ارسالکننده: آقای محمودنعیمی25دی
جالب این که در سال های اخیر، در برخی کشورهای غربی از جمله فرانسه طلاق روند نزولی داشته است، به طوری که تعداد طلاق ها در سال 2005 در فرانسه ، بیش از 155 هزار مورد بود ولی اینک به 133 هزار مورد در سال کاهش یافته است. اما در ایران، تعداد طلاق که در سال 85 حدود 94 هزار بود، پارسال به بیش از 150 هزار مورد رسید!
عصرایران – صبح امروز ، در رادیو جوان یکی از کسانی که با عنوان ” استاد حوزه و دانشگاه ” معرفی شد ، می گفت – و چند بار هم تکرار کرد – که نظام خانواده در غرب دچار از هم گسیختگی شده است ولی خوشبختانه در ایران، از هم گسیخته نیست. (نقل به مضمون)
واقعیت مطلب این است که خانواده در غرب ، همانند دهه های گذشته ، جایگاه مستحکم و سابق خود را ندارد و این، حتی نگرانی اندیشمندان غربی را هم برانگیخته است. زندگی مشترک یک رئیس جمهور با کسی جز همسرش ، چیزی است که در دهه های نه چندان دور ، کسی در غرب تصورش را هم نمی کرد ولی اینک رئیس جمهور فرانسه به جای همسر ، با شریک جنسی اش زندگی می کند که البته اخیراً کاشف به عمل آمد که به او نیز خیانت کرده و با یک هنرپیشه رابطه داشته است!
اما نکته ای که به ما مربوط می شود چیست؟ گیریم که در فرانسه و آلمان و اسپانیا و آمریکا و … خانواده ها مضمحل شده اند و فرض کنیم که آن جوامع غرق در منجلاب فساد و تباهی اند ؛ آیا استناد به این که آنها مشکل دارند و اغراق در این خصوص ، می تواند نافی مشکلات بسیار بزرگ خود ما باشد؟
به عنوان مثال، طلاق یکی از شاخصه هایی است که می توان با استناد به آن، وضعیت کلی خانواده در کشورها را سنجید.
به همین منظور ، سه کشور اصلی اروپا که به تروئیکای اروپا معروف هستند را در نظر می گیریم. فرانسه، حدود 66 میلیون نفر جمعیت دارد و در سال گذشته ، حدود 133 هزار طلاق در آن به ثبت رسید.
در آلمان 82 میلیونی، حدود 190 هزار طلاق به وقوع پیوسته است. انگلیس 60 میلیونی هم 144 هزار طلاق در سال دارد و … . قطعاً این ها ، آمارهای بالایی هستند و وضعیت نیز “تکان دهنده” است اما بد نیست بدانید که در ایران خودمان هم آمار ، کما بیش با این کشورها -با اندکی بالا و پایین- مشابه و “تکان دهنده” است به گونه ای که در ایران 77 میلیونی ، سال گذشته 150هزار و 324 طلاق به وقوع پیوسته است.
همان طور که می بینید ، به نسبت جمعیت ، ایران و سه کشور اصلی اروپا تفاوت چندان معنی داری در میزان طلاق با یکدیگر ندارند و خانواده های ایرانی ، همانند خانواده های اروپایی در معرض فروپاشی اند.
شاید گفته شود که تعداد ازدواج در غرب پایین آمده ، یا خیلی ها در غرب به صورت روابط خارج از ازدواج با یکدیگر زندگی می کنند و لذا جدایی آنها ثبت نمی شود و نظایر این ها.
این ها ، البته سخنان درستی هستند ولی مگر در همین ایران خودمان ، آمار ازدواج افولی نیست؟ یا در سال های اخیر ، روابط خارج از ازدواج رو به رشد نبوده است؟
وانگهی ما در این بحث، درباره شاخص طلاق صحبت می کنیم که مربوط به خانواده های رسمی است و همان گونه که می بینید، هم به صورت مطلق و هم به صورت نسبی – بر مبنای تعداد جمعیت – آمار طلاق در ایران ، نزدیک است به کشورهای اروپایی که جمعیتی نزدیک به ایران دارند.
جالب این که در سال های اخیر ، در برخی کشورهای غربی از جمله فرانسه طلاق روند نزولی دارد به طوری که تعداد طلاق ها در سال 2005 در فرانسه ، بیش از 155 هزار مورد بود ، در سال 2006 این رقم به 139 هزار کاهش یافته و نهایتاً به 133 هزار مورد در سال رسیده است.
اما در ایران برخلاف فرانسه ، طی سال های اخیر ، آمار طلاق رو به رشد بوده است ؛ ببینید:
سال85 : 94039 طلاق
سال 86: 99852
سال 87: 110510
سال 88: 125747
سال 89: 137200
سال 90: 142841
سال 91: 150324
اگر اوضاع همین طور پیش برود ، بعید نیست به زودی از اروپایی ها هم سبقت بگیریم و عبرتی برای آنان شویم!
همچنین این را هم باید در نظر بگیریم که طلاق در ایران ، هم محدودیت های قانونی دارد و هم موانع عرفی. به همین دلیل است که خیلی ها موفق به جدایی نمی شوند (مانند زنانی که می خواهند از شوهرانشان جدا شوند ولی نمی توانند) و بسیاری هم به دلیل فضای فرهنگی جدا نمی شوند و ترجیح می دهند بسوزند و بسازند (مانند بسیاری از خانواده های سنتی به ویژه در مناطق روستایی).
بنابراین اگر در ایران هم ، از این موانع کاسته شود بعید نیست آمار طلاق از اروپا هم بیشتر شود چه آن که طلاق در غرب با موانع کمتر قانونی و فرهنگی مواجه است.
حال بگذریم از طلاق های عاطفی که قابلیت ثبت ندارند و این پدیده در ایران بیداد می کند.
مخلص کلام این که باید از بالیدن به خود فارغ شویم، فحش دادن به غرب هر چند می تواند برای برخی افراد تسکین بخش باشد و دلشان را خوش کند که آنها دارند فرو می پاشند، اما دردی از ما دوا نمی کند و تنها باعث می شود انرژی و نیرویی که باید صرف شناسایی و حل مشکلات خودمان کنیم، در پرداختن به نقاط ضعف غرب و بزرگنمایی آنها هدر دهیم.
این که بنیان های خانواده در غرب فرو می ریزد یا خیر ، اصولاً به خود آنها مربوط است ؛ آنچه باید دغدغه ما باشد این که بی هیچ تعارفی باید بپذیریم که بنیان های خانواده در ایران به شدت در حال فروپاشی است.
بنابراین بهتر است کسانی که این سو و آن سو به عنوان استادان حوزه و دانشگاه معرفی می شوند به جای تکرار عبارت نخ نما شده “فروپاشی بنیان خانواده در غرب” به عبارت ” فروپاشی بنیان خانواده در ایران” ، بیندیشند و از آن علمی که به استنادش “استاد” خوانده می شوند برای حل مشکلات خودمان استفاه کنند و الا تکرار مکررات هنری نیست که بدان افتخار کرد.