فرستنده خبر اقای نوید احمدفخرالدین ۱۳۹۵/۰۲/۲۸
این تیری است که رها شده حتی ابراز برائت هاشمی رفسنجانی از خطای دخترش که قبل از همه زیر فشار حامیانش، روحانی و غیرروحانی، صورت گرفت نمی تواند از تیزی و برندگی آن بکاهد.
صدای شکستن یک تابو!
ماجرای دیدار فائزه هاشمی رفسنجانی با فریبا کمال آبادی زندانی بهائی به مرخصی آمده، و انتشار عکس این دیدار بازتاب گسترده در صفوف رژیم و رسانه های آن داشته است و موجب خشم و برانگیختگی بسیاری از سران و مراجع. اگر در نظر بگیریم که تصور ریشه دار و رسوب کرده سردمداران نظام نسبت به بهائیت ترکیبی از نفرت مذهبی و سیاسی عمیق است، که بر طبق آن نه فقط بهائیت به عنوان آنین و مذهب برسمیت شناخته نمی شود و نجس دانسته می شود که باید با آن ها معاشرتی نداشت و درصورت ناچاری بلافاصله خود را تطهیرکرد، آن گاه اهمیت شنیدن صدای شکستن این تابو بیشتر روشن می شود.
برطبق این باور همه بهائیان به عنوان یک فرقه ضاله و وابسته به اسرائیل و انگلیس و و دیگرقدرت های بزرگ هستند که بالقوه جاسوس انگاشته می شوند و سوای داوری مذهبی از این جنبه هم جمهوری اسلامی همواره خود را موظف می داند بهر شکل که شده آن ها را ایزوله نگهداشته و تحت کنترل و فشار سیستماتیک قراردهد. اگر نگرانی از فشارهای جهانی نبود، ابعاد فشارها و خشونت سبعانه رژیم بسیار بیش از این بود.
بی تردید شکستن تابوی سکوت و یا عدم معاشرت در سطح جامعه از مدتها پیش شروع شده است و اساسا اکثرافراد جامعه- مگرقشرهای هنوزمتعصب مذهبی- به خودی خود و بیرون از فضا و اقدامات حاکمان، حساسیت ویژه ای به آن ها نداشته و اصولا اگر مردم بحال خود وانهاده شوند، وجه همزیستی و تحمل همدیگر فارغ از عقیده و مذهب و مرام، امری طبیعی است، و تبدیل شدن این تفاوت ها و تمایز ها به نقار و نفرت پراکنی و جنگ و خونریزی امری غیرطبیعی و بیمارگونه است.
اما آن چه که اکنون جلب توجه می کند، دو مشخصه تازه در شکستن شدن این تابواست:
نخست آنکه، این کار در میان صفوف طبقه سیاسی حاکم صورت می گیرد و بهمین دلیل هم چون افکندن بنزین به دعواهای درونی حاکمیت آن را شعله ورساخته و با پژواک بزرگی همراه شده است که خود در انداختن نورافکن به چهره رژیمی با ماهیت تبعیض آفرین و درجه بندی شهروندان و نیز شکستن بقایای این تابو در سطح جامعه کارسازاست. این تیری است که رها شده حتی ابراز برائت هاشمی از خطای دخترش که قبل از همه زیر فشارحامیانش، روحانی و غیرروحانی، صورت گرفت نمی تواند از تیزی و برندگی آن بکاهد. حتی اگر فائزه هم بقول رفسنجانی بخواهد خطایش را جبران کند، دیگر کسی نیست که نداند کدامیک از این کنش ها از جبن و تزویر است و کدامیک واقعی!
دومین ویژگی این رویداد نقش زندان در جوش دادن گسست هاست. زندان قاعدتا جائی است که طبقه های حاکم و دولت ها برای ایجاد جامعه انضباطی و سر بفرمان، و تأدیب متمردین بخاطر تخطی از نرم های مورد نظر خود از آن بهره می گیرد و این بهره گرفتن از زندان در جمهوری اسلامی که اساسا برای تأدیب به کاربرد وسائل سخت افزازی متوسل می شود، ابعاد گسترده ای دارد. اما درعین حال جائی است برای بهم رسیدن و تعامل و آشنائی و نزدیک شدن گرایش هائی که رژیم در بیرون از زندان با برافراشتن دیواره هائی چون مذهب و فرهنگ و تبلیغات و سرکوب و ایجاد ترس، آنها را دور از هم و بیگانه ساخته است. از جمله جوش خوردن و پیوند بین معلمان و کارگران نیز بخشا از طریق زندان صورت گرفته است. درد مشترک و مقاومت مشترک و دشمن مشترک، موانع و دیوارهای مصنوعی را که مانع پیوند جنبش ها و پیشروان و فعالان است بتدریج ذوب کرده و کلنگ بر دیوارهای فرقه گرائی می کوبد.
بهرحال رژیمی که زندان بجای آن که وسیله تأدیب و تمکین از نرمهای اجتماعی طبقه حاکمه و در خدمت ایجاجامعه انضباطی باشد، به جائی برای تقویت نافرمانی و رفع گسست ها تبدیل شود، آن رژیم با چالش بزرگی بنام ریزش اقتدار و بی اثرشدن ابزارهای تنبیهی مواجه است. هم چنان که رژیمی که تابوشکنی به درون صفوفش تسری پیداکند، با معضل کندشدن یکی دیگر از ابزارهای کنترل یعنی تابوسازی مواجه است. چنین روندی بخشی از یک روند بزرگترشکستن یک به یک و گام به گام اقتدار رژیم است که جریان دارد. به عنوان یک نمونه دیگر، شکستن اقتدارانحصار رسانه ای است که رژیم بخوبی آن را در چندماه اخیر لمس کرده و بحران مخاطب صدا و سیما، و فراخوان خامنه ای برای حضورفعال در جبهه رسانه های مجازی واکنشی است به افول این بازوی مهم اقتدار رژیم!