IRANWIRE
زن میگوید که دخترش چند ماهی است که سوار آسانسور نمیشود. اضطراب و مشکل خواب دارد. میگوید که خودش هم حال چندان مساعدی ندارد و نگرانی از اینکه یکی از نیروهای لباس شخصی حکومت در خیابان به دخترش گیر بدهد که چرا روسری سر نکرده، اضطراب زیادی را به او تحمیل میکند. اما زود لحنش عوض میشود و میگوید: «چاره چیست؟ من از مادر “نیکا شاکرمی” و “مهسا” خونم رنگینتر نیست که! بالاخره راهی است که باید برویم و با غم و استرس داریم میرویم.»
سلامت روان دختران و زنان ایرانی، هشت ماه بعد از قتل حکومتی «ژینا [مهسا] امینی» چطور است؟ برای جزییات بیشتر، با دو زن ایرانی، یک روانشناس و مشاور دبیرستان دخترانه در شمال شرق ایران و «شهرزاد پورعبدالله»، رواندرمانگر گفتوگو کردهایم.
***
نافرمانی مدنی و برداشتن حجاب اجباری از سر در شهرهای کوچک قابل قیاس با شهرهای بزرگ نیست. اگرچه در بسیاری از این شهرها، فشار نیروهای حکومتی برای تحمیل حجاب اجباری به زنان وجود ندارد، ولی فشارهای اجتماعی بسیاری، ادامه مقاومت مدنی را برای بسیاری ناممکن کردهاند؛ از نگاههای مردانی که بهدنبال متلکپرانی هستند، تا زنانی که آنها که حجاب اجباری بر سر نمیکنند را، قضاوت میکنند.
«سین»، زن جوان ساکن یکی از شهرهای کوچک استان آذربایجان شرقی است. او درباره احساسات خود از زمانی که ژینا کشته شده و او دیگر شال و روسری سر نمیکند به «ایرانوایر» میگوید: «واقعا خسته شدهام. هر روز انگار که دارم به جنگ میروم. اینجا مردها خیلی بهتر برخورد میکنند و بعضی حتی تشویقم هم میکنند و شعار “زن، زندگی، آزادی” سر میدهند، ولی زنها چپچپ نگاهم میکنند. جامعه پذیرای ما نیست. این رنج و فشاری که ما تحمل میکنیم، غیرقابل تحمل است.»
او ادامه میدهد: «هر دفعه با خودم فکر میکنم این دفعه دیگر باید روسری سرم کنم. ولی بعد در اوج ناامیدی از تغییر، چشمهای معصوم ژینا یادم میافتد، به سارینا و نیکا و غزاله و کیان فکر میکنم و میگویم که باید ادامه داد.»
اپیدمی سرخوردگی، اضطراب و افسردگی
یک روانشناس و مشاور مدرسه دخترانه در یکی از استانهای شرقی ایران، به ایرانوایر میگوید که از زمان شروع اعتراضات به قتل حکومتی ژینا امینی، نسبت به قبل، تعداد بیشتری از دانشآموزان با علائم اضطراب و افسردگی به او مراجعه کردهاند.
او توضیح میدهد: «اولین چیزی که در مراجعان من مشهود است، این است که جنبش مهسا باعث شده بچهها از یک نیمهآگاهی و ناآگاهی، به آگاهی بیشتری برسند، ولی متاسفانه بهخاطر شرایط فرهنگی جامعه و مخصوصا شهرهای کوچک، این آگاهی باعث شده که دچار سرخوردگی شوند و بعضیهایشان تا حد افسردگی پیش بروند.»
این روانشناس ساکن، ایران همچنین از زن جوانی میگوید که اخیرا به او مراجعه کرده و در نوجوانی ازدواج کرده، اما حالا علیرغم فشار خانواده خود و همسرش، میخواهد مستقل باشد.
او میگوید: «مثلا یکی از مراجعانم که در سن پایینتر ازدواج کرده و قبلش کلاس آرایشگری میرفته، در صحبتهای اولیه که با همسرش داشته قبول کرده که کلاس نرود، ولی حالا که در معرض اخبار اعتراضات قرار گرفته و میبیند که خانمها میتوانند حرفی برای گفتن داشتن باشند، با همسرش دچار تعارض شدهاند. حتی هم از طرف خانواده خودش و هم همسرش کتک خورده و آسیب دیده است. ما داریم در جلسات مشاوره در مورد مهارتهای جراتورزی کار میکنیم و همچنین یاد میگیرد که چطور از خودش مراقبت کند و بتواند به خواستههاسش برسد.»
به باور این روانشناس و مشاور مدرسه، «اعتراضات سراسری به داخل خانوادهها هم راه پیدا کرده و خیلی از خانوادههای ایرانی، ناخودآگاه در وجودشان یک دیکتاتوری از نوع جمهوری اسلامی دارند»، و برای همین لازم است که مشاوران و روانشناسهای زن، به همجنسهای خود کمک کنند تا مهارتهای زندگی را بیاموزند و اجرا کنند.
البته مشکلات و آسیبهای روانی به زنان و دختران معترض، و سایر گروههای معترضان، پیش از این نیز گزارش شده است. پیشتر، «یلدا آقافضلی»، دختر ۱۹ سالهای که روز چهارم آبان در میدان «انقلاب» تهران بازداشت شده بود، کمتر از یک هفته بعد از آزادی خودکشی کرد و به زندگی خود پایان داد.
همانزمان، صفحه توییتر «بیدارزنی»، نوشته بود که او پس از انتقال به زندان قرچک ورامین، در اعتراض به شرایط زندان اعتصاب غذا کرده بود و بدون آنکه هیچیک از اتهامات وارده را بپذیرد، روز یکشنبه۱۵آبان آزاد شد.
همچنین، پیشتر یک منبع مطلع درباره «امید حسن بیگی»، شهروندی که در جریان اعتراضات در شهریار بازداشت و تحت شکنجه جنسی و جسمی قرار گرفته، گفته بود که او بهدلیل شدت فشارها، دچار مشکلات روانی شده است.
داریم پوست میاندازیم، پس آسیب پذیرتریم
شهرزاد پورعبدالله، رواندرمانگر ایرانی ساکن بریتانیا، معتقد است که دلیل اصلی اینکه در پی قتل حکومتی مهسا امینی، دختران نوجوان بیش از همه در معرض مشکلات سلامت قرار دارند، این است که آنها با این زن جوان ۲۲ ساله همذات پنداری کردهاند و تازه با مرگ او متوجه شدهاند، «که بزرگ شدن و زن بودن در جامعهای که برای زنان محدودیتهایی را اعمال میکند، چه خطراتی را میتواند از نظر جسمی برایشان بههمراه داشته باشد.»
او میگوید که دختران نوجوان و زنان، با تعریفی از جنسیت خود روبهرو شدهاند که تاکنون حکومت اسلامی از مواجهه آنان با این تعریف جلوگیری کرده است. بنابراین، «دیدند که برخلاف آن چیزی که به بچهها آموزش داده شده، زنها میتوانند نقش فعالی در تغییرات و جنبشهای اجتماعی داشته باشند و نقش فعالتری در خانواده بگیرند و میتوانند یک دنیا را تکان بدهند.» و این اتفاقی بوده که در ذهن دختران نوجوان افتاده و آنها را از آن نقطه آرامش و آسایش نسبی که تا پیش از اعتراضات در آن حضور داشتند، خارج کرده است.
همزمان با این تنش، گزارشهای متعدد از ضربوشتم، تهدید به اخراج و بازداشت، سرکوب و حتی مرگ برخی دانشآموزان در جریان اعتراضات سراسری نیز، بر روان دختران دانشآموز و ایجاد احساس ناامنی در میان آنها موثر بوده است.
شهرزاد پورعبدالله، حس «بیوفایی» در برخی دانشآموزان دختر که برخلاف میل خانوادههایشان و باوجود مخالفتها و سختگیریهای آنها در اعتراضات شرکت میکردند را نیز، یکی دیگر از منابع احتمالی مشکلات سلامت روان دختران نوجوان در ایران دانسته و میگوید: «دخترها مجبور شدند در مقابل خانوادههایشان قرار بگیرند و ساختارهایی که خانوادهها انتظار داشتند بهخاطر حفظ امنیت در جامعه رعایت شوند را، بشکنند. با پدر و مادرهای نگرانی که میخواستند از بچههایشان محافظت کنند مواجه شدند و این وضعیت، بچهها را مقابل پدر و مادرها قرار داد.»
به گفته او، این تقابل، دختران دانشآموز را در دوراهی تصمیمگیری بین انتخاب شرکت در اعتراضات، و گوش دادن به حرف پدر و مادرها قرار داده و بر روان آنها که تا همین حالا نیز آسیبهای بسیاری دیده بوده، فشار بیشتری را وارد کرده است.
با این حال، خانم پورعبدالله معتقد است که این وضعیت برای دختران و زنان ایرانی، شبیه «پوستاندازی» است و در هر پوستاندازی، تا به لایه محافظتی جدید دست پیدا کنیم، آسیبپذیرتر هستیم: «این جنبش روی زنان و دختران تاثیر زیادی داشت. خیلی از زنانی که فکر میکردند شرایطی که در آن هستند سرنوشتشان است و قابل تغییر نیست، چیزهایی را تجربه کردند که به آنها این حس را میدهد که نه؛ میشود تغییر ایجاد کرد و جور دیگهای فکر کرد و زیست.»
او تاکید میکند: «این جنبش، تسلط جامعه مردسالار بر زنان را زیر سوال برده و زنان با حمایتهای اقشار مختلف جوامع خارج از ایران، درهای یک دنیای دیگر برایشان باز شده، شجاعت و تصویری را به زنان داده که تعریف متفاوتی از استقلال و انتظاراتشان داشته باشند. زنان در جریان این جنبش، احساس کردند که میتوانند اوضاع را تغییر بدهند، ولی متاسفانه مثل هر تغییر دیگری، بدون تقابل، امکان تغییر چارچوبها نیست و این میتواند منجر شده باشد به اینکه تعادل نسبی که در روابط زناشویی و خانوادگی وجود داشته بهم بریزد و مثل هر مرحله گذاری، تا نظم دیگری جای آن را بگیرد، ترسناک و آسیبزننده باشد.»
او در ادامه میگوید: «ما الان در دوران آسیبپذیری هستیم. ولی این دوران گذار میگذرد و زنان و دختران هم با پوست کلفتتری میتوانند با مسائل زندگی خود برخورد کنند. باید به این فکر کنند که گذراندن هیچ بحرانی آسان نیست، ولی خبر خوش این است که بحرانها همیشه توانستهاند باعث تغییرات مثبت باشند و این دفعه هم میتوان امیدوار بود.»