فرستنده خبر اقای احسان فتاحی ۱۳۹۵/۰۴/۱۳
آید آن صبحی که، صبح ظالمان گردد غروب
پتک آهنکوب محرومان شود عمامه کوب!
فریاد کن نام آزادی را و صادقانه دیوانگی کن
که اکنون سکوت مردابیست از سکوت و سکون
عزمم دوچندان میشود وقتی من و تو، “ما” شود
در جمع، شورِ زندگی رمزِ صلابت، رَستگی
تا محو ظالم از جهان. این است حرف عاشقان
همینکه نامه بانو محمدی ووضعیت جعفر عظیم زاده را مشاهده کردم، بازهم قلم بر دست گرفتم
و اشکهای فراوانی ریختم، خیلی ناراحت شدم به خدا
غمهایی که چشمها را خیس نمیکنند…
به استخوان رسیدهاند …
نمیدانم ازچه زجر و آزار و اذیت خانم محمدی و سالها زندان و زجرهای ایشان بنویسم. زیرا براستی که همه خود میدانید که بانو محمدی چندین سال در زندان جمهوری اسلامی بدور از انسانیت با شدیدترین بیماریها به سر میبرد.
من نمیدانم چرا جناب لاریجانی بدنش به لرزه نمیآید و وجدان خود را به خاطر انسانیت بیدار نمیکند…!
راستی جناب لاریجانی
آخه چرا نمیشد اگر،
بهجای اینکه در سینه کسی گلولهای بنشانی
در قلبش…
گُلی…
میکاشتی …!؟
خانم نرگس محمدی میگوید دلم برای فرزندانم تنگ وبی تاب است.
وجدانتان کجاست ریاستهای قضائیای ملایانی که در دادگاههای فرمایشی همانند قاضی صلواتی ومقیسه در عرض دو دقیقه دهها نفر را به جوخه اعدام بردهاید.
امیدواریم که امثالی همچون این قاضیها، روزگاری توسط ملت و خانوادههای زندانیان سیاسی محاکمه شوند.
روزگار عجیبی است!
شرم بر ما باد که با سکوتمان مهر تأیید بر این اعمال سفاکانه میزنیم و نفرین بر قلبهایی که چون سنگ سخت شده و نفرین بر دستها و قدمهایی که واسطه عمل سوء و شنیع جدا کردن خردسالان بیگناه از مادر هستند.”
واف بر ستم و ستم گر خاصه که این ستم بر زنی که « مادر» است روا داشته شود! فعال حقوق بشر باشیم یا نباشیم انسانیت وجه ممیزه ماست و ارجمندی این مقام را نه در قول بلکه در فعل و عمل تجربه کردهایم. آموختهایم که زن بالقوه مادر است و تا این سرشت به مرتبه فعلیت درنیاید انگار گمشدهای دارد و این «مادری» نه امری اکتسابی بلکه فطری و ذاتی است و بانو «نرگس محمدی» یک مادر است! مادری که بیماری فلج عضلانی یادگار زندانی بودنش در بازداشت گاه اطلاعات این کشور اسلامی است و نامه دل نوشتهاش خطاب به همهکس بود متأسفانه بهعنوان مدرک جنایتی از جنایات این دوره حکومت بیاخلاقی و هرجومرج و رواج منکر در کشور اسلامیمان باقی ماند.
بانو «نرگس محمدی» یک زن است که داستان وفاداری به شوهرش را در روزهای سخت حبس و زجر و آزار ملی- مذهبیها در بازداشت گاه سپاه در یک دهه پبش باید جستجو کرد هم گام با دیگر زنان آزاده »!
بانو «نرگس محمدی» یک فعال حقوق بشر، حقوق زن و حقوق کودک است. اینک حکم ظالمانهای که برای او صرفاً به دلیل اقدامات بشردوستانه و نوعدوستانه در چارچوب وظایف شهروندی اعطاشده بود، به مرحله اجرا درآمده است.
بانو محمدی گفته بود: مدافع حقوق بشر بودنم را جرم تلقی کردند اما تلختر آنکه زن بودن و مادر بودنم را انکار نمودند. تا آن زمان که بمیرم و خاموش شوم اعتراض و گلایه خواهم کرد و فراموش نخواهم نمود. کودکانم سهساله بودند که نیمهشب به خانهام هجوم آوردند و کیانای عزیزم را که عمل جراحیشده بود با ناله و گریه و تن تبدارش از آغوشم کشیدند و به سلول افکندند. عزیزانم پنجساله بودند و پدرشان از ایران رفته بود که سراغم آمدند. بچهها دامنم را رها نمیکردند که بهدروغ به آنها قول دادند که شب برمیگردم پیششان و بردند و حبسم کردند و ۱۵ اردیبهشت سال پیش که فرزندانم را که در مدرسه بودند و ظهر به امید گشوده شدن در توسط مادرشان به خانه بازمیگشتند ناگهان ناامید پشت دربسته گذاشتند تا چون پدرشان از این سرزمین رخت بسته و رفتند و من از این مردان حکومتمدار دیندار میپرسم آیا آنچه با من و فرزندانم روا داشتهاند کم است که اکنون اینگونه فرزندان کوچک و معصوم من را آزار میدهند؟ روان گفتم به روانی اشکهای روی گونههایم. ساده نوشتم بهسادگی مهر مادرانهام. سوگند خوردم که «دلم برای فرزندانم تنگ و بیتاب است.» گفتم: «دل کوچک فرزندان در غربتم برای من تنگ است.» افسوس هیچکس نشنید و وقعی ننهاد. یک سال صبوری کردم شاید وجدانی در این سرزمین خفتهدلان به درد آید، حاصلی نداشت و باز مهر مادرانهام را انکار کردند. علیرغم میل و توان جسمیام، راهی برایم نماند جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنم را با اعتصاب غذا اعلام نمایم. شاید دلی به رحم آید، شاید شرم و وجدانی وجود داشته باشد، شاید این کین کیشی و ستم را پایانی باشد.
مانند سرب مذاب، قلبها را میگذارد و مظلومیت ایشان ، دلها را مانند موم نرم میکند. روزگار عجیبی است! مردان را به بند میکشند و زنانشان را به اسارت میگیرند و فرزندان معصومشان را به گناه نکرده مجازات میکنند. شرم بر ما باد که با سکوتمان مهر تأیید بر این اعمال سفاکانه میزنیم و نفرین بر قلبهایی که چون سنگ سخت شده و نفرین بر دستها و قدمهایی که واسطه عمل سوء و شنیع جدا کردن خردسالان بیگناه از مادرشان هستند.
پول نفت و مالیات مردم را خرج خرید شلاق میکنند تا فرزندان این سرزمین را به جرم شادمانى حد زنند.
حاکمى که فکر میکند با ایجاد رعب و وحشت میتواند مردم را ساکت و دین خدا را گسترش دهد نه دین دارد و نه عدالت براى ادامه حاکمیت.
فرزندان این سرزمین گرفتارشده به بلاى جهالت حاکمان، حق زیستن دارند و هیچکس یاراى گرفتن این حق طبیعى را ندارد.
در همه جاى دنیا حاکمان براى رفاه مردم خویش از هیچ کارى دریغ نمیکنند در کشور ما اما براى آزار مردم از هیچ کارى دریغ نمیکنند.
به بهانه ایجاد امنیت راه را بر مردم میبندند و با چوب و قمه به جان مردم میافتند و هر آنچه را که لایق خودشان است به مردم حوالت میدهند.
دین خدا را دستمایه فروتنى کنید نه فرومایگى.
و اما فقهاى دین شرمتان باد از سکوت ننگین امروزتان.
در ســـــــــــــــــــــــــــــــرزمیـن مـن…
زن و نفت تاریخ مشترکی دارند
نفت به استعمار انگلیس درامد
و زن به استعمار ملایان صیغه ایی
در سرزمین من
زن و نفت میسوزند
تا سرزمینم روشن و امن بماند …
سکوت در برابر ظالم اگر بدتر از ظلم نباشد کمتر از آن نیست.
وقتی مبارزی دستگیر میشود، اولین قلبی که برای آزادی او میتپد قلب نزدیکترین کس، یعنی مادر و بستگان است.
زندگی انسان، کتابی است از عشق و آزادی. قلبهای انسانها با این کلمات به هم نزدیک میشوند و پیوند میخورند؛ اما در آنجا که آزادی و عشق را میکشند و دهانها را میبندند، نوشتن تنها ابزار انسان برای فریاد است چراکه نمیتوان آن را خاموش کرد، همچنان که این فریاد در موسیقیهای «اورتور اگمونت» بتهوون و «اتود انقلاب» شوپن و «خروس طلایی» کورساکف تا به امروز به گوش میرسد.
هرکسی که دردها و فریادهای مظلومانه بانو محمدی را بشنود باید به لرزه افتد خانم محمدی مادر دو فرزند معصوم درحالیکه محکومیت قبلی خودش را میگذراند که به حبس دهساله دیگر محکوم شد و من دور از وطن هاج و واج ماندهام که بزدلان حکومت ولایتفقیه همچون قاضی صلواتی و وزارت اطلاعات چرا لااقل نمیگذارند خانم محمدی با فرزندانش تماس داشته باشد
با چه رویی به فرزندان بانو محمدی نگاه میکنند روزگاری
مگر خودشان هم فرزند ندارند؟ فرزندان بانو محمدی در انتظار به آغوش رفتن مادر رادارند.
بانو نرگس محمدی در نامه خود به سران جمهوری اسلامی میگوید که: ((من خواستهای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانم ندارم. اگر خواسته بزرگ، نامعقول، غیراخلاقی، غیرقانونی و ضد امنیتی است بگویید و قانعم کنید؟ اگر یک مادر که بهزعم حکومتی مجرم شناختهشده، باید از شنیدن صدای کودکانش محروم شود، اعلام کنید، اگرنه به من مادر اجازه دهید تا صدای فرزندانم را بشنوم. مجازات ما زنان و مادران، حبس است نه محرومیت از شنیدن صدای عزیزانمان. انسان بودن ما را باور کنید)).
پیشتر احمد شهید گزارش گر ویژه حقوق بشر در امور ایران خواستار آزادی فوری نرگس محمدی زندانی سیاسی شد و کمیسریای عالی حقوق بشر، عفو بینالملل و گزارشگران بدون مرز نیز صدور احکام سنگین برای نرگس محمدی را محکوم کرده و خواستار آزادی بیقیدوشرط او شدند
نرگس محمدی مبتلا به بیماری ریه و فلج عضلانی است و به گفته پزشکان، عوارض این دو بیماری در فضای زندان و محیطهای تنشزا تشدید میشود. او بارها در زندان دچار شوک عصبی شده و درحالیکه با دستبند و پابند به تخت بستهشده بود در بیمارستان بستریشده بود. گروهی از کارشناسان حقوق بشری سازمان ملل ضمن اعتراض به محکومیت تازه نرگس محمدی، خواستار آزادی فوری او شدند.
همچنین پیشتر سخنگوی کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل متحد برای حقوق بشر روز جمعه ۳۱ اردیبهشت طی بیانیهای خواستار آزادی فوری زندانی سیاسی نرگس محمدی شده بود.
در بیانیه کمیساریای حقوق بشر آمده است: «ما از صدور حکم زندانی سیاسی، نرگس محمدی به ۱۶ سال زندان، وحشتزده شدیم. خانم محمدی در حال حاضر در زندان اوین، محکومیت خود را میگذارند. ما بر این عقیده هستیم که این مدافع حقوق بشر در شرایط نیازمندی جدی پزشکی قرار دارد و بنا به گزارشها به او امکان دسترسی کافی به مراقبتهای تخصصی پزشکی که موردنیاز او است، داده نشده است.
دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای حقوق بشری برای مدتهای طولانی از مقامهای رژیم ایران، خواستهاند که خانم نرگس محمدی را آزاد کنند، اما هیچکدام موثرواقع نشده است. محکومیت او بیانگر این است که در ایران بهطور فزاینده تحمل دفاع از حقوق بشر پایین آمده است. ما از مقامهای رژیم ایران، مصرانه میخواهیم فوراً خانم نرگس محمدی را آزاد کنند و تمامی کسانی که صرفاً به خاطر دفاع از حقوق انسانی خود بازداشتشدهاند آزاد شوند.
جعفر عظیم زاده که از دوازدهم اردیبهشت ماه در اعتراض به دستگیری و محکومیت خود و دیگر فعالان صنفی، سرکوب تجمع های مسالمت آمیز اعضای اتحادیه کارگری، ممنوعیت ایجاد تشکل های صنفی و دستمزد اندک کارگران، دست به اعتصاب غذا زده بود، روز پنج شنبه دهم تیر ماه، با قول اعاده دادرسی و رسیدگی عادلانه به پرونده اش و مرخصی قابل تمدید پس از شصت و چهار روز اعتصاب غذا اعتصاب خود را متوقف کرد و از بیمارستان ترخیص شد
گفتنی است وی پس از شصتوچهار روز اعتصاب غذا با توجه به ضربان قلب نامنظم خونریزی معده و مشکلات کلیوی در وضعیت هشدار دهنده ایی قرار دارد
جعفر عظیمزاده فعال کارگری یک انسان وارسته از هر چیزی است. او بیش از دوماه است لب به غذا نبرده است. ٢٠ کیلو لاغر شده است. اما ایستاده است. مقاومت کرده است. همسر شجاع او نیز در این مدت پابهپای او با او بوده است. .
واضح است که با اعتصاب غذای یک نفر، دولتی آنهم از نوع جمهوری اسلامی را نمی توان وادار به عقب نشینی و اصلاح بنیادی مواضعش کرد!
ولی اعتصاب غذا بعضی مواقع یکی از موثرترین ابزارها برای رساندن صدای بیصدایان بگوش جهانیان است.
تجربه من نشان می دهد، کسانیکه بیش از ٣٠ روز ادامه می دهند افراد بسیار با اراده و آگاهی هستند، و بطور نسبی می دانند چرا و چگونه بسوی هدف خود می روند…
زمانیکه حتی یک نفر جان و تمامی توان خود را همانند آرش کمانگیر در کمان کرده و از قله دماوند بسوی جیحون رها می کند تا مرزهای انسانیت ما را گسترش دهد، و از منافع عمومی دفاع می کند، هیچ انسان مبارزی نمی تواند نسبت به این جریان بی تفاوت باشد.
صدای بانو نرگس محمدی و جعفر عظیم زاده در تمام جهان طنین افکنده است. ولی صدای مدفعان او هنوز به اندازه عمل او موثر و طنین افکن نشده است… بهتر است بجای نصیحت کردن جعفر عظیم زاده صفوف خود را متحدتر کنیم و همه توان خود را برای نجات او اهدافش بکار بریم.
من بارها در چنین شرایط بسیار سختی قرار گرفته ام که از فردی که اعتصاب غذا کرده است چگونه و به بهترین شکل ممکن دفاع کنم آنهم زمانی که انسان از هر طرف زیر فشار هزارن فاکتور و اتهامات قرار می گیرد
این خواسته بانو نرگس محمدی و جعفر عظیم زاده فقط شامل نمی شود. این خواست ِهمه ی کسانی است که امروز با این قبیل اتهامات واهی و بی سر و ته در کنج زندان ها محبوسند. باید با همه ی توان از این خواست دفاع کرد و آن را در کنار سایر خواست های کارگران به یکی از مطالبات روز جنبش اجتماعی و کارگری در ایران تبدیل نمود.
با طفره رفتن نهادها و دستگاههای مسولیت دار از پذیرش مسولیتهای خود در قبال تضییع حقوق انسانهای تحت ستم از کارگران و معلمان گرفته تا هر مزدبگیر و ….. نه تنها استقلال این نهادها از همدیگر را اثبات نمی کند، بلکه رویکردی سیستماتیک برای پوشش دادن اقدامات مشترک آنها علیه این اکثریت جامعه می باشد. این هم پوشانی و یکی بودن نهادها در میدان عمل در برابر کارگران و معلمان و… هر روزه به نمایش گذاشته می شود. شورای عالی امنیت ملی که یکی از وظایفش تأمین امنیت ملی! (همان امنیتی که مزدبگیران با داشتن زندگی راحت آن را به خطر می اندازند) است، سران سه قوه اعضاء اصلی آن هستند و در رأس آن رئیس جمهور قرار دارد. ولی آشکارا تلاش می کنند نقش خود را در چنین مواقعی پنهان کنند. اما کارگران، معلمان و همه مزدبگیران نخواهند پذیرفت. وظیفه همه است که به عدم پذیرش مسولیت و طفره رفتن هر دستگاهی اعتراض کنند.
به امید آزادی جعفر عظیم زاده. لطفا برای آزادی او هر کاری می توانید دریغ نکنید.
احسان فتاحی روزنامه نگاروفعال حقوق بشر
۱ ژوئن