ارسال کننده خبر : محمود نعیمی
محسن کاکارش
سازمان ملل متحد، سال ۲۰۰۷ میلادی، روز ۱۵ اکتبر را به عنوان روز جهانی زنان روستایی اعلام کرد. زنان روستایی یک چهارم کل جمعیت جهان را تشکیل میدهند.
زنان، نقش ویژهای در تولید محصولات غذایی برعهده دارند. بر اساس برخی گزارشها زنان در ۵۰ درصد تولید محصولات غذایی سهیم هستند. با این حال ۷۰ درصد از افراد گرسنه و درگیر با سوء تغذیه و عدم امنیت غذایی را نیز زنان تشکیل میدهند.
گفته میشود حدود۱۱ میلیون از جمعیت ایران را نیز زنان روستایی تشکیل میدهند. با اینکه ایران با موج مهاجرت روستاییان به شهرهای بزرگ مواجه است، اما هنوز زنان روستایی جمعیت قابل توجهی را تشکیل میدهند؛ زنانی که پا به پای مردان در امر کشاورزی و دامداری مشغول به کار هستند و صنایع دستی تولید میکنند.
در ایران، زنان روستایی کمتر در رسانهها و افکار عمومی مورد توجه قرار میگیرند. آنها با چه مشکلاتی درگیر هستند؟ کار آنان در جامعه چگونه دیده و ارزشگذاری میشود؟ زنان روستایی چه جایگاهی در جنبش زنان ایرانی دارند؟
این پرسشها را با آزاده کیان، استاد جامعهشناسی سیاسی و رئیس مرکز تحقیقات جنسیتی دانشگاه هفتم پاریس در میان گذاشتهایم.
عمدهترین مشکلات زنان روستایی در ایران چیست؟
آزاده کیان: بخش عمده مشکلات زنان روستایی تا آنجایی که اطلاع دارم و خودم دیدم، مشکلاتی است که عامه زنان ایرانی دست به گریبان آن هستند: مشکلات مربوط به بیکاری، مشکلات مالی و حقوقی که به همه زنان ایرانی مربوط میشود. بستگی دارد که به کدام روستاها، در کدام قسمت ایران اشاره داشته باشیم. برای اینکه بعضی از روستاهای ایران به لحاظ طبیعی و جغرافیایی روستاهای به نسبت ثروتمندی هستند و به خصوص روستاهایی که در آن کشاورزی امکانپذیر است و انجام میگیرد. این یکی از منابع درآمد مهم خانواده و زنان هم هست. به همین دلیل زنان در این روستاها کمتر در مضیقه قرار دارند تا روستاهایی مثلاً در سیستان و بلوچستان، هرمزگان و مناطقی که به علت خشکسالی در سالهای اخیر بسیاری از کشتزارها از بین رفته است و مشکل فقر بیشتر به چشم میخورد.
آزاده کیان: در بخشی از روستاها و مناطق به خاطر سنتهای دیرپایی که وجود دارد فشارهای زیادتری بر زنان روستایی وارد میشود، بهویژه بر دختران جوان.
علاوه بر این در بخشی از روستاها و مناطق به خاطر سنتهای دیرپایی که وجود دارد فشارهای زیادتری بر زنان روستایی وارد میشود، بهویژه بر دختران جوان. میتوانیم اینجا این تفاوتها را ببینیم، امروز اکثر دختران روستایی مانند دختران شهری به مدرسه میروند. در روستاها معمولاً یک مدرسه وجود دارد که نصف روز دخترانه و نصف روز پسرانه است. طبیعی است آرزوی دختران روستایی این است که به تحصیلاتشان ادامه دهند یا بسیاری از آنان حتی خواستار این هستند که به دانشگاه بروند، ولی سنتهایی قوی در شماری از روستاها وجود دارد مبنی بر اینکه دختران باید زود ازدواج کنند و این تاثیری بسیار منفی بر روال زندگی آنان دارد. زنان روستایی از یک سو به خاطر نداشتن حامی مجبور به تن دادن به سنتها هستند و از سوی دیگر آرزو و آمال خودشان ادامه تحصیل است. در واقع مدلهایی که برای خودشان متصور هستند از زنان فعال یا تحصیلکردهای است که به هر حال در مملکت وجود دارند وآنها را دیدهاند. این زنان در چنین شرایط پیچیدهای، تحت ستم قرار میگیرند؛ هم به عنوان یک زن، هم به عنوان زنانی فقیر و هم زنانی که ناچارند وزن سنتها را (که در برخی از مناطق ایران هنوز وجود دارد به خصوص در مناطق غربی و مناطق شرقی) تحمل کنند.
به این نکته اشاره کردید که مشکلات زنان روستایی در تمام نقاط کشور یکسان نیست، آیا میتوان گفت مشکلات زنان روستایی در مناطق توسعه یافته کمتر از مناطق توسعه نیافته است؟
در برخی نقاط کشور میبینید که به خاطر کمبود درآمد خیلی از آقایان روستاها را ترک کردهاند یا به حاشیه شهرها رفتهاند یا صبح میروند به شهر یا کارخانجات اطراف روستاها و کار میکنند. مثلاً من دیدم در کارخانههای سیمان مردان کار میکنند و امر کشاورزی عملاً بر دوش زنان گذاشته شده است. این زنان در واقع از صبح تا عصر روی زمینهایشان کار میکنند. تمام کارهای خانه هم برعهده این زنان است. این یک تصویر دوگانه دارد یعنی امر کشاورزی و تمام مشکلات و مسئولیتها برگردن زنان گذاشته شده است به خاطر اینکه مردان از روستاها رفتهاند یا ساکن شهرها شدهاند. این خودش مشکلات فیزیکی و خستگی را بر زنان تحمیل میکند. از طرف دیگر اما تا آنجایی که من دیدهام یک حالت اتونومی یا خودمختاری یا استقلال بیشتری هم دارند. در بسیاری از روستاها میبینید که خانمها علاوه بر اینکه کار کشاورزی میکنند، کارهای دستی انجام میدهند و این کارهای دستی را خیلی وقتها در بازار شهرهای نزدیک به روستا به فروش میرسانند. درآمدی که از این راه کسب میکنند در جهت تربیت و آموزش بچههایشان به کار میبرند، برای اینکه در تمام مناطق ایران همان خواستههای طبقه متوسط شهری گسترده شده است. امروزه در روستاهای ایران هم مردم دلشان میخواهد بچههایشان به مدرسه بروند و به تحصیلات خود ادامه دهند و به دانشگاه بروند و زبان خارجی یاد بگیرند. در واقع بحث اصلی همان باز شدن درهای به سوی جهان است که قبلاً در طبقه متوسط شهری ما وجود داشت و امروز در تمام اقشار جامعه، ازجمله در جامعه روستایی هم افزایش دیده میشود. اینها باعث میشود که زن روستایی بیش از پیش درگیر کار، زحمت و مشقت شود. همانطور که گفتم این نکته میتواند تاثیراتی مثبت از حیث خودمختار شدن زنان داشته باشد.
زنان روستایی ارتباط ارگانیکی با جنبش زنان در شهرهای بزرگ ایران ندارند. یکی از دلایل عدم موفقیت جنبش زنان در ایران همین است. سالهاست این جنبش وجود دارد و کماکان در سطح زنان تحصیلکرده طبقات متوسط شهری باقی مانده است.
آنچه به طور کلی میشود دید غیر از برخی مناطق به خاطر دلایل سنتی و حتی قبیلهای، در خیلی روستاهای مرکزی و شمالی، مشاهده میکنید که تفاوت بین شهر و روستا بسیار کمتر شده و همان مشخصاتی که در زنان شهری طبقه زحمتکش میبینید همان را کم و بیش در زنان روستایی میبینید. باتوجه به اینکه در برخی روستاها که به خصوص خاصیت روستاهای شمال است ثروت بیشتر وجود دارد در خانوادهها و سطح زندگی خیلی بالاتر است تا مثلًا یک خانواده تهیدست شهری بخصوص در شهرهای بزرگ.
گفته میشود ارزش کمتری برای کار زنان روستایی نسبت به کار مردان قائل میشوند. این مسئله چگونه قابل بررسی است؟
متاسفانه در تمام جهان، در کشورهای مثل هلند و فرانسه که ما در آن زندگی میکنیم، اصولاً روی کار زنان ارزش کمتری گذاشته میشود.
در کشورهای پیشرفته هم تفاوت دستمزد زیادی بین زنان و مردان وجود دارد و بیشتر کارهایی که جامعه زنان انجام میدهند کارهایی هستند که به شکلی تداوم کار روزمره زنان در خانه تلقی میشوند و دستمزدشان کمتر است و شغلهایی که دارند بیشتر شغلهایی است مانند منشیگری، فروشندگی و بچهداری، رسیدگی به افراد بیمار و از اینجور مشاغل. اینها دستمزدشان خیلی کمتر است از مشاغلی که مردانه تلقی میشوند و از ارزشگذاری بیشتری در جامعه برخوردار هستند.
در جامعه شهری ایران هم کاملاً این را میبینیم. زنانی که کارمند هستند، حتی آنانی که بهطور متوسط لیسانس دارند، اغلب زیر دست یک مرد کار میکنند. خیلی وقتها میبینید سطح سواد آن مرد از زنی که تحت نظر او کار میکند پایینتر است و حتی قدمتش در کار، ولی رئیس است و درآمدش بالاتر. اینها برمیگردد به نابرابریهای اجتماعی بین زنان و مردان که هنوز در جهان وجود دارد. این نابرابری در ایران بسیار بیشتر است؛ هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی.
آنچه بهطور کلی به کار زنان در روستاها برمیگردد، اینها هستند: در بسیاری از روستاها مردان زیاد به کار کشاورزی نمیپردازند، بلکه به کارهای پر درآمدتر در شهرها کشیده میشوند، در نتیجه کار کشاورزی را وقتی البته قرار است کوچک باشد و درآمد چندانی نداشته باشد، زنان انجام میدهند. در خیلی از روستاها میبینم آقایانی که قبلاً کشاورز بودند توانستهاند یک تراکتور یا کمباین بخرند یا اجاره کنند و زمینهای دیگران را شخم بزنند. این کار درآمد بیشتری برای آنان دارد و زنانشان به جایشان کار کشاورزی را انجام دهند. برای همین ارزشگذاری کار زنان کمتر از کار مردان میشود و این چه در مناطق روستایی و چه در شهری وجود دارد. متاسفانه به روابط قدرت نابرابر بین زن و مرد و نابرابریهای اجتماعی بین زن و مرد برمیگردد.
در نسل جوان روستایی از آنجایی که تفاوت سطح سواد دختر و پسر بسیار کمتر از سابق شده است، میشود انتظار داشت در دهههای آینده نابرابریهای جنسیتی کاهش پیدا کنند.
در ایران، جامعه روستایی در ده سال اخیر روندی کاهشی را طی میکند. بهطوری که در حال حاضر ۲۸ درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکنند و کاهش به طور مطلق از ده سال گذشته وجود دارد. در نتیجه این انتظار وجود دارد که در سالهای آینده روستاهای ما خالی از سکنه شوند و روستاییان بیش از پیش به شهرها مهاجرت کنند. یعنی سیاستی که در ابتدای انقلاب وجود داشت مبنی بر اینکه امکاناتی به روستاییان واگذار شود مانند برق، آب، خانههای بهداشت و مدرسه، عملاً موفق نبوده است و مهاجرت روستاییان به شهرها کماکان ادامه دارد. این خودش میتواند توازن بین شهر و روستا را از بین ببرد.
سیاست عمومی دولت را در زمینه ارزشگذاری کار زنان فراموش نکنیم. اگر کار کشاورزی در ایران از ارزشگذاری بالایی برخودار شود به طبع کار زنان کشاورز هم از ارزش بیشتری برخوردار خواهد شد.
در هشت، نه سال اخیر واردات محصولات کشاورزی از خارج به ایران افزایش چشمگیر داشته است. ایران یکی از کشورهایی بوده که در سابق تولیدکننده گندم بوده و حتی گندم مازاد داشته است. این کشور در دوران آقای احمدینژاد به کشوری تبدیل میشود که واردکننده عمده گندم است. در حالیکه در روستاهای ما گندم کشت میشد، ولی به خاطر اینکه قدرت رقابت با گندم وارداتی نبود و از آنجایی که بیش از پیش هم خانمها در کشت و کار ایفای نقش میکنند، به طبع ثمره کارشان به خاطر همان سیاستهای وارداتی غلط ارزشگذاری نمیشود. منظور من این است که سیاست عمومی دولت را در زمینه ارزشگذاری کار زنان فراموش نکنیم. اگر کار کشاورزی در ایران از ارزشگذاری بالایی برخودار شود به طبع کار زنان کشاورز هم از ارزش بیشتری برخوردار خواهد شد.
با توجه به این مشکلات، چه راهی برای توانمندسازی زنان روستایی وجود دارد؟
لازم است بیش از پیش سیاستهای حمایتی وجود داشته باشد. در صورتی که تنها در برخی از مناطق از روستاییان حمایت میشود. مثلاً خانهسازی برایشان انجام میگیرد، امکانات در اختیارشان قرار میدهند ولی این سیاست به طور گسترده و در سطح ملی وجود ندارد. بخصوص این باید در روستاهایی که با کمبود آب و خشکسالی و به طبع با فقر بسیار زیاد روبهرو هستند تشدید شود. ما این حمایت را نمیبینیم. به نظرم لازم است سیاستهای حمایتی در مناطق فقیر و مناطقی که با خشکسالی و کمبود آب مواجه هستند افزایش پیدا کند. جلوی ورود بیرویه کالاهای کشاورزی گرفته شود تا کار کشاورزان از ارزش و اهمیت بیشتر برخوردار شود. فکر میکنم زنان روستایی به طور سنتی و از اعصار قدیم پا به پای مردان کار کردند، در مناطق شمالی به ویژه در استانهایی مانند مازندان، گیلان، گلستان و … این مسئله را میبینید. به همین دلیل این زنان قدرتمند هستند و لزومی نیست که کسی آنان را قدرتمند کند. این توانمندسازی را در مناطقی باید انجام داد که احتیاج به کمکهای مالی دارند؛ در مناطقی که فقر بسیار زیاد وجود دارد، به خاطر خشکسالی، کم آبی… خانمها این امکانات را خواهند داشت که از آن استفاده کنند. مسئله دیگری که میتواند به توانمندسازی زنان کمک کند همین کالاهایی است که خانمها تولید میکنند؛ چه کالاهای دستی چه دیگر کالاها. لازم است اینها به شهرها برده شود و به فروش برسد. این هم یک سیاست ملی را میطلبد؛ سیاستی که هر چقدر از واردات کاهش پیدا کند به طبع محصولاتی که در سطح مناطق و در سطح ملی تولید میشود فروششان افزایش پیدا خواهد کرد. این به توانمندی زنان روستایی کمک بسیاری خواهد کرد. تمام اینها به نظر من به سیاستهای کلی و ملی دولت ربط دارد. در ایران به روستاهای متعددی رفتم و با زنان آنجا مصاحبه داشتم. شما کمتر زنی را میبینید که از وضعیت خود آگاه نباشد. رابطه میان زن و مرد در روستاهای ایران در دهههای اخیر بسیار تغییر کرده و زنان به هیچ وجه به راحتی نمیپذیرند که تحت ستم قرار بگیرند. خیلی وقتها به خاطر دلایل مالی نمیتوانند خواستههای خودشان را ابراز کنند به همین خاطر سیاست حمایتی ملی برای ارزشگذاری به کار و موقعیت کار زنان روستایی ضروری است.
اشاره کردید که زنان روستایی پا به پای مردان کار میکنند. در سالهای گذشته سیاستهای تفکیک جنسیتی در ایران اعمال شده است و هم چنان ادامه دارد. این سیاست بر روستاها تاثیری داشته است؟
خیلی کمتر در روستاها تاثیر داشته است تا در شهرها. یک مثال بزنم: در شهرها مدارس، دخترانه و پسرانه هستند. در بعضی از روستاها دیده بودم که دختر و پسر با همدیگر به مدرسه میروند. وقتی که پرسیدم دلیل چه هست، بحث کمبود معلم و کمبود امکانات را مطرح کردند، ولی چون همه بچهها میخواهند مدرسه بروند، با همدیگر میروند. یعنی اتفاقاً تفکیک جنسیتی در روستا کمتر به چشم میخورد. وقتی قرار است که روی زمین کار کنید، هم زنان کار میکنند هم مردان. اصولاً این تفکیک جنسیتی را به خاطر شرایط عینی زندگی در روستاها کمتر میبینید تا مناطق شهری که این تفکیک به خاطر سیاستهای دولتی اعمال میشوند. کمتر بودن تفکیک جنسیتی در روستاهای ایران اما به هیچ وجه به این معنا نیست که روابط قدرت که به نفع مردان است تغییری کرده. روستاها هم انعکاسی از شرایط کلی اجتماع هستند و تصمیمهای اصلی را آقایان هستند که میگیرند.
زنان روستایی چه جایگاهی در جنبش زنان ایران دارند؟
جنبش زنان در ایران مانند بسیاری از کشورهای دیگر، اساساً شهری است و خواست طبقات تحصیلکرده متوسط شهری را در بر میگیرد. متاسفانه نه خبر خود جنبش و نه خواستههایش به هیچ وجه به زنان روستایی نرسیده است. البته اطلاعاتی که به شما میگویم اطلاعاتی است که تا چهار سال قبل دارم. زمانی که میرفتم و تحقیق میکردم یکی از سئوالهایم این بود: آیا از جنبش زنان ایران اطلاعی دارید؟ آیا اسم کمپینهای مختلف را شنیدهاید یا نه؟ همه آنان میگفتند که از این موضوع اطلاعی ندارند و هیچ وقت نشنیدهاند که جنبش زنانی وجود داشته باشد.
خانمهایی که جوانتر و دارای سطح سواد بیشتری بودند یا بعضیهایشان که به دانشگاه رفته بودند، به خانمهای دیگر کمک میکردد. یعنی خواندن و نوشتن به آنها یاد میدادد. یا اگر هنری داشتند به خانمهای دیگر یاد میدادند. حتی آنان را نسبت به حقوق خودشان آگاه میکردند. یکی از مشکلات عمده زنان ما در روستاها در نسل مسنتر عدم آگاهی کافی از حقوقشان است. نسل جوان زنان روستایی به زنان دیگر این دانستههای خود را به طور خودجوش آموزش میدهند. زنان روستایی ارتباط ارگانیکی با جنبش زنان در شهرهای بزرگ ایران ندارند و در واقع این یکی از دلایل عدم موفقیت جنبش زنان در ایران همین است. سالهاست این جنبش وجود دارد و کماکان در سطح زنان تحصیلکرده طبقات متوسط شهری باقی مانده است. این جنبش اساساً به خواستهها و وضعیت زنان روستایی توجه چندانی نکرده است.
http://www.radiozamaneh.com/104116#.Ul7PN1BFWJd