13 تیر 1392
شرق: مردی که متهم است همسرش را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده در حالی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد که وی ادعا کرد به بیماری روانی مبتلاست. بهگزارش خبرنگار ما، زنی خرداد سال 90 با ماموران پلیس تماس گرفت و گفت درگیری شدیدی در خانه همسایه اتفاق افتاده و به نظر میرسد اتفاق بدی در این خانه رخ داده است. بلافاصله ماموران به محل رفتند و زنگ در خانه را زدند، دقایقی بعد مردی که بهنظر میرسید بهشدت آشفته است و لباسهایش هم خونی بود در را باز کرد. ماموران وارد خانه شدند و جسد غرق در خون زنی را پیدا کردند که ضربات متعدد چاقو روی بدنش خون زیادی را در خانه جاری کرده بود. ماموران با بازپرس ویژه قتل تماس گرفتند و واقعه را گزارش دادند. سپس جسد به پزشکیقانونی منتقل شد و ماموران متهم را بازداشت و به کلانتری منتقل کردند. مرد جوان که سعید نام دارد در تحقیقات اولیه مدعی شد همسرش با او بدرفتاری کرد و او مجبور به قتل شد. وی گفت آنقدر بر بدن همسرش ضربهزده که تعداد ضربات یادش نیست. این در حالی بود که بررسیهای پزشکیقانونی هم نشان داد مقتول به نام مهسا هدف 38ضربه چاقو قرار گرفته و ضربات آنچنان عمیق بوده که این زن در همان چند ضربه اول جانش را از دست داده است.
در ادامه تحقیقات مادر مهسا مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: ما در یکی از شهرستانهای جنوبی کشور زندگی میکنیم و دخترم هم با ما بود. مادر سعید به خواستگاری دخترم آمد و گفت پسرش در تهران شغل دارد و میتواند دخترم را خوشبخت کند مهسا با این ازدواج مخالف بود اما با اصرار پدرش با سعید ازدواج کرد. از همان ابتدا هم سعید عصبی بود و با دخترم بدرفتاری میکرد. ما فکر میکردیم ازدواج کنند بهتر میشود. دخترم عروسی کرد و به همراه شوهرش به تهران رفت با اینکه بعد از چند سال صاحب دو فرزند شدند اما رابطه آنها نهتنها اصلا خوب نشد، بلکه روزبهروز هم بدتر میشد. هربار که دخترم به خانه ما میآمد از اینکه شوهرش با او بدرفتاری میکرد گلایه داشت. تا اینکه بار آخر آنها برای عروسی یکی از اقوام به خانه ما آمدند. در آنجا مهسا و دامادم با هم دعوا کردند و چون شوهرش اصرار داشت بمانند دخترم دست بچهها را گرفت و شبانه به خانهاش برگشت. آن روز هرچه سعی کردم دخترم را آرام کنم نتوانستم. فردای آن روز دامادم به تهران برگشت. آنها بعد از هر دعوا دوباره با هم آشتی میکردند و من هم خیال میکردم این دفعه نیز همین اتفاق میافتد. دیگر از اینکه بین آنها چه گذشت خبر ندارم تا اینکه به من خبر دادند دخترم کشته شده است.
بازپرس پرونده در ادامه تحقیقات متهم را برای انجام معاینههای لازم به پزشکیقانونی فرستاد و متخصصان بعد از بررسی وضعیت روانی متهم اعلام کردند او دچار درصدی از اختلال روانی است اما مسوول اعمال خود است و مجنون نیست.
پرونده با توجه به این نظریه و درخواست والدین مقتول و ولیقهری دو کودک مهسا برای قصاص، برای رسیدگی به شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عبداللهی فرستاده شد. روز گذشته در ابتدای جلسه رسیدگی، نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و درخواست صدور حکم قانونی کرد. در ادامه اولیایدم در جایگاه حاضر شدند و اعلام کردند تفاضل دیه و سهم صغیر را برای اجرای حکم قصاص پرداخت میکنند. سپس متهم به دفاع از خودش پرداخت. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من مهسا را دوست داشتم هرچند باهم درگیری زیادی داشتیم اما او مادر فرزندان من بود و نمیخواستم بکشمش. مهسا رعایت من را نمیکرد، با اینکه میدانست عصبی هستم کارهایی انجام میداد که خیلی عصبانی میشدم. بارها به او گفته بودم وقتی عصبانی هستم سربهسر من نگذارد. چند روز قبل از حادثه هم به شهرستانمان رفته بودیم. قرار بود در جشن عروسی شرکت کنیم اما من نمیخواستم بروم و سر این موضوع با همسرم دعوا کردیم او قهر کرد دست بچهها را گرفت و شبانه به تهران برگشت، هرچه به او گفتم چرا این کار را میکنی و باید باهم حرف بزنیم توجهی نکرد فردای آن روز من هم به تهران برگشتم. به خانه رفتم و دوباره با هم جروبحث کردیم. مهسا مثل همیشه نبود، کارهای عجیبی میکرد به من میگفت دیگر نمیخواهد با من زندگی کند. دعوا که بالا گرفت و مشتولگدی بین ما ردوبدل شد من بچهها را داخل اتاق بردم تا صحنه درگیری را نبینند بعد چاقو برداشتم و به سمت زنم رفتم میخواستم او را با تهدید آرام کنم تا مشاجره را تمام کند اما او بیشتر فریاد میزد یک ضربه به او وارد کردم. یکدفعه متوجه صدای زنگ در خانه شدم در را که باز کردم ماموران را دیدم.
در این هنگام قاضی به متهم گفت: 38 ضربه بر بدن مقتول وارد شده است و تنها کسی که در صحنه حضور داشت تو بودی چطور ادعا میکنی فقط یک ضربه زدی؟
متهم جواب داد: یادم نمیآید و نمیدانم این ضربات چطور بر بدن مقتول وارد شد تا جایی که یادم است یک ضربه بیشتر نزدم. البته باید بگویم من بیماری روانی دارم و همانطور که گفتم زنم هم این موضوع را میدانست. من مدتها تحتنظر دکتر بودم تا بتوانم خودم را کنترل کنم. حتی چند باری هم در بیمارستان بستری شدم مادرزنم هم این را میداند حالا هم در زندان تحتنظر پزشک هستم و دارو مصرف میکنم. زنم را کشتم نه بهدلیل اینکه او را دوست نداشتم چون عصبی شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم.
قاضی در این هنگام خطاب به متهم گفت: پزشکیقانونی اعلام کرده تو مسوول اعمال خودت هستی چطور ادعا میکنی بیماری روانی داری؟ متهم گفت: من نمیدانم بیماری روانی از نظر آنها چیست اما واقعا عصبی هستم و آن زمان کارهایم دست خودم نبود. حالا هم از کاری که کردهام نهتنها بهشدت پشیمان هستم بلکه عذاب وجدان هم دارم. بنا بر این گزارش بعد از پایان دفاعیات متهم و وکیل مدافع او هیات قضات برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.
http://www.we-change.org/spip.php?article10584