ارسال کننده:خانم زهرا مبینی 3بهمن
چرا کارشناسان رسمی داخلی، همه گناهها را به گردن دختران میاندازند؟
فریبا داودی مهاجر
این روزها کارشناسانی با رسانهها حرف میزنند که همواره نسخه ثابتی دارند و ریشه همه مشکلات را به گردن سایتهای خارجی و ماهواره و یا سست شدن باورهای دینی و زنانی میاندازند که محور شرارت قرار دارند.
بخش زنان خودنویس: روابط نامشروع باعث بیمیلی جوانان بهویژه پسران به ازدواج شرعی و قانونی شده است.» این گفتههای دکتر امانالله قرایی در گفت و گو با خبرگزاری ایسنا است. این جامعه شناس معتقد است دخترانی که چنین رابطهای دارند به اعتبار«دختران عفیف و پاکدامن» خیانت میکنند ولی دکتر قرایی نگفته است که پسرانی که در رابطه خارج از ازدواج هستند هم به اعتبار«پسران چشم پاک» خیانت میکنند یا نه؟ وی معتقد است این دختران باعث بد بینی پسران به دختران میشوند و امروز اکنون اگر دختری دوست پسر نداشته باشد، برای او کسر شان محسوب میشود.
این روزها کارشناسان ثابتی با سایتها و خبرگزاریهای داخل کشور درباره آسیبهای اجتماعی گفت و گو میکنند، کارشناسانی که همواره از نسخه ثابتی در واکاوی مسایل اجتماعی استفاده میکنند و ریشه همه مشکلات را به گردن سایتهای خارجی و ماهواره و بیدینی و سست شدن باورهای دینی و زنانی میاندازند که محور شرارت قرار دارند. قرایی در همین گفت و گو از این روش پیروی کرده و میگوید: «این دختران، زندگی مشترک موفقی نخواهند داشت چرا که همواره شوهر خود را با دوست پسرشان مقایسه میکنند و پس از ازدواج هم تمایل دارند با مردانی غیر از شوهرشان رابطه داشته باشند.»
این جامعهشناس در اثبات نظر خود هیچ آمار و استدلالی ارائه نکرده و تنها سلیقهاش را در بیان تحلیل جامعه شناختی بیان میکند و مانند بقیه دلیل طلاق و آسیبهای اجتماعی را همین رفتار زنان در انتخاب سبک زندگی میداند. زنانی که خانه پدری خود را رها میکنند و در خانه اجارهای ساکن میشوند. عملی که به بنیان خانواده ضربه میزند و سن ازدواج را بالا میبرد. او معتقد است در مناطق مهاجرپذیر پایبندی به اصول اخلاقی کمتر است و رابطه نامتعارف بین دختران و بسیار بیشتر است. او حتی در تحلیل افزایش سن ازدواج و یا تجردگرایی، از عامل فقر و بیکاری و مشکلات اقتصادی به سرعت میگذرد و بر خود باختگی فرهنگی جوانان و تاثیر پذیری آنها از شبکههای ماهوارهای و فیلمهای مستهجن اشاره میکند. وی معتقد است این روابط به مد تبدیل شده و در تحلیل این موضوع به هیچ تقسیمبندی و چگونگی روابط دختران و پسران در جامعه نمیپردازد.
مریم و رضا قبل از مهاجرت به شیگاگو بدون ازدواج با هم زندگی میکردند. هر دو تجربه یک زندگی ناموفق را پشت سر گذاشته بودند و تصمیم داشتند که برای شناخت از یکدیگر مدتی با هم زندگی کنند. مریم میگوید: «من در دانشگاه به پسری علاقهمند شدم ولی رفت و آمد زیادی با او نداشتم و بعد از ازدواج فهمیدم که ما از دو فرهنگ و تربیت متفاوت آمدهایم و هیچ ربطی به هم نداریم. برای او همه چیز دوستانش بود و من یک زن معمولی بودم که به درس علاقه داشتم. ما از هم جدا شدیم و من تلاش کردم از خانواده مستقل بشوم و تحمیل به خانواده نباشم. وقتی رضا را دیدم، علاقهای بین ما به وجود آمد که تصمیم گرفتیم با هم زندگی کنیم تا بیشتر با هم آشنا شویم. فکر میکردم پدرم به شدت مخالفت کند اما پدرم گفت از نظر شرعی همینکه زن و مردی اراده کنند که با هم زندگی کنند مشکلی وجود ندارد. موافقت پدرم حرف و حدیث اطرافیان را کم کرد. پدرم هویت من را به رسمیت شناخت و به من اعتماد کرد البته برای مادرم خیلی سخت بود و تا حالا که یک بچه هم داریم راضی نیست.»
رضا که اهل رضاییه است و ازدواج قبلیاش سنتی بوده است، میگوید: «همین اول بگویم که تجربه من را به همه جامعه تعمیم ندهید. ما یک انتخاب کردیم و انتخاب خودمان را نه توصیه میکنیم و نه الگو برای بقیه قرار میدهیم. من پس از جدایی از همسر اولم با خودم عهد کردم که تا عاشق نشوم ازدواج نکنم. ازدواج اول من بدون علاقه با یکی از اقوام نزدیک بود که در حال حاضر دو خانواده به دشمن تبدیل شدهاند . من در تهران فوق لیسانس قبول شدم و او آنقدر وابسته به خانواده بود که حاضر نشد به تهران بیاید و اصولا من به او علاقه نداشتم. یک دختر حاصل زندگی مشترک ما بود که با مادرش زندگی میکند و همسر سابقم اجازه نمیدهد که من با دخترم تلفنی صحبت کنم. دو سال بعد ازجدایی با مریم آشنا شدم. ما پس از مدتی تصمیم گرفتیم با یکدیگر زندگی کنیم و حالا هر دو در حال تحصیل هستیم.» نظر رضا را در ارتباط با صحبتهای امان الله قرایی جامعهشناس میپرسم. او که خود جامعهشناسی میخواند معتقد است که نظر ایشان مبنای علمی و آماری ندارد و نمیتوان گفت که همه دخترانی که رابطه مشترکی را آغاز میکنند به زنهای دیگر خیانت میکنند و یا اینکه در صورت ازدواج به همسر خود خیانت میکنند:«حتی اگر من و مریم با هم ازدواج نمیکردیم من هیچوقت برداشت بدی به مریم نداشتم و فکر نمیکنم که مریم هم درباره من چنین فکر میکرد.»
آمار طلاق هم ربطی به این موضوعات ندارد. به نظر میرسد که جامعه ایران به دلایل مختلف، انسجام اجتماعی خود را از دست داده و دولت قادر به پاسخگویی به نیازهای جامعه جدید ایران نیست و همین گسست به همراه کاهش اعتماد اجتماعی و فقدان سیاستگذاری فرهنگی و راه حلهای اشتباه، آمار طلاق و آسیبهای اجتماعی را بالا برده است.
مریم نیز بر اهمیت نگاه «واقعبینانه» مسوولان به جامعه تاکید میکند و ادامه میدهد: «تا زمانیکه دولتمردان ایران بدون نگاه سلیقهای و هرگونه پیش داوری با مشکلات جامعه ایرانی رو در رو نشوند راه حل واقعی پیدا نمیشود. طلاق در میان همه قشری وجود دارد. مذهبی و غیرمذهبی، با دوستی یا بدون دوستی. مشکل، ریشه در پدیدههای دیگری دارد.»
به سراغ یک زوج آمریکایی میروم که به تازگی با یکدیگر ازدواج کردهاند. ۲ سال با یکدیگر دوست بودند که تصمیم گرفتند خانه مشترک بگیرند و پس از گذشت یک سال، سال گذشته با یکدیگر ازدواج کردند. سندی ۳۶ ساله و همسرش ۳۵ ساله است. او در ۲۵ سالگی ۸ ماه زندگی مشترک با پسر دیگری داشته که منجر به ازدواج نشده است. سندی میگوید که در خانواده ما زندگی مشترک قبل از ازدواج مشکلی ندارد ولی هر ۲ بار وقتی به پدر و مادرم خبر دادم که میخواهم زندگی مشترک داشته باشم آنها به من سفارش کردند که مراقب باشم بچهدار نشوم و تاکید کردند که عجولانه تصمیم نگیرم. البته ۳۶ سالگی بچهدار شدن که برای ما اهمیت زیادی دارد کمی دیر است ولی ما تصمیم گرفتهایم بچهدار شویم.
اما طرح نظرات امانالله قرایی، تنها به دلیل نقد و بررسی گفت و گوی وی با ایسنا نیست، بلکه هدف طرح معضلی است که این روزها در رسانهها و در گفت و گو با کارشناسان بسیار اتفاق میافتد.
واقعیت این است که بررسی پدیدههای اجتماعی دارای الزامات و ابزارهایی است و نمیتوان بدون روشهای مرسوم تحقیقی به اظهار نظر با پایه علمی پرداخت و به عنصر تعیینکننده يک تئوری یعنی عموميت توجه کرد.
همچنین به قضایای تجربی در زمانها و مکانهای مختلف که ممکن است درباره آن قضیه صادق باشد یا خیر توجه کرد. بطور مثال میتوان از این جامعه شناس سوال کرد که برای بیان نظر و اندیشه خود که از رسانه عمومی کشور پخش شده پس از مشاهده که تعداد و چگونگی و فراگیری آن مهم است چگونه اطلاعات گردآوری شده را به بوته آزمایش سپرده و تجزیه و ترکیب و اندازهگیری کرده و اگر چنین کاری کرده است مخاطب را از آمارها و مقایسه و طبقهبندی و نظریه و قانون علمی که به آن دست یافته آگاه کند و سپس پدیدههای متفاوت را کنار هم چیده و تبیین نماید. تبیینی که فارغ از هر گونه دخل و تصرف باشد.
جامعه علمی و اهل تحقیق در ایران و به تبع آن کسانی که در عرصه رسانه به گزارشگری اجتماعی میپردازند با یک مشکل اساسی روبرو هستند که میتواند صحت بسیاری از گزارشها را تحت تاثیر قرار دهد و میتواند دستیابی واقعی به راه حل، برای آسیبهای اجتماعی را به یک گره کور تبدیل کند. مشکل فقدان آمار و شفافیت یک معضل جدی در تحقیقاتی است که هم اکنون در ایران انجام میشود. از آمار طلاق و خودکشی و چاقوکشی گرفته تا آمار تجاوز و قتل و فرار نوجوانان به یک پدیده امنیتی تبدیل شده است.
برای دستیابی به آمار هیچ پروژه ملی و فراگیر قابل استنادی وجود ندارد و اگر نهادهای خاصی هم آماری داشته باشند آن آمار در ردهبندی سری قرار دارد و در دست محققان قرار نمیگیرد و حداکثر در بولتنهای خاصی در اختیار افراد مشخص قرار میگیرد.
آنچه مسلم است در ایران فرهنگ آماری وجود ندارد. فرهنگ شفاهی حرف اول را میزند و برای همین روی موجهای تبلیغاتی سلیقهها و افکار بالا و پایین میشوند اما این معضل هم نباید موجب شود که ما ساده انگارانه ادعای هر جامعهشناس و یا فردی را که خود را محقق میداند باور کنیم.
جامعه
زنانازد