ارسال کننده خبر : خانم لیدا اشجعی 1 بهمن
در کارخانگی بازنشستگی وجود ندارد. کارخانگی نه تنها توان سیاسی زنان را منزوی میکند و آنان را از مبارزات و فعالیتهای اجتماعی تقریبا حذف میکند بلکه باعث رواج و تحکیم ایدئولوژیهای واپسگرا درجامعه میشود که جای زنان را درخانه میداند. حضور بیش ازحد زنان در خانه و عدم حضورشان در اجتماع باعث عدم اعتماد به نفس آنان نسبت به حضورشان دراجتماع شده و کمکم خود ترجیح میدهند درحوزهی خصوصی باقی بمانند …
در اروپای سدههای میانی اعضای خانواده علاوه بر اینکه در خانه زندگی میکردند، درآنجا و یا در محلهای نزدیک به خانه به کارهای تولیدی همچون ریسندگی، قالیبافی، خیاطی، کفاشی، کشاورزی و… میپرداختند. آنها به دلیل شرکت در فرآیند تولید از منزلت خانوادگی و اجتماعی بالایی برخوردار بودند.
با ماشینی شدن صنایع، امر تولید از خانه به کارخانه منتقل شد وبدین ترتیب عرصهی کار از خانه و تولید از مصرف جدا شد. در این دوره کارفرمایان به جای عقد قرارداد با اعضای خانواده با کارگران قراردادهای فردی میبستند، به عبارت دیگر «کار خانگی» به صورت کنونی آن با جدایی خانه از کارگاه بوجود آمد. و خانه به جای اینکه جایگاه تولید باشد، محلی برای مصرف شد و چون در این عرصه عمدتا زنان بودند که به کار برآورده کردن نیازهای مصرفی خانواده مشغول بودند، آنان با ارزشهای خانگی ارزیابی شدند. ورود ماشینآلات به عرصهی تولید در عین حال بخش زیادی از زنان را وارد عرصهی تولید نیز کرد. کار با ماشینآلات نیاز به قدرت جسمانی زیادی نداشت و کار ِ زنان و کودکان میتوانست جایگزین کار مردان شود. بنابراین اتفاق دیگری که در این دوره افتاد، این بود که زنان متعلق به خانوادههای ثروتمند و مرفه جامعه کارخانگی را به خدمتکاران سپردند و زنان فقیر وبیبضاعت علاوه برانجام کارهای خانگی برای کسب درآمد و گرداندن چرخهی سنگین هزینههای خانوادههایشان در بیرون از خانه و در بازارهای ثانویه نیز مشغول به کار دستمزدی شدند، جایی که همواره با آنان با تبعیض رفتار میشد.
علاوه بر این، درطی جنگهای جهانی اول و دوم تعداد زیادی از مردانِ کشورهای اروپایی برای دفاع از سرزمین خود راهی جبهههای جنگ شدند و با توجه به اینکه قبل از وقوع جنگ هر کدام دارای مشاغل و موقعیتهای اقتصادی، مدیریتی و… بودند، بعد از اعزام آنها به نیروهای نظامی اوضاع اجتماعی تا حد زیادی نابسامان شد و زنان برای انسجام بخشیدن به اوضاع اجتماعی، انجام کارهای مربوط به حوزههای مردانه را به عهده گرفتند. اما بعد از اتمام جنگ مردها دوباره سرکارهایشان بازگشتند و زنان دیگر بار خانهنشین شدند. اما با این وجود دیگر آن الگویی که ایجاب میکرد مردان به کار دستمزدی بپردازند و زنان خانهنشین باشند، پایههایش ویران شدهبود و از همین روست که امروزه حدود بیش از ٥٠ درصد از زنان اروپا در بیرون از خانه کارمزدبگیری انجام میدهند و رفتهرفته مشارکت زنان در نیروی کارمزدبگیری بیشتر میشود.
جدا شدن تولید از مصرف، محدود شدن کار خانگی به تولید ارزشهای مصرفی و مشغول شدن زنان، مردان و کودکان در بازار کار دستمزدی بتدریج خانوادهی گسترده را تحلیل برد و به جای آن خانوادهی هستهای بوجود آمد. زنان همگام با هستهای شدن خانواده نقشها ووظایف متعدد و گوناگونی را عهدهدار شدهاند که در گذشته در خانواده گسترده انجام میشد و در انجامش با دیگران سهیم بودند و کاری بیارزش تلقی نمیشد. بهرغم اینکه کار خانگی ظاهرا ارزشِ قابل مبادله در بازار تولید نمیکند، به طور غیرمستقیم در تولید ارزش قابل مبادله سهیم است و این کار را با بازتولید نیروی کارِ مورد نیازِ بازار کار انجام میدهد. یعنی بازتولید نیروی کسانی که به کار دستمزدی مشغولند و زنان با ارائه خدمات به آنان، به دنیا آوردن فرزندان و بزرگ کردن آنان برای ورود به بازار کار نقش بسیار بزرگی در گردش و بازگردش چرخهی تولید دارند.
از وظایف تکراری و کلیشهای زنان در خانه میتوان به موارد اصلی و شناختهشدهتر زیر اشاره کرد. برخی از کارهای اصلی خانه شامل آشپزی، شستن، جابجایی لباسها، خرید و کار ٢٤ ساعتهی نگهداری و مراقبت کودکان و کهنسالان است. زنان علاوه بر کارهای بالا با انجام دادن بعضی از کارها برای شوهران خود یا همراهی با آنان- کمک زنان به مردان در حوزهی کشاورزی، دامداری و..- فرصت فراغت بیشتری برای آنان فراهم میکنند تا بتوانند به فعالیتهای داوطلبانه، اجتماعی، ورزشی و کارهای تفننی بپردازند. در واقع زنان با ارایه خدمات، حمایت روانی و اخلاقی به همسران خود کمک میکنند تا نه تنها از عهدهی کار دستمزدی خود بلکه در کل از عهده زندگی برآیند. گاهی زنان همکاریهای مستقیمتری با شوهرانشان دارند و این در مواردی است که شوهر شخصا امور شغلیاش را اداره میکند، مانند لولهکشی وبرقکاری و.. در این گونه مشاغل گاه زنان مستقیما در کنار مردان هستند و زیر نظر شوهران خود کار میکنند. این مردها معمولا نمیتوانند کسی را به عنوان منشی استخدام کنند و از زنانشان به عنوان منشی، صندوقدار یا فروشنده استفاده میکنند. گاهی هم زنان نمیتوانند در محل کار حضور داشته باشند، بنابراین کارهایی مانند تایپ، دفتر نویسی و… را به منزل میبرند و در آنجا کار میکنند. حتی بسیاری از زنانی که خود کار دستمزدی مستقلی انجام میدهند، برداشت کننده پول مرد خانواده است و اوست که در مورد درآمد زن تصمیمگیری میکند.
زنان اجاق منزل را روشن نگه میدارند تا سربازان به جنگها اعزام شوند، مدیران کل کارکنند و روزهای خاص به مسافرت شغلی بروند، کارگران ماهر هر وقت که کارفرما نیاز داشت به کار فراخوانده شوند و دراسرع وقت سرقرار حاضر شوند و… مردان بعد از بازنشسته شدن میتوانند از خدمات خانگی زنان که هرگز بازنشستگی ندارد بهره ببرند و به واقع بازنشسته شوند.
کاربیمزد زنان درحوزهی خانگی تا اندازهزیادی نادیده گرفته میشود، با وجود اینکه این کار به همان اندازهی کار دستمزدی برای اقتصاد ضروری است. به رغم استفاده مداوم از واژهی کارخانگی این کلمه در کمتر کتاب لغت یا دانشنامهای وجود دارد. گویی زنان خانهدار به کاری اشتغال ندارند، درحالی که کارخانگی اشتغال عمومی همهی زنان خانهدار و شاغل است.
کارخانگی در بسیاری از کشورها سهم بزرگی در کل تولید سرانه دارد. بر اساس پژوهشی در مورد کارخانگی ، در ایران این سهم معادل یک سوم کل تولید سرانه در یک اقتصاد غیررسمی است و به هیچوجه به طور مستقیم در آمار رسمی اشتغال و در تولید ملی ثبت نمیشود ونقش مسلم زنان به عنوان بازتولید کننده نیروی کار، که تولید کنندهی ارزش اضافی و سود سرمایهدار است، نادیده گرفته میشود. براساس همین پژوهش زنان ایرانی معادل ٣ تا ٤ هزار ساعت در سال به کارخانگی مشغولند و معادل ٢٥ تا ٤٠ درصد ثروت را ایجاد میکنند که همانطور که گفته شد معادل یک سوم کل تولید سالانه در یک اقتصاد غیررسمی است.
در واقع خانواده برای سرمایهداری شیوهای ارزان و چه بسا رایگان برای بازتولید نیروی کار، هم به معنی تجدید قوای روزانهی نیروی کارِ فعلی و هم تولید و پرورش نسل بعدی کارگران تا بزرگسالی است. این مدل به طور تقریبی تمام مسئولیت مالی تولید، پرورش و حفظ و نگهداری خانواده- نیروی کار- را به عهدهی خانوادههای طبقهی کارگر، که معمولا برای بقا به دستمزد یک یا هردو والد نیازمندند، میگذارد که بار بخش خانگی آن تقریبا و به طور کامل به عهدهی زنان است و به رغم نقش کلیدی زنان در تولید و پرورش نیروی کار، همواره چه در عرصهی اجتماع و تولید و چه در خانواده جنس دوم محسوب میشوند.
کارخانگی فقط کار بدون مزد و یا وظیفهی بازتولید نیروی کار نیست بلکه چون خانه به عرصهی خصوصی تبدیل شده است، زنان از دخالت در تصمیمگیریهای کلان جامعه حذف میشوند؛ از آنجا که تقسیم جنسیتی کار به حوزهی عمومی و خصوصی، نه انتخاب آگاهانه زنان، بلکه تحمیل مناسبات و سیستم اقتصادی- اجتماعی است، باعث از خودبیگانگی در زنان میشود. کلیت آن کاری از خود بیگانه، تکراری، فرسایشی و غیرخلاق است گرچه برخی از فمینیستها معتقدند که لحظات خلاقی نیز در کار خانگی وجود دارد. و همانطور که گفته شد در کارخانگی بازنشستگی وجود ندارد. کارخانگی نه تنها توان سیاسی زنان را منزوی میکند و آنان را از مبارزات و فعالیتهای اجتماعی تقریبا حذف میکند بلکه باعث رواج و تحکیم ایدئولوژیهای واپسگرا درجامعه میشود که جای زنان را درخانه میداند. علاوه بر تمامی موارد مذکور حضور بیش ازحد زنان در خانه و عدم حضورشان در اجتماع باعث عدم اعتماد به نفس آنان نسبت به حضورشان در اجتماع شده و کمکم خود ترجیح میدهند در حوزهی خصوصی باقی بمانند و از مواضع محافظهکارانه در مورد کار خانگی دفاع کنند.
فمینیستها، مارکسیستها و سایر گروههای رادیکال برای رفع ستم از زنان خانهدار راهحلهای متفاوتی ارائه دادهاند. از جمله طرح نه چندان جدید دستمزد به کارخانگی، که در بستر نگرش اکونومیستی به مسئلهی زنان در دههی گذشته شکل گرفت. این ایده ابتدا توسط ماریا رزا دلا کوستا و سلما جمیز در کتابی با عنوان «قدرت زنان و انهدام جامعه» در سال ١٩٧٢ مطرح گردید، آنها با ارجاع به نظریهی ارزش اضافهی مارکس بیان نمودند که کار رایگان زنان در خانه از آن رو که ارزش اضافه تولید میکند برای سرمایهداری بسیار مهم است و سرمایهداری برای تداوم ِ خود، زنان را با کارخانگی استثمار میکند، از این رو محیط خانه جایگاه اصلی مبارزهی زنان برای رهایی است. از آنجایی که دولت یکی از نفعبرندگان اصلی از این نظام است پس باید دستمزد مورد بحث برای خانهداری را بپردازد و اگر زنان برای کاری که در خانه میکنند دستمزد لازم را نگرفتند باید دست به اعتصاب بزنند. هدف از رادیکالترین شکل بیان این طرح آن بود که ثابت شود کارخانگی به راستی کار است نه وظیفهی ساده همسری/مادری که به خاطر عشق انجام میشود. برخی این بحث را مورد انتقاد قرار دادند و آن را غیرقابل دفاع دانستند. و این روش را بیشتر در جهت تحکیم و تثبیت تقسیم کار جنسیتی دانستند که تحتِ سلطگی زنان را افزایش میدهد.
یکی دیگر از راهحلهای ارائه شده، اجتماعی کردن کارخانگی است. طرفداران این طرح تاکید دارند که با پیدایش و گسترش آشپزخانه و رختشویخانههای عمومی، مهدکودکها و… زنان وابستگی خود را به چهاردیواری خانه از دست داده و فرصتهای مناسبی برای شرکت موثر در عرصههای عمومی و استفاده از حقوق شهروندی بدست خواهند آورد.
واقعیت این است که این زنان خانهدار هستند که بسته به شرایط خاص خود در جامعهی معین، و به شرط آگاهی کامل از ماهیتِ استثمارکننده، سرکوبگرانه، بیگانهکننده، غیرخلاقانه و… کارخانگی تصمیم میگیرند چه شیوهای برای رهایی خود بیایند. بنابراین ایجاد تشکلهایی توسط زنان خانهدار برای ارتقا و تعمیق آگاهی خود، مبارزه برای دستیابی به خواستهای انسانی و نهایتا رهایی خود از طلسم کار خانگی امری بسیار ضروری است.