مينا احدى: این چه چیز است که از پدر و مادر٬ قاتل میسازد!

ارسال کننده: غلامعلی اخلاقی 17دی

برادرم موهای من را از پشت گرفت و من را روی زمین كشید. او دست و پایم را گرفت. در ادامه مادرم یك گالن آورد و به پدرم داد. او هم محتویاتش را روی صورتم ریخت.

یک فرهنگ٬ یک تفکر و یک مذهب از عزیزترین افراد زندگیت٬ جلادانی بیرحم میسازد و بویژه زندگیهای هزاران و میلیونها زن را تباه میکند.

فهیمه در یک شهر آلمان٬ از تنهایی و درد بخود می پیچد و به آینه نگاه نمیکند٬ چرا که دیدن صورتش برایش یادآور ٬ غم و درد بسیار عظیمی است که زندگیش را تباه کرده است. فهیمه فقط ۲۹ سال دارد. او میتوانست شاد و سرشار از آرزوها زندگی کند٬ عشق بورزد و از زندگیش لذت ببرد٬ نه این اتفاق نمی افتد٬ فهیمه فقط و فقط بدلیل اینکه از همسرش طلاق میگیرد٬ قربانی یک توطئه کثیف و شوم خانوادگی میشود. پدرش او را ننگ خانواده میداند چرا که طلاق گرفته است و در یک روز غمگین و سیاه در ایران این اتفاق می افتد:
قبلا دیده بودم که پدرم یک طناب می بافد٬ اما نمیدانستم برای قتل من این طناب را آماده میکند.

«هر كس می‌شنود پدر و برادرم رویم اسید پاشیده‌اند، تعجب می‌كند. آنها پدر و برادر تنی من هستند. اما نمی‌دانم چرا چنین بلایی بر سرم آوردند. »

پدرم گفت تو با آبرویم بازی كردی و نمی‌گذارم زنده بمانی.همان روز كه پدرم این جمله را گفت، چند دقیقه بعد برادرم آمد. او و پدرم من را به باد كتك گرفتند. برادرم موهای من را از پشت گرفت و من را روی زمین كشید. او دست و پایم را گرفت. در ادامه مادرم یك گالن آورد و به پدرم داد. او هم محتویاتش را روی صورتم ریخت. داخل ظرف پر از اسید بود. من از درد به خودم می‌پیچیدم اما آنها من را كتك می‌زدند. در ادامه یك طناب آوردند و دور گردنم پیچیدند. قبلا دیده بودم كه پدرم آن طناب را می‌بافد اما نمی‌دانستم آن را برای چه می‌خواهد. بعد از آن دیگر چیزی نفهمیدم.

و خبرنگار میپرسد بعدا چه شد و او میگوید:
نمی‌دانم چقدر گذشته بود كه چشمانم را باز كردم. درد همه وجودم را گرفته بود. پدرم تلویزیون تماشا می‌كرد و مادرم هم در آشپزخانه بود. برادرم هم رفته بود یك گونی بیاورد و من را داخل آن بیندازد. دوان دوان خودم را به حمام رساندم. زیر دوش رفتم تا اسیدها پاك شود. چشمانم را شست‌وشو دادم تا كور نشوم. پدرم كه دید من به حمام رفته‌ام دوباره سراغم آمد. برادرم هم سر رسید. می‌خواستند من را بكشند اما به دست و پای شان افتادم و التماس كردم. پدرم گفت اگر تو زنده بمانی از ما شكایت می‌كنی. اما من قول دادم شكایت نكنم. بعد از چند ساعت با برادر بزرگ‌ترم كه رابطه خوبی با من داشت تماس گرفتند و او من را به بیمارستان رساند. وقتی در بیمارستان‌های قزوین نشد برایم كاری بكنند من به تهران منتقل شدم.

تهمینه اکنون ساکن آلمان است٬ پزشکان در اینجا برای کمی بهبود در وضعش تلاش میکنند٬ اما او قربانی یک توطئه خانوادگی شده و اکنون به هیچ کس اعتماد ندارد. علت این جنایت علیه یک زن جوان٬ این بود که بعد از ازدواج متوجه میشود با همسرش بهر دلیل نمیتواند زندگی مشترک کند. او میگوید همسرم معتاد بود و مرا کتک میزد٬ اما این دلایل برای خانواده و بویژه پدرش کافی نبودند که به او حق دهد طلاق بگیرد٬ به او میگویند با آبروی خانواده امان بازی میکنی باید بسوزی و بسازی ٬ پدرش تهدید میکند اگر طلاق بگیری می کشمت و من در تصمیم خودم قاطع بودم٬ طلاق گرفتم. و او فرزندش را میکشد و سپس مشغول تماشای تلویزیون میشود!!!!!!!
آنها پدر و برادر تنی من هستند. اما نمی‌دانم چرا چنین بلایی بر سرم آوردند.

اجازه دهید به او بگویم چرا این اتفاق می افتد:
فهیمه عزیز از روزی که گفتند ٬ تو بعنوان یک زن بشر نیستی٬ از زمانی که نوشتند و تبلیغ کردند٬ که زن ناموس مرد است٬ از دورانی که مردی ادعای پیغمبری کرد و در حالت خلسه و بیمار گونه٬ خود را نماینده خدای ناموجود بر روی کره زمین نام نهاد و با استفاده از انبان مذاهب قبلی که همگی از خدای مذکر دفاع کرده و زنان را ودیعه این خدا برای مردان تعریف کرده بودند٬ فرهنگی شکل گرفت که با تعرض و تجاوز و بی حرمتی به زنان عجین بود.

تاریخ بشر تاریخ تحمیل بی حقوقی به زنان است. بدلایل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ٬ و اکنون ما در مورد زندگی زنان در قرن بیست و یک و با حضور و تسلط جنبش اسلامی و تفکر و مذهب و سیاستی حرف میزنیم که بر مبنای این فرهنگ و مذهب زن را آدم حساب نمیکنند.٬ احساسات و عواطف و راحتی و شادی زن را بر نمی تابند. او را برده جنسی٬ ناموس٬ و وسیله ارضای مردان تعریف میکند و حرمت و حق و نظر و احساس زنان را با خواندن یک ورد و یک آیه زیر پا له میکنند.

ما در مورد ایران تحت حاکمیت جانوران اسلامی حرف میزنیم. سی و چهار سال این فرهنگ را در رسانه ها و منابر و مساجد جار میزنند٬ که زنان جایشان در پستوی خانه ها است که زن را چه به سیاست و کار و بیرون از خانه٬ زنان حق تصمیم گیری در مورد مسائل جامعه را ندارند٬ زن را باید زیر حجاب اختناق برد و صدا و تصویر و احساس و نظرش را زیر چادر سیاه محو کرد. زنان باید در خانه بمانند٬ قانون کذایی اشان مبلغ و مروج قتل زنان٬ تعرض و تجاوز به زنان است و زنان عاصی و یا سنت شکن را با سنگ زجرکش میکنند. یادت نرود آنها برای کنترل جامعه و برای چاپیدن ثروت و مکنت آن جامعه٬ به زنان حمله میکنند. به بخشی از جامعه که آنرا ضعیف می پندارند و در این حمله همکارانی در بین مردم عادی و در بین افراد خانواده ها نیز دارند٬ به آنها اتکا میکنند. در ابعادی اجتماعی از این طریق قدر قدرتی خود را نشان میدهند و برای ساکت کردن زنان به فرهنگی متوسل میشوند که در آن جامعه تثبیت شده است وهمکاران و قاتلینی نیز در بین مردم عادی دارد مثل پدر و برادر تو.

تو میگویی به روحانی نامه دادم و از او تقاضای کمک کردم٬ مطمئن باش جوابی نخواهی گرفت. روحانی و حکومت و اعوان و انصار این حکومت همین جنایت را از طریق سپاه و دستگاه قضایی اشان سازمان میدهند و تا کنون صدها زن را کشته اند. همانها در قانون به پدر و برادر تو اجازه داده اند زن بکشد همانها هم از قاتلین دفاع کرده و مطمئن باش کاری به ضرر قاتلین انجام نخواهند داد اصلا آنها حکومت قاتلین و زن ستیزان و له کنندگان حرمت زنان هستند.

فهیمه عزیز! متاسفانه تو اولین قربانی این فرهنگ٬ این تفکر و این سیستم و مذهب و جنبش کثیف نیستی.

پاسخ سوال تو اینست: آنچه از پدر و برادر عزیز تو قاتل میسازد٬ مذهب اسلام است٬ آنچه از پدر و برادر و مادر قاتل تو حمایت میکند حکومت اسلامی ایران و روحانی و خامنه ای و کثافت هایی به اسم آخوند است٬ آنچه این قتل وجنایات را تبلیغ میکند٬ آخوند و منبر و رسانه های حکومت زن ستیزان اسلامی است. دشمن تو همانها هستند٬ دشمن تو سیستمی است که زن را آدم حساب نمیکند. پس باید بلند شد و زندگی کرد و دوباره ساخت و مبارزه کرد برعلیه جنایت٬ بر علیه ضدیت با زنان٬ بر علیه آدم حساب نکردن زنان٬ بر علیه مذهب و حکومت اسلامی ایران بر علیه روحانی و شرکا ٬ و اجازه بده لب کلام را نیز اضافه کنم٬ بر علیه خدا ! خدایی که اینها برای چاپیدن و له کردن انسانیت ٬ ساخته و پرداخته اند و با استناد به او جنایت مقدس سازمان میدهند و قاتلینی پرورش میدهند که فکر میکنند با جنایت کردن راه رفتن به بهشت را هموار میکنند. این تفکر بیمارگونه را باید از بیخ و بن بر انداخت!