دویچه وله
در میان آنچه که این روزها از زندان میشنویم، انتشار نامههای نسرین ستوده، وکیل مبارزی که به صرف وکیل بودن بازداشت شده و سالهاست همچنان در زندان به سر میبرد، رویدادیست که میتوان با خواندن آن، نه تنها گوشههایی از تاریخ حقوق قضایی ایران امروز را بازشناخت، بلکه میشود هستی اجتماعی زندانیان را نیز در آن بازیافت.
نسرین ستوده از جمله وکیلهاییست که در راه انجام وظایف خویش بارها بازداشت شده است. بار نخست پس از گذراندن سه سال حبس از زندان آزاد شد و بار دوم در ۱۳۹۷ در دفاع از پرونده “دختران خیابان انقلاب” به اتهام “تشویق به فساد و فحشا” به ۲۷ سال حبس محکوم شد و هماکنون در زندان به سر میبرد.
نامههای نسرین ستوده جز چند مورد، بسیار شخصی هستند. او مادریست که هنگام بازداشت یک دختر دانشآموز دارد و پسری که هنوز خردسال است. در ایران جنبش “دختران خیابان انقلاب” آغاز شده؛ دخترانی که در نهایت جسارت، در اعتراض به حجاب اجباری روسری خود پرچم کرده، آن را آویزان بر چوبی در خیابان به اهتزار درآوردهاند.
حجاب هم “مسأله زن” است در ایران امروز و هم مسأله بقای جمهوری اسلامی. دختران خیابان انقلاب را پس از شکنجههای فراوان، زندانهای درازمدت و حتی مرگ تهدید میکرد. نسرین ستوده که خود مخالف حجاب اجباریست، به همراه چند همکار خویش به یاری آنان میشتابد. وکیل آنان میشود و این خود برایش “جرم” میگردد و در زیر سایه عدل و حقوق اسلامی به زندان محکوم میشود.
نسرین ستوده میتوانست وکالت این دختران را برعهده نگیرد و در کنار همسر و فرزندان زندگی معمولی خویش را ادامه دهد. او اما ترجیح میدهد به سوگند وکالت خویش وفادار بماند. زندان برایش آسودگی وجدان به همراه دارد. فرزندان که از مهر مادری محروم شدهاند، روزگاری واقعیت را در خواهند یافت.
نامه همچون رابطه
در همین درک واقعیت است که او تصمیم میگیرد تا در حفظ و تقویت عواطف مادری، با فرزندان خود از طریق نامهنگاری رابطه برقرار کند. از مجموعه نامههای موجود در این کتاب چند نامه به نهادهای بینالمللی نوشته شدهاند که در واقع قدردانی از جوایزیست که به ستوده اهدا شده است. دو نامه نیز خطاب به “هموطنان” نوشته شده است؛ در رابطه با اعتصاب غذا و همچنین اعتراض به وضع فرزندانیکه مادرانشان در زندان هستند. یک نامه به روحانی، رئیس جمهور وقت، نوشته شده در دفاع از بهاییها. نامهای هم به همکار خویش عبدالفتاح سلطانی، در پی شنیدن خبر مرگ دخترش، که او نیز زندانیست. مخاطب یکی از نامهها نیز “مهوش” است [به احتمال مهوش ثابت، از رهبران جامعه بهایی ایران] که پس از گذراندن چندین سال حبس از زندان آزاد شده است. بقیه نامهها برای همسرش رضا، دخترش مهرآوه و پسرش نیما نوشته شدهاند.
مهرآوه عزیزم، بارها در دفتر خاطراتت، ذهنم به طرف ماجرای کودکان بازمانده از قربانیان سیاسی دهه شصت میرفت. اما چون نمیخواستم دفتر خاطراتت تلخ و اندوهگین باشد، همیشه از ورود در این بحث خودداری میکردم تا افکار معصومانهات مسموم نشود. ولی حالا که خود به آن دچار شدهایم، بگذار حقیقتی را با تو در میان بگذارم. عزیزم این کودکان در کنار تلخی زندانی شدن پدر یا مادرشان و گاه هر دو سرپرستشان، دردی بزرگتر را بر شانههای کودکانهشان حمل میکردند. درد طردشدگی، درد رانده شدن از عرصه اجتماعی، مدرسه، محله، درگیری با موضوعات سالهای جنگ، وحشت از اینکه یکشبه مادر یا پدر قهرمانشان به یک لولو، یک جنایتکار سیاسی یا حتی اخلاقی یا یک قاتل تبدیل میشد و رهسپار چوبه دار میشد… عزیزم تو داستانشان را نمیدانی، ولی میدانم که دوستشان داری.»
در تاریخ جهان کمتر اتفاق میافتد که متهم با وکیل خویش در بند باشد. چنین اتفاقی اما در جمهوری اسلامی امریست طبیعی. هماکنون نه تنها نسرین ستوده، بلکه دهها وکیل دیگر با موکلان خویش، به اتفاق، به جرم “اقدام علیه امنیت کشور” همبند هستند: «… به دلیل انتقاد از آرای قضایی که حرفه اصلی هر وکیلی است شایسته یازده سال حبس شناخته شدهام… نخستین کسی نیستم که چنین حکم ناعادلانهای دریافت کردهام… از اینکه در کنار موکلانم در زندان هستم، موکلانی که دفاعیات من از آنها به دلایل غیرقضایی و غیرحقوقی مؤثر نیفتاد و آنها روانه زندان شدند، بسیار خشنودم و دستکم آرامم.»
خاطرهنویسی در زندان ممنوع است. نوشتهها مخفیانه و باصطلاح “غیرقانونی” به خارج از زندان راه مییابند. در میان نامههای ستوده نامههای “قانونی” هم دیده میشوند که او از طریق اداره زندان برای خانوادهاش ارسال داشته است. در این نامهها که پس از بازبینی پست میشوند، زندانی مجاز نیست همه چیز را بنویسد، پس بسیار کلیشهای مینویسد.
امید به آزادی
زندانی با امید و رؤیایش زندگی میکند. بدون این دو نمیتوان زندان را تحمل کرد. تصور آیندهای بهتر “این نیز بگذرد” را تقویت میکند تا امید جان بگیرد و آرزو به پرواز درآید: «رضای عزیزم ساعت از یک نیمهشب گذشته و من در رؤیاهای همیشگیام، قانون و عدالت، غرقم. نمیتوانم بخوابم. بارها از خود پرسیدهام: آیا بیرون مفیدترم یا اینجا؟… اما آنچه همه تردیدها را در من میسوزاند و خاکستر میکند رؤیایم است. رؤیایی که چندان دور و دستنیافتنی نیست. رؤیایی که دیگران در پایش جان باختند تا به وجودش آورند: قانون و عدالت و “عدالتخانه” را.»
نسرین ستوده در نامههایش به همسر خود از همین دغدغهها مینویسد. میداند که آزادی دیر یا زود فرا خواهد رسید، ولی برای ماندگار شدن آزادی چه باید کرد؟ این پرسشیست که بارها در نامههایش تکرار میشود.
برای پسرش مینویسد: «بدان که برای ساختن دنیایی بهتر برای تو و خواهرت فعالیت میکردم. به همین خاطر است که منتی بر کسی ندارم. به عشق دنیایی باصفاتر و صلحآمیزتر فعالیت میکردم. و حالا همین عشق است که میتوانم زندان را تحمل کنم… ایمان دارم که به زودی به آن دست مییابیم… ما میتوانیم نیماجان.»
برای ستوده خانواده هم مثل آزادی دوستداشتنی و عزیز است: «دوستت دارم چونان آزادی». این دوستداشتن را باید دوست داشت و ارزش گذاشت.
جهان نسرین ستوده در این نامهها جهانیست بسیار زیبا که میتوان از آنها به عنوان تجربههای یک وکیل، برای بنای ایران آینده، استفاده کرد. بحثهایی که او با همسر و فرزندان خویش طرح میکند، به تمامی ویژگی فرارویی به جامعه دارند؛ دردهای این جامعه هستند که ایران آینده برای شکوفایی خود، با التیام و عدم تکرار آنها همچون درسنامهای نیازمندشان است.
شجاعت نسرین ستوده در انتشار این نامهها ستودنیست. چنین شجاعتهایی نقشی مؤثر در سانسورشکنی نیز دارند. “نامههای زندان” نسرین ستوده را سایت “آسو” در ۴۲۰ صفحه منتشر کرده و بارگیری و دریافت آن برای همگان مجاز است.