دیگر بر این مردم فشاری مضاعف میآورد، از شرایط اجتماعی کنونی مردم در این استان باخبر شویم.
این خبرنگار که از ما خواست نام او را در این گزارش نبریم، گفت: «نباید بهراحتی پذیرفت که این میزان فقر و فلاکت در سیستان و بلوچستان تنها به دلیل شرایط اقتصادی کشور است. بسیاری از مردم بلوچ باور دارند که فقر در این استان سوپاپ اطمینانی برای حاکمیت است تا هرگاه که نیاز داشته باشد، از آن به نفع خود استفاده کند. بسیاری از مشکلات معیشتی مردم شهرهای این استان میتواند با احداث چند کارخانه و بهکارگیری نیروهای کار بومی برطرف شود؛ در حالی که چنین نشده است.»
از او پرسیدیم آیا این تصور درست است که برخی از مردم این استان برای فرار از فقر و سیر کردن شکم خود و خانواده به قاچاق مواد مخدر و یا سوخت متوسل میشوند؟ پاسخ داد: «به نظر میرسد این هم نوعی واکنش خاص در برابر رفتارهای جمهوری اسلامی باشد. بسیاری از گروههای بلوچ هیچ منبع مالی دیگری در اختیار ندارند تا بتوانند از آن برای کارآفرینی استفاده کنند.»
گفتههای یکی از شهروندان شهر بوکان در استان آذربایجان غربی نیز مشابه گفتههای این خبرنگار است.
او میگوید: «همه میدانند که کولبری جان بسیاری از فرزندان کُرد را گرفته است، اما چرا به این واقعیت اذعان نمیکنند که فقر و اجبار به چنین کارهایی نتیجهٔ تصمیم مستقیم جمهوری اسلامی است؟ مسئله بسیار آسان است. معادلهٔ فقر و سرکوب را اینگونه میتوان فهمید که حاکمیت برای از میان برداشتن مطالباتِ برحقِ کردها، مانند حق تحصیل به زبان مادری، داشتن رسانه مستقل، آزادی در اجرای مراسم دینی مردم کُرد که بسیاری از آنان یارسان و آشوری و اهل سنت هستند، بحرانهای مالی را بر آنها تحمیل میکند تا دیگر به مطالبات اصلیشان فکر نکنند. طبیعی است که شخصی با شکم گرسنه نمیتواند به توسعهٔ فرهنگ اصیل و کهن خود بیندیشد.»
شرایط فرهنگی و اجتماعی
بسیاری از ساکنان شهرها و روستاهای مرزی کشور ارتباطات فرهنگی دیرینهای با مردم آن سوی مرز داشتهاند. افزون بر ازدواج و روابط خویشاوندی، داد و ستدها و فرهنگ قومی مشترک نیز وجه اشتراک آنان در بسیاری از موارد است. با وجود این، با روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران و تیره شدن روابط دیپلماتیک با کشورهای همسایه، نوعی سوءظن پایدار نسبت به مرزنشینان ایران در آن سوی مرزها به وجود آمد. رگههایی از این امر را میتوان در چارچوب «اسلامی-ایرانی» جمهوری اسلامی دید که همواره آن را ترویج میکند و هویت قومی بسیاری از مرزنشینان را برنمیتابد.
از سوی دیگر سطح آموزش نیز در استانهایی مانند بوشهر، خوزستان، سیستان و بلوچستان و همچنین استانهای مرزی شمال غرب کشور بسیار پایین است. بهگفته یکی از بهورزان شهر سراوان، هنوز فرهنگ استفاده از وازکتومی و قرص ضدبارداری و کاندوم برای کنترل فرزندآوری در میان خانوادهها جا نیفتاده است.
افزایش جمعیت در این استانها و فقر دو ضلع از یک مثلث است که ضلع سوم آن رسوم نادرست فرهنگی است. یکی از کنشگران حقوق زن در ایران که سالهاست بر روی موضوع «ختنه زنان» کار کرده، به ما گفت: «بیش از ده سال است که با برگزاری کارگاههای آموزشی مختلف در مناطق مرزی کشور قصد فرهنگسازی برای ممنوعیت عمل ناقصسازی زنان را داشتهایم، اما بهرغم تمام تلاشهایمان هنوز در برخی از مناطق کردستان و هرمزگان شاهد ختنهٔ دختران هستیم.»
او در همین باره اضافه کردذ که «اگرچه تعداد این ناقصسازیها محدود است اما به نظر میرسد که میتوان با پشتیبانی دولت آن را به سرانجام رضایتبخشی رساند که دیگر هیچگاه شاهد چنین عملهایی نباشیم؛ حال آنکه نه حمایتی از سوی نهادهای دولتی وجود دارد و نه امیدی به حمایت».
این کنشگر حقوق زنان باور دارد که مرزنشینان قربانی یک جبر جغرافیایی نیستند، آنها سالهاست محکوم به نابرابری اجتماعی شدهاند.
افزون بر همهٔ این موارد، باید «خودکشی» را نیز بهعنوان یکی از مسائل جوامع مرزنشین در ایران بررسی کرد. شاید این روایت که بهتازگی در یکی از مناطق مرزی کشور خبرساز شد، بتواند به فهم نسبت افزایش آمار خودکشی و مسائل فرهنگ جاری در این مناطق کمک کند.
فاطمه دختر شانزده سالهای بود از خانوادهای با فرهنگی سطح پایین. با اینکه از پسرعمویش متنفر بود، مجبور به ازدواج با او بود. به ازدواج تن نمیداد، اما نمیتوانست کاری پیش ببرد و فقط با بد و بیراه مواجه میشد. زندگی در خانهای که حتی مادر هم زنستیز باشد و چشم امیدی به حمایت پدر یا برادر نداشته باشید، سخت است.
تاریخ نامزدی و عقد هم مشخص شد. فاطمه کنترل میشد. نمیتوانست هربار که میخواهد، از خانه خارج شود. گوشی موبایلش را گرفته بودند چون او کس دیگری را دوست داشت. با همسر برادرش تماس گرفت و گفت خودش را میکشد. از همان اول هم گفته بود. اعظم همدرد او بود چون خودش هم به اجبار تن به ازدواج داده بود. هشدار داد اما توجهی نکردند.
عاقبت چند روز قبل از نامزدی خودش را با بنزین به آتش کشید. شدت سوختگی آنقدر زیاد بود که پتوهایی که برای خاموش کردنش روی او انداخته بودند، به زخمها و گوشت بدنش چسبیده بود.
پیکر سوختهٔ «فاطمه»، جسد جوانان کولبر کردستان که سرما خون را در رگهایشان منجمد کرده و هزاران تصویر مشابهی که آنها را دیدهاید، از یک منبع ریشه میگیرند و آن تحمیل اجباری نابرابری و فقر در میان مناطق مرزی ایران است.
شاید گفتهٔ آن خبرنگار زاهدانی درست باشد که این فقر تحمیل میشود تا مردم به خواستههای اجتماعی و فرهنگی و اعتقادی خود فکر نکنند.