اکبر هاشمی رفسنجانی و حقوق بشر

۲۱ دی ۱۳۹۵ محمدرضا سرداری

تحلیل کارنامه علی اکبر هاشمی رفسنجانی در زمینه حقوق بشر، پرداختن به دشوارترین بخش کارنامه سیاسی اوست. در دوره حضور هاشمی رفسنجانی در کانون قدرت، اعدام‌ها، قتل‌ها، سرکوب‌ها و بگیر و ببندهای بسیاری رخ داد که میزان سهم و مسئولیت او در این وقایع، محل بحث است. مخالفانش او را مسئول همه این ماجراها می‌دانند (به‌خصوص در دوره‌ای که قدرت اجرایی را در دست داشت)، اما موافقانش می‌گویند او تصمیم‌گیرنده اصلی نبوده است.

هاشمی رفسنجانی در تابوت

از سوی دیگر نقش هاشمی در دوره‌ای که در حاشیه قدرت قرار داشت هم قابل توجه است.

این‌که او تا چه حد از اعتبار و جایگاهش علیه حقوق بشر یا برای صیانت از آن بهره برد و این‌که اکنون در خلاء حضورش، چه سرنوشتی در انتظار جامعه ایرانی خواهد بود، موضوع این گزارش است.

هاشمی پیش از اصلاحات

گرچه هاشمی چه پیش و چه پس از دوره اصلاحات، هیچ‌گاه در جایگاه قضایی یا امنیتی قرار نداشت، اما نام او بر پای بسیاری از موارد صریح نقض حقوق بشر در ایران نوشته شده است. این نسبت نه الزاماً به دلیل دخالت مستقیم او، بلکه بر اساس مسئولیتی‌ست که او در آن مقاطع داشت.

کارنامه حقوق بشری هاشمی در دوره جنگ

رفسنجانی در دهه ۶٠ رییس مجلس و فرمانده جنگ بود و به تبع این مسئولیت، عضو شورای سران قوای سه گانه. شورایی که در این دهه گرداننده اصلی امورات کشور بود و کلیه تصمیمات کلان در این شورا به تصویب می‌رسید. همچنان که در خاطرات هاشمی و دیگر مقامات وقت آن دوران آمده، جایگاه هاشمی در این شورا در مقام جانشینی شخص روح‌الله خمینی بود. او نه تنها در مقام رییس مجلس بر فعالیت‌های دولت اشراف داشت، بلکه از جایگاه فرمانده جنگ، کنترل نیروهای نظامی و انتظامی را نیز در اختیار گرفته بود.

در آن دهه دستگاه قضایی وقت در اختیار طیف مجمع روحانیون مبارز یا پدرخوانده‌های اصلاحات بود، اما فردی چون اسدالله لاجوردی در زندان اوین و به عنوان دادستان تهران، دست‌کم تا سال ۶۵ اختیارات مستقل و مطلق داشت و به هیچ‌کس جز شخص خمینی پاسخگو نبود.

هاشمی در خاطراتش به اختلافاتی اشاره می‌کند که میان لاجوردی و شورای عالی قضایی وجود داشته است. با این حال نقش او در حمایت از لاجوردی یا نفی او روشن نیست. هر چند که خانواده هاشمی رابطه خوبی با لاجوردی نداشتند و او را مسئول قتل آیت‌الله حسن لاهوتی، پدر همسران فاطمه و فائزه هاشمی در زندان اوین می‌دانند.

هاشمی همچنین می‌توانسته نقش سلبی یا ایجابی مهمی در اعدام‌های سال ۶٧ داشته باشد. این واقعه که یکی از موارد نقض فاحش حقوق بشر و به عنوان جنایت علیه بشریت در کارنامه جمهوری اسلامی به شمار می‌رود، با حکم مستقیم روح‌الله خمینی صورت گرفته است. جنایتی که نقش هاشمی در آن همچنان در هاله‌ای از ابهام است. با این حال هیچ نشانی از موضع سلبی هاشمی رفسنجانی در قبال اعدام‌های آن سال وجود ندارد (تا کنون نقل قول‌هایی از مواضع برخی دیگر از سران وقت از جمله علی خامنه‌ای، میرحسین موسوی و عبدالکریم موسوی اردبیلی درباره این اعدام‌ها نقل شده اما تا‌کنون از موضع هاشمی سخنی گفته نشده است).

در مجموع می‌توان گفت پرونده هاشمی در سرکوب احزاب و مخالفان سیاسی در دهه ۶٠، شکنجه زندانیان سیاسی و اعدام‌های سال ۶٧ همچنان در تاریخ باز است و نقش او قابل انکار نیست

  • کارنامه حقوق بشری هاشمی در دوره ریاست جمهوری

کارنامه حقوق بشری هاشمی رفسنجانی در دوره ریاست جمهوری‌اش نیز دو‌گانه است. هاشمی از یک سو شخصی چون علی فلاحیان را به عنوان وزیر اطلاعات برگزید که در دوره وزارتش بیش از یکصد روشنفکر به قتل رسیده‌اند. از سوی دیگر محمد خاتمی را در وزارت ارشاد ابقا کرد (تا زمان استعفای او) که ماحصل آن انتشار چندین نشریه روشنفکری پس از دوران تک صدایی در کشور و شنیده شدن برخی صداهای متفاوت در عرصه ادب و هنر بود.

نشریاتی چون آدینه، گردون، کیان، کلک و ایران فردا که به نحله روشنفکری و اپوزیسیون تعلق داشتند، در این دوره جواز نشر گرفتند و فیلمسازانی چون بهرام بیضایی، عباس کیارستمی و مسعود کیمیایی فرصت یافتند فیلم بسازند.

شهرداری تهران هم در دوره هاشمی نقش مؤثری در تلطیف فضای فرهنگی و اجتماعی تهران داشت و انتشار روزنامه همشهری خود از این دست اقدامات بود.

دولت هاشمی در واقع در دوره نخست ریاست جمهوری‌اش یک دولت ائتلافی از دو جناح‌ سیاسی موسوم به چپ و راست وقت بود که هر یک مستقلاً وزارتخانه‌های خویش را اداره می‌کردند. ائتلافی که البته چهار سال بیشتر دوام نیاورد و سرانجام با روی کار آمدن محافظه‌کاران در مجلس چهارم و کنار گذاشته شدن جمعی از وزرای منسوب به چپ از دولت، به دولتی سراپا محافظه‌کار تبدیل شد.

فلاحیان که در دوره وزارت محمد محمدی ری شهری، قائم مقام وزارت اطلاعات بود در دوره ریاست جمهوری هاشمی نه تنها در داخل پروژه ترور روشنفکران و مخالفان را طراحی کرد، بلکه در خارج از کشور هم چندین ترور سیاسی مهم از جمله ترور شاپور بختیار و حادثه رستوران میکونوس را مدیریت کرد.

با روی کار آمدن دولت دوم هاشمی رفسنجانی، اندک آزادی‌هایی که برای نشریات و نویسندگان مستقل به‌وجود آمده بود، به تدریج برچیده شد و پروژه حذف فیزیکی روشنفکران با شدت بیشتری دنبال شد. اما هاشمی رفسنجانی عمداً، سهواً یا از روی جهل، از کنار این قضایا گذشت و بی‌اعتنا به ماشین تروری که در دولتش به راه افتاده بود، خود را سرگرم سازندگی کرد. برای او توسعه سیاسی و حقوق بشر چندان موضوعیتی نداشت و هیچگاه دیده نشد که او برای جلوگیری از نقض حقوق بشر در دوره مدیریت اجرایی‌اش، اقدامی عملی یا حتی نظری و لفظی بکند.

در نهایت پرونده ترور رستوران میکونوس و انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین هم به نام او نوشته شد و نام او در فهرست مجرمان تحت تعقیب اینترپل قرار گرفت و از آن زمان به بعد نیز به خارج از ایران سفر نکرد.

هاشمی پس از اصلاحات

تغییرات سیاسی اما هاشمی رفسنجانی را نیز رفته رفته تغییر داد. نخستین انشعاب هاشمی و کارگزارانش از حزب حاکم در سال ٧۵ روی داد. زمانی که روحانیت مبارز نپذیرفت تا نام چهار کاندیدای او از جمله دخترش، فائزه هاشمی را در فهرست انتخاباتی قرار دهد. بدین شکل دو جریان سیاسی راست، به شکل سنتی و مدرن شکل گرفت و جریان چپ نیز که پس از درگذشت روح‌الله خمینی و فرزندش احمد، به کلی حذف و گوشه‌نشین شده بود، جانی دوباره گرفت.

علی خامنه‌ای هم که به مرور زمان و به‌خصوص با مرگ احمد خمینی، جایگاه خود را در رهبری تثبیت شده دید. او از این زمان به بعد هاشمی را مزاحم می‌پنداشت و در اندیشه آن بود تا با ریاست جمهوری علی‌اکبر ناطق نوری، رییس وقت مجلس شورای اسلامی (رییس فعلی دفتر بازرسی رهبری)، جایگاه خویش را در دستگاه دولت نیز تثبیت کند و بدین ترتیب هاشمی را کنار بزند. این رویکرد باعث شد تا هاشمی هم نوع بازی را عوض کند.

اما این همه ماجرا نبود. تفکر هاشمی در حوزه فرهنگی و اجتماعی با تفکر خامنه‌ای متفاوت بود. هاشمی در حوزه فرهنگی به آزادی‌های بیشتری معتقد شده بود که خامنه‌ای آن را باور نداشت. خامنه‌ای از شبیخون فرهنگی غرب نگران بود و سیاست‌های فرهنگی دولت هاشمی را عامل نفوذ اندیشه‌های غربی به کشور می‌دانست.

این اختلافات سرانجام مقدمات شکاف میان آنان را فراهم کرد تا اینکه انتخاب غیر‌منتظره محمد خاتمی به ریاست جمهوری به این اختلاف رسمیت داد.

هاشمی بی‌تردید یکی از عوامل مؤثر در انتخاب شدن خاتمی به ریاست جمهوری بود. کسی که توانست پروژه تقلب در انتخابات را در وزارت کشور خنثی کند. او پس از ریاست جمهوری به ریاست مجمع تشخیص مصلحت منصوب شد، اما در دوره خاتمی نیز نقشی جز ناظر وقایع ایفا نکرد. دست‌کم می توان گفت او چندان تعلق خاطری به باز شدن فضای سیاسی نداشت، بلکه حتی از این بابت نگران هم بود.

مواضع هاشمی در حوادثی همچون قتل‌های زنجیره‌ای و کوی دانشگاه نشان داد که او همچنان دغدغه حقوق بشر ندارد. او همان‌طور که از کنار قتل‌های زنجیره‌ای در دولت خود گذشت، از کنار قتل‌های دوره خاتمی و حوادث پس از آن نیز گذشت.

هاشمی اما برای تعدیل فضای سیاسی و پرهیز از افتادن مجلس به دست اصلاح‌طلبان، بار دیگر بازی را بر هم زد و خود را نامزد نمایندگی مجلس کرد چون می‌خواست با ورود به مجلس، مانع تندروی اصلاحات شود.

فضای سیاسی و مطبوعاتی آن زمان اما هاشمی را در خود حل کرد و نام او پس از دستبرد شورای نگهبان به آرای مردم تهران، به عنوان یکی از نمایندگان انتخابی اعلام شد. در نهایت او از ورود به مجلس انصراف داد.

از آن زمان تا آن هنگام که هاشمی بار دیگر عزم کرد تا در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شود، اختلافاتش با رهبر جمهوری اسلامی هر روز بیشتر شد.

هاشمی با وجود نارضایتی خامنه‌ای پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری گذاشت اما این بار خامنه‌ای اراده کرده بود تا هاشمی را با مهره خودش از صحنه انتخابات حذف کند.

حضور هاشمی در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری زمانی صورت گرفت که اصلاح‌طلبان به نامزدی او رضایت نداشتند، او را نامزد مطلوب خود نمی‌دانستند و در نهایت با دو نامزد مستقل وارد عرصه انتخابات شدند، اما پس از آن‌که با پدیده محمود احمدی‌نژاد و طرح بیت علی خامنه‌ای برای مهندسی انتخابات باخبر شدند، همگی پشت سر هاشمی رفتند که البته دیگر دیر شده بود.

در مجموع در تیر ماه سال ٨۴ روابط سیاسی هاشمی با خامنه‌ای رسماً تیره شد و این تیرگی مقدمه فاصله گرفتن او از حاکمیت و نزدیکی نسبی او به جامعه مدنی بود.

چهره‌ای که از او در انتخابات ٨۴ نمایش داده شد با چهره او در دوران ریاست جمهوری‌اش بسیار متفاوت بود

از این زمان به بعد هاشمی احساس نزدیکی بیشتری به جامعه به ویژه به طیف جوان می‌کرد، به‌خصوص که آن‌ها دل خوشی از محمود احمدی‌نژاد نداشتند. همین موضوع منجر به انتخاب او با رایی بالا در انتخاب خبرگان رهبری تهران شد. هاشمی در واقع به پایگاهی برای مقابله با افراطی‌گری احمدی‌نژاد تبدیل شده بود. با این حال او هیچ‌گاه به دلیل نقض حقوق بشر یا آزادی‌های سیاسی و فرهنگی از دولت احمدی‌نژاد شکایت نکرد. مشکلات جدی هاشمی با احمدی‌نژاد تا جایی که خود او بازگو کرده است، به ایجاد کردن مشکلات اقتصادی و خارجی برای کشور و کاهش دادن جایگاه روحانیت در حاکمیت مربوط بود.

  • هاشمی ٨٨

حوادث سال ٨٨ تنها بزنگاهی بود که هاشمی را تا مرز یک رهبر اپوزیسیون پیش برد. پس از همصدایی او با مخالفان نتایج انتخابات و درخواست عدم تأیید نتایج، او سنت بزرگی را در جمهوری اسلامی شکست و برای نخستین بار خود را در مقابل رهبر جمهوری اسلامی قرار داد. هاشمی چند روز پیش از انتخابات ٨٨ هم نامه‌ای به خامنه‌ای نوشت و به او هشدار داد تا مانع پرده‌دری‌های احمدی‌نژاد شود.

او در آخرین باری که به عنوان خطیب در نماز جمعه تهران حاضر شد، خواهان آزادی معترضان و افراد بازداشت شده به دنبال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری شد و در سال‌های بعد هم بر مواضع خود ایستاد و در چند نوبت گفت که نظرش همان است که در آن خطبه‌ها گفته است.

به این ترتیب فشارها بر اکبر هاشمی رفسنجانی شدت گرفت. پسرش مهدی و دخترش فائزه بازداشت و هر دو در دادگاه به زندان محکوم شدند. فائزه با پشت سر گذاشتن دوران محکومیت خود آزاد شد و مهدی در حال گذراندن حکم حبس خود است.

در مجموع هاشمی وارد مسیری شد که دیگر راه و امکان بازگشت از آن وجود نداشت.

با وجود آن روزهای پر التهاب، او همچنان جایگاه ولو تشریفاتی خود را در حاکمیت حفظ کرد و در شرایطی که رهبران جنبش سبز حصر خانگی یا ممنوع‌التصویر و سفر شدند، هاشمی قدرت چانه‌زنی خود را حفظ کرد تا این‌که بار دیگر آهنگ ریاست جمهوری کرد که رد صلاحیت شد، اما حسن روحانی از زیر قبای او به ریاست جمهوری رسید.

گرچه که او در سال‌های پایانی عمرش با یک جنبش مردمی همگام شده بود، اما هیچگاه تعلق خاطرش را به نظامی که نقض فاحش حقوق بشر را  در کارنامه دارد از دست نداد.

کارتون از اسد بیناخواهی

او تا پایان عمرش از رهبرانی تجلیل کرد که نقش بزرگی در تهدید و تحدید آزادی‌های اساسی، سرکوب احزاب، مطبوعات آزاد و بسیاری از نهادهای مدنی کشور داشتند.