بیبیسی فارسی
از گزارشهای مطبوعاتی اخیر در ایران کدام بیشتر به یادتان مانده است؟ آن که از “گورخوابها” گفت یا “قلعه فقر” را توصیف کرد یا از “تیراندازی به زنان اصفهان ” پرده برداشت. بیشتر گزارشهای تاثیرگذار اخیر را روزنامهنگاران زن نوشتهاند. با وجود سیاستهای محدودکنندهای که کمابیش در دوران مختلف درباره فعالیت روزنامهنگاران و حضور زنان در بسیاری از عرصهها اعمال شده، زنان روزنامهنگار در ایران تلاش کردهاند چشم و گوش جامعه باقی بمانند.
در آستانه اعلام نام ۱۰۰ زن تاثیرگذار سال در بیبیسی مروری داریم بر فعالیت خبرنگاران زن در ایران. این فهرست سهشنبه هفتم دسامبر، ۱۶ آذرماه منتشر میشود و بیبیسی فارسی هم پوشش ویژهای درباره آن خواهد داشت.
به جرم اطلاعرسانی
سال ۱۳۹۸ سازمان گزارشگران بدون مرز گزارشی منتشر کرد که با اشاره به زندانی بودن ۱۰ روزنامهنگار و شهروند-خبرنگار زن زندانی در ایران، این کشور را “بزرگترین زندان در جهان برای زنان روزنامهنگار” معرفی کرد.
حکم زندان مرضیه امیری، خبرنگار روزنامه شرق یکی از خبرسازترین احکام زندان برای زنان روزنامهنگار بود. او در تجمع روز جهانی کارگر ۱۳۹۸ در مقابل مجلس شورای اسلامی بازداشت و به اتهام “اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی” محاکمه شد. او سال قبل از دستگیری، گزارشهایی درباره پرونده تخلف مالی تعاونی ثامنالحجج، سودهای افراد خاص، واردات مواد غذایی و خروج و ردپای برخی سلبریتیها اشاره کرده بود.
در سالهای اخیر وضعیت روزنامههای داخل ایران به سمتی پیش رفته که بیشتر روزنامهنگاران نمیتوانند از این شغل زندگی خود را بگذرانند. و عامل اصلی سیاستهایی است که حکومت در سالهای اخیر در قبال رسانهها در پیش گرفته است.
- استعفای ۲۲ خبرنگار روزنامه شهروند در اعتراض به تغییر رویه مدیران
شغلی که بسیاری کنارش گذاشتند
ترانه بنییعقوب، خبرنگار در مطلبی که با عنوان “خداحافظ خبر سلام زندگی” در سال ۱۳۹۷ نوشت، از روزنامهنگارانی گفت که “عطای روزنامهنگاری را به لقایش بخشیدند”. مهران فرجی، خبرنگار اجتماعی این روزها نزدیک پارک هنرمندان دستفروشی میکند. صبا شعردوست، خبرنگار حوزه سیاسی در یک سوپر گوشت کار میکند و میلاد فدایی اصل خبرنگار سیاسی، کارگر آبکاری شده است.
یکی از روزنامهنگاران زن که نخواست نامش فاش شود، به بیبیسی فارسی میگوید که چند ماه است “بیکار مطلق” شده و از روزنامهها و مجلاتی که به عنوان حقالتحریر با آنها کار میکرد هم خبری نیست: “آخرین پیشنهاد کاری که گرفتم، کار با حداقل دستمزد وزارت کار بود. احساس میکنم پس از ۱۵ سال کار، به اول راه برگشتهام”.
او میگوید که دوستانش هم شرایط بهتری ندارند: “وضع روزنامهنگاران مرد کمی از ما بهتر است. چون بیش از ما امکان گرفتن پروژههای مختلف را دارند و بعضی از آنها در هیات مدیره نهادهای زیرمجموعه دولت جذب شدهاند. ما که خواستیم روزنامهنگار بمانیم، به این روز افتادهایم”.
آنها از آزارهای جنسی گفتند
درآمد اندک شغل روزنامهنگاری یکی از دلایلی است که موجب شده در سالهای اخیر مردان رغبت کمتری به آن نشان دهند. روزنامهنگار دیگری به گفته خودش خانهنشین شده، میگوید: “من روزنامهنگارم. حدود ۲۰ سال این کار را انجام دادهام. کار دیگری بلد نیستم و حاضر هم نیستم تحت هر شرایطی کار کنم”.
او یکی از افرادی است که در سالهای اخیر درباره شرایط ناعادلانه و “پیشنهادهای غیراخلاقی” که دریافت کرده سخن گفته است.
سال گذشته بود که بعضی روزنامهنگاران زن ایرانی در شبکههای اجتماعی از موارد آزارهای جنسی که در محیط کار شاهد بودهاند، سخن گفتند. پس از آن، ماهنامه “مدیریت ارتباطات” گزارش داد که “۹۰ درصد” زنان خبرنگار در ایران “در راه تهیه خبر دستکم یک بار با آزار جنسی مواجه شدهاند”. بر اساس این پژوهش، ۳۶ درصد این آزارها از سوی مسئولان دولتی و غیردولتی اتفاق افتاده است.
- روزنامهنگاران ایرانی ‘کمیته پیگیری آزار جنسی’ تشکیل دادند
- زنان ایرانی که فریاد زدند ‘آن مرد به ما تجاوز کرد’
علاوه بر این، روزنامهنگاران زن ایرانی در سالهای اخیر سعی کردهاند با تولید محتواهایی در فضای مجازی، زنان را از مصادیق آزار در محیط کار آگاه کنند.
گزارشهای میدانی به قیمت جان
با وجود مشکلاتی که بر سر راه روزنامهنگاری در ایران وجود دارد، و روزنامهنگاران زن آنها را بیش از همکاران مرد خود تجربه میکنند، بسیاری از گزارشهای رسانهای را که دریچهای به بخشهای نادیده و ناشنیده جامعه ایران گشوده، زنان نوشتهاند، خبرنگارانی مانند الهه محمدی و نیلوفر حامدی.
همین چند ماه پیش بود که ریحانه یاسینی و مهشاد کریمی جان خود را در راه تهیه گزارش از وضعیت محیط زیست از دست دادند. همان سفری که زهرا کشوری پس از بازگشت از آن در روزنامه ایران نوشت: “با دو تابوت برگشتیم”: “هر دفعه که مهشاد را صدا میزنند، من سقوط میکنم ته دره. هر بار که کسی فریاد میزند بچههایمان را از زیر ماشین بکشید بیرون من به کوه نمیخورم، درهای مرا میبلعد”.
- رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران: اتوبوس حامل خبرنگاران ویآیپی بود
یک روزنامهنگاران زن کار در این شرایط و تهیه گزارشهای میدانی را چنین توضیح میدهد: “روزنامهنگاری برای ما شغل نیست، مسئولیت اجتماعی است که احساس میکنیم”.
نمونههایی از گزارشهای میدانی اخیر روزنامهنگاران زن ایران
بنفشه سام گیس، خبرنگار روزنامه اعتماد در گزارشی با عنوان “من از قلعه فقر گزارشمیدهم” زندگی کپرنشینهای قلعه گنج در جنوب کرمان را چنین روایت کرد:
روی حاشیه مسطح پایین دامن کوه، ۷، ۸ کپر قوز کرده، مثل تاول، چسبیده به خاک خشک. کپرها، مثل صاحبهایش، مندرس. مجموع این کپرها، روستای «ماه مانَک» است؛ یکی از دهها روستای فقر زده جنوب کرمان.
کف کپر، خاک سفت با یک لا زیلوی سورمهای فرش شده. کپر با لامپی که از وسط سقف آویزان شده، روشن میشود. در این روستا، تنها وسیله برقی، همین لامپ است. وسط زیلو را یک دایره بریدهاند برای منقل. آتش منقل، حیران از بادِ سرد، از دورِ تنِ کتری دود گرفته زبانه میکشد.
الناز محمدی در مجله اندیشه پویا از زندگی ناشناخته صیادان زن نوشت:
“همه تلاشها و دانستهها و نان از دریا به خانه آوردنها هنوز برای مسئولان شیلات کافی نیست که به زنهای ماهیگیر هنگام، تنها جزیرهای که بیشتر زنانش بدون کمک گرفتن از مردان، صیادی میکنند، مجوز بدهد. آنها نه مجوز صید دارند، نه بیمهاند و نه سهمیه سوخت دارند برای ماهیگیری”.
شهرزاد همتی برای اولین بار از تیراندازی به زنان اصفهان گزارش داد: “سئوال اصلی مردم اصفهان این است که در این شهر چه خبر است؟ هرچند زندگی عادی مردم در جریان است، اما به نظر میرسد در زیر پوست شهر اتفاقاتی همیشه در حال افتادن است. مهر سال ۹۳ اخباری مبنی بر اسیدپاشی روی دختران اصفهانی رسانهای شد؛ مسئلهای که هرگز متهمان آن مشخص نشدند و زندگی دختران زیادی بر باد رفت. قطعا به نظر میرسد ماجرای تیراندازیهای اخیر هیچ ربطی به اسیدپاشیهای سال ۹۳ اصفهان ندارد، اما این سؤال مطرح است که پیگیرینکردن و همچنین عدم اطلاعرسانی درباره متهمان این واقعه تلخ، شرایط و بستر را برای تکرار بزه در اصفهان و دیگر شهرها هموار کرده است؟”
ترانه بنییعقوب در مطلبی عنوان “فصلی برای جان کندن جوکندان” از فعالان زیستمحیطی گیلان نوشت که در پی احیای تالاب جوکندان هستند: “فعالان زیست محیطی گیلان میگویند خیلی از مشکلات این استان پشت طبیعت زیبایش پنهان شده و خیلیها نمیدانند دقیقاً پشت این همه سرسبزی چه میگذرد و چه مشکلات عظیمی وجود دارد.”
زهرا کشوری در سفری به میناب در چند گزارش از مرگ درختان نخل و فروچالههای دشت نوشت که هر دو نتیجه خشکسالی و به گزارش او انتقال آب سد استقلال و نمونهای از سوءمدیریت آب بوده است:
«چالهها» دهان دریده،هر لحظه بخشی ازدشت میناب را فرو میبلعند! از آن بهشتی که زیر نخلهایش،جویباران رها بود؛ وکودکان مینابی از پنجره خانهها، شیرجه میزدند و تن را به آبش میسپاردند؛ زمینی خشک و زخمی مانده بانخلهایی مرده! میناب تهی ازمعنا. آن روز که این اسم معنا داشت میناب «میان آب» بود.
محمد درویش، معاون سابق محیط زیست اعتقاد دارد زخمی که زایندهرود را از پای درآورد، رودخانه میناب را هم از نفس انداخت اما برخلاف زایندهرود، هیچ کس به نالههای آنامیس گوش نمیدهد. سهم مینابی هم از آب آنامیس ۴۰ تا ۵۰ روز در سال است؛ ۳۰۰ لیتر بر ثانیه.