تفاوت نسلها و روند تغییر در جنبش زنان

15 مرداد 1392 – منیره کاظمی
arton10650-388fd

جنبش زنان یک جنبش اجتماعی است که به رسمیت شناختن و برقراری حقوق زنان در جامعه را دنبال میکند. جنبشی است که زنان، به عنوان زن و توسط زنان فراخوانده و بسیج میشوند. موضوعاتی مانند برخورداری ازحقوق برابر با مردان در ازدواج، طلاق و در خانواده – داشتن حق سقط جنین ـ داشتن اختیار بر بدن خود ـ داشتن حقوق برابر در بازار کار ـ سهم داشتن در مراجع تصمیم گیری محورهای این جنبش میباشند. این جنبش در باره راهکارهای سیاسی، اقتصادی در جهت بهبود بخشیدن موقعیت زنان و مهیا کردن فرصتهای برابر برای آنان بحث و گفتگو و در شرایطی هم با صاحبان قدرت به جدل می پردازد.

جسیکا والنتی در هجده آوریل ٢٠٠۷ مینویسد: زمانی که من برای گرفتن عکس برای مقاله ام در گاردین خودم را آماده میکردم مردی که باهاش بیرون میرفتم (که معتقد بود او نیز فمینیست هست) آنچنان خانه ام را جمع و جور کرد که عکاس متوجه نشد در آن آخر هفته خانه من به چه تویله ای تبدیل شده بوده. — این قسمت برای جلب توجه ادا شد که در پایان هم دوباره برای حسن ختام از جسیکا نقل قول آورده ام —

*********

مورخان فرهنگی از سه موج ( این واژه اولین بار توسط فمینیست های ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفت) جنبش زنان صحبت میکنند: موج اول که با به قدرت رسیدن ناسیونال سوسیالیسم به پایان میرسد. موج دوم که در اواخر دهه چهل با نظرات سیمون دوبوار در “جنس دوم” آغاز شده و نمود عینی آن را در مبارزات سالهای آخر دهه شصت و هفتاد شاهد میباشیم و موج سوم که از اوایل دهه نود پا به عرصه میگذارد. من با این تقسیم بندی کمی مشکل دارم و به همین خاطر از نسل سخن میگویم. مشکل من این است که در تشریح اصطلاح سه موج اشاره آنها در مورد موج سوم بر یک طیف از زنهای دهه نود است و همانجا هم می ایستند و به طیف های بعد از آن توجه ای مبذول نمیشود.

همیشه در هر جنبش اجتماعی طیف ها و گرایشهای مختلفی در کنار هم موجود بوده و در شرایطی قدمهای مشترکی برداشته و در برهه ای حتی مقابل یکدیگر قرار میگیرند. جنبش زنان هم از این قاعده مثتثنی نبوده و نیست. ولی با اینحال ما شاهد اختلافاتی بین نسلها نیز هستیم. آیا این اختلافات درواقع تفاوتهای بین نسلهای مختلف است و یا اینکه اختلافات مستقل از خصوصیات و تعلقات نسلی در بینش طیفهای مختلف فمینیسم موجود است؟ به اعتقاد من هر دو آنها در بروز تفاوتها نقش ایفا میکنند. در جایی این و در جای دیگر آن، عمده تر و پررنگ ترمیشوند.

سه نسل در جنبش زنان

اگر بیانیه المپ دو گوژ را که در سال ١٧٩١ در رابطه با حقوق زنان اعلام شد را دوران جنینی جنبش زنان فرض کرده، شروع مبارزات زنان برای داشتن حق رای و داشتن شرایط مساوی برای تحصیل و موقعیت برابر اجتماعی با مردان در اواخر قرن نوزده میتوان دوران نوزادی و آغاز قرن بیستم تا شروع جنگ جهانی دوم را دوران رشد و نمو اولین نسل مبارزان زنان برای احقاق حقوقشان قلمداد کرد. در این دوره است که زنان از قشر های عموماً مرفه با پشت گرمی موقعیت اجتماعی خانواده هایشان دست به مبارزه برای احقاق حقوق خود و خواهرانشان (زنان دیگر) زدند. آنها خواهان موقعیت سیاسی و اقتصادی برابر با مردان بودند. به همین جهت تغییر در مناسبات سیاسی، اجتماعی و به خصوص تسهیلات جهت ورود زنان به موسسات آموزشی را در لیست مطالبات خود قرار دادند.

با اوج گرفتن رشد صنعت و به استخدام درآوردن زنان از سوی بنگاه های تولیدی و به تدریج اضافه شدن تعداد کارگران زن، مبارزات صنفی زنان کارگر که بیشتر شامل مسائل رفاهی آنها در محیط کار بود نیز اوج گرفت. از جمله آنها بهبود دستمزد و شرایط مساعد برای زنان کارگر دارای فرزند بود. البته در مواقعی این دو جریان الزاماً در کنار هم به مبارزه نپرداخته و گاهاً در مقابل یکدیگر ایستادند.

از سوی زنان اقشار مرفه خواسته ها برای تغییر شرایط با محوریت زن به عنوان مادر، مسئول تربیت فرزندان و نسل آینده جامعه و همچنین یاری دهنده نیازمندان مطرح میگشت. نمونه آنرا هم میتوان در مبارزان زنان نسل اول ایران دید.

شرایط اقتصادی سالهای آخر دهه بیست میلادی و به دنبال آن جنگ جهانی دوم وقفه ای در مبارزات سازماندهی شده زنان ایجاد کرد. اما پس از جنگ نسل دیگری از زنان به میدان آمده و این مشعل خاموش شده را مجدداً برافروخت. آغاز شروع این دوران را میتوان انتشار جنس دوم سیمون دوبوار فرض کرد. اما اوج مبارزاتی آن در سالهای دهه شصت میلادی همراه جنبش صلح و دانشجویی سال ٦٨ و بعد از آن است.

در مقابل نگاه آرمان گرایانه نسل اول به جایگاه و تواناییهای های زن در اجتماع ، زنان نسل دوم نگاهی انتقادی به مناسبات کلیشه ای و پیش داورانه و تاثیر آن بر خود آنان (روانشناسی) و جامعه داشته (علوم اجتماعی و تربیتی) و آنرا به نقد کشیده و خواستار تغییر بنیادی در این ورطه شدند. این مطالبات به پیدایش نهادهای خودگردان زنان در مرحله اول برای توانمندی، خودباوری و بالا بردن اعتماد به نفس اعضای گروه و در مرحله بعدی جهت سرویس دادن به زنان مراجعه کننده انجامید. رشد نهادهای خودیاری رفته رفته به ایجاد سازمانها، موسسات تحقیقاتی با هزینه دولتی و غیر دولتی و بعدها حتی ارگانهای دولتی انجامید.

همبستگی و جمع گرایی در جنبش زنان

نمو توانمندی و اعتماد به نفس در دختران و زنان به شناخت هویت شخصی و خودیابی منجر شد. ولی در آن سالها تکیه بر تجارب عمومی زنان و اینکه دردهای مشترک را مشترکاً میتوان تسکین داد، پافشاری میشد و مسائل فردی عمدتاً مورد توجه قرار نمیگرفت.

در اینجا باید به این موضوع اشاره شود که داشتن درد و تجربه مشترک دلیلی بود برای جمع گرایی. جمع گرایی خود اما در آن زمان لازمه اتحاد و همبستگی ای بود که زنان بتوانند تمام مناسبات و نقشهای از پیش برای آنان تعیین شده را رد کرده و تغییرات بنیادی در اجتماع ایجاد کنند. به بیان دیگر بدون جمع گرایی و همبستگی اشتراکی نمیتوانست آرمانها و باورهای زنان در آن زمان به اجرا درآمده، تا آنها بتوانند به راحتی در موقعیت جدید ایفای نقش کنند.

آنچه خصوصی است سیاسی است

با شکل گرفتن جمع های زنان و گروهای همیاری و توانمند سازی به مرور یک دریافت جمعی متبلور شد. دریافت اینکه بعضی از تجارب تنها به محدوده فردی و خصوصی تعلق نداشته بلکه تجاربی هستند اشتراکی. از جمله این که قدرت اعمال شده بر زنان در محیط خانه و همچنین خشونتهای خانگی که گفتن از آنها تنها در محدوده زندگی خصوصی امکانش بود و انعکاس آن به بیرون از چهاردیواری خانواده تا آن زمان تابو شناخته میشد، یکی از ارکان وجودی و بازتولید مناسبات جامعه پدر- مردسالار است و باید که به عرصه عمومی انتقال داده شود، پس سیاسی است. از این جهت شعار آنچه خصوصی است، سیاسی است به یکی از محوری ترین شعارهای مبارزات زنان نسل دوم تبدیل شد.

فمینیسم حرفه ای

بعد از پیروزیهای مبارزات زنان با توجه به مطالبات آنان در تعمیم توانمندی زنان و دختران و خواست تغییرات بنیادی در ابعاد مختلف بنیاد جامعه (فرهنگ و هنر، مذهب، آموزش و پرورش، پیشه و حرفه و ….) روز به روز نهادها و ارگانهایی برای ارائه خدمات به جامعه شکل گرفتند. به موازات آن نیز موسسات تحقیقاتی مستقل و یا وابسته به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی تاسیس شدند. در موسسات و ارگانهای دولتی و نیمه دولتی مسئولان رسیدگی به امور برابری به کار گماشته شدند، همه اینها دلایلی شدند برای پیدایش شغلها و پست های جدیدی در جامعه. در این مرحله است که با پدیده فمینستهای حرفه ای روبرو میشویم.

از آنجا که هزینه این پستها و مشاغل معمولاً با بودجه های مشخص سالیانه تامین می شوند و هر سال برای ادامه کار و تمدید بودجه آن، باید از سویی گزارشی از نتایج سال گذشته به مراجع دولتی ارائه داده، و از سوی دیگر برای بودجه سال آینده میبایست طرح و برنامه ای ارائه شود، نیاز به افراد متخصص در زمینه های اداری و حقوقی دلیلی شد تا زنان متخصص به کار گرفته شوند و نه لزوماً زنانی که خود درگیر مسائل زنان بوده و یا اعمال تبعیض را خود مستقیم تجربه کرده باشند.

فمینیسم حرفه ای دستاوردهای چشمگیری را نیز با خود به همراه داشته است که از آن جمله توافقنامه های سازمان ملل (خشونت علیه زنان که در سال ١٩٩٣ به عنوان نقض حقوق بشر شناخته شد) و سرعت بالای رشد توانمندی زنان در عرصه های ملی و بین المللی را میتوان نام برد. اما باید این را هم اضافه کرد که با به وجود آمدن کرسی های دانشگاهی، پستهای تحقیقاتی، رشته های تحصیلی، کنفرانس ها و نشستهای تخصصی، کتب، نشریات و غیرو جنبش زنان از خیابانها به داخل نهادها کشیده شد. و این یکی از مهمترین دلایلی بود که فمینیسم غیرسیاسی شد. سوالی که در اینجا میتواند مطرح شود این است که آیا فمینیسم حرفه ای را میتوان بخشی از جنبش زنان به حساب آورد؟ جواب به این سوال از جایگاه فمینیستهای حرفه ای آری و از سوی اکتیویستها خیر میباشد و این یک موضوع آسیب شناسی کنونی جنبش زنان نیز میباشد که باید به آن پرداخته شود.

آسیب شناسی کنونی جنبش زنان

تخصص های حرفه ای از یک سو و لزوم تفکیک موضوعی در کنش های فمینیستی از سوی دیگر یک علت وجودی اصطکاک در جنبش زنان و در ادامه از هم پاشی آن است. جایی که هیچ فعالی نتواند ابتکار عمل لازم به خرج دهد و شعارهای مناسب برای جلب و بسیج زنان به کار ببرد، نمیتواند هم زنانی را با جنبش زنان همراه سازد. اما آنجایی هم که همیشه همان معدود زنان مشخص و معین به عنوان نماینده و یا سخنگوی جنبش یا همه زنان معرفی میشوند، نمیتوان انتظار داشت که از سوی اجتماع با افکار و ایده ها و عکس العمل های جدیدی این جنبش به چالش کشید شود، چرا که گوش شنوایی برای آن موجود نیست.

نسل نوین جنبش زنان

در اوایل دهه نود، نسل سوم، به عنوان اولین نسل از فمینیست هایی به شمار میروند که با فمینیسم و حقوق برابر دستاوردهای “مادران” خود رشد کرده و بزرگ شده اند. با این حال، آنها نسل پیشین خود را به داشتن نگاه ایدئولوژیک ” فمینیسم واقعی” خشک و خشن بودن و همچنین برتر انگاشتن مشارکت جمعی و ندیدن نیازهای فردی متهم میکنند. از این جایگاه است که آنها خود را با مسائل روزمره درگیر میکنند. این مسئله اما بهانه ای میشود که از سوی نسل قبل به غیر سیاسی بودن متهم شوند. آنها در واقع به باور خود دارای خواسته های سیاسی هستند. آنها خواست برابری خواهی خود را در ابعاد دیگری تعمیم داده و تئوری های فمینیستی را در زوایای مختلف بسط میدهند. برای مثال میتوان از حساسیت آنان با اعمال و مرسوم بودن تبعیضات نژادی، مذهبی، قومی، گرایش جنسی و ناتوانی های جسمی (معلولین) برشمرد. برای نمونه یک زن سیاهپوست لزبین معلول در جامعه آمریکا تبیعضاتی را تجربه میکند که کاملاً متفاوت از نوع تبعیضی است که بر یک زن سفید، هترو سکسوئل برخوردار از سلامتی جسمی روا داشته میشود. آنها همچنین در مقابل نسل دوم نگاهشان جهانی است و به تفاوت های فرهنگی اهمیت میدهند. در همین عرصه است که نسبیت فرهنگی در میان فمینیست ها در دوره ای کوتاه مجالی برای مطرح شدن میابد. از آنجائیکه تعداد زیادی از آنها تبعیض جنسیتی را در خانه و محیط رشدشان حس نکرده اند، نه میخواهند و نه میتوانند “جنس ضعیف” بودن و “نقش قربانی” زنان دو نسل گذشته را بپذیرند. آنها اعمال قدرت زنان بر زنان را هم نیز تجربه کرده اند. به همین خاطر است که مردان را قدرت طلب و سلطه جو ندیده و آنان را به فعالیتهای سیاسی خود وارد میکنند.

امروزه با نگاه به رفتار و عملکرد های زنان جوان از سوی پیشکسوتها سوالات متعددی مطرح می شود. سوالات مانند: آیا همه آنچه را که زنان نسل دوم و یا قبل از آن برای آن مبارزه کردند به فراموشی سپرده شده است؟ آیا دست آوردهای زنان دو نسل گذشته برای نسل امروزی معنایی ندارند؟ آیا زنان نسل جوان باید خودشان را دوباره بنا به خواستهای مردان آرایش کرده و لباس بپوشند تا بتوانند در جامعه مردسالار برای خود جایی پیدا کنند؟ آیا آنها باید تنها به عنوان یک شی سکسی برای ارضای مردان درتکاپو بوده و باز به عنوان یک قربانی در این ورطه بازنده باشند؟ سوالاتی از این دست اما تنها یک زاویهء دید به زنان امروزی است. نگاه از زوایای دیگر به آنان چگونه است؟ آیا تفاوتها تنها به اختلاف نسلها مربوط میشود؟

رویکردهای نظری جنبش زنان نسل دوم بر پایه تئوری های لیبرالیسم و سوسیالیسم استوار بود، به همین دلیل تفاوت نقش های جنسیتی را در هنجارهای اجتماعی جستجو میکرد. اما فعالان نسل جدید یک بعدی جدیدی به آن میافزایند و معتقدند که بدن و سکسوالیته زن و هنجارهای فرهنگی، می تواند تاثیر گذار باشند. شاید هم به همین دلیل است که در میان آنان ایده آل های زیبایی نقش بیشتری را بازی میکند.

در همین رابطه ما شاهد آن هستیم که به خصوص در سالهای اخیر زنان جوان با به راه انداختن اکسیونهایی مانند اسلات واک و به نشردراوردن کتب و مقالات مختلف با غرور خود را فمینیست معرفی کرده و از نوع و سبک جدیدی در رسیدن به اهدافشان میگویند (زنان فمینیست بانکی).

با نگاهی با آثار زنانی مانند Jessica Valenti, Caitlin Moran, Charlotte Roche (Feuchtgebiete), Maria Sveland (Bitterfotze), Edy Poppy (Anatomia, Monotonia) نکته ای برجسته میشود. و آن هویت زنانه از طریق شناخت بدن و تجارب جنسیتی زنانه است. کیتلین موران در مصاحبه ای میگوید: ” صدها هزارسال مردان راجع به همه چیز سخن راندند و زنان سکوت کردند چرا که ترس داشتند به عنوان جادوگر سوزانده شوند و یا به عنوان فاحشه مورد ناسزا قرار بگیرند. تقریباً همه زنان دست به خودارضایی میزنند و یا در اینترنت پورنو نگاه میکنند. این طبیعی است ولی هیچکس راجع به آن نمیگوید مگر که مست باشد. این رفتار فقط از کسی سر میزند که سرکوب شده باشد”. و در جایی ادامه میدهد “سکسوالیته زنان به خصوص بوسیله مردان هنوز مرموز و اسرارآمیز قلمداد میشود. این مردان هستند که دنیا را ساخته اند، و خوب خوب کار کرده اند. من به مردان عشق میورزم ولی زنان پرسپکتیو دیگری دارند. باید یک علت فمینیسمی وجود داشته باشد تا واقعگرایانه از خودارضایی نوشت.” از این منظر آنان نگاه دیگری به پورنوگرافی دارند. موردی که محور عمده اختلافات نسل جوان و نسل شست و هشتی را در آلمان رقم زده است. از نظر آنان پورنوگرافی به خودی خود رد نیست و تنها آنجائیکه رفتار خشونت آمیز و نا برابر بر زنان اعمال میشود (تنها غرایز و ارضاء مردان در نظر گرفته میشود) ، مردود و غیرقابل قبول دانسته میشود. در نوشته های آنان از پرونوگرافی فمینیستی سخن به میان میآید، یعنی فضایی که امکان به ترسیم کشیدن فانتزی های زنانه در آن مهیا باشد.

در میان زنان جوان ایرانی نیز درسالهای وبلاگ نویسی، وبلاگهای متعددی رقم زده میشد که بدون خودسانسوری از بدن خود مینوشتند و به تشریح تجارب جنسی خود میپرداختند و فانتزی و نیازهای جنسی خود را عنوان و ترسیم میکردند. آنها نیز آثار خود را نوعی نگاه فمینیستی به پدیده بدن و سکسوالیته زنان برمی شمردند.

فردیت در مقابل جمع گرایی نسل سوم

همانطور که در قبل آمد نسل سومی ها در مقابل تجارب نسل اول و دوم به فردیت و کنش فردی بهای بیشتری میدهند. آنها میگویند قرار نیست که بدنبال رهبران روان شویم، قرار بر این است که هر زنی قدرتمند شود، و به خودباوری رسیده و اعتماد به نفس پیدا کند.

در مبارزات نسل قبل یکی از مواردی که همیشه در کنار فعالیتها و کنش جمعی بر روی آن تکیه میشد فقدان خودآگاهی زنان از خواسته ها تمایلاتشان بود. در همین رابطه چه در مقالات و مطالعات در زمینه زنان، به کم بها دادن نقش فردی زنان در شرایطشان اشاره و از آنان خواسته میشد که آگاهانه به آنی که هستند و میخواهند باشند پرداخته شود. به نوعی از یک سو به تنوع در سرشت، خواسته ها و نیازهای زنان توجه میشد و از سوی دیگر تبلیغ میشد که با پافشاری بر تمایلات درونی هر زن باید که بتواند مستقل از دیگران و جامعه ای که در آن به سر میبرد سرنوشت خود را در دست گیرد. این نوع بینش در مسیر تکامل خود نوعی فردگرایی و پذیرش گوناگونی را در میان زنان جوان دامن زد (جدا از فردیت گرایی در کل اجتماع).

اضافه بر آن با دانستن اینکه موقعیت شغلی میتواند اهرم تعیین کننده ای در تصمیم گیری در امور زندگی شخصی زنان باشد، زنان جوان را بر آن داشته است که تمرکز خاصی را بر موفقیتهای تحصیلی و شغلی مبذول بدارند. که این امر میتواند با توجه به شرایط سخت اقتصادی در جوامع امروزی به رقابتهای فردی درمیان زنان دامن زده و از همبستگی آنان بکاهد. باید این امر را هم در نظر گرفت که بازار کار امروزی هر چه بیشتر به تخصصی تر شدن پیش میرود و به کارایی شخصی در زمینه های فوق تخصصی بهای بیشتری میدهد. شرایط حاکم کنونی از انسانها میخواهد که هرچه بیشتر به ضروریات و قابل انعطاف بودن در زنگی شغلی بپردازند. ترس از بیکاری و یا از دست دادن آنچه فرد را در موقعیت ضعیف اجتماعی قرار میدهد، مانعی بر سر پرداختن به مسائلی است که به کنشگری اشتراکی و همبستگی نیازمند است. حال دیگر مانند گذشته نیست که اگر شغلی را بدست میآوردی تا سالهای بازنشستگی میتوانستی در آن منسب بمانی. انسانها باید خیلی بیش از گذشته در بازار کار انعطاف داشته باشند. نه تنها در زمینه شغلی بلکه در انتخاب شهر محل کار.

مورد دیگر اشکال نوین فعالیتهای اجتماعی (شبکه ای) و به کار بردن وسایل ارتباط جمعی مدرن است که مشابهتی با کنش گری کلاسیک و سنتی را نداشته ولی با این حال ظرفی است برای طرح و دنبال کردن مطالبات سیاسی و اجتماعی. موردی که در نگاه پیشکسوتان نمودی عینی ندارد (ترس از فیسبوک در میان نسل گذشته). و در آخر این نسل برخلاف دو نسل گذشته از مبارزان حقوق زنان وقت بیشتری را برای علائق و سرگرمی های شخصی خود صرف میکند. زنهای امروزی دیگر هر کدام علائق و سرگرمی شخصی خود را دارند و اوقات فراغت خود را در این زمینه صرف میکنند. با اینحال میبینیم که در همان محدوده علائق و سرگرمی های شخصی فمینیسم فراموش نمیشود (مانند مجله فمینیستی میسی در زمینه موزیک).

************** نسلها در جنبش زنان ایران

تقریباً همدوره با جنبشهای فمینیستی در غرب زنان پیشقراول ایرانی نیز خواستار بهبود موقعیت زنان شدند. در سال‌ های پس از انقلاب مشروطه انجمن‌های مستقل زنان با هدف پی گیری حقوق زنان به طور مستقل تأسیس شدند که بیشتر به تأسیس مدرسه‌های دخترانه، ایجاد تشکل های اجتماعی و انتشار نشریه‌ های زنان ‌پرداختند. در زمانی که سوادآموزی زنان گناه به حساب میامد و بانگ وای به حال مملکتی که در آن مدرسه دخترانه تأسیس شود در همه‌ جا طنین ‌افکن بود، تاسیس مدرسه دخترانه یک حرکت انقلابی بود. در سال ١٢٨٥ شمسی بی‌بی‌خانم استرآبادی دست به تأسیس اولین مدرسه‌ دخترانه به سبک نوین زد و نام آن را مدرسه «دوشیزگان» گذاشت. این مدرسه و نام آن، جنجال بر‌انگیز شد. زیرا وجود مدرسه دخترانه گناه بزرگی برشمرده، و واژه «دوشیزه» برای گذاشتن بر سر در چنین مدرسه‌ای، شهوت‌انگیز تلقی می‌شد .

نشریات، مدارس دخترانه و انجمن‌ها توسط فعالان حقوق زن که بیشتر از اقشار مرفه و تحصیل‌ کرده بودند در تهران و شهرهای بزرگ (مانند اصفهان، رشت و شیراز) تأسیس شدند. در این دوره جنبش زنان (مردها هم ) دگرگونی و نوسازی روابط زن و مرد و مناسبات حاکم بر خانواده (مانند حق طلاق و یا چندهمسری و صیغه) را مورد نقد قرار داده و به چالش کشید که دست آوردهای بسیاری نیز به دنبال داشت ولی در دستیابی به حق رای و حقوق برابر سیاسی و اجتماعی با مردان ناکام ماند.

همه سازمان‌ های زنان در دهه ۱۳۰۰ تا ١٣١٠ تعطیل شدند که آخرین آنها در سال ۱۳۱۱ بسته شد. نشریات زنان نیز در دوره بسته شدن نشریات مستقل و منتقد در سلطنت رضا شاه تعطیل شدند. اما مبارزات این نسل تاثیر خود را بر متن جامعه برجای گذاشت.

پس از این دوره سازمان‌های زنان مستقل حذف شده و سازمان‌هایی وابسته به دولت مانند کانون بانوان زیر نظر رضا شاه قرار گرفت. بعدها با تجدید حیات محدود مابین سالهای ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ در سالهای حکومت محمدرضاشاه فعالیتهای مستقل از بین رفت و تمام فعالیت‌های حقوقی زنان در کنترل دولت قرار گرفت و بعد از متمرکز سازی آنها تحت سازمان زنان ایران درآمد و از حالت جنبش اجتماعی خارج شد.

از آنجائیکه احزاب سیاسی در سالهای دوران بیست تا سی دو در مبحث برقراری دموکراسی خواست زنان، مبنی بر حق رای برای زنان و دخالت زنان در امر مشارکت سیاسی را نیز مطرح میکردند، فعالین مستقل مدافع حقوق زنان به احزاب و سازمانهای سیاسی رو میآورند. و آین آغازی شد بر حل شدن خواسته های زنان در مطالبات عمومی و مقدماتی بر کمرنگ شدن صف مستقل زنان (مانند دوره اخیر و حل شدن جنبش زنان درجنبش عمومی سبز). اگرچه نباید از حرکت زنان در مبارزاتی مانند طرح ملی شدن نفت و یا دفاع از خواسته های مترقی مصدق گذشت کرد ولی در جایی که مصدق در مقابل فشار روحانیت ماده پیشنهادی حق رای زنان را حذف کرد، زنان فمینیست به خاطر اینکه وجود دکتر مصدق را در جهت حفظ منافع ملی و به دنبال آن به نفع زنان میدانستند در مقابل این حذف سکوت کردند. تا جائیکه صدیقه دولت آبادی خطاب به مصدق مینویسد: “حضرت مستطاب آقای دکتر مصدق نخست وزیر،محترما اجازه می خواهم در خصوص قانون انتخابات و موضوع محرومی زنان، از حضورتان محرمانه استفسار کند. آیا عقیده شخص حضرت عالی اینست که زنان امروز در مقابل قانون دوره اول مشروطیت پست تر و محدوتر در انظار بیگانگان باید معرفی شوند؟ چنانچه بفرمایید بلی و صلاح مملکت چنین است، بنده اطاعت نموده؛ متجاوز از دو هزار نفر زنی که در حوزه این جانب هستند با منت آنها را بنا به مصحلت وقت، ساکت نگاه می دارم.”

خالی از لطف نیست که بدانیم نظر خمینی به حضور زنان در سپهر عمومی چه بوده است. او در تاریخ یازده آذر ١٣٤١ در مورد حجاب در یک سخنرانی خطاب به شاه و دولتیان میگوید: “شما ببینید بیست و چند سال است از این كشف حجاب مفتضح گذشته است ؛ حساب كنید چه كرده اید؟ زنها را وارد كردید در ادارات ؛ ببینید در هر اداره ای كه وارد شدند، آن اداره فلج شد. فعلا محدود است؛ علما می گویند توسعه ندهید؛ به استانها نفرستید. زن اگروارد دستگاهی شد، اوضاع را به هم می زند؛ می خواهید استقلالتان را زنها تامین كنند؟! كسانی كه شما از آنها تقلید می كنید، دارند به آسمان می پرند، شما به زنها ور می روید؟ (صحيفه امام، ج ۱: ص ۱۱۸)

فمینیسم وارداتی

همانطور که نفت صادر میشد و با درآمد آن کالا وارد میشد، همانطور که قطعات وارد و مونتاژ میشد، نظرات فلسفی، علوم اجتماعی، تربیتی و کالاهای فرهنگی و در یک کلام به قول شهلا شفیق مدرنیته مثله شده هم وارد میشد. در زمانی که محمدرضا شاه و به طبع دولتمردان وقت در باورهایشان اعتقادی به برابری نداشته و حتی مهارتهای زنان را به تمسخر میگرفتند (اشاره به مصاحبه با اوریانا فالاچی) زنان هر روز بیشتر در صحنه اجتماع وارد میشدند و حضورشان را به جامعه مردسالار تحمیل میکردند. حضوری که به عقیده من اگرچه آگاهانه ولی نهادینه نبوده و تنها اهداف فردی و شرایط زمانی آنرا مهیا میساخت. از همین رو زمانی که اسلامیون قدرت را در دست گرفتند ما شاهد مقاومت آنچنان از سوی زنان نبوده ایم. به خصوص که زنان زیادی در سازمانهای سیاسی غیر مذهبی و عموماً چپ فعال بودند (که این خود تابوشکنی بود) و میبایست که واکنشی در این مورد حداقل به عنوان ” فعال سیاسی زن” از خود نشان میدادند.

سنت دوگانه انگاری

زنان در دیدگاه چپ سنتی به مانند نگاه مذهبی سنتی از خود هیچ عاملیتی ندارند. همانطوری که چپ سنتی معتقد است این سرمایه داری بوده که زنان را از آشپزخانه ها به محیطهای کار کشانده و باز سرمایه داری است که در ادامه از زن یک موجودی کالایی و مصرف کننده ساخته است، اسلامیستها هم معتقدند این غرب بوده که زنان را فریب داده و به مدارس و محیطهای کار کشانده و از او یک موجود عروسکی ساخته است. کافی است که به جای کلمه سرمایه داری در متون چپ راجع به نقش و جایگاه زن از کلمه غرب استفاده کنید. آن متن تبدیل میشود به متن تولید شده اسلامیستها. آنها هردوخواسته زنان در مشغولیت خارج از خانه، استقلال مالی، تقسیم قدرت، اختیار داشتن بر بدن خویش و مدیریت و مشارکت داشتن در امور جامعه را نادیده میگیرند و غیم مآبانه زنان را موجوداتی که قابل دستکاری شدن هستند قلمداد میکنند.

نوشین احمدی خراسانی در “حجاب و روشنفکران” می آورد: گفتمان ثنویت گرای ” زنان مزدور/ زنان مبارز، زن مدرن/زن اصیل یا زن شهرنشین / زن روستایی یا زن فاسد کارمند/زن مقدس کارگر و امثال این دوگانه انگاریهای ایدئولوژیک که در مقابله با حقوق زنان ساخته و پرداخته میشد، متاسفانه جای مفهومی یکپارچه از زن به عنوان فاعل و عامل مستقل اجتماعی نشست.”

این دید هنوز هم در بین زنانی که از طیف چپ میآیند نمودی عینی دارد. برای مثال در خیلی از نوشته هایی که به انتقاد از حرکتهای دوره اخیر تاریخ زنان از جمله کمپین “جمع آوری یک میلیون امضا” و یا کمپین “علیه سنگسار” به رشته تحریر درآمده از این زاویه دید است که این زنان کنشگر در این کمپینها از طیف متوسط و مرفه برخاسته اند (یعنی همان کارمند لیبرال) و نه از قشر کارگر و محروم و به همین دلیل این حرکتها را نه نقد بلکه تخطئه کرده و حتی تا جایی پیش میروند که این مبارزات را خاک پاشیدن به چشم زنان ایران قلمداد میکنند . به نظر میرسد نسل جدید از این نگاه منزه گرایانه چپ سنتی فاصله گرفته و خود را درگیر این دوگانه انگاری ها نمیکند.

نداشتن الگو

با توجه به فضای سیاسی سالهای ٣٢ تا ٥٧ ما با فقدان مبارزه زنان در صف مستقل روبرو هستیم. اگرچه همیشه مبارزاتی در متن جامعه به حرکت خود ادامه داده، (مبارزات فردی را هر کدام از ما در اطراف خود سراغ دارد) ولی نه به آن شکلی که بتوانیم از حرکت منسجم و تاثیرگزاری یاد کنیم. این موضوع اما به خلاء ای در درون جنبش زنان ایران انجامید و آن نبود الگو برای نسل جوان با توجه به شرایط فرهنگی اجتماعی خاص ایران است. الگو چه از لحاظ کنش گری و از چه از لحاظ نظری. این بحران در زمان انقلاب ٥٧ تجلی شاخصی پیدا کرد. چراکه با شروع مبارزات آزادی خواهی و دموکراسی طلبی آن دوران ما نه تنها نمودی از حرکت مستقل زنان نمی بینیم، بلکه حتی نسل من (نسل میانی) الگویی هم جز زنان دوران مشروطیت آنهم به نوعی کمرنگ برای خود نمیشناخت. بی دلیل نیست زمانی که در سالهای اواخر دهه هفتاد خورشیدی یعنی زمان خروج زنان از محافل خصوصی، اوج گیری وبلاگ نویسی زنان و پیدایش گروه های زنان از جمله مرکز فرهنگی زنان نگاه می اندازیم، زنان نسل اول و شاخص آن صدیقه دولت آبادی بیش از هر زن دیگری به عنوان فمینیست ایرانی برای نسل جوان مطرح میشود. و زنان مابین نسلی از جمله پروین اردلان و نوشین احمدی خراسانی با نشر کتاب و مجموعه مقالات دست به شناساندن زنان مبارز دیگری به نسل جوان میکنند.

سمینارهای زنان ایرانی در آلمان

زنان ایرانی مقیم آلمان در بهار ١٩٨٢ ( احتمالاً اول ماه مه ٨٢) تولد یک تشکل مستقل از سازمانهای سیاسی و بدون وابستگی ایدئولوژیک را طی نشستی در فرانکفورت اعلام کردند. این نشست به دنبال مقاومت زنان ایرانی مقیم آلمان در اجبار به داشتن عکس با حجاب در گذرنامه برپا شد. مهشید پگاهی یکی از زنانی که از روز اول در اکسیونهای مختلف، تحصن سفارت ایران در بن و همچنین نشست فرانکفورت شرکت داشته میگوید: اجبار به گرفتن عکس با حجاب اسلامی برای گذرنامه در خارج از کشور و حجاب اجباری برای زنان ایرانی در داخل کشور و جدی نگرفتن مسائل زنان از طرف سازمانهای سیاسی، اتحاد زنان را برای نیل به خواسته هایشان ضروری می ساخت.

اکثر شرکت کنندگان سمینارهای سالهای آغازین را اعضای سابق کنفدراسیون دانشجویی مقیم آلمان نشکیل میدادند، ولی ترکیب سالهای بعدی این سمینارها دستخوش تغییراتی شد. با فرار فعالین سیاسی داخل به آلمان، رفته رفته زنانی که عمدتاً هنوز تعلقات سازمانی و یا ایدئولوژیک داشتند، برگزارکننده و یا شرکت کننده این نشست ها شدند. به مرور با درگیر شدن فعالین این جلسات با مسائل زنان از تعلقات گروهی آنان کاسته و بر محوری و فرا گروهی بودن مسائل زنان افزوده گشت. این گردهماییها که از سالهای اواسط دهه نود میلادی هرساله برگزار میشود، موضوعات مختلفی را در زمینه مسائل روز زن ایرانی در داخل و خارج از کشور در دستور کار خود قرار میدهد. در این سالها زنان شرکت کننده با آشنائی و درگیری نظری با زنان و افکار مختلف به آگاهی های فردی و اجتماعی دست یافته اند. ولی آنان را میتوان به طور تقریبی از یک نسل و از یک طیف مشخص از زنان ایرانی با تجارب مشترک قلمداد کرد. به نوعی تنوع سنی و همچنین نظری و عملی در میان آنان محدود میباشد. همین امر باعث شده که نه تنها در بعد ساختاری بلکه در بعد نظری نیز به سنتهای نانوشته خو گرفته و ورود افراد جدید را با مشکلاتی روبرو کنند.

با توجه به نکاتی که در بالا آمد، می بینیم که با وجود رقم بالای پناهندگان ایرانی که پس از وقایع تقلب در انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ١٣٨٨ به آلمان گریخته اند، از میان آنان تعدادی که حتی به انگشتان یک دست هم نمیرسند در این سمینارها شرکت داشته اند. برای مثال در سمینار امسال که ژانویه در برلین برگزار شد. با وجود اینکه به خصوص این شهر عده زیادی از پناهنده گان دوره اخیر را پذیرا شده است، تعداد فوق العاده اندک زنان نسل جدید کاملاً مشهود و پرسش برانگیز بود.

به باور من از آنجائیکه ما ایرنیان در تبادل نظر نوشتاری مجرب و آزموده نیستیم و به قولی دارای فرهنگی شفاهی هستیم، شاهد آنیم که در سمینارهای آلمان مانند خیلی دیگر از گردهمایی های این چنینی ما، موضوعات ارائه شده و مورد بحث قرار گرفته در یک سمینار در فضای همان نشست حبس شده و دنبال نمیشوند که هیچ، بلکه حتی در سمینارهای بعدی همچنان همان موضوعها تکرار میشود.

در آخر از دید من به عنوان نظاره گر این سمینارها برای شرکت کنندگان فعال آن تاثیرگذار و روحیه دهنده است و وجود آن لازم، ولی فاقد جذابیت در میان زنان از طیف های دیگر و به خصوص نسل جدید است.

مشارکت مردان

وجود مردان در صفوف زنان فمینینست یک پیروزی به حساب میآید آنرا باید که به فال نیک گرفت. اگرچه میتوان گفت برابری زنان با مردان شاید برای آنها و یا تعدادی از آنها از آن الویتی که برای زنان حس میشود برخوردا نیست ولی اگر هدف کنونی فعالان ایرانی را رفع هرگونه تبعیض بدانیم برای مردان نیزاین الویت وجود دارد. چرا که وقتی مردان علیه تبعیض بر زنان باشند و سعی کنند با آن در جامعه مبارزه کنند خود به خود توانسته اند به جامعه ای به دور از هرگونه تبعیض که خواسته اصلی اداعایی آنان است نیز نزدیک شوند. علاوه بر این مردان نیز میتواند به مانند زنان به نقشهایی که نرمهای موجود برای آنان قائل شده اعتراض داشته و خواهان تغییر آنان باشند. به نظر من جنبش زنان باید برای مردان امروزی که دیگر نمیخواهند به مانند پدران شان زندگی کنند و الگویی برای خود ندارند نیز چاره اندیشی کند.

نکته دیگر گسترش رشد توانایی های زنان و به چالش گرفتن قدرت مردان در محدوده های خانوادگی، اجتماعی و شغلی به پیدایش پدیده ای کمک کرده اند که آنرا بحران مردانگی نام گذاشته اند. ضمناَ این تغییرات در کشورهای در حال توسعه با حمایت پروژه های سازمان ملل و دیگر سازمانهای بین المللی و همچنین تاثیر جهانی شدن ارتباطات، موجب فرسایش جایگاه تا کنونی مردان که در این جوامع به طور طبیعی از آن برخوردار بوده اند شده است. به خصوص در همین جوامع است که بحران مردانگی واکنش های شدیدی علیه فمینیسم، اعمال خشونت بر زنان، رشد بنیادگرایی مذهبی و رادیکالیزم را بدنبال داشته ست.

این موارد زمینه جدیدی در جنبش زنان برای فعالیت مهیا کرده است. با قبول شرکت مردان در جنبش زنان از یک سو میتوان به مردان و پسرانی که در جستجوی پاسخ به مشکلات هویتی در میان خود هستند به نفع برابری و عدالت جنسیتی یاری رساند و آنها را با گروهایی با عقاید رادیکال تنها نگذاشت. و از سوی دیگر مردانی را که برای حفظ امتیازهای مردانه تلاش می کنند منزوی ساخت.

یک نمونه از حرکتهای تاثیر برانگیز

همانطور که فمینیستها به خاطر عدم برابری تقسیم قدرت با جامعه مردسالار درگیر میشوند، باید هم که از اعمال قدرت پیشکسوتها و با تجربه ها به تازه واردان بی تفاوت نگذرند.

با بازبینی “کمپین یک میلیون امضا علیه قوانین تبعیض آمیز” به عنوان یک نمونه شاخص از فعالیتهای اخیر جنبش زنان در ایران که تاثیر قابل ملاحظه ای از خود برجای گذاشت، پی به ابعاد تنوع در فعالیتهای فمینیستی برحسب شرایط و مکان میبریم. این کمپین به عنوان حرکتی غیر هیرارشی و شبکه ای، توانست زنان متفاوتی را حول مسائل زنان، در ایران و خارج از کشور متشکل کند. این کمپین در گیرودار روزمرگی خود در توانمند سازی زنان جوان نقش بسیار موثری ایفا کرده، و به آنها اعتماد به نفس لازم در نپذیرفتن قیمومیت و دادن امتیاز به پیشکسوتها ولی اما آموختن از تجارب آنان را در عمل آموخت. و همچنین در پذیرش نسل جوان و استقبال از ابتکارات آنان از سوی نسل قبلی و همراه شدن نسلها دست آوردهای قابل محسوسی را با خود به همراه داشت. به عقیده من موثر بودن این حرکت از آنجا سرچشمه میگیرد که آنها علیه هرگونه تبعیض بودند، حتی وقتی تبعیض به خاطر داشتن تجربه و پیشکسوت بودن و یا جوان و پرشور و انرژی بودن باشد.

منیره برادران در نوشته ای با عنوان اینجا بند نسوان است اشاره ای دارد به نسل دیگری از زنان زندانی. او مینویسد: “برای دختران جوانی که در کارزار “یک میلیون امضاء” برای تغییر قوانین نابرابر تلاش می‌کردند، اما، هم‌بند شدن با زنان محروم و دیدن چهره عریان نابرابری و خشونت دلیلی بود بر حقانیت باور‌هاشان. آن‌ها این فرصت را به تداوم کارزارشان تبدیل کردند. آن‌ها برای زنانی که به آن‌ها هیچ‌وقت فرصتی برای آگاهی به حقوقشان داده نشده، از حق برابری گفتند و از رنج‌ها و بی‌حقی‌هایی که قوانین و فرهنگ مردسالار بر این زنان تحمیل کرده، نوشتند. این گزارش‌ها فصل تازه‌ای در ادبیات زندان را گشوده که ممکن است به چند هفته یا حتی چند روز حبس مربوط باشد. کم شدن دامنه مسائل، این امکان را به راویان می‌دهد که در نوشته‌شان بر روی یک یا چند موضوع تمرکز و تعمق کنند”.

طرح این موضوع برای من اما نشان از حفط استقلال فردی و درک از تنوع و به دنبال آن نگاه این نسل به مسائل است. توجه آنها همانجا که قرار گرفته اند به مسئله آنروزشان، بدون اینکه منتظر رهنمودی از سوی باتجربه ها و یا غیرو … باشند جلب میشود و دست به کار میشوند.

پیشنهادات

با این حال به نظر میرسد هر دو نسل موافق ادامه دادن راه و رسیدن به اهداف مشترک بوده و مخالف شکاف هستند. من معتقدم که از خواسته نسل جدید مبنی بر فمینیسم دیگری، فمینیسمی جذاب برای دختران نوجوان باید حمایت کرده، و در کنار آن اما این را یادآور شد که موفقیت آنان میتواند با تلفیق تئوری های جدید با تجارب دوران گذشته تضمین داشته باشد و راه رسیدن به هدف را کوتاهتر کند. به فعالان گذشته به عنوان میراثی از پیشینیان خود نگاه کرده و فعالیتهای آنان را به عنوان پایه ای برای فعالیتهای خود بدانند. آنها باید که حتماً جنبش زنان را گردگیری کرده و جنبشی زنده را بنا نهند. جنبشی که به دوران آنها تعلق دارد.( یک نمونه SlutWalk )

زنان فمینیست دهه های هفتاد فکر میکردند که راه را برای نسل بعدی باز کرده اند و آنها فقط باید به راه بیافتند. به معنی دیگر برابرحقوقی کسب شده است و تنها کمبود پیشرفت است که حس می شود. اما هنوز چیزی ” کسب ” نشده است. به محض اینکه ارگانی برای مراقبت از برابرحقوقی، کمی کوتاه بیاید، پس روی شروع میشود.

امکانات محدود پیشرفت شغلی برای زنان، راسیسم، استثمار، بیکاری و فشارهای اقتصادی و ….که بیشتر شامل زنان میشود نشان میدهد که باید در فکر ایجاد و ثبات یک مقاومت فمینیستی در جنبشهای اجتماعی باشیم. این مورد زمانی بیش از پیش اهمیت خود را به رخ میکشد وقتی میبنیم زنانی که قابل اعتماد قدرتمندان بوده عمدتا فمینیسم را به عنوان عاملی برای پیشرفت استفاده کرده ولی داشتن قدرت و پیشرفت شغلی شخصی را به همبستگی با زنان دیگر ترجیح میدهند و حتی حاضرند در خانه بمانند ولی پیشرفت خود را مدیون فمینیست ها ندانند.

به نظر میرسد زنان باید به طور مستمر خود را با روشهای نوینی سازمان دهی کنند. تلاش شخصی، در زندگی خصوصی لازم اما کافی نیست. همکاری سخت و در اکثر موارد فوق العاده زنان با یکدیگر نیاز است. و مردان نیز باید در تلاش برای تغییر با زنان همراه شوند. و در آخر میبایست در مقابل شکاف در میان فمینیستها مقاومت کرد. در این رابطه چند نکته ای را به عنوان پیشنهاد مطرح میکنم:

مخربترین حرکتی که میتواند از سوی پیشکسوتان سر بزند، جایگاه قیم قرارگرفتن آنها نسبت به جوانان است. دقیقاً همانطور که فمینیستها به قیم شدن مردان در مسئل زنان حساس و از آن فراری اند، جوانها هم آنرا از سوی ما برنمی تابند. حتی زمانی که از منظری به نظر میرسد حق با ماست بهتر آن است که آنها را با بحث و دیالوگ و از ارتفاع دید برابر متقاعد سازیم.

فراموش نکنیم که مبارزه با ساختارها و مناسبات مردسالارانه یک شکل ندارد و تنها روشها ست که هر روز برحسب موضوعات، شرایط و مکان متنوع تر میشوند.

اشتباهات نسل جوان اشتباهات ما هم ، در هست، چاه افتادن آنها در چاه افتادن ما هم هست.

نه بدون جوانان بلکه همراه آنها، داشتن دیالوگ و گفتگو به جای رهنمود دادنهای از موضع قدرت و به بازی نگرفتن نسل جوان. همچنان که نه بدون پیشکسوتها بلکه به همراه آنها، داشتن دیالوگ و گفتگو به جای حذف و نادیده انگاشتن نسل قبل

جوانان به دلایل مختلفی میتوانند ناراضی از شرایط شان بر پیشکسوتها خرده گیرند. و ما چون شرایط دیگری را تجربه کرده ایم بر آنها خرده میگیریم. در پی شنیدن یکدیگر و در درک دردهای مان کوشا باشیم.

همانطور که ما میخوایم تلاشهایمان دیده و قدردانی شود جوانان هم میخواهند به آنچه که آنها انجام میدهند بها داده شود. اگر جامعه تلاشها و فعالیتهای ما را نمی بینید و یا نمی پذیرد، این بی توجهی را بر سر فمینیستهای جوان آوار نکنیم.

نسل جوان کپی جوانی ما نخواهد بود. آنها راه دیگری را انتخاب خواهند کرد، همانطور که ما راه مادرانمان را انتخاب نکردیم.

در جوانان جرات و اعتماد به نفس را تقویت کنیم، آنان را فمینیستهای رده پایین قرار ندهیم بلکه فمینیستهایی از نوع دیگری به غیر از ما دریابیم. تنوع در میان فمینیستها را قبول کنیم. هر زنی میتواند فمینیست باشد آنطور که خودش انتخاب کرده نه آنطور که ما میگوییم.

بیایید نیرو و انرژی خود را بر روی نقاط اشتراکمان بگذاریم و نه بر نقاط افتراق مان، همراه هم مبارزه کنیم ونه علیه هم.

اختلافات را نه شخصی بلکه سیاسی (نگاه متفاوت به پدیده ها) ببینیم، چرا که همه در یک چارچوب و یا در یک سیستم در حرکت ایم و با کوچکترین رخنه در آن در جایی که برای ما الویت ندارد، به نفع همه ماست.

بنویسیم و بنویسم. باید که تجربه ها مکتوب شود. مستند کردن خاطرات راهی است که بازگشت به گذشته را مسدود میسازد. برای حسن ختام نقل قولی که به فاطمه مرنیسی فمینیست معروف مراکشی نسبت داده شده را میاورم:

«بنویسید تا جوان بمانید. کرم های مرطوب‌کننده را دور بریزید، نوشتن بهترین درمان برای هر درد و درمان چین و چروک است. تنها کاری که از نوشتن برنمی‌آید، جلوگیری از سفید شدن موهاست. برای آن باید از حنا استفاده کنید. اما یاد بگیرید روزی یک ساعت بنویسید. هرچیزی که به فکرتان می‌رسد. حتا می‌توانید به اداره‌ی برق نامه‌ بنویسید و بگویید چراغ برق روبروی خانه‌تان سوخته است. نمی‌توانید تصور کنید نوشتن چه تاثیری روی پوست‌تان دارد. چین و چروک‌های کنار لبتان و اخم بین ابروهایتان کم کم کنار خواهد رفت، چشم‌هایتان بازتر خواهند شد و با همه‌ی این‌ها آرامش درونی خواهد آمد.»

************

جسیکا والنتی: “من با زنان فوق العاده ای دوست هستم، زنانی که در طی روز مدام بر علیه شوخی ها، حرفهای و رفتارهای جنسیتی از خود عکس العمل نشان می دهند ولی شب ها که با هم بیرون میرویم باسن شان را همراه با موزیک به چرخش میاندازند”.

هفدهم ژوئن ۲۰۱۲ – بیست و سومین کنفرانس “بنیاد پژوهش های زنان ایران” کمبریج، ماساچوست

منابع

در تهیه این مطلب به غیر برداشتهای شخصی از مطالعات مقاله های مختلف انتشار یافته در وب سایتهای فارسی، انگلیسی و آلمانی زبان از منابع زیر نیز استفاده شده است:

– یاداشتهای مندرج در وبلاگهای زنان

– مصاحبه و گفتگوی شخصی با اشتفانی مایفلد و لیندا کاگرباوئر دو تن از فعالین فمینیست جوان آلمانی

– حجاب و روشنفکران، نوشین احمدی خراسانی، زمستان ۱۳۹۰ تهران

– Die alte neue Frauenfrage, Barbara Holland-Cunz, Suhrkamp Verlag 2003
– Hier sind wir!, Linda Kagerbauer, Bücher-Verlag, 2008
– Nina Power, die eindimensionale Frau, Merve Verlag, 2011
http://www.we-change.org/spip.php?article10650