سالروز اعدام ژینوس محمودی، نخستین زن هواشناس در ایران

ایران‌وایر

ژینوس از اولین زنان ایرانی بود که در رشته ریاضی نام‌نویسی کرد.

ششم دی ۱۳۶۰، هشت شهروند بهایی (هفت مرد و یک زن) به حکم دادگاه انقلاب اسلامی تهران به جوخه اعدام سپرده شدند. اتهام آن‌ها، اداره جامعه بهایی کشور در شورایی به نام «محفل روحانی ملی بهاییان ایران» بود.

این شهروندان در دادگاهی غیرعلنی و بدون داشتن حق وکیل -حتی تسخیری- محاکمه و اعدام شدند. ماموران اجساد آن‌ها را بدون اطلاع خانواده‌ها و انجام مراسم مذهبی، در گورستان «خاوران» تهران دفن کردند. خانواده‌های این هشت تن به طور اتفاقی از اعدام آن‌ها مطلع شدند.

۳۴ سال بعد، نواری ویدیویی از جلسه دادگاه اعضای محفل ملی بهاییان توسط یکی از دست‌اندرکاران دادگاه انقلاب از کشور خارج و منتشر شد.

فردی که نماینده دادستان یا قاضی دادگاه است و فقط صدای او در فیلم شنیده می‌شود، مرتب در بین سخنانش، ملت ایران را مورد خطاب قرار می‌دهد. این رفتار تایید می‌کند که احتمالا حاکمیت ایران فیلم‌برداری از جلسه دادگاه را با هدف مجرم نشان دادن جامعه بهایی و برای پخش عمومی در نظر گرفته بود ولی روند دادگاه بر خلاف انتظار آن‌ها پیش می‌رود و پاسخ‌های متهمان در برابر اتهامات وارده، آن‌ها را مجبور می‌کنند تا این نوار را به آرشیو منتقل کنند.

در ویدیوی منتشره فقط هفت متهم مرد دیده می‌شوند و از نفر هشتم، تنها زن دستگیر شده، یعنی ژینوس محمودی (نعمت) هیچ تصویری نیست. کیفرخواست هم برای هفت متهم مرد صادر شده بود و نامی از ژینوس محمودی برده نشد.

بر اساس تاریخی که بر این نوار به ثبت رسیده، جلسه دادگاه این هفت تن در روز شش دی برگزار شده و قاضی در همان جلسه حکم را صادر کرده است.

چند ساعت بعد این هفت مرد بهایی و ژینوس محمودی اعدام می‌شوند. هیچ دادرسی مجدد یا تایید شورای‌عالی در مورد بهاییان انجام نمی‌شود. اعدام شدگان از حق دیدار پایانی با خانواده‌های‌ خود محروم بودند.

آیا ژینوس محمودی در دادگاه دیگری محاکمه و به اعدام محکوم شده یا بدون محاکمه، حکم اعدام او اجرا شده بود؟

ژینوس محمودی که بود؟

ژینوس محمودی اولین زن هواشناس در ایران بود. او سال ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد. پدرش، «عباس نعمت»، بنیان‌گذار حرفه گراور سازی در ایران و مادرش، «کمالیه اجزاچی»، از زنان تحصیل‌کرده زمان خود و معلم بود.

ژینوس از اولین زنان ایرانی بود که در رشته ریاضی نام‌نویسی کرد. او با رتبه لیسانس در رشته فیزیک از «دانشگاه تهران» و فوق‌لیسانس در رشته هواشناسی فارغ‌التحصیل و در ۱۹ سالگی با «هوشنگ محمودی»، از جوانان بهایی و دانشجوی حقوق آشنا شد و ازدواج کرد.

هوشنگ محمودی در سال ۱۳۵۹ توسط افرادی مسلح ربوده شد و تا امروز از او ردی پیدا نشده است.

ژینوس محمودی از فعالان حقوق زنان در ایران بود. او عضو «انجمن «زونتا» (زنان تحصیل‌کرده در امور صلح) و رییس «انجمن صلح دیهیم» بود و ریاست هیات مدیره «جمعیت زنان وزارت راه و هواشناسی» را هم برعهده داشت. از خدمات مهم دیگر ژینوس محمودی می‌توان به تهیه «اطلس اقلیمی ایران» اشاره کرد.

ماجرای دستگیری اعضای محفل روحانی ملی بهاییان

در روز یک‌شنبه ۲۲ آذر ۱۳۶۰، هشت عضو محفل روحانی ملی بهاییان ایران برای بررسی دو موضوع تخریب قبرستان بهاییان در تهران و آواره کردن صدها روستایی بهایی از محل‌های زندگی‌ خود در استان کهگیلویه و بویراحمد، در منزل یکی از بهاییان تهران به نام «ذوق‌الله مومن» جمع می‌شوند. جلسه‌ مشورت ساعت ۱۱ شب به پایان می‌رسد و ژینوس محمودی و یکی دیگر از اعضا از منزل خارج می‌شوند. پس از دقایقی، چند پاسدار مسلح در حالی‌ که ژینوس و عضو دیگر را دستگیر کرده بودند، به منزل وارد می‌شوند و حاضرین را بدون نشان دادن حکم، با تهدید و زور بازداشت می‌کنند. دو زن در بین بازداشت‌شدگان بودند؛ ژینوس محمودی و «فریده صمیمی»، همسر «کامران صمیمی»، از اعضای محفل ملی.

از فریده صمیمی نقل شده است که آن‌ها را چشم بسته سوار بر اتومبیلی می‌کنند و وقتی اتومبیل در جایی توقف می‌کند، او از زیر چشم‌بند می‌بیند که به «کاخ جوانان» سابق رسیده‌اند. سپس او و ژینوس را از ماشین، پیاده و به سلولی منتقل می‌کنند. محوطه گل‌خانه کاخ جوانان را تبدیل به سلول‌های کوچک کرده بودند و زندانیان را در آن‌ها جای می‌دادند.

«رامُنا محمودی»، دختر ژینوس در نامه‌ای به خواهرش «آریانا» نوشته است: «خانم صمیمی می‌گویند ایشان زیاد حال‌شان خوب نبوده ولی مامان ایشان را همیشه تسلی می‌دادند و فوق‌العاده روحیه مامان قوی و عالی بوده…از قرار معلوم مامان را بازجویی می‌کنند. از مامان ۸۱ سوال کتبی می‌پرسند که البته مامان هم جواب‌ها را کتبی می‌نویسد. حالا این سوال‌ها چه بوده، نمی‌دانم!»

پس از چند روز، فریده صمیمی آزاد و ژینوس محمودی را به زندان اوین منتقل می‌شود.

ژینوس محمودی در زندان

از تاریخ دستگیری تا اعدام ژینوس محمودی ۱۴ روز طول می‌کشد. طی این دو هفته، اجازه تماس تلفنی یا دیدار با خانواده‌اش نداشته است. مسوولان مربوطه در زندان و دادگاه انقلاب هیچ پاسخی در مورد وضعیت پرونده، شرایط زندان و سلامتی او به خانواده‌اش نداده بودند. با این محدودیت‌ها، برای درک وضعیت ژینوس در زندان، فقط می‌توان به معدود اسناد به دست آمده از زندان بسنده کرد.

نخستین سند مربوط به چند روز بازداشت ژینوس در بازداشتگاه کاخ جوانان است. رامنا محمودی در نامه‌ای به تاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۸۱ از دریافت رسیدی به خط مادرش پس از دریافت لباس و پول اشاره می‌کند.

«منیره برادران»، از زندانیان دهه ۶۰ در صفحه ۴۸ کتاب «حقیقت ساده» که خاطرات او از زندان‌های زنان در ایران است، می‌نویسد: «روزی خانمی را به اتاق ما آوردند که نامش ژینوس بود و حدود ۴۰ ساله. کت شیکی به تن داشت و وضع ظاهرش آراسته بود. رفتار و گفتار متین و شیرینش به سرعت توجه ما را به او جلب کرد. استاد فیزیک بود و نسبت به دانش‌آموزان علاقه خاصی نشان می‌داد. آن‌ها را دختران خود خطاب می‌کرد و می‌گفت شما جای‌تان پشت میز مدرسه است، نه این‌جا و این‌جا هم نباید فرصت را از دست بدهید، من به شما درس خواهم داد، مسلما شما از بااستعدادترین دانش‌آموزان هستید. خیلی زود نسبت به وی علاقه و احترام پیدا کردیم. اما او دو سه روز نزد ما میهمان بود. یک روز عصر صدایش زدند، رفت و دیگر برنگشت. هنگام رفتن، کت زیبایش را برای ما به یادگار گذاشت.»

برادران در زیرنویس صفحه نوشته است که ژینوس محمودی به اتهام بهاییت در زمستان ۱۳۶۰ اعدام شد.

در سند دیگری، یک فرد بهایی به نام «سرور سنا» برای یکی از دختران ژینوس محمودی نوشته که با خانواده‌ای مسلمان‌ دوست بوده است که دختر ۱۶ ساله‌ای داشتند و به دلیل عقاید چپی دستگیر و به شش سال زندان محکوم شده بود. ۱۱ سال بعد سرور سنا این دختر را دوباره ملاقات می‌کند. او می‌گوید می‌خواهد درباره خانمی بهایی به نام ژینوس محمودی که یک هفته با او هم‌سلول بوده است، تعریف کند. این دختر می‌‌گوید: «شش ماه بود که زندان بودم. یک روز خانمی خیلی محترم با لباس دوپیس آبی و زرد و یک روسری کوچک و یک حلقه و یک ساعت کوچک در دست‌شان را در سلولی که من بودم، گذاشتند و رفتند (سلول ۲۰۹، بند ۲۰۴، اتاق شش، قسمت مخصوص چپی‌ها) بدون آن که با ایشان رفتار بدی داشته باشند. مدت یک هفته من با ایشان آشنا شدم. به نظرم یک خانم تحصیل‌کرده، مهربان و دوست‌ داشتنی بود. پس از مدتی از من سوال کرد دخترم! تو را برای چه این‌جا آورده‌اند، تو خیلی کوچکی. گفتم به خاطر موضوع خیلی کوچک اشتباه شده، اصلا فعالیتی هم نداشته‌ام که مرا زندانی کردند. من از ایشان سوال کردم شما را برای چه آورده‌اند؟ گفت به قول آن‌ها، من از سران دیانت بهایی هستم و مرا به این علت گرفته‌اند. گفتم چرا زندان؟ گفت نمی‌دانم. من در این یک هفته خیلی به ایشان علاقه‌مند شدم و ایشان هم همین‌طور و به من می‌گفت تو مثل دخترهای منی و به اندازه دخترم دوستت دارم. در یک سلول می‌خوابیدیم. از همه چیز حرف می‌زدیم. وقتی غذا برایشان می‌آوردند، داخل ظرف‌شان می‌ریختند ولی هیچ‌گونه بی‌احترامی نمی‌کردند، فقط ماموران سعی می‌کردند که دست‌شان به دست او نخورد. در این مدت در زندان به من جبر و مثلثات و هندسه تدریس می‌کرد. دختران هم سن و سال من گاهی به سلول ما می‌آمدند و به ایشان می‌گفتند چرا به ماها درس نمی‌دهید؟ ایشان جواب می‌داد چشم، اگر عمری باقی ماند، با شما هم کار خواهم کرد. خیلی این هفته زود گذشت. یک روز غروب آمدند که ایشان را ببرند. او نزد من آمد و ساعت دست‌شان را به من داد و گفت این یادگاری را از من نگه‌دار، چون تو مثل دخترم هستی. گفتم کجا می‌روید؟ گفتند نمی‌دانم. خداحافظی کردیم. ما را بوسید و رفت. فردای آن روز صبح سحر ایشان را اعدام کردند.»

این دختر در ادامه تعریف می‌کند که فردای آن روز او را مورد سوال و جواب قرار می‌دهند که آن زن به تو چه می‌گفت؟ آن‌قدر دختر را تحت فشار قرار می‌دهند که ساعت را به آن‌ها می‌دهد.

این آخرین سند به‌ دست آمده از دوران زندان ژینوس محمودی تا زمان اعدام است. در آن تاریخ، چند تن از اعضای شورای مدیریتی بهاییان تهران موسوم به محفل تهران هم بازداشت بودند که دو تن از آن‌ها زن بودند. ولی هیچ مدرکی نشان‌ دهنده هم‌سلولی این زنان با ژینوس محمودی وجود ندارد.

محاکمه و اعدام ژینوس محمودی و هفت بهایی دیگر

با آن‌ که بر اساس فیلم منتشر شده، جلسه دادگاه برای هفت نفر آقایان عضو محفل ملی بهایی برگزار شده بود و هیچ نام یا تصویری از ژینوس محمودی در کیفرخواست و فیلم نیست ولی در کیفرخواست منتشر شده، اسامی متهمان از هفت نفر به هشت نفر تغییر کرده و ژینوس محمودی به اسامی اضافه شده است.

نکته این جا است که در کیفرخواست جدید، زمان دادگاه دو ساعت و نیم ذکر شده ولی زمان ویدیو دو ساعت و سه دقیقه است و ناگهان فیلم قطع می‌شود. احتمال کمی وجود دارد که در ۲۷ دقیقه باقی‌مانده، دادگاه کیفرخواست را تغییر داده و نام ژینوس محمودی را اضافه کرده باشد.

احتمال دیگر این است که ژینوس محمودی را بدون محاکمه، اعدام‌ و روز بعد نام او را به کیفرخواست اضافه کرده‌اند. شاید ژینوس در زمان محاکمه، در سالن بوده یا او را به بند برگردانده‌اند.

«عنایت‌خدا سفیدوش»، یکی از بهاییان زندانی در آن دوره در کتاب خاطراتش به نام «تعصب و تبعیض» می‌نویسد که می‌خواستند اعضای محفل ملی و اعضای محفل تهران را در یک روز محاکمه و اعدام کنند تا مراجع بین‌المللی حقوق بشری را مقابل عمل انجام شده قرار دهند و به جامعه بهایی ایران نیز شوک وارد کنند.

در روز دادگاه، اعضای محفل تهران را به دادستانی انقلاب و ژینوس و سایر اعضای محفل ملی را هم به دادگاه می‌برند. با آن‌ که همه چشم‌بند داشتند ولی متوجه حضور یک‌دیگر می‌شوند. ژینوس و دو زن بهایی محفل تهران با یک‌دیگر احوال‌پرسی می‌کنند. دادستان قبل از شروع دادگاه متوجه می‌شود که دو تن از اعضای محفل تهران در زندان «قصر» بازداشت هستند، پس نقشه آن‌ها عملی نمی‌شود و دستور می‌دهند تا مردان محفل تهران را به بند شش و خانم‌ها را هم به بند زنان برگردانند.

این احتمال هست که ژینوس محمودی هم با دو خانم دیگر به بند برگردانده شده است.

رامنا، دختر ژینوس محمودی معتقد است که عدم حضور فیزیکی مادرش در دادگاه، به دیدگاه زن‌ستیزی حاکمان جمهوری اسلامی برمی‌گردد، زیرا برای آن‌ها قابل درک نبود که یک زن را به عنوان مدیر یک جامعه بپذیرند.

ژینوس محمودی در سن ۵۲ سالگی به حکم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز به جوخه اعدام سپرده شد و منزل و دارایی او توقیف شدند. با آن‌ که در ویدیوی دادگاه و کیفرخواست منتشر شده هیچ تصویر و امضایی از قاضی و دادستان دیده نمی‌شود اما بنا بر اظهارات بعدی مسوولان جمهوری اسلامی، می‌توان به اطلاع و نقش «عبدالکریم موسوی اردبیلی» رییس وقت دیوان عالی کشور، «حسین موسوی تبریزی» دادستان کل انقلاب، «محمدی گیلانی» حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب مرکز و «اسدالله لاجوردی» دادستان انقلاب تهران اشاره کرد.