ایران امروز
از همان روزهای اول مرگ عادیسازی شد.
آنچه میبایست تکانمان میداد، دیگر هولناک نبود و بخشی از زندگی عادیمان شد.
– سران رژیم توسط مجامع بینالمللی به رسمیت شناخته شدند. مراودات سیاسی و تجاری آغاز شد و قدرت سیاسی و تسلیحاتی رژیم گسترش یافت. آتش این تسلیحات روزی بر سر مردم بیدفاع سوریه آوار شد و روزی بر سر معترضان در داخل کشور.
– مجامع بینالمللی با ما ابراز همدردی کردند و به جای قطع روابط دیپلماتیک به صدور بیانیه و محکوم کردن سران رژیم و افراد و نهادهای وابسته به آنان اکتفا کردند.
– تشکلهای داخل نادیده گرفته شدند. مطالباتِ اصناف و اتحادیهها شنیده نشد و نیروهای دستنشاندهی رژیم محور گفتگوها شدند.
۲.
از همان روزهای اول مرگ عادیسازی شد. روی پشتبام مدرسهی رفاه. تیرباران مخالفان. صدور و اجرای احکام توسط خلخالی و بازدید از صحنهی اجرای احکام توسط خمینی. چند روز بعد برای رعایت امنیت بیشتر محل اجرای احکام به مدرسهی علوی تغییر یافت.
و این آغاز کشتاری بود که تا امروز ادامه دارد. برای تثبیت قدرت و سرکوب مخالفان داخلی از جنگطلبی صدام استقبال شد و جنگی که چند ماهه به آتشبس ختم میشد سالها ادامه پیدا کرد.
رویآوردن به جنگی خارجی برای سرکوب و خفه کردن صدای مخالفان داخلی، برای توجیه فقر و نابسامانی اقتصادی.
یکسال پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ و یکسال پس از پذیرش آن از سوی دیکتاتور کشور همسایه، خمینی راضی به امضای آن و پایان دادن به جنگی شد که بسیاری را به کام مرگ کشانده یا دچار اسارت و نقص عضو کرد.
همزمان با آن و در هیاهوی پایان جنگ در مرداد و شهریور ۶۷ هزاران نفر در زندانهای سراسر کشور پس از تحمل سالها حبس و شکنجه و بسیاریشان بدون آنکه حکم مرگی دریافت کرده باشند تیرباران شدند. این دههی اول به قدرت رسیدن جمهوریاسلامی بود که طی آن اولین نمایندهی رژیم در سازمان ملل پذیرفته و به این ترتیب اولین رژیم بنیادگرای اسلامی پس از کشتار گستردهی مخالفان سیاسی توسط کشورهایی که داعیهی حقوقبشر داشتند به رسمیت شناخته شد.
در بهمن ۶۸ و کمی بعد از جنایات رخداده گالین دوپل، نمایندهی ویژهی سازمان ملل در امور ایران، به کشورمان سفر و از زندان اوین دیدن کرد و با چند تن از زندانیان تازه تواب شده مواجه و اوضاع را عادی گزارش کرد.
جنایات رژیم لاپوشانی شد و جمهوری اسلامی وجههای بینالمللی یافت.
۳.
در همین ایام و پس از آن بسیاری به جهت تفاوت دیدگاه سیاسی و عقیدتی در گوشه و کنار کشور سر به نیست میشدند. کمی بعد از آن قتلهای زنجیرهای، حوادث کوی دانشگاه، اعتراضات ۸۸، آبان ۹۶، دی ۹۸ … و خیزش انقلابی اخیر که در هر یک بسیاری کشته، مفقود، بازداشت، شکنجه یا دچار نقص عضو شدند.
علاوه بر همهی اینها طی این چهار دهه بسیاری با جرائم سرقت، مواد مخدر و قتل در ملا عام یا در زندانها به دار آویخته، سنگسار شده یا به دلیل قطع دست یا قصاص چشم و … دچار نقص عضو شدند.
به این ترتیب مرگ و جنایت عادی سازی شد. آنچه میبایست تکانمان میداد دیگر هولناک نبود و بخشی از زندگی عادیمان شد.
سکوت مجامع بینالمللی و به رسمیت شناختن و شروع مراودات پیدا و پنهان با سران حکومت منجر به افزایش قدرت تسلیحاتی و نظامی رژیم شد به حدی که دیگر در منطقه مهار کردنی نیستند و در داخل کشور نیز بیمهابا به روی مردم آتش گشوده اقدام به قتلعام میکنند.
و این در حالیست که سالهاست مکررا سران رژیم، ارگانها و اعضای وابسته به آنان از جانب نهادهای حقوقبشری تروریست خوانده در لیستهای تحریم قرار میگیرند و محکوم میشوند.
دوستانمان که وادار به ترک وطن شدند صدایمان را بلندتر فریاد کنند و به گوش نمایندگان کشورهای دیگر برسانند. تا به صدور بیانیه، ابراز همدردی با ما و محکوم کردن رژیم خاتمه دهند و به جای آن درهای سفارتخانههای رژیم را ببندند و سفرا و کاردارانشان را به کشور بازگردانند.
طی ماههای اخیر و فقط پس از خیزش انقلابی اخیر در ایران، چند فقره از معوقات ارزی رژیم استرداد شد. اینها حمایتهای مالی از رژیمیست که به دلیل ناتوانی در ادارهی امور اقتصادی با نارضایتی مواجه بود و در میانهی اعتراضات و اعتصابات سراسری و دقیقا در روزهایی که فروپاشی از رویا به واقعیت بدل میشد با تزریق مالی تنفس کوتاهی یافت.
باید درهای سفارتخانههایشان را ببندند و سفرا و کاردارانشان را فرا بخوانند و از ادامهی روابط دیپلماتیک خودداری کنند.
به جای پیامهای نوروزی و ابراز همدردی و اندوه به هنگام سر به دار شدن فرزندانمان از به رسمیت شناختن مرتکبین این جنایات خودداری کنند.
۰۴
نمایندگان مردم در اتحادیهها، سندیکاها و.. مطالبات و خواستههایشان را به کرات مطرح کردهاند و بارها در نشستهای مختلف بینالمللی کاستیها و فشارهای سیستم و شرایط نامطلوب و ظالمانه را به گوش نمایندگان کشورهای دیگر رساندهاند. اما همچنان دستنشاندگان رژیم به رسمیت شناخته میشوند و اپوزسیونِ دردآشنای داخل در محافل رسمی بینالمللی نادیده گرفته میشود.
اسماعیل عبدی معلم جوان کشورمان نزدیک به یک دهه از عمر خود را در حالی در زندان سپری میکند که دغدغهی چگونگی آموزش دانشآموزانش را داشت. دغدغهای که میتواند از جانب هر معلمی در هر کجای دنیا ایجاد و مطرح شود. محمد حبیبی معلم دردآشنای کشورمان برای چندمین بار به وحشیانهترین شکل ممکن با هتک حرمت و ضرب و شتم بازداشت و روانهی ناکجاآباد میشود. اینبار به جهت ابراز نگرانی برای دانشآموزانی که قربانی مسمومیت در مدارس شده بودند.
چطور با سران رژیمی که معلم و کارگر را شکنجه کرده، به بند میکشد و از حقوق شهروندی محروم میکند دست دوستی میدهند؟
آیا میدانند با به رسمیت شناختن نمایندگان دستنشاندهی رژیم بر سر راه تشکلها و دستیابی به مطالباتشان سنگ اندازی میکنند و جامعهی مدنی را به مرز اختگی میرسانند؟ اینها با داعیهی حقوقبشر داشتن جور در نمیآید.
ما مردم ایران با اتکا به نیرویی آگاه که کف خیابان را در خیزش انقلابی اخیر به تسخیر خود در آورد و دیوار ترس از نیروهای سرکوب را فرو ریخت، و با دارا بودن تشکلهایی مردمی از کاراترین معلمان، کارگران، دانشجویان، رانندگان و… که مطالباتمان را مطرح میکنند و با ترمیم ضعفهای موجود و بازیابی توان سازماندهی اعتراضات که مهمترین حلقهی مفقود شدهی این روزهایمان است، قادر به فروپاشی بنیان استبداد خواهیم بود، اگر به حمایت از رژیم و رسمیت دادن به آن خاتمه دهند.
به رسمیت شناختن رژیم در چنین شرایطی و دست دادن با سران و نمایندگانش فقط و فقط به منزلهی حمایت مستقیم از آنان است.
حتا وقتی پذیرایشان باشند و محفل را ترک کنند، حتا اگر میهمانشان شوند و به چالش بکشندشان، حتا اگر میزبانشان شوند و محکومشان کنند، باز هم به رسمیت شناختهاندشان و این حمایت آشکار منجر به تضعیف مردم خواهد شد.
گلرخ ایرایی
فروردین ۱۴۰۲
زندان اوین