اطلاعات کافی برای ترسیم تصوری نسبتا واقعی از مشارکت زنان در نیروی کار و اشتغال یا بیکاری آنها در ایران پیش از سال ١٣٣٥ در دسترس نیست اما سرشماری سراسری آن سال (١٩٥٦) و بعد تداوم سرشماریهای دهساله و پنج ساله از آن به بعد چنین دادههایی را فراهم کرده است.
علاوه بر این آمارهای سرشماری خانوار از اواسط دهه هشتاد میلادی و بخصوص آمار نیروی کار از دهه نود میلادی اطلاعات مهمی را برای بررسی و تحلیل بازار کار در ایران فراهم کرده است.
در سال ١٣٣٥ نرخ مشارکت زنان در بازار کار (افراد شاغل و جویای کار) ٩.٢ درصد بود و نرخ بیکاری زنان سه دهم درصد. از آن به بعد نرخ مشارکت زنان در بازار کار مرتب افزایش یافت و در سالهای پیش از انقلاب به نقطه اوج یعنی ١٢.٩ درصد رسید اما نرخ بیکاری هم بسرعت افزایش پیدا کرد و در زمان سرشماری سال ١٣٥٥ به ١٦.٤ درصد رسید. بعد از انقلاب مشارکت زنان در بازار کار کاهش چشمگیری داشت و در سال ١٣٧٥ به ٨.٢ درصد تنزل پیدا کرد، بیکاری هم افزایش یافت و به ٢٥.٥ درصد رسید.
اما از آن به بعد نرخ مشارکت زنان در بازار کار رو به بهبود رفت و در سال ٢٠٠٦ به میزان قبل از انقلاب نزدیک شد و به ١٢.٥ درصد رسید. (تحقیق دکتر رکسانا بهرامیتاش و دکتر هادی صالحی اصفهانی).
بیکاری زنان پس از پایان جنگ ایران و عراق و بخصوص در دور دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی رو به کاهش رفت و در سال آخر ریاست جمهوری او، به پایینترین حد خود بعد از انقلاب رسید (١٣.٤ درصد). پس از آن اما جمعیت بزرگی از جوانان تحصیلکرده وارد بازار کار شدند و این باعث شد بیکاری زنان در پایان دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی تقریبا به اوج بیکاری زنان در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق برگردد.
با این حال باید به تغییرات جمعیتی در سه دهه اول بعد از انقلاب هم توجه کرد. برای مثال در مقایسه سرشماری سال ١٣٥٥ با ١٣٨٥، هر چند متوسط مشارکت اقتصادی زنان در بازار کار تقریبا مشابه است اما در همان حال مشارکت زنان در سنین بین ٢٥ تا ٥٤ سال در سال ١٣٨٥ افزایش و مشارکت زنان جوانتر از ٢٥ سال به دلیل تحصیل کاهش یافته بود و زنان بالای ٥٥ هم شرایط بهتری برای بازنشستگی یافته بودند. این روند همچنین ادامه دارد و از دهه ١٣٨٠ به بعد مشارکت زنان بالای سی سال در بازار کار مرتب افزایش یافته است.
پس از روی کار آمدن محمود احمدینژاد نرخ بیکاری زنان همچنان افزایش یافت و نرخ مشارکت زنان در بازار کار رو به کاهش رفت. تحریمهای بینالمللی هم که از دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد روز به روز شدت پیدا کرد و در سال ١٣٩١ به اوج رسید، مثل هر بحران اقتصادی-اجتماعی به زنان آسیب بیشتری زد و سهم آنها را از بازار کار کمتر کرد.
مطابق داده های مرکز آمار ایران، در چهار سال منتهی بـه سال ۱۳۹۳ نه فقـط مشارکت اقتصادی زنان کاهش یافت بلکه با افزایش مشارکت اقتصادی مردان، تفاوت این دو نرخ از ۴۷.۶ به ۵۰.۵ رسید. بررسی دقیقتر نرخ بیکاری و نرخ مشارکت زنان در بازار کار نشان میدهد که بیشترین افت بین روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد تا سال ١٣٩٥، شامل گروه زنان ١٥ تا ٢٤ سال شده است.
پس از ریاست جمهوری حسن روحانی اوضاع کمی بهتر شد و بنا بر سرشماری سال ١٣٩٥، نرخ مشارکت اقتصادی زنان به ١٣.٢ افزایش یافت که بالاترین میزان در شصت سال اخیر است و نرخ بیکاری زنان با اندکی کاهش به ٢٢.٦ رسید. با این حال پایین بودن مشارکت هم زنان هم مردان در بازار کار “نگرانکننده” است.
بخشی از این بهبود را شاید بتوان به گسترش کسب و کارهای اینترنتی مربوط دانست که به زنان امکان داده از برخی موانع سنتی، فرهنگی و حقوقی و ناامنیهای کار گذر کرده و صاحب کار و درآمد شوند. اینترنت به زنان خانهدار این فرصت را داده تا در پروژههایی مثل مامانپز، مهارت و دانش خود در امور خانه را با استفاده از این امکانات در سطح وسیعتری ارائه کنند، ساعتهای کاری منعطفتری داشته باشند و امور خانه را بگردانند و از کودکان نگهداری کنند.
آخرین تحقیقات دکتر هادی صالحی اصفهانی در دانشگاه ایلینویز نشان میدهد که “ترکیب فناوری و خدمات هم به بهبود اشتغال زنان کمک کرده است مثلا راه افتادن سرویس تاکسی اسنپ در چند سال گذشته فرصتی تازهای را در قیاس با گذشته برای زنان فراهم کرده تا به عنوان راننده تاکسی مشغول کار شوند.”
“توسعه بخش خدمات به عنوان بخشی از فعالیت اقتصادی هم تفاوت بزرگی برای زنان ایجاد کرده است. حتی در بخش صنعت نیز زنان عرصههای تازهای مثل کارهای آزمایشگاهی را گشودهاند و در برخی موارد این آزمایشگاهها را بیشتر یا حتی صد در صد زنان اداره میکنند.”
سرشماریهای چهل ساله گذشته نشان میدهند که تعداد و نسبت زنان سرپرست خانوار مرتب رو به افزایش بوده و از ٧.١ درصد در سال ١٣٥٥ به ١٣ درصد در سال ١٣٩٥ رسیده است. این زنان اکثرا از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ آمدهاند و فقط ۱۸درصد آنها موفق به پیدا کردن شغل میشوند. آنها معمولا تحصیلات یا مهارتهای کمتری دارند با این حال، سعی کردهاند با حمایت از یکدیگر و استفاده از شرایط خاص زندگی در شهرهای بزرگ مثل زنان دست فروش متروی تهران (مطالعه جالب مریم رفعتجاه و مرجان ربیعی) سرپرست خانوار باشند، از ساعت کار منعطف برخوردار شوند و فرصتی که خود در زندگی نداشتند برای فرزندانشان فراهم کنند.
کار خانگی و نگهداری از فرزندان مسئولیتی به اندازه کافی بزرگ هست که زنان را از کار کردن بازدارد بخصوص آنکه کار چندانی هم وجود نداشته باشد. با این حال فقط یک درصد زنان غیر فعال آن را نتیجه دلسردی از یافتن کار میدانند. تقریبا ٦٥ درصد زنان غیرفعال، “مسئولیتهای شخصی یا خانوادگی” (عمدتا نگهداری از کودکان و سالمندان) را دلیل دلسردی از جستجوی کار میدانند و فقط حدود دو درصد بینیازی از کار را دلیل جستجو نکردن کار ذکر کردهاند. نزدیک به ٢٤ درصد هم به علت تحصیل در جستجوی کار نبودهاند. “این اطلاعات میتواند مؤید تأثیر نگرشهای ارزشی و فرهنگی در مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی باشد.”
برخی از محققان تقریبا چهار درصد افزایش مشارکت اقتصادی زنان در شصت سال اخیر را ناکافی میدانند. در حالی که شصت و پنج تا هفتاد درصد فارغالتحصیلان دانشگاهها زنان هستند، “شصت و چهار درصد دختران تحصیلکرده هرگز وارد بازار کار نمیشوند.” تحقیق ژاله شادی طلب و سمانه ابراهیم پور نشان میدهد که از مجموع اعضای هیاتهای علمی تمام وقت دارای مدرک دکترا در مؤسسات وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، ١٥.٨ درصد را زنان تشکیل میدهند. از این میان فقط ٣.٨ درصد به مرتبه استادی رسیدهاند و در کل فقط ٥.٨ درصد استادان دانشگاه در ایران زن هستند.
این نکته قابل توجه است که در ده سال اخیر زنانی که تحصیلات عالی (کارشناسی و بالاتر) داشتهاند بیشتر صاحب شغل شدهاند اما در همان حال سهم زنان تحصیلکرده در بین زنان بیکار و زنانی که از نظر اقتصادی غیرفعال هستند، افزایش یافته است.
برخی محققان به این نکته اشاره میکنند که فشارهای فرهنگی و همچنین سیاستهای حکومتی هر چه بیشتر هویت زنان را در نقش مادری/ناموس (حجاب اجباری) خلاصه کرده است، این باعث میشود تاثیرگذاری اجتماعی زنان و کنترل آنها بر بدن و سرنوشت خود کاهش یابد و به نوشته لیلا پاپلی یزدی، نویسنده و پژوهشگر، “بار اقتصادی جامعه در شهرها بر دوش مردان بیفتد. در چنین وضعی، در کنار بالا رفتن کارهای سیاه و روسپیگری با افزایش خشونت خانگی مواجهیم، چرا که نیمی از جامعه خسته است و نیم دیگر بیکار و بسیار مصرف کننده.”