یک زن ترنس ناشنوا؛ چون ناشنوا هستم فکر می‌کردند از سلامت عقلی برخوردار نیستم

شایا گلدوست

«برایم کمیسیون مجدد در بیمارستان روزبه تشکیل دادند، وقتی برای دریافت مجوزهای لازم برای انجام جراحی موسوم به «تصدیق یا بازتایید» جنسیت به دادگاه مراجعه کرده بودم.

چون ناشنواهستم، فکر می‌کردند از سلامت ذهنی و عقلی برخوردار نیستم و صلاحیت تصمیم‌گیری برای خودم را ندارم. نمی‌دانم چرا فکر می‌کنند که فرد ناشنوا عقل کافی ندارد و یا بی‌سواد است و نمی‌تواند مانند دیگران زندگی کند؟»منبع:ایران وایر

«الهه» زن ترنسی است که به عنوان معلم ناشنوایان در یک مدرسه کار می‌کند.منبع:ایران وایر گزارش می دهد او به انسان‌هایی با توانایی متفاوت، مثل خودش، تدریس می‌کند. او با بدن منتسب به مردانه متولد شد و همه او را به عنوان یک مرد می‌شناختند، به غیر از خودش. او کودکی خود را از چهارسالگی به خاطر می‌آورد: «هیچوقت نتوانستم خودم را مرد بدانم، اما همیشه هم از بیان کردنش ترسیدم. دوست داشتم “الهه” باشم و این رازی بود بین من و خودم. از چهار سالگی احساس کردم که شباهتی به پسرها ندارم و بیشتر شبیه به دختربچه‌های اطرافم بودم. شش سالم بود که مرا در مدرسه ناشنوایان ثبت نام کردند تا زبان اشاره و گفتار یاد بگیرم و فکر می‌کنم اولین چیزی که توانستم بگویم این بود که من پسر نیستم و دختر به دنیا آمده‌ام. نمی‌دانم چطور در شش سالگی به این درک از جنسیتم رسیده بودم که می‌توانستم آن را بیان کنم.

وقتی در خانه لباس‌های دخترانه می‌پوشیدم، مادرم تنبیه‌ام می‌کرد، از آن به بعد این کار را یواشکی و دور از چشم آنها انجام می‌دادم. بارها از پدرم کتک خوردم، تبیه‌های بدنی وحشتناکی که یادآوریش هم حالم را به هم می‌ریزد، به این دلیل که پسر مورد علاقه‌اش نبودم. تنها ۱۱ سالم بود، هویت جنسیتی‌ام را نمی شناختم و نمی‌دانستم که ترنس هستم.»

ترنس به افرادی گفته می‌شود که جنسیت خود را متفاوت با جنسیتی که در بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به آنها نسبت داده شده، تعریف می‌کنند. ترنس‌ها می‌توانند خود را یک مرد یا یک زن بدانند و یا جنسیت خود را «نان‌باینری/غیردوگانه» دانسته و در هیچ کدام از دو گروه زنانه و مردانه تعریف نکنند.

الهه می‌گوید: «عشق نوجوانی را در دوران راهنمایی تجربه کردم. برایم عجیب بود که چرا عاشق یک پسر شده‌ام. در تنهایی با خودم گریه می‌کردم که چرا یک دختر به دنیا نیامده‌ام؟ اما هرگز جوابی برای سوالاتم پیدا نمی‌کردم. درباره خودم و هویتم سردرگم بودم و این سردرگمی مرا تا مرز دیوانگی کشانده بود. از خودم می‌پرسیدم چرا من؟ چرا با دیگران فرق دارم؟ من که هستم؟ هیچ چیز درباره مسائل جنسی و جنسیتی نمی‌دانستم و شاید ناشنوا بودن هم باعث می‌شد که دسترسی کمتری به اطلاعات و منابع داشته باشم.»

همه این فشارها در بزرگسالی «الهه» را به جایی رساند که به پیشنهاد یکی از دوستانش ازدواج کرد. فکر می‌کرد اگر با یک زن ازدواج کند، می‌تواند این احساسات را از خود دور کرده و به باور غلط خود را «درمان» کند. او پدر و دایی‌اش را مقصر اصلی می‌داند که او را مجبور به عقد کردند. می‌گوید: «اوایل نامزدی برایم خیلی وحشتناک بود. هیچ میل جنسی و عاطفی به دختری که با او نامزد کرده بودم نداشتم. استرس و اضطرابم بیشتر از گذشته بود و به خودم فشار می‌آوردم که تغییر کنم، همان مردی باشم که دیگران انتظار دارند، اما نشد. هیچ چیز در من تغییر نکرد. یک سال با تمام این فشارها و مشکلات گذشت. نمی‌توانستم به خانواده‌ام هم چیزی بگویم.

یک روز با فردی در انجمن ناشنوایان آشنا شدم. او را شبیه به خود می‌دیدم و بسیار با او احساس نزدیکی می‌کردم. توسط او با مسائل جنسی و جنسیتی بیشتر آشنا شدم. اطلاعات زیادی کسب کردم و هر چه که بیشتر می‌دانستم، بیشتر احساس می‌کردم که یک ترنس هستم.»

«الهه» به رئیس انجمن ناشنوایان که فرد آگاهی بود، مراجعه کرده و توسط او به سازمان بهزیستی معرفی می‌شود. با پزشکان و روانپزشکان آگاه در این زمینه آشنا شده و برای روانکاوی به یکی از روانشناسان معروف در تهران مراجعه می‌کند. او می‌گوید که تصمیم خودش را برای برهم زدن ازدواج گرفته بود، چون نمی‌خواست فرد دیگری را قربانی ناآگاهی خودش و خانواده‌اش کند. اما با مطرح کردن این موضوع با برخوردهای بسیار تند خانواده مواجه می‌شود. او از تلاش‌هایش برای راضی کردن والدینش می‌گوید: «روانشناسی که به او مراجعه کرده بودم تایید کرد که من یک ترنس هستم. در جلسات مشاوره متعددی که داشتیم سعی کرد این موضوع را به والدینم تفهیم‌ کند، اما آنها همچنان بر عقاید خود پافشاری می‌کنند و حاضر به درک و پذیرفتن من نیستند. به شدت من را آزار می‌دهند و حتی کتک می‌زنند. گاهی احساس می‌کنم که از من متنفر هستند. هم پدر و مادرم و هم خواهر و برادر کوچک‌ترم. آنها نگران آبرویشان هستند، چون من را ننگ خانواده می‌دانند.»

الهه از مشکلات دادگاه و اخذ مجوز می‌گوید، اینکه به دلیل نارضایتی خانواده نمی‌توانسته از دادگاه تاییدی برای ترنس بودگی‌اش دریافت کند:«خانواده نامزدم از من شکایت کردند و درخواست مهریه دادند. آنها هم به دنبال منافع خودشان بودند که از این ماجرا چیزی عایدشان شود. توسط کمک‌های انجمن ناشنوایان توانستم وکیل بگیرم. وکیل توانست ترنس بودنم را اثبات کند و طلاق انجام شود، اما دادگاه مرا محکوم به پرداخت نیمی از مهریه کرد که باید آن را ماه به ماه پرداخت کنم. نارضایتی پدر و مادرم در دادگاه برایم بسیار مشکل‌ساز شد. قاضی پرونده رضایت آنها را الزامی می‌دانست، چون من را به عنوان فردی ناشنوا فاقد صلاحیت لازم برای تصمیم‌گیری درباره زندگی خودم می‌دید. فکر می‌کرد از سلامت ذهنی و روانی برخوردار نیستم و نیاز دارم که دیگران برایم تصمیم بگیرند.»

«الهه» از شرایط سخت خود به عنوان یک ترنس و ناشنوا در جامعه ایران می‌گوید. اینکه جامعه فاقد زیرساخت‌های لازم برای اشخاصی مثل اوست و آموزش‌های لازم برای برخورد مناسب با انسان‌هایی با تواناهایی‌های متفاوت داده نشده است. زبان اشاره به رسمیت شناخته نمی‌شود و فرهنگ‌سازی‌های لازم در این‌باره انجام نشده است. علاوه بر این جامعه از فقر اطلاعات درباره موضوعات جنسی و جنسیتی رنج می‌برد و دیدگاه عموم به قشر رنگین‌کمانی بسیار منفی است. این مشکلات شرایط را برای انسان‌هایی مانند «الهه» بسیار دشوار می‌کند و آن‌ها را در معرض خشونت و تبعیض‌های مضاعف هم به جهت ترنس بودن و هم ناشنوا بودن قرار می‌دهد.

حال اینکه می‌توان با آموزش صحیح و شکستن تابوهای غلط و آگاهی‌رسانی، که وظیفه سیستم آموزشی و قانونی و همچنین تک‌تک افراد در جامعه است؛ شرایط را برای انسان‌هایی مانند او تا حد زیادی تغییر داد و بخشی هرچند کوچک از دردهای بزرگ آنها را تسکین بخشید.

دیدگاه نویسنده الزاما بیانگر نظر ایران وایر نیست. ایران وایر در بخش وبلاگ ها، از انتشار همه دیدگاه ها استقبال می کند.