ماهنامه خط صلح
در آغاز، برهنگی بود و بی پوششی. نه لباسی بود و نه شرمی، نه امری بود و نه نهیی. انسان در نخستین گام هایش برای زندگی اجتماعی، به ناچار با مفهوم “مالکیت” مواجه شد. مالکیت، “مرز” پدید آورد. مرزها، “من” را با “دیگران” متمایز ساخت. نخستین مرزها، مرز وجودیِ “من” بود، “بدنِ من” و “شرمگاهِ من”. سپس به تدریج، مفهوم “ناموسِ من” نیز بر این مفاهیم مرزهای مالکیت افزوده شد.
“پوشش نخستین” و “حجاب اولیه” برآمد طبیعی همین مرزهای وجودی، و هم چنین در جهت حفاظت از گرما و سرما بود.
ادیان نیز در روند شکل گیری حجاب تاثیر به سزایی داشتند. ادیان، نخستین گام ها را از تبدیل “حجاب عرفی” به “حجاب شرعی” برداشتند. سیاست نیز، تلاش نمود تا از حجاب، بهره خویش را ببرد، لذا شاهد شکل سومی از حجاب، یعنی “حجاب سیاسی” نیز بوده ایم. هنگامی که سیاست و حاکمیت از ابزارهای اقتدارگرایی خویش برای گسترش حجاب استفاده می کند با شکل چهارمی از حجاب به مفهوم “حجاب اجباری” مواجه می شویم.
این مفاهیم چهارگانه حجاب، موضوع این نوشتار خواهد بود.
اول- حجاب عرفی:
تا پیش از پیدایش اسلام، جوامعی که بعداً مخاطب پیام اسلام شدند، مثل سایر جوامع، از نوعی حجاب و پوشش عرفی پیروی می کردند. این پوشش ها، در همه مناطق، یکسان نبود بلکه تفاوت های عرفی و فرهنگی و سنتی جوامع، مبانی این عرف ها و سنت ها را پایه گذاری می کرد. حتی در یک جامعه، نیز عرف طبقات مختلف جامعه، متفاوت بود.
در زمان پیدایش اسلام نیز، عرف محلی بر چگونگی پوشش زنان در شبه جزیره عربستان حاکم بود. در برخی از طبقات اجتماعی زنان، برخی از مواضع بدنشان به دلیل فقر و تنگدستی و نداشتن پارچه، برهنه بود. برخی از آنان حتی توانایی پوشش کامل برای محافظت خویش از سرما و گرما را نداشتند.
زنان طبقه اشراف، به دلیل تمکن مالی، از پوشش بهتری برخوردار بودند، و به همین دلیل، پوشش کامل، نشانه ای از تفاخر و تمایز طبقاتی نیز بود؛ هم چنان که پوشش بلند و کامل حتی امروز هم به عنوان لباس فاخرانه، نزد روحانیون یا کشیش ها به شمار می رود. در حالی که زنان برده و کنیز، به دلیل فقر و ناداری از پوشش مناسبی برخوردار نبودند. زنان بادیه نشین و صحرانشین نیز بر طبق سنت و عرف بادیه نشینی، پوشش کامل نداشتند.
دوم- حجاب شرعی:
چنان چه اشاره شد، در صدر اسلام، بسیاری از به اسلام گرویدگان، به دلیل فقر و تهیدستی نمی توانستند بدن خود را کاملاً بپوشانند، زنان و مردان هنگامی که به نماز می رفتند در سجده و رکوع ممکن بود بخشی از بدنشان و حتی عورتشان دیده شود، از این رو در روایات آن زمان، دستور داده شده است که در این موارد، مراقب باشید این مواضع بدن شما دیده نشود.
برهنگی و نیمه برهنگی، مشکلی فراگیر بود. لذا کفاره برخی گناهان، آزادکردن بردگان یا سیرکردن گرسنگان و یا پوشاندن برهنگان قرار داده شد. قرآن، کفاره شکستن سوگند را اطعام ۱۰ مسکین، یا پوشش ۱۰ مسکین، یا آزادی یک برده می داند: «فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَهِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ»، (مائده، آیه ۸۹). مقرر شدن این گونه کفارات که جنبه جبرانی داشته، نمایانگر وضع نا به سامان اقتصادی و اجتماعی آن دوران است.
امروزه، تصور برهنگی ناشی از تنگدستی، برای ما کمی مشکل است؛ زیرا ما با مفاهیم گرسنگی و قحطی زدگی آشنا هستیم ولی شاهد برهنگی ناشی از فقر نیستیم. در آن زمان، گرسنگی در کنار برهنگی مطرح بوده است. بسیاری از برهنگی ها یا پوشش های ناقص آن دوران، نه ناشی از تجمل و خودنمایی، بلکه ناشی از فقر و نداری بوده است. برخی از زنان، زیر گردنشان تا حدود زیادی پیدا بود. آیات و روایاتی که اشاره دستور و یا توصیه به پوشش دارند، غالباً در مورد این گونه از پوشش ها هستند.
اسلام، همان قواعد سنتی و عرفی جامعه شبه جزیره عربستان را با مقداری تغییرات، به رسمیت شناخت. در عرف آن جامعه، زنانی که سن و سالی از آن ها گذشته، با دیگران تقریباً محرم تلقی می شدند یعنی پوششی که برای یک زن جوان لازم بوده، برای آن ها لازم نبود؛ فقه همین را به رسمیت شناخت. در قرآن تخفیف هایی داده شده برای حجاب زنانی که پا به سن بوده و احتمال شوهر کردن آن ها نیست: «وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا» (نور، آیه ۶۰). اسلام برای زنان بادیه نشین و صحرانشین نیز استثناهایی قایل شده؛ یعنی آن ها حجاب عرفی خودشان را دارند. (۱)
جان و محتوای پیام اسلام، برداشتن گام هایی برای بیش تر نزدیک شدن به اصول عفاف و پرهیزکاری و پاکدامنی برای رعایت حریم انسان ها بوده است. حجاب مورد نظر اسلام، توصیه به رعایت پوشش های عفیفانه بوده است. اما بعدها، سنت ها و عرف های جوامع در شکل گیری آن چه امروز “حجاب اسلامی” نامیده می شود، تاثیر به سزایی داشت. تا حدی که گاهی این عرف های محلی، به شکل واجبات شرعی درآمده است.
برای آگاهی از مرزهای حکم شرعی حجاب در اسلام، باید به منابع اولیه صدر اسلام، یعنی قرآن و سنت پیامبر رجوع کرد. در قرآن “حجاب” به معنای مصطلح کنونی نیست، بلکه به عنوان پرده هایی است که در خانه ها به عنوان درب و حفاظ استفاده می شده است. به عنوان نمونه، قرآن به مسلمانان توصیه می کند اگر خواستید وسیله ای از همسران پیامبر تقاضا کنید، از پشت حجاب، یعنی از پشت پرده، آنان را مخاطب قرار دهید: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» (احزاب، آیه ۵۳).
حد و مقدار حجابی که امروز از اکثر منابع فقهی و فتوایی کنونی ثابت می شود، لزوم پوششی است که پوشاننده بخش های زیادی از بدن (به استثنای دست و پا از مچ به پایین، و صورت) باشد. در مورد پوشش موی سر بانوان، تصریحی در قرآن وجود ندارد. آیات مورد استناد قرآن برای حجاب، آیاتی از سوره نور و سوره أحزاب است. در آیه ۵۹ سوره أحزاب خطاب به پیامبر آمده است: «اى پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مومنان بگو پوشش هاى خود را بر خود فروتر گیرند، این براى آن که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند به احتیاط نزدیک تر است». آیات مورد استناد سوره نور، تاکید بر عفاف است. در آیه ۳۱ سوره نور از پیامبر خواسته شده است که: «به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را نامحرم فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آن چه که طبعا از آن پیداست و باید روسرى خود را بر سینه خویش اندازند و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا …. آشکار نکنند و پاهاى خود را به گونه اى به زمین نکوبند تا آن چه از زینتشان نهفته مى دارند، معلوم گردد». چنان چه ملاحظه شد این آیات برای منع از خودنمایی است و اشاره ای به پوشش مرسوم موی سر زنان ندارد.
از سویی دیگر، دعوت قرآن به حجاب و پوشش، مخصوص بانوان نبوده است، بلکه قرآن در آیاتی که بر عفاف و پاکدامنی تاکید می کند، همزمان هم مردان و هم زنان را مخاطب قرار می دهد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ…. وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» (نور، آیات ۳۰ و ۳۱). اما بعدها در عرف متشرعه، حجاب به معنای کنونی در آمده است و مخاطب حجاب، منحصراً بانوان شده اند.
برخی از آیات حجاب در قرآن، در رابطه با دستورالعمل هایی برای همسران پیامبر است. چنان چه اشاره شد در زمان پیدایش اسلام، تهیدستان لباس حداقلی داشتند، ولی افراد متمکن امکان پوشش کامل تری داشتند. بخشی از حجاب زنان پیامبر، ترکیبی از جنبه عفیفانه و جنبه فاخرانه بوده است؛ زیرا آنان همسر پیامبر و مادران مومنین بوده اند. مردم همواره برای بیان مسائل مختلف به سراغ پیامبر می آمدند، از طرفی خانه ها در فضای باز و نیمه باز قرار داشت. مردم، وقت و بی وقت به خانه پیامبر می آمدند و زنان پیامبر گاه در وضعیت پوششی مناسبی نبودند. برخی از آیات مثل آیه ۵۳ سوره احزاب -که قبلاً اشاره شد-، ادب مراوده با همسران پیامبر را می آموزد. آیاتی دیگر از قرآن، مثل آیات ۳۱ و ۵۹ سوره احزاب: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ» و «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ» توصیه هایی نسبت به مسائل مربوط به زینت و پوشش زنان پیامبر است. پرواضح است که جنبه های توصیه به پاکدامنی و عفت را نمی توان منحصر به زنان پیامبر دانست، هم چنان که در آیه ۵۹ احزاب، علاوه بر همسران پیامبر، این توصیه ها به سایر بانوان مومنین نیز سرایت داده شده است.
سوم- حجاب سیاسی:
در برخی از برهه های تاریخی، حجاب به عنوان پدیده ای سیاسی، به شکل هنجار اجتماعی در می آید. به عنوان نمونه، در جریان مبارزات آزادی بخش مردم الجزایر در نیمه سده بیستم میلادی بر علیه استعمار، حجاب به عنوان پوششی برای زنان مبارزه جو و پیکارگر الجزایری در آمد. حجاب، از یک سو پوششی برای تسهیل حمل و نقل های مواد و اعلامیه های ممنوعه بود و از سویی دیگر، چاره ای برای جلوگیری از شناسایی دخترانی بود که عضو و یا سمپات و هوادار جبهه آزادی بخش الجزایر بودند.
در ایران، در برابر “کشف حجاب” اجباری رضاشاه، در سال های پایانی سلطنت خاندان پهلوی، حجاب بسان بازگشت به خویش و مقاومت در برابر استبداد تلقی می شد. در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز، بخشی از گرایش های به حجاب، ناشی از همین موج سیاسی بود. بسیاری از دختران جوانی که به حجاب مصطلح به حجاب اسلامی گرایش پیدا کردند، این گرایش آنان، ریشه در مطالعات و تحقیقات آنان نداشت؛ بلکه همراه با موج انقلاب، “حجاب سیاسی” را برگزیدند. این حجاب، ناشی از نوعی تاکید بر هویت خویش و بازگشت به هویت انتخابی در برابر گریز از هویت تحمیلی و اجباری کشف حجاب بود.
گزینش “حجاب سیاسی” از سوی بانوان در آن دوران، اگر چه در برخی موارد ممکن بود ناشی از همرنگی با جماعت، یا با انگیزه های سودجویانه و دورویانه، و یا حتی ناشی از ترس از جریان غالب و پیش رونده انقلابیون به قدرت رسیده، بوده باشد، اما اکثریت آن بانوان، با انگیزه های صادق، به حجاب روی آوردند.
در سال های پس از پیروزی انقلاب، برخی از این “حجاب های سیاسی” تعمق پیدا کرد و هم چنان تداوم یافت. اما بخش دیگری، با از دست دادن انگیزه های سیاسی و با تغییر موج غالب جامعه، به محاق سپرده شد و محجبه های سیاسی، حجاب سیاسی خویش را رها کردند. آن چه برای آنان باقی ماند “حجاب اجباری” بود که از سرناچاری مجبور به رعایت حداقلی آن بودند.
چهارم- حجاب اجباری:
چنان چه در بالا اشاره شد، آیات مورد استناد قرآن برای حجاب، توصیه هایی برای پوشش عفیفانه و رفتار عفیفانه، و منع از خودنمایی بوده است. اصل حجاب، امری عرفی بوده و اجبارهای درون دینی می توانند در تعامل با اجبارهای عرفی باشند و عرف ها می توانند روی این اجبارها تاثیر بگذارند. (۲) اما اجبارهای بیرونی، از قبیل اجبار حکومتی، پدیده ای متاخر است.
هرچند در آغاز پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، گرایش به حجاب به عنوان پدیده ای داوطلبانه برای بازگشت به هویت خویش و در راستای موج انقلاب بود، اما این انگیزه ها به سرعت کاهش پیدا کرد و جمهوری اسلامی به “حجاب اجباری” روی آورد.
در این مورد، اکنون با دو پرسش مواجه هستیم: آیا وظیفه حکومت اجبار به حجاب است؟ اگر پاسخ منفی است، چرا جمهوری اسلامی مصرانه بر حجاب اجباری پافشاری می کند؟
الف- عدم وظیفه حکومت بر اجبار به حجاب:
حکومت با ادعای پیاده کردن احکام اسلام، اجبار به حجاب را از وظایف خویش تلقی می کند. اما این تلقی از ریشه بی پایه و بی اساس است. زیرا اولاً، برپایی حکومت اسلامی، از وظایف اسلام نیست. پیامبر اسلام، مُذکِر بوده است؛ یعنی تذکردهنده و “یادآور”، نه سلطه گر. خداوند در قرآن به پیامبر می گوید: «پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده اى، بر آنان تسلطی نداری»، “فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ. لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه، آیات ۲۱ و ۲۲). بنابر این، اگر حکومتی نیز به نام دین ایجاد شود، وظیفه سلطه گری دینی ندارد.
ثانیا حتی بر فرض ضرورت ایجاد حکومت اسلامی، این حکومت دینی، وظیفه ندارد که زنان را مجبور به حجاب کند. زیرا وظیفه حکومت، رسیدگی به مدیریت امور شهروندان و زندگی روزمره آنان است.
ثالثاً باید توجه داشت که در قوانین کشوری، رابطه قانون، با مسلمان و نامسلمان، یکسان است. در موزائیک جامعه ایران، افراد دین دار و بی دین، یهودی و مسیحی و سایر مذاهب، زیست اجتماعی مشترک دارند ولی حجاب بر خیلی از آنان واجب نیست. حتی بر فرض اجبار حجاب برای زنان مسلمان، نمی توانیم در قوانین موضوعه، حجاب را برای مسلمان و نامسلمان اجباری کنیم. زیرا نامسلمانان نه باور به حجاب دارند و نه از جهت فقهی ملکف به فروع هستند. در مورد مسلمانان نیز، وظیفه دولت اجبار ملت به حجاب نیست. حتی وظیفه پیامبران نیز اجبار مردم به امر خیر نبوده است. قرآن نمی گوید که پیامبران ارسال شده اند تا در میان مردم قسط را “ایجاد” کنند، بلکه می گوید آمده اند تا قسط را “اقامه” کنند؛ یعنی زمینه های آن را فراهم سازند: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، آیه ۲۵). دولت ها، باید زمینه های رشد انسانی را فراهم کنند تا نهایتاً جامعه خود به سمت پوشش عفیفانه و حجاب برود.
هرچند حکومت باید جلوی فساد و فحشا را بگیرد، ولی بی حجابی مرادف و مساوی برهنگی نیست. ممکن است برهنگی موجب فساد بشود، اما بیحجابی معادل برهنگی نیست. حتی اگر بی حجابی را گناه تلقی کنیم، وظیفه دولت جلوگیری از هر گناهی نیست. بلکه گناهانی که حق الله است، مجازاتش هم با الله است. فقط گناهانی که حق الناس است، دولت به دلیل این که حافظ منافع مردم است می بایست جلوی آن گناهان را بگیرد؛ البته آن گناهان را قانون، بایستی جرم تلقی کند تا حق مردم ضایع نشود. بایستی میان “جرم” و “گناه” تفاوت قائل شد. وظیفه دولت جلوگیری از جرم است نه از گناه. (۳) جلوگیری از فسق و فجور و فحشا از وظایف حکومت است، زیرا از حقوق اجتماعی است که قانونی است؛ ولی رعایت حجاب مصطلح، رفتاری فردی است که ارتباطی به حکومت ندارد. (۴)
ب- در چرایی پافشاری حاکمیت بر “حجاب اجباری“:
دغدغه حاکمان جمهوری اسلامی ایران نسبت به “حجاب اجباری”، اکنون نه از باب یک ضرورت شرعی و یک واجب فقهی، بلکه از باب “امری ناموسی” هست که اجمالاً می توان دلیل ناموسی شدن حجاب برای حاکمیت جمهوری اسلامی را در “ناکامی در اسلامی سازی کشور”؛ “ترویج حجاب اسلامی بسان نماد اسلامی بودن کشور” و “گسترش سلطه حاکمیت” دانست.
حاکمان کنونی ایران، پس از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، به نام “اسلام” و با شعار پیاده کردن مقررات اسلامی، رهبری کشور را اندک اندک به دست گرفتند. مزیت خویش بر دیگران را در توانایی ها و صلاحیت های “اسلامی سازی” خویش بیان کردند و بر مبنای آن مزیت، خود را برای حکمرانی بر دیگران ارجح دانستند. اسلامی سازی محتوای زندگی شهروندان، امری مشکل و پیچیده بود ولی اسلامی سازی ظواهر و توجه به شعائر امری آسان تر به نظر می رسید. لذا حاکمان کنونی ایران، به نسبتی که اهرم های قدرت را به دست گرفتند به اسلامی سازی ظواهر پرداختند. هرچند اسلامی سازی ظواهر از همان فردای پیروزی انقلاب آغاز شد، ولی فراگیری آن در تناسب با توازن قوا انجام شد. هنگامی که با حذف مخالفان و منتقدان از عرصه های حکمرانی به تصرف یکپارچه حکومت نائل شدند، اجباری کردن همین مظاهر اسلامی را به شکل مصوبه قانونی درآوردند. لذا پس از ناکامی در اسلامی سازی سایر جنبه های کشور، مثل مبارزه با فقر و تبعیض، با شدت تمام، به حجاب به مثابه “مظهر اسلامیت نظام” متمسک شدند.
حاکمیت نمی تواند به هواداران سنتی خویش، دستاوردهایی از عدالت فردی، اجتماعی، اقتصادی و قضایی را ارائه دهد. این عدالت ها با رانت ها و امتیازاتی که هواداران حکومت و دست اندرکار آن، بهره مند هستند منافات دارد. با این حال می تواند به هواداران خویش، تظاهر کند که اگرچه با برپایی حکومت اسلامی “عدل علی” پیاده نشد، اما با بی حجابی که مرادف فحشا و بی بندباری است، مقابله می شود.
حاکمیت، هنگامی که در دهه های بعدی با بحران مشروعیت مواجه شد و سلطه اجتماعی و اقتدار خویش، حتی بر مواجب بگیران خویش را از دست داد و ناکارآمدی، ارتشا، رانت خواری، پارتی بازی به گونه ای غیرقابل کنترل شد، تلاش کرد تا در مواردی مثل حجاب اجباری، سلطه و اقتدار خویش برجامعه را نشان دهد. در نظام های توتالیتر و ایدئولوژیک، تسلط بر شهروندان بسان “سوژه”، و تبدیل آنان به “آبژه” شیوه ای رایج برای کنترل و مدیریت شهروندان است. اجباری بودن لباس های متحدالشکل در برخی از سیستم ها و یا در برخی از فضاها، مثل زندان و اردوگاه اسیران، از شیوه های رایج اِعمال سلطه و سیطره بر سوژه های مورد نظر است تا بدین ترتیب، با القای انقیاد اجباری بر سوژه، وی را به پذیرش تدریجی انقیاد اختیاری عادت بدهند. در این روند، با تحمیل کدهای مورد نظر، عادی سازی نظام سلطه تسهیل می شود. اجبار به حجاب، و یکسان سازی پوشش مرسوم کنونی، اکنون به عنوان نمادی از بروز سلطه و اقتدار حاکمیت در عرصه عمومی، در آمده است. (۵)
چکیده و نتیجه:
چنان چه ملاحظه شد حجاب در آغاز امری “عرفی” بود. عرف و سنت های اجتماعی، محدوده های آن را تعیین می کردند. ادیان، با ملاحظاتی اخلاقی، هنجارها و ناهنجارهای جوامع خاستگاه خویش را ضابطه مند نمودند و زمینه ساز “حجاب شرعی” شدند. متشرعین، حجاب شرعی را بر مبنای عرف و عادات محلی و نیاز خویش، شاکله دادند. سیاست نیز بر حجاب تاثیر گذاشت و از “حجاب سیاسی”، بسان شیوه ای در مبارزات سیاسی- اجتماعی، و گاهی به عنوان نماد بازگشت به هویت خویش و مقاومت در برابر هویت تحمیلی، بهره گرفت. در ابتدای پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۹، گرایش به حجاب، امری داوطلبانه بود و سپس حاکمان، آن را “اجباری” نمودند.
اجبار به حجاب همگانی نه وظیفه فقها بود و نه وظیفه حاکمیت. اما حاکمیت، اگر چه شاید در آغاز به انگیزه اسلامی سازی کشور، به اجبار بانوان به حجاب روی آورد، اما به زودی، دغدغه های دیگری جای آن را گرفت. اکنون، حاکمیت به دلیل انگیزه های سیاسی، با پافشاری مصرانه بر “حجاب اجباری”، این پدیده را برای خویش بسان “امری ناموسی” درآورده است و “خط قرمز” خویش تلقی می کند. به همین دلیل، با تلقی “حجاب اجباری بسان امر ناموسی” تلاش می کند تا اهرم شل و سفت کردن آن را در دست خویش نگهداشته، و هرگونه مقاومت در برابر آن را، مبارزه با خویش تلقی می کند.
پانوشت ها:
۱ – ر. ک. نگارنده در مصاحبه با وبسایت زیتون: “اجبار جامعه به حجاب، نه وظیفه فقهاست و نه وظیفه دولت”، ۲۲ خردادماه ۱۳۹۵
۲ – ر. ک. نگارنده در مصاحبه با ماهنامه خط صلح: “تحمیل حجاب به کودکان، یکی از اشکال کودک آزاری”، ش ۶۸، دی ماه ۱۳۹۵
۳ – ر. ک. یادداشت نگارنده: “آیت الله منتظری: اجبار به حجاب، امر به معروف و نهی از منکر”، وبسایت جرس، ۸ آبان ماه ۱۳۹۳
۴ – ر. ک. یادداشت نگارنده: “آیت الله خامنه ای و کمپین نه به حجاب اجباری”، وبسایت جرس، ۲۸ مهرماه ۱۳۹۱
۵ – ر. ک. یادداشت نگارنده: “چرا در جمهوری اسلامی ایران حجاب مساله ناموسی شد؟”، وبسایت زیتون، ۱۸ بهمن ماه ۱۳۹۶