دویچه وله فارسی
ابتدا به کمک نظریات جراحان مغز و اعصاب، قلب و عروق و جراحی عمومی، نگاهی بیندازیم به گزارش پزشکی قانونی در مورد مرگ مهسا امینی و سوابق دستاندرکاران و مطلعان این پرونده.
بر اساس الگوریتمهای پزشکی، چهار مسیر برای بررسی دلیل مرگ مهسا امینی وجود داشته است:
۱- بیمار در اثر سکتهٔ قلبی وسیع و به علت نرسیدن خون به مغز، دچار هایپوکسی مغزی شده و در اثر ایسکمی دو طرفهٔ مغز به کما رفته و فوت شده است.
یک متخصص قلب که نمیخواهد نامش فاش شود، توضیح میدهد که ضرب و شتم مهسا توسط پلیس ممکن است منجر به تامپوناد قلبی شده باشد و در اثر عدم رسیدگی به آن، بیمار در شوک کاردیوژنیک رفته و فوت شده باشد، چرا که در سیتیاسکن ریه شواهد متعددی از خونریزی در قفسه سینه دیده شده است.
۲- بر اساس نظریه یک متخصص جراحی عمومی نیز خونریزی داخل شکمی بر اثر ضرب و شتم مأموران، میتواند منجر به مرگ مهسا شده باشد.
در این نوع خونریزی، به تدریج خون در داخل شکم جمع میشود و بیمار دچار شوک هایپو ولمیک گشته، هوشیاریاش را از دست میدهد، به کما میرود و به سرعت میمیرد. در این حالت ممکن است پارگی کبد بر اثر تروما (ضربه) یا پارگی طحال یا کلیه یا مثانه رخ داده باشد. صحبتی از سونوگرافی شکم مهسا نشده است.
۳- به دلیل ضرباتی که به سر مهسا وارد شده، دچار پارگی عروق مننژئال و بعد خونریزی اپیدورال مغزی شده که نوعی خونریزی اکسپانسیو (افزایش حجم یابنده) در طول زمان است. اگر خونریزی اپیدورال گسترش پیدا کند، باعث فشار بر ساقهٔ مغز (brain stem) و هرنیاسیون مغزی و کما و سرانجام مرگ میشود.
۴- عوارض ناشی از عمل جراحی تومور کرانیوفارنژیومای مغزی و داروهای مصرفی.
در جراحی مغز حالتی داریم به نام Talk and die. این علامت اختصاص به کسانی دارد که دچار ضربهٔ شدید مغزی شدهاند و در نتیجهٔآن، دچار یک خونریزی در حال گسترش (اکسپانسیو) در مغز هستند، بهگونهای که همینطور که با شما صحبت میکنند، حجم خونریزی به مقداری میرسد که باعث فشار بر ساقهٔ مغز میشود و چون ساقهٔ مغز مرکز کنترل قلب و تنفس است، وقتی بر اثر این فشار آسیب میبیند، ضربان قلب و حرکات تنفسی قطع میشود و بیمار فوت میکند. همه اینها در چند ثانیه اتفاق میافتد. به همین دلیل به آن سندروم “صحبت کردن و مردن” میگویند؛ یعنی بخشی به نام اونکوس در مغز به سمت پایین خروج میکند و میرود روی ساقه مغز.
اینکه بیمارستان اعلام کرده مهسا در وضعیت میدریاز دوبل بوده، مؤید این نظریه است که علت مرگ خونریزی مغزی و عدم جراحی بهموقع بوده است.
میدریاز دوبل بدین معناست که مردمک چشم در حالت باز کامل بیشتر از پنج میلیمتر بوده و واکنش به نور هم نداشته است؛ امری که دلیل بر از کار افتادن ساقهٔ مغز است.
طبق پروتکلهای پزشکی، بایستی برای چنین بیماری در پنج دقیقهٔ اول ورود به بیمارستان سیتیاسکن مغزی انجام شود و بلافاصله، توسط جراح مغز بین دو حالت سکته قلبی و ضربه مغزی، افتراق داده شود. اگر مورد ضربه مغزی باشد، بلافاصله بایستی به اتاق عمل برود و در صورتیکه مورد اول باشد، بایستی به وضعیت قلب رسیدگی شود که البته پیشآگهی خوبی ندارد.
چهار “مطلع” پرونده
با این توضیحات، عکس سیتیاسکن مهسا امینی مهمترین مدرک است که آن را در اختیار پزشکان مستقل قرار نمیدهند.
تشخیص و افتراق دو مورد اخیر تنها بر عهده جراح مغز و اعصاب است. در بیمارستان کسری، مسئول این امر دکتر سیدابراهیم کتابچی، مدیر گروه مغز و اعصاب این بیمارستان و معاوناش، دکتر عبدالرضا شیخرضایی است. کتابچی همراه با امیدوار رضایی نزد دکتر مجید سمیعی در آلمان دوره تخصصی دیده است. مهدی پسر دکتر کتابچی نیز به دلیل ارتباط نزدیک پدرش با دکتر سمیعی، در آلمان دوره دیده و در مطب پدرش و در بیمارستان کسری کارهای پدر را انجام میدهد.
ابوالقاسم مرتضوی ماچیانی، داماد قاضیزاده هاشمی وزیر سابق بهداشت که جراح مغز و اعصاب است، در بیمارستان کسری کار میکند و جزو گروه کتابچی است. این چهار نفر به خوبی در جریان پرونده مهسا امینی هستند.
ببینیم دکتر ابراهیم کتابچی که از نزدیکان امیدوار رضایی، فرمانده بسیج پزشکان و برادر محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه است، در مورد بخشی از فعالیتهایش چه میگوید: «در محله خودمان هم مسجدی را درست کردیم به نام مسجد حضرت ابوالفضلالعباس. الان هم زمینی را گرفتهایم که در اتوبان همت، كنار بیمارستان تریتا است که قرار است آنجا حسینیه حسینابنعلی را درست کنم که بزرگترین حسینیه دنیا میشود. حدود ۷ هزار متر بنا است».
حال نگاهی داشته باشیم به گزارش پزشکی قانونی: «متوفیه پس از عمل جراحی تومور کرانیوفارنژیومای مغزی در سن هشت سالگی دچار اختلال در محور مهم هیپوتالاموس ـ هیپوفیز و غدد تحت فرمان آن (از جمله آدرنال و تیروئید) شده است. به علت این بیماری زمینهای متوفیه تحت درمان با داروهای هیدروکورتیزون، لووتیروکسین و دسموپرسین بوده است».
پاسخ کارشناسی که نمیخواهد نامش فاش شود، به ادعای پزشکی قانونی چنین است: «حتی اگر فرضیهٔ بیماری محور هیپوفیز و هیپوتالاموس درست هم باشد، محروم ساختن بیمار بازداشتی از دریافت داروهایش که منجر به فوت شده، قتل عمد محسوب میشود. وقتی میگویند به دلیل دیابت بیمزه فوت کرده، معنیاش این است که داروی دسموپرسین را آن روز مصرف نکرده است».
این کارشناس ادامه میدهد: «تومور کرانیوفارنژیوم همهٔ عوارض مطرحشده در گزارش پزشکی قانونی را میدهد، ولی نمیتواند با عوارض ناشی از عدم مصرف داروها در فاصلهٔ زمانی چند ساعته، و یا عوارض ناشی از مصرف داروها به یکباره منجر به مرگ شود. کرانیوفارنژیوم بایستی آنقدر بزرگ شود که برای بیمار هیدروسفالی بدهد و بعد بر اثر آن بیمار جان خود را از دست بدهد. یا کرانیوفارنژیوم میتواند آنقدر بزرگ شود که هیپتالاموس را کاملاً از بین ببرد و کما و مرگ بدهد که این یک پروسهٔ تدریجی است و در یک لحظه اتفاق نمیافتد. یعنی به تدریج بیمار در طول هفتهها دچار اختلال و کندی حرکات و هوشیاری میشود تا به کما میرود. در سیتیاسکن تومور کوچک و کنترل شده است. کرانیوفارنژیوم میتواند تشنج بدهد و بیمار بر اثر تشنج کنترلنشدهٔ طولانیمدت و متعدد موسوم به استاتوس اپیلپتیکوس Status epilepticus به کما برود. در فیلم ارائهشده، تشنج اتفاق نیافتادهاست».
گزارش پزشکی قانونی آنقدر غیرحرفهای است که مسعود شیروانی، پزشکی که مهسا را در هشتسالگی عمل کرده، هم نمیتواند عمل جراحی سابق مهسا را به مرگ ناگهانیاش ربط دهد.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا بیماری زمینهای مهسا میتوانسته در وضعیت اخیر وی تاثیرگذار بوده باشد، میگوید: «خود بیماری مهسا امینی نمیتواند مستقیم موجب عارضه شود، اما مسائل هورمونی و تغییرات در اثر هورمونهای مصرفی وقتی با استرس همراه شود میتواند فرد را دچار مشکل کند».
شیروانی به دلیل وابستگیاش به نظام به موضوع “اثر هورمونهای مصرفی” که با “استرس” همراه شده اشاره میکند تا گزارش پزشکی قانونی زیر سؤال نرود.
وی رئیس بخش جراحی مغز و اعصاب بیمارستان میلاد، وابسته به سازمان تأمین اجتماعی، و جزو باند امیدوار رضایی و از شاگردان و رفقای دکتر کتابچیاست. عجیب نیست که او بر تبلیغات نظام اسلامی صحه میگذارد.
خانواده مهسا امینی از دادسرای جنایی تهران “مصرانه” خواسته بودند که بررسی پرونده مرگ دخترشان با حضور پنج پزشک متخصص مغز و اعصاب، یک متخصص قلب و یک روانپزشک انجام شود.
نکته بعدی تعداد اعضای کمیته بررسیکننده پرونده است. کمیتههای پزشکی قانونی از سه نفره شروع میشوند؛ در صورت اعتراض شاکی کمیتههای هفت نفره، یازده نفره، و در نهایت نوزده نفره که آخرین کمیته است تشکیل میشوند. پزشکی قانونی به این ترتیب قصد دارد امکان اعتراض را از خانواده امینی بگیرد.
با انتشار اسامی کمیتهنوزدهنفرهای که پای نظریه فوق امضا گذاشتهاند، پشت پرده ماجرا روشن میشود.
چه کسی پشت پرده است؟
امیدوار رضایی فرد پشت پرده این پرونده است و به همین دلیل نیز از موضعگیری علنی خودداری میکند. او باند بزرگی در میان جراحان مغز و اعصاب دارد که در مبارزات انتخاباتی خود و برادرش نیز از آنها استفاده میکند. رضا جباری، محمد صمدیان، گیو شریفی، مسعود صابری از جمله آنها هستند. علیرضا زالی و رضا جلیلی خشنود که بشار اسد را عمل کردند، میتوانند مورد مشورت قرار گرفته باشند. جلیلی خشنود پرونده فساد اخلاقی و محکومیت قضایی نیز دارد.
دکتر حسین قناعتی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران، یکی از کارشناسان پرونده است. نگاهی کوتاه به سوابق او کافی است تا بدانیم نظام اسلامی برای پایمال کردن خون مهسا چه عناصر فاسدی را به خدمت گرفته است.
قناعتی در سال ۱۳۴۲ در محله میدان خراسان به دنیا آمد. در دوران تحصیل در بسیج دبیرستان بود و با سپاه همکاری میکرد و در ادامه به عضویت سپاه پاسداران در آمد. در سال ۱۳۶۱ به جبهههای جنگ اعزام شد و در عملیات مسلم بن عقیل در تیپ ۲۱ امام رضا به عنوان مسئول بهداری انتخاب شد و در عملیات والفجر یک در گردان جندالله لشکر جوادالائمه معاون گردان شد. در سال ۱۳۶۳ با استفاده از رانت سپاه و سوابق جبهه و حضور در بهداری سپاه در دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شد. دو سال بعد در سال ۱۳۶۵ دوباره به جبهه اعزام شد و در سال ۱۳۷۴ به عنوان نفر اول دانشگاه علوم پزشکی تهران دوره تخصصی رادیولوژی را به اتمام رساند. وابستگان نظام غالباً نفرات برتر بورد تخصصی هستند، چرا که سؤالات امتحانی را از پیش دارند.
قناعتی دو پرونده با حکم قطعی قتل عمد به علت اقدامات درمانی نادرست داشته، اما با نفوذی که در دستگاه قضایی دارد، پروندهها مختومه شدهاند. فساد اخلاقی و “میهمانیهای خلاف شرع” وی در تهران زبانزد است. وی در یک پرونده به جرم زنا و “روابط غیرشرعی” به زندان و شلاق محکوم شد و با پرداخت چهار میلیارد تومان رشوه حکم را معلق کرد.
تکرار یک روند عادی حکومتی
این اولین بار نیست که مسئولان قضایی و امنیتی میکوشند با گزارشهای خلاف واقع جنایاتشان را بپوشانند. هنوز فراموش نکردهایم که قاضی مرتضوی میکوشید دلیل مرگ جوانانی را که در اثر شکنجههای هولناک و شرایط بهغایت غیرانسانی در کهریزک به قتل رسیده بودند، فوت ناشی از بیماری مننژیت جا بزند. ادعاهای مضحک نظام اسلامی درباره قتل ندا آقاسلطان نیز هنوز در یادها هست.
در همین روزها دستگاه امنیتی میکوشد با فشار و تهدید خانواده نیکا و سارینا، دو دختر نوجوانی را که به قتل رسیدهاند، وادار به اعتراف کند که فرزندانشان خودکشی کردهاند. همین دستگاه شلیک مستقیم به سر یک راننده معترض در سنندج را نیز به “ضدانقلاب” نسبت میدهد.
وقتی تمامی مسئولان نظام به کمک کلیه رسانههای تبلیغاتی خود، در همراهی با علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، به مدت سه هفته مرگ مهسا امینی را ناشی از بیماری زمینهای جلوه میدهند، آیا میتوان از نهادی وابسته به قوه قضائیه انتظار گزارشی مستقل و متفاوت داشت؟
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.