ارسال کننده : محمود نعیمی
نقدی بر حجاب اجباری در ایران:
به نقل از صفحه گوگل پلاس احسان الله: در آخرین روزهای تابستان 92 در ایران، نیروی انتظامی دوباره در قالب گشت ارشاد، و این بار به بهانه مبارزه با پوشش جدیدی به نام ساپورت، اقدام به دستگیری زنان و دختران جوان میکند.
بیش از سی سال است که در ایران داشتن حجاب اسلامی (طبعا با معیارها و برداشت های قدرت حاکم) اجباری شده. بعد از سی سال، مقابله با آنچه که بدحجابی خوانده میشود، هر روز تبدیل به معضلی بزرگتر برای حکومت میشود. تابستان سال پیش اعلام شد که “حدود 100 هزار نیروی پلیس در طرح مقابله با بدپوششی حضور دارند”.
فرمانده نیروی انتظامی اعلام میکند “(در طرح گشت ارشاد) جز بسیجیان و روحانیون، کسی پشتیبان ما نیست”. به زبان ساده یعنی عموم مردم از گشت ارشاد حمایت نمیکنند. باز فرمانده نیروی انتظامی اعلام میکند که “اگر مقابله ما نبود، بی حجابی در کشور سراسری میشد”. یعنی به زبان ساده، عموم مردم ایران نه تنها از گشت ارشاد حمایت نمیکنند، بلکه اساسا حد پوشش مورد تائید حاکمیت را راحت و مناسب و مقبول نمیدانند.
در جهان و در میان ده ها کشور مسلمان، جز ایران، عربستان، و افغانستان در زمان طالبان، من نمونه دیگری را میان کشورهای مسلمان سراغ ندارم که در آنها داشتن حجاب اجباری باشد (در سومالی، ظاهرا تنها در مناطق تحت کنترل نیروهای اسلامگرا این وضعیت وجود دارد). برای بیش از یک میلیارد مسلمان دیگر در ده ها کشور اسلامی، حجاب اجباری نیست و در عین حال در هیچکدام از این کشورها به اندازه ایران، حجاب یک مسئله و معضل امنیتی به حساب نمیاید. در هیچکدام از این کشورها، صدهزار نیروی پلیس مامور نمیشوند تا بر تن زنان کشور لباس مناسب بپوشانند.
چرا در ایران، داشتن حجاب اسلامی اجباری شده و حتی انواع متاخر حجاب مانند چادر مشکی، جزو مقدسات دین بحساب میایند بطوریکه نوشتن از اینکه “چادر مشکی پوشش اسلامی نیست” توهین به مقدسات شرع محسوب میشود؟
.
در همین روزهایی که دغدغه حکومت ایران و بسیاری جوانان ارزشی (دقیقا ارزشی و نه مذهبی، چون حجاب بیشتر یک مسئله سیاسی است تا صرفا یک دغدغه مذهبی)، موضوع حمله احتمالی آمریکا به سوریه و درگیر شدن ناگزیر حزب اله لبنان، مهمترین مسئله در سیاست بین الملل است. همین جوانان ارزشی که چادر مشکی را جزو مقدسات خود حساب میکنند، سوریه و حزب اله لبنان را خط مقدم جهاد و اسلام و دفاع در برابر تهاجم غرب قلمداد میکنند.
سوال دیگر این است: چرا دولت سکولار سوریه خط مقدم اسلام تصویر میشود، اما از دید حکومت ایران، سکولاریسم افتادن در دامن غرب است؟
در لبنان، حتی در مجامع داخلی حزب اله لبنان (که به نوعی قهرمانان مبارزه با صهیونیسم و امپریالیسم تصویر میشوند) حجاب اجباری نیست. سال گذشته، یکی از افسران جوان جنگ نرم (به گمانم کمیل باقرزاده) در قابل یک سفر تبلیغی _ تفریحی رفته بود لبنان. و در صفحه شخصی اش عکس زیر را منتشر کرده بود با این توضیح: “رستوران مخصوص شیعیان در بیروت”. شیعیان لبنان را ببینید. جز یک دختر نوجوان، کس دیگری با پوشش دیده نمیشود. چه رسد به اینکه پوشش اسلامی باشد یا نه.
کمیل باقرزاده از خودش نپرسیده چگونه به این شیعیان لبنانی افتخار میکند، اما در تهران اگر دختری لباس رنگی و زیبا بپوشد، ممکن است توسط ماموران گشت ارشاد دستگیر شود؟ سایر رفقای ارزشی چه؟ این سوال را از خود نمیپرسند؟
یکی از خبرنگاران اصولگرا تابستان سال پیش بعد از سفری کاری _ تفریحی به مسکو، در روز نوشته هایش نوشته بود که: “اینجا زنان و دختران لباس درستی که نمیپوشند. اما عجیب است که دیدنشان جذابیتی ندارد” (نقل به مضمون). پس چرا دیدن دختران ایرانی با پوشش کامل اما با چند تار موی بیرون یا با لباس کمی تنگ، ممکن است رفقا را به گناه بیندازد؟ آنچنان که بنا به نظر وحید یامین پور حتی ممکن است میل به تجاوز را در فرد بیدار کند؟!
طی گفتگویی کامنتی با یکی از رفقای ارزشی، ایشان اظهار داشت که در دوران اصلاحات، فضای دانشگاه برای دانشجویان حزب الهی “خفقان آور” بوده است. و بعنوان مستند این حرف گفت که در آن سالها و بخاطر نوع پوشش و روابط غیر اسلامی دانشجویان، “دانشگاه شده بود چی چی خانه”. ایشان در حال حاضر در دانشگاهی در آمریکا در حال تحصیل هستند و حتما فضای آنجا برایشان نه خفقان آور، که بسیار هم با نشاط است. چرا؟
مطمئنا پاسخ این چراها، مذهب و ارزش های مذهبی نیست. کما اینکه اگر حجاب به تنهایی نشانه ایمان بود، سلفی های القاعده باید بسیار با ایمان تر از شیعیان لبنان و سوریه خطاب میشدند. و رفقا بجای “محبک یا بشار” باید “محبک یا ایمن الظواهری” را روی آواتارهایشان میگذاشتند. خفقان و گناه هم نیست.
پاسخ ساده این است که در ایران حکومتی بنیادگرا قدرت را در دست دارد که تفکرات بنیاد گرایانه اش، روی بخش بزرگی از حامیانش تاثیر گذاشته. اما به نظرم فقط این نیست.
در ایران در مقابل فرهنگ مبتنی بر ارزش های سنتی، خرده فرهنگ دیگری هست که ارزش های خودش را دارد. گرایش هایی مانند سکولاریسم، عرفی گری، تاکید بر آزادی های فردی، اصلاح طلبی و تغییر خواهی، رسانه های غیر انحصاری، لیبرالیسم فرهنگی و تساهل و الخ. من فکر میکنم برداشت حاکمیت و معتقدان به فرهنگ غالب، این است که اجازه دادن به بروز نشانه های خرده فرهنگ دوم، باعث قدرت گرفتن آن میشود. یعنی فکر میکنند پوشش متفاوت، آشکار ترین جلوه حضور این خرده فرهنگ در جامعه است و نباید به آن اجازه گسترش و حضور در جامعه داد. باید با استفاده از قدرت آشکار و با تهدید و استفاده از نیروی انتظامی سرکوبش کرد.
اما چیزی که نمیدانند و شاید هم اهمیتی نمیدهند، این است که این خرده فرهنگ با سرعت قابل توجهی در جامعه تکثیر میشود و چیزی نیست که حتی با اعمال زور بشود جلویش را گرفت. اما اعمال سیاست سرکوب، نتایج ناگواری دارد. گسترش شکاف های اجتماعی، شورش قشرهای نوجوان علیه خانواده های سنتی خود در اشکالی آسیب زا (روابط جنسی، دخانیات و مشروبات الکلی)، بروز نفرت مذهبی و افزایش میل به مهاجرت میان توانگران اقتصادی و نخبگان علمی، بنظرم بخشی از این نتایج است.
اگر چه ظاهرا برای کسی مهم نیست.
http://fair-family-law.eu/spip.php?page=print&id_article=10348