ارسال کننده:آقای فرزاد نایب زاده 13 تیر
برنامه «ماه عسل» که در رمضان سال ۱۳۹۴ با اپیزود اثبات عشق یک پسر به دختری آغاز شد، در قسمت یازدهم میزبان زنی زیبا در کار فشن عروسی بود و این میهمان، برنامه را موضوع شبکههای اجتماعی و رسانههای اصولگرا کرده است.
الهام عرب در برنامه «ماه عسل» شبکه سه سیما با حجاب اسلامی متعارف این سازمان حاضر شده است. بیشتر زنان مهمان این برنامه با همین حجاب حاضر میشوند.
برنامه تلویزیونی و زنده «ماه عسل» که در ماه رمضان از شبکه سوم سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود، به خاطر دعوت از الهام عرب، زنی که شغل خود را «پوزر عروس» معرفی کرد و توضیح داد که کارش این است که به عروسها آموزش دهد که چگونه لباس بپوشند و رفتار کنند، توبیخ شده است.
در نامه درخواست توبیخ «ماه عسل» که توسط علیاصغر پورمحمدی – معاون سیما – به سیدغلامرضا میرحسینی مدیر شبکه سه سیما فرستاده شده و در رسانهها هم منعکس شده است، دقیقا مشخص نیست که به چه چیزی تذکر داده شده است. بنا به ادبیات رسانههای داخلی دو برنامه «حاشیه ساز» [۱] در اینجا مطرح است و بنا به ادبیات نامه معاون سیما، «عوامل انتخاب میهمانها» باید توبیخ شوند. پس مشکل از مهمانها و کسانی که آنها را انتخاب و دعوت کردهاند بوده است و نه میزبانها.
آنچه موجب «حاشیه سازی» شده بنا به نظر عمومی مخاطبان «ماه عسل»، احتمالا یکی حضور زنی است که «داف» بوده، یعنی به زبان خیابان خوشگل و خوش لباس بوده است و دوم خواستگاری از زنی پای تلفن و مطرح کردن موضوع عشق زمینی. این مقاله به هردوی این بحرانهای «حاشیه ساز» با توجه به حضور زن در صدا و سیما نگاه خواهد کرد.
رسانههای حکومتی و مقامات حکومتی (در اینجا معاون سیما) به خاطر حضور یک زن زیبا که در کار مُد و زیبایی است، برنامه ماه عسل را توبیخ کردهاند اما حاضر نیستند در مورد این زن صحبت کنند و حتی مسأله وجود این زن را به زبان بیاورند. یعنی یک زن که میگویند «حاشیه ساز» شده به نظر «حاشیه»ای میآید که نباید بیان میشده. اما حالا که بیان شده و کار از کار گذشته چه اتفاقی افتاده است؟
در این مقاله ابتدا نحوه استفاده «ماه عسل» از ژانر «تاک شو» یا همان ژانر گفتوگویی را بررسی خواهم کرد. نشان خواهم داد که مسأله حضور زن/زنان در برنامه گفتوگویی «ماه عسل»، نگاه هنجاری حکومتی/فرهنگی به مسأله حوزه عمومی/حوزه خصوصی را بر هم زده است.
از اثرات جانبی ناخواسته ژانر گفتوگویی «ماه عسل» این است که زنان، داستانهای زنان و داستانهایی درباره زنان، در رسانه جریان اصلی ایران پخش میشود. کنترلهای پلیسی و تادیبی این رسانه نیز نمیتواند تمام جنبههای «منشوری» داستانها را سانسور کنند. در آوردن حاشیههای جامعه مقابل دوربین خواه نا خواه داستانهای این افراد بیان شده و برای یک سیستم استبدادی، «حاشیه ساز» میشوند.
در اینجا استبداد اما به مفهوم کلاسیک به معنای حاکم مُستبد، نیست. اینجا معنی استبداد روابط تقاطعی قدرت پلیسی – تادیبی حکومت، رسانه حکومتی، فرهنگ جریان اصلی و حضور خدا به عنوان یک ناظر همیشگی در برنامه «ماه عسل» است. شاید بتوانیم استبداد در برنامه «ماه عسل» را در روابط تقاطعی خدا، حکومت جمهوری اسلامی و هنجارهای پذیرفته توسط فرهنگ عمومی بخوانیم.
ماجرای زن «حاشیه ساز» چیست؟
الهام عرب، زنی است که به روایت خودش دانشجوی حقوق بوده و پس از مرگ پدرش به سراغ کار مُد لباس میرود. او در کار مُد عروسی است و به احسان علیخانی مجری برنامه توضیح میدهد که: «همه زنان بلد نیستند عروس باشند.» برخی از زنان همه عمر سرشان در کتاب بوده و شغل عرب این است که به آنها آموزش دهد که چطور لباس بپوشند، آرایش کنند و در شب عروسیشان رفتار کنند.
تصاویر الهام عرب در حال مدلی لباس عروس که در رسانههای اصولگرا به وسیله فوتوشاپ دستکاری شده است و بدن او محو شده است.
تصاویر الهام عرب در حال مدلی لباس عروس که در رسانههای اصولگرا به وسیله فوتوشاپ دستکاری شده است و بدن او محو شده است.
زیبایی الهام عرب توجه مخاطب برنامه ماه عسل را جلب کرد. بلافاصله واکنشها در شبکههای اجتماعی به اینکه صدا و سیما «داف» آورده است آغاز شد. شوخیهای جنسی و جنسیت زده در مورد باطل شدن افطار همه مومنان هم تبدیل به جوکهای عمومی شبکههای اجتماعی شد. حضور یک زن زیبا و با آرایش مُد روز در شبکه تلوزیونی حکومتی، فاصله گرفتن این شبکه از استانداردهای «منشوری» خودش و انتخاب مهمانی که در فضای خصوصی به فرض «زنانه»، مدل لباس است، مخاطب سیمای جمهوری اسلامی را به هیجان آورد.
در حین برنامه، کاربران به به صفحات خصوصی فیسبوک و اینستاگرام الهام عرب حمله کردند و در زمان کوتاهی تمامی عکسهای خصوصی او در حالی که مدل لباس عروس بود در اینترنت پخش شد. زن زیبا و محجبه، نیم ساعت پس از پایان برنامه «ماه عسل» تبدیل به زنی شد که تصاویر بدون حجاب اسلامی او در شبکههای اجتماعی نمایان شده است.
الهام عرب اکنون تمامی صفحات شخصی خود را در شبکههای اجتماعی بسته است. او، بدن او، زیبایی او و انتخابهایش در مُد و استایل شخصی تبدیل به سلاحهایی شدهاند:
سلاحی در دست منتقدان مذهبی برای توبیخ برنامه «ماه عسل» که چرا چنین زنی را شرکت دادهاند؛
سلاحی در دست فرهنگ جنسیتزده مسحور بدن سکسی زنان، برای نمایش عمومی و پخش تصاویر خصوصی؛
سلاحی در دست فرهنگ مردسالار برای تحقیر زنان شاغل، زنان شاغل در فشن، زنانی که شغل «محترم» ندارند، زنانی که «داف» هستند، زنانی که قرتی هستند، زنانی که جراحی پلاستیک میکنند … و
سلاحی در دست جناحهای سیاسی مختلف داخلی برای استفادههای سیاسی مختلف.
مشهور شدن الهام عرب به واسطه برنامه «ماه عسل» و آمدنش به فضای عمومی، خواه نا خواه زندگی او را در صنعت مد – که به واسطه سیاستهای تفکیک جنسیتی حکومتی میبایستی متعلق به اندرونی و امری خصوصی باشد – به وادی حوزه عمومی آورده است و فضا را بحرانی کرده است. اما آیا این بحران «حاشیه ساز» که زندگی حاشیهای الهام عرب در دنیای زیرزمینی مد زنان در ایران است، میتواند تبدیل به یک نیروی سازنده فرهنگ شود؟
ژانر گفتوگویی «ماه عسل»، شمشیری دو لبه
«ماه عسل» قرار است برنامهای معنوی در ماه رمضان باشد که پیش از افطار پخش میشود و مخاطب را به خدا، به طور مشخص خدای مسلمان شیعه، نزدیک میکند. در این برنامه مجری احسان علیخانی است، که به غیر از سالهای ۹۱ و ۸۷، میزبان ثابت این برنامه است.
میزبان مهمانهایی را در استودیو حاضر دارد که از پیش به دلیل داستانهای جالب، تراژیک، قهرمانانه، شگفتانگیز، پر از درد، غم یا گرفتاری انتخاب شدهاند. مثلا زنی که در پی یک رخداد جنایی، یک هفته با جنازه شوهرش در چاه مانده است؛ زنی که کور است، وکیل است و میگوید مردم با مشاهده کوری او احساس خوشبختی میکنند، زنی که همسرش برای اثبات عشقش به او، خود را از ارتفاع به پایین پرت کرده است، زنی که همسرش به زندان رفته و در حین مواد فروشی برای تأمین مخارج دخترش معتاد شده است، زنی که پس از طلاق سرپرست دخترش میشود و با بیماری انواع کارها از جمله نانوایی را برای بقای زندگی انجام میدهد و زنی با تحصیلات دانشگاهی عالیه که در روستا تدریس میکند و در نهایت زنی که در کار مد لباس است و اکنون بحران ساز شده است.
داستانها در چارچوبی گفتوگویی مطرح میشوند و همه این داستانها لای موسیقی پاپ اسلامی (ادعیه شیعه یا ذکرها در ژانر موسیقی پاپ)، موسیقی پاپ مجاز و آگهیهای تبلیغاتی محصولات و کالاها، از شامپوی بدن گرفته تا محصولات غذایی، بیمه البرز و خدمات بهداشتی و وامهای بانکی ساندویچ میشوند.
مبادلات ارتباطی (به شکل کلامی و زبان بدنی) در استودیو، عاطفی و پر احساساند. نوعی مشارکت عمومی و همدری با واسطه مجری صورت میگیرد.
مجری نماینده تمام استبدادهایی است که پیش از این در مورد آن صحبت شد. او پرسشها را میپرسد؛ از جانب خدا سوال میپرسد که وضعیت ایمان سوژه داستان پس از بدبختی خاصی که تجربه کرده، چطور تغییر کرده است. از جانب حکومت مواظب است که بدبختیها معطوف به عدم وجود سرویسهای خدمات اجتماعی نشود. از طرف فرهنگ، مجری آنجاست که از هنجارهای جریان اصلی مراقبت کند و به زنان نقش خواهر، مادر و همسر را تحمیل کند.
از طرفی، مجری باید مواظب باشد که محتوا به قول خودش «منشوری» نشود. در اپیزودی، زنی برای بیان مشکلاتی که جراحی پلاستیک برای او ایجاد کرده، میخواهد عکس دوران قبل از جراحی پلاستیکش را نشان دهد. این اقدام خارج از برنامه است و مجری هراسان تاکید میکند: «خانم یک ذره عکس مشکل منشوری دارد!» سپس خنده معذبی میکند. یکی دیگر از حاضران میگوید که عکس پوشیده است و عکس در نهایت به دوربین نشان داده میشود. مجری در لحظه نشان دادن عکس به دوربین از زیبایی و نجابت مادران ایرانی میگوید. [۲]
با این حال مجری تنها متکلم نیست. او مانند یک بازجو از زندگی خصوصی مهمانها میپرسد. مهمانها تقریبا همیشه انسانهای حاشیهای هستند که تا کنون فرصت بیان نظراتشان را در مورد زندگیشان، نگرانیها یا دردهاشان نداشتهاند. مهمانها داستانهایی را بیان میکنند که فضای سیاسی حوزه عمومی رسانه سیمای جمهوری اسلامی را به چالش میکشد. مجری هم گاهی نمیتواند نقش تادیبیاش را ایفا کند و جذب روایت میشود؛ روایت انسانهای به حاشیه رانده شده بر اساس جنسیت، وضعیت اقتصادی، وضعیت آموزشی، ناتواناییهای فیزیکی، بیماری و نبودن خدمات اجتماعی.
مجری اما کماکان سعی میکند که نماینده خدا باشد. صحبتها و داستانها را هدایت میکند، فضا را سعی میکند به گونهای شکل دهد که در تعامل و تفسیر، مخاطب به خدا و معنویت لحظات پیش از افطار فکر کند.
خدا اینجا ظرف خالیای است که حضورش زورکی است. ارائه تفسیرها توسط مجری در نهایت به این منجر میشود که پس از پایان داستان، داستان گو بگوید: «خدا را شکر، خدا با من بود، اگر خدا را نداشتم هیچکس را نداشتم.» صرف نظر از میزان احساس خوشبختی یا بدبختی، نتیجه همیشگی برنامه قرار است شاکر بودن باشد، اما این نتیجهگیری تبدیل به نقطه کوری در برنامه شده است. حتی خود مجری هم به آن توجه نمیکند، و همین موضوع توبیخ است: دورشدن از خدا و حکومتی خدایی و نزدیک شدن به داستانهای انسانها از زبان خودشان و به ویژه نزدیک شدن به داستانهای زنان از قشرهای مختلف.
این شیوه بیان شدن داستان زنان، انتخاب برنامه «ماه عسل» نبوده است بلکه نتیجه جانبی از قبل پیشبینی نشده ژانر «تاک شو»ست. متن ژانر «تاک شو» را نمیتوان مانند یک فیلمنامه به صورت «اسکریپت» از قبل مشخص کرد. هرچقدر هم نظارت تدوینی بر روند برنامهای گفتوگویی باشد، تعاملات بین مهمان و میزبان و مخاطبان استودیویی روند داستان را شکل میدهند.
با توجه به اینکه نگاه برنامه «ماه عسل» به معنویت شبیه به نگاه جریان اصلی فرهنگ شیعه هیئتی است (منظور هیئتها و تکیههای مذهبی است)، میهمانها بیشتر بر اساس داستانهای تراژیک زندگیشان انتخاب میشوند. سوژههای انتخابی و آدمهایی که اکنون خود سوژه هستند، از حاشیههای جامعه میآیند؛ کسانی که در غیر این صورت صدای آنها در ملاء عام شنیده نمیشد.
با آوردن صدای حاشیهها به یک رسانه جریان اصلی، «ماه عسل» فضای اجتماعی و فرهنگی را دلواپس و دگرگون کرده است و شنیده شدن صدای حاشیهها توسط جریان اصلی به نوعی به دموکراتیزه کردن فضای اجتماعی بیرونی کمک میکند. این باز کردن فضا عارضهای جانبی است.
با وجود باز کردن فضای صحبت از حاشیهها، برنامه «ماه عسل» برنامهای با هدف دموکراتیزه کردن جامعه نیست. «ماه عسل» جای همه حاشیهها نیست؛ جاییاست که حاشیههای مجاز برای استفاده مصرفی ایجاد حس معنویت آورده میشوند. اینجا جای اقلیتهای مذهبی، قومی، جنسی، جنسیتی یا هر گروهی که جمهوری اسلامی به آنها حساسیت دارد نیست.
حضور زنان «ماه عسل» و کنشگری روایی
برنامه «ماه عسل» سعی میکند برابری جنسیتی را در تعداد مهمانان رعایت کند، یعنی سعی میکند از تعداد برابری از زنان و مردان دعوت شود. زنان اما سوژه مورد علاقه «ماه عسل» برای ترکیب عناصر تراژیک داستانها با تعامل عاطفیاند. مجری سعی میکند اشک سوژه زن را در بیاورد. تحریک پذیری فرض برنامه برای زنان است اما زنان در حوزه عمومی همیشه مانند کلیشههای فرضی یک برنامه مردسالار رفتار نمیکنند.
مهمانهای زن اشک میریزند و با کلمات ساده و عامی روایت را میسازند که و با زبانی منطقی شرایط را توضیح میدهند. سنت داستانگویی «زنانه» که غالبا هم مورد تحقیر قرار میگیرد، تبدیل به قدرتی برای فضاسازی عاطفی از مشکلاتی میشود که این زنان با گوشت و پوست خود تجربه کردهاند.
زن سرپرست خانوار که راننده تاکسی فرودگاه است، توضیح میدهد که شبی هنگام بازگشت از شیفت کاریاش زنی را میبیند که در گوشه خیابان مشغول زایمان است. او برای کمک میرود و متوجه میشود که زائو در مراجعه به بیمارستانی خصوصی به دلیل نداشتن پول کافی، بستری نشده و اکنون گوشه خیابان است. [۳]
داستان قرار است روایت قهرمانی زن زحمتکش سرپرست خانوار و تاکسیران باشد که زنی دیگر از قشر اقتصادی نزدیک به خود را نجات میدهد. اما داستان وضعیت بهداشت و درمان در ایران و نبود خدمات بهداشتی عمومی را هم مطرح میکند.
اپیزودی دیگر از این برنامه که بحرانساز شده است، مربوط به جوانان بالای ۲۰ سالی است که تمام یا بخشی از زندگی خود را به عنوان کودکان بیسرپرست تحت مراقبت بهزیستی گذارندهاند. آنها ۱۸ سالگی ترخیص شدهاند و بدون سرپرست وارد بازار کار شدهاند. داستان، داستان خیریهای است که این جوانان پس از ۱۸ سالگی در دورانهای مختلف به آن پیوستهاند تا بتوانند تحصیلات کنند.
در این اپیزود به زنی که در استودیو حضور ندارد و از جوانان ساکن این خانه حمایتی است زنگ زده میشود تا از او برای جوان دیگری که در جمع استودیو حضور دارد خواستگاری شود. دختر جوان، ضمن اینکه ناراحتی خود را از اینکه به او زنگ زده شده است مودبانه بیان میکند مدام تاکید میکند که آماده نیست جواب خواستگار را بدهد. او درخواست میکند که فکر کند. مجری به زبان تحقیرآمیز به زن جوان یاد آور میشود که «شوهر نیستها!» زن جوان کماکان توضیح میدهد که میخواهد فکر کند.
مجری در فضایی که قرار است تبلیغ ازدواج کند امیدوار است که بتواند مقابل دوربین ازدواجی را جوش دهد. زن جوان مقابل اوست و مدام تاکید میکند که میخواهد به این پیشنهاد فکر کند. [۴] اینجا جایی است که استبدادهای حاکم بر این برنامه گفتوگویی نمیتوانند حریف زن داستان شوند. او نمیخواهد سوژه این برنامه باشد و با عاملیتی مصمم توضیح میدهد که انتخاب او نیست که داستان تراژیک زندگیاش جنبهای نمایشی پیدا کند و او حریم خصوصیاش را حافظ است.
داستان زنان اما تنها از زبان زنان در برنامه «ماه عسل» نمایندگی نمیشود. در سری برنامه کودکان تحت حمایت بهزیستی که اکنون در خانهای حمایتی تحصیلات عالیه میکنند، چند نفر از جوانان از جمله سوژه اصلی برنامه، کودکانی هستند که قوانین حضانتی جمهوری اسلامی آنها را پس از طلاق به پدر سپرده، پدر متواری شده و آنها بیسرپرست شدهاند.
یکی از این کودکان بهزیستی در توضیح اینکه چرا مادرش او را به خانه خود نبرده، توضیح میدهد که مادرش را خیلی دوست دارد و او ازدواج مجدد کرده است. او میگوید مادرم انتخابش وابسته به انتخاب کسی بود که خرجش را میداد و نمیتوانست من و خواهرم را مواظبت کند.
اینجا چیزی در جریان است که خلاف فرهنگ عمومی است. مجری و حاضران در استودیو میپرسند مگر میشود که مادری فرزندش را ترک کند؟ فرزند پسر از مادرش دفاع میکند و در دفاع از مادرش، شرایط زنی را میگوید که پس از طلاق، قانون حضانت را به پدر داده، پدر ازدواج مجدد کرده است، مادر هم ازدواج مجدد کرده است اما پدر نهایت فرزندان را ترک کرده است. [۵]
یا در اپیزودی دیگر، زنی که سالها معتاد و مواد فروش بوده است، پروسه معتاد شدن و سپس ترک کردن، رابطهاش با فرزندش در دوران اعتیاد را مقابل دوربین بیان میکند. صداقت ویژه این زن در بیان جزییات زندگیاش، تمام تلاشهای نمایشی مجری برای به صورت مصنوعی هدایت کردن داستان را مهار میکند. داستان او دراماتیک نیست. او در جملاتی کوتاه میگوید که در پروسه بستهبندی کردن مواد برای تجارت شوهرش، معتاد میشود. زن توضیح میدهد که همه موادهای مخدر مختلف را امتحان کرده است. او در تاکید مجری به مهر مادری میگوید مواد را به فرزندش ترجیح میداده است و در دوران اعتیاد، فرزندش عروسکی بوده که صرفا شکم او را سیر میکرده است. [۶] تلاشهای مجری برای بازگرداندن داستان به جایی که مادر را به نقش مادری برگرداند، فرقی به حال داستانگویی لیلا نمیکند. لیلا، زنی که زمانی کارتن خواب بوده، بلد نیست فیلم بازی کند. او همه چیز را همانطور که فکر میکند هست، میگوید. او فرزندش را دوست دارد و در بیانی دیگر توضیح میدهد که چطور مادر کسری است.
احسان علیخانی، مجری برنامه در مواجهه با داستان زندگی مادری که پس از طلاق سرپرست تنها دخترش میشود و به ترتیب در شغلهای جوشکاری، رانندگی و سپس نانوایی مشغول به کار میشود، میگوید: «مادرها میتونند بابا باشند؟ ممکنه تکالیف یک پدر را انجام بدهند، اما نمیتوانند پدر باشند!» او بلافاصله با اعتراض فرزند این زن رو به رو میشود که میپرسد: «چرا مادرها نمیتوانند پدر شوند؟» فرزند که دختر جوانی است که دانشجویی معماری است توضیح میدهد که مادر او چگونه پدری بوده است. [۷]
برخوردهای کارزارهای فمنیستی با احسان علیخانی
برنامه «ماه عسل» و مجری آن، احسان علیخانی، نزد کنشگران و روشنفکران ایرانی محبوب نیستند. هر ماه رمضان، نوشتههای زیادی در انزجار از این برنامه منتشر میشود. زنان و مردان فمنیست ایرانی هم از این برنامه ناراضیاند. برخوردهای کلیشهای و جنسیت زده مجری، احسان علیخانی با زنان میهمان مورد انتقاد زنان کنشگر در فضاهای مختلف قرار گرفته است.
کارزار «ماچولند» که دیدبان برخوردهای تبعیضآمیز و جنسیتزده در فضاهای رسانهای به زبان فارسی است، در مورد رفتار احسان علیخانی با مهمانان زن مطلب تولید کرده است. ماچولند از مردم میخواهد که به جنبش اعتراضیای بپیوندند که با نامهنویسی به غلامرضا میرحسینی از او میخواهند که این برنامه رویه خود را نسبت به زنان تغییر دهد.
کارزارهایی مانند «ماچولند» که حساسیت و آگاهی عمومی را به موضوع سکسیسم افزایش میدهند، نمونههای کنشگری فمنیستیاند که بیشتر در فضای اینترنتی فعالاند. اما کنشگری از نوع دیگری هم در جریان است و آن کنشگری خود زنانی است که سوژه برنامه «ماه عسل» میشوند.
این زنان در خط مقدم واکنش به پرسشها و واکنشهای مجری برنامهاند. بیشتر زنانی که مهمان برنامه «ماه عسل» میشوند به غیر از زن بودن در جامعهای مردسالار در تقاطع پیچیدگیهای بیشتر از جمله شرایط اقتصادی، سرپرستی خانوار، شاغل بودن در شغلی نامتعارف یا نپذیرفته، بیماری یا ناتوانیهای جسمی زندگی میکنند. آنها خود برای زندگیشان روایتهایی دارند که بیان شدن این روایتها، ولو در چارچوب تادیبی مجری، خود بیان و حضوری متفاوت از زنان در صدا و سیمای جمهوری اسلامی است.
این زنان، زندگیهای خود را از حوزه اندرونی به بیرون آوردهاند. نهادهای کنترل هنجارها، کنترل منافع سیستم سیاسی حکومت، کنترل نقش خدا در جامعه، همه در کنار روایتهای این زنان معطوف به داستانهای روایی میشوند. در این همجوشی مصنوعی فضای عمومی و خصوصی، چیزی ساخته میشود که شاید این همان چیزی است که موجب توبیخ برنامه «ماه عسل» شده است. اینکه مشکلات شخصی این زنان خود به خود بدون اینکه سعی یا تلاشی شود، به مسائل اجتماعی و سیاسی و شرایط اقتصادی در ایران پیوند میخورد.
سوال پیش میآید که مگر اینکه زنی مدل لباس عروس است چه اشکالی دارد؟ چرا این شغل این همه «حاشیه ساز» شده است؟ سوال پیش میآید که چرا بهداشت عمومی برای این همه زن بیمار وجود ندارد؟ سوال پیش میآید که چرا نباید کسی در مورد خطرات جراحیهای پلاستیک آگاهیرسانی کند؟ سوال پیش میآید که چرا سیستم حمایتی برای زنان معتاد و فرزندانشان وجود ندارد؟ سوال پیش میآید که چرا بهزیستی کودکان بی سرپرست را در ۱۸ سالگی بدون هیچ حمایتی برای تحصیلات ترخیص میکند؟ سوال پیش میآید که چرا حق حضانت فرزندان به پدرانی که متواری میشوند، واگذار میشود؟ سوال پیش میآید که چرا زنی که ناتوانیهای جسمی فراوان دارد، باید مجبور شود که برای امرار معاش مدام کار کند؟
در «ماه عسل»، زنان با اینکه به قصد کنشگری نیامدهاند، با اینکه بسیاری از آنها توانایی زبانی در حد یک کنشگر حرفهای ندارند یا موقعیت اقتصادی و طبقه اجتماعیشان به گونهای نیست که از جنبشهای زنان در جهان آگاه باشند، «کنشگر» میشوند.
ژانر برنامه گفتوگویی به گونهای است که بیان عمومی زندگیهای زنان در رسانهای جریان اصلی، تبدیل به کنشگری روایی میشود.
پانویس:
[۱] اهمیت نمادین ترکیب «حاشیه سازی» در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی تاریخ نگاری نشده است یا که نگارنده از آن بی خبر است. اما با جستوجوی سطحیای که در رسانههای پس از انقلاب کردم، ترکیب «حاشیه سازی» را بیشتر پس از دوران دوم خرداد ۱۳۷۶ و روی کار آمدن دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا و بیشتر در رسانههای اصولگرا مشاهده کردم. این ترکیب بر اساس فلسفه حاشیه و متن ساخته شده و «حاشیه سازی» در نگاه اصولگرا کاری است که موضوع را از اصل منحرف میکند و کاری نکوهیده است. استفاده حکومتی از ترکیب «حاشیه سازی» استفادهای برای بیان رخداد یا رخدادهایی نکوهیده است که موضوع را از اصل منحرف کردهاند. در این مقاله هر جا از حاشیه بدون اینکه در گیومه گذاشته شود صحبت میشود، حاشیه کلمهای است که در چارچوب نقد فرهنگی به فرهنگها و انسانهایی میگویند که از جریان اصلی فرهنگی- اجتماعی-سیاسی به دلایل مختلف از جمله ترکیبی از شرایط اقتصادی، باورها، دین، مذهب، نژاد، جنسیت، هویت جنسیتی و یا گرایش جنسی به حاشیه رانده میشوند.