(بدون عنوان)

ارسال کننده:خانم سهیلا مرادی

براستی تو همگون چیستی ؟؟!! هر چه هستی گویی تو ز آدم نیستی

روانت را پلیدی ها گرفته ، شرم بر تو شرم بر تو ، ای آدم نمایه

می زنی ، می گیری ، می کشی ای بد گوهره

گویی که در پندار تو جز شر چیزی ننشسته

دیر زمانیست که فرمان به خاموشی دادی ، بردن یاد ز آزادی دادی

کفتی آزادی همین است ، انداختن چادر زور روی سر زن

کر بودن ، خاموش بودن ، برده بودن

تو گفتی زن را چه نیاز به بیرون ، ماندن درون خانه ، شستن ، روفتن

ز زن ها گرفتی همه هوده ها ، خوشی ها ، تنها خوشی شان شد مادر شدن ها

کشتی به آسانی جوانان و آزادگان ، بگیرد روزی دامنت ، آه جانسوز مادران

شنیدم که باز دیروز خاموش کردی ، تو آوای دلنشین آزادی

به گمانت تا کی خواهی که بر کنی ، این نهالان خاک آریای

تنها می خواهم بدانی ، من هر زمان ، هر دمک گویم به فرزندم ، ز آزادی

بدان بسیارند چون من مادرانی که دارند و شناسند ، نشان آزادی

سهیلا مرادی.