دویچه وله فارسی
شکنجه سفید عنوان کتابی است از نرگس محمدی که جلد دوم آن از سوی نشر باران در سوئد منتشر شده است. نرگس محمدی در این اثر در گفتوگو با پانزده زندانی سابق به انواع شکنجههایی میپردازد که بر آنان در سلولها اعمال شده است.
شکنجه ابزاری است که کارگزاران یک نظام بر فرد زندانی اعمال میدارند تا به شکلی بر وی تأثیر بگذارند. خشونت زبان شکنجه است و مهمترین ابزار آن که بر جسم و روان زندانی برای دستیابی به اهدافی مشخص اعمال میشود. شکنجه از دیرباز تاریخ به کار گرفته میشد. نوع مدرن آن اما سازمانیافته و هدفمند مورد استفاده قرار میگیرد.
در شکنجه جسمانی هدف دست یافتن به اطلاعات است. شتاب در دستیابی اطلاعات نشان از ارزش آن دارد. برای نمونه در زندانهای رژیم شاه و یا زندانهای دهه شصت و هفتاد جمهوری اسلامی، از آنجا که شخص بازداشتشده میبایست بسیار سریع «تخلیه اطلاعاتی» میشد، مورد شکنجههای وحشتآوری قرار میگرفت تا هرچه زودتر دستیابی به اطلاعات میسر گردد. شلاق، دستبند قپانی و آوایزان کردن زندانی سادهترین و رایجترین شکل بودند. گروههای سیاسی از عضو خویش میخواستند تا حداقل ۲۴ ساعت شکنجه را تاب آورند تا در این فاصله امکان جابهجایی اعضای بازداشتنشده فراهم آید. و این امر بر بازجویان آشکار بود، پس شکنجه میکردند تا دانستهها نسوزد.
شکنجه سفید نوعی از شکنجه است که به شکل موقت و یا مُدام بر روان زندانی اعمال میشود تا روند کار آن را مختل سازد. شکنجه سفید بر جسم اعمال نمیشود و اثری از خود در ظاهر برجا نمیگذارد؛ بیخوابی، صداهای ناهنجار و آزارنده، نور دایم؛ کم و یا زیاد، تاریکی، بازداشتن از رفتن به توالت، دمای کم و یا زیاد هوا، اتاق نمناک و یا کثیف و آلوده، سر پا نگاهداشتن، اعدام مصنوعی، لخت کردن، محرومیت از خوراک، آشامیدنی، امکانات درمانی و بهداشتی، تحرک، به کار گرفتن چشمبند، توهین، ایجاد وحشت، ایجاد اختلال در حواس، اختلال در سیستم درک، تنها نگاه داشتن و قطع رابطه او با دیگران و دهها مورد دیگر از جمله ابزاری هستند که برای تخریب هویت شخص زندانی به کار گرفته میشوند. کوشش به عمل میآید تا زندانی از نظم خویش خارج و از خود تهی گردد. بازجوییهای بیبرنامه بر این روند تأثیر مضاعف دارند.
در شکنجه روانی که به شکنجه سفید مشهور است، کوشش به عمل میآید تا شخص از هویت خویش تهی گردد. در این نوع از شکنجه فرد و نه گروه مورد توجه است.
شکنجه روانی بهترین شکل برای درهم شکستن زندانی است و در این راستا ایزوله کردن او در سلولهای انفرادی میتواند همچون کتک زدن، گرسنه نگاه داشتن و بیخواب کردن تأثیر داشته باشد. وقتی تمامی روابط زندانی با جهان بیرون قطع گردد، او وارد مرحلهای از زندگی میشود که یک سوی آن هراس و اضطرابهای مُدام (استرس) است و سوی دیگر آن احساس گناه. زندانی در چنین موقعیتی بیش از پیش در خود فرومیرود.
رابطه فرد با دنیای خارج که قطع شود، او دچار یک خلاء بزرگ میشود. بر زندانی نظمی را تحمیل میکنند خارج از هر منطقی و او مجبور به رعایت آن است. و همینجاست که روند عادی زندگی بههم میریزد و دستگاه روانی او آسیب میبیند. اگر شکنجه جسمانی در ابتدای بازداشت و بیشتر با هدف کسب اطلاعات صورت میگیرد، در شکنجه روانی سرعت فوریت ندارد. برای درازمدت سازماندهی میشود.
زندان انفرادی را به عنوان شاخصترین نمونه از شکنجه سفید، گاه ابزاری دیگر از شکنجه روانی تشدید میکند. قطع رابطه با بیرون از زندان نیز بر آن تأثیر میگذارد و اینجاست که زندانی به آشفتگی دچار میگردد. با روانی پریش احساس ناامنی و ناتوانی میکند. با هراسی فزاینده آیندهای نامعلوم را منتظر است. افکار گذشته به ذهن هجوم میآورند و او احساس میکند به دامچالهای بیانتها گرفتار آمده است.
شکنجه سفید به این علت سفید نامیده میشود که اثری بر جسم بهجا نمیگذارد. حسهای انسان را دچار محرومیت میکند و در این راستا در سیستم ادراک او اختلال ایجاد میکند. شکنجه سفید اثری بس ژرف بر روان آدمی بهجا میگذارد که گاه سالیان دراز و یا شاید تا پایان عمر موجب آزار فرد میگردد.
در شکنجه سفید بازجویان میکوشند روان زندانی را درهم ریزند. در بازجوییهای بیپایان و نامنظم مکانیسمهای دفاعی زندانی را درهم میشکنند و با تأثیر بر روان و رخنه در هویتاش شخصیت او را دچار اختلال میکنند. زندانی در چنین موقعیتی از هرگونه رمز و راز زندگی تهی میشود، درون خویش افشا میکند و چه بسا تمامی هستی خود آشکار میسازد و در شرایطی حتا آنچه را که بازجو به عنوان حقیقت بر وی تلقین میکند، میپذیرد و یا شاید در موقعیتی قرار میگیرد که ترجیح میدهد که بپذیرد. زندانی که بیراز شود، از «من» خویش نیز تهی میشود.
میگویند که سازمان سیا (CIA) نخستینبار آن را در دهه پنجاه میلادی به کار گرفت ولی واقعیت این است که در نظام هیتلری پزشکان نازی سالها در آزمایشگاههای خویش بر روی تن و روان بازداشتشدگان و اسیران انواع آزمایشها را تجربه میکردند. کلینیک والدهوف (Heiligen Haus) مشهورترین مکان اینگونه از پژوهشها بود و جالب اینکه بخشی از اسیران در این مجموعه از نیروهای نظامی آمریکایی و انگلیسی بودند که در بازداشتبه سر میبردند.
با پایان گرفتن جنگ جهانی و شکست نازیسم هیتلری دولت آمریکا تمامی این اسناد را بیآنکه دیگر نیروهای متفقین بدانند، به آمریکا منتقل کرد. دولتهای روس و انگلیس تمامی جستوجویشان در دستیابی به این اسناد بینتیجه ماند. باید سالها میگذشت تا آشکار گردد که سازمان سیا تمامی این تجارب را به کار گرفته، در عرصههایی کامل نموده و سپس در اختیار دیگر سازمانهای جاسوسی کشورهای دوست قرار داده است. جالب اینکه سازمان سیا بخشی از همین تحقیقات را در عرصه روانگردانی و شستشوی مغزی در مورد جاسوسان روسی به کار گرفت.
جلد دوم کتاب «شکنجه سفید» که با کوشش نرگس محمدی تدوین شده، در ادامه جلد نخست، سراسر همین لحظات است، لحظاتی در انطباق با شکلی از شکنجه که در جهان ممنوع اعلام شده، اما هنوز در بسیاری از کشورها آشکار و پنهان اعمال میشود. اگر «گوانتامو» موردی از آن در غرب باشد، صدها مورد آن در ایران موجود است. کتاب شکنجه سفید گفتوگو با پانزده فعال سیاسی و اجتماعی است که سالها چنین شکنجههایی را در زندانهای ایران تحمل کردهاند. در میان این افراد میتوان روزنامهنگار، وکیل، فعال حقوق بشر، فعال سیاسی، بهایی، مخالف رژیم، فعال زنان، فعال جنبش دانشجویی و مادران دادخواه یافت. ساسان آقایی، شهناز اکملی، مسعود باستانی، رسول بداغی، کیوان رحیمیان، سعید رضایی، عبدالفتاح سلطانی، محمدعلی عمویی، غنچه قوامی، مجید لباف، سعید مدنی، عبدالله مومنی، ضیاء نبوی، اکرم نقابی و مصطفی نیلی، کسانی هستند که با آنها صحبت شده است.
دو جلد شکنجه سفید نشان از آن دارد که در زندانهای رژیم، خلاف دهه شصت و هفتاد، شلاق کمتر به کار گرفته میشود. شاید لزوم آن دیگر احساس نمیشود. پس از قتلعام زندانیان سیاسی و تثبیت موقعیت رژیم، وقت آن رسید که در زندانها آموزهها و تجربههای سازمان سیا به کار گرفته شوند و با شکنجههای روانی سراغ قربانیان رفت.
در زندانهای جمهوری اسلامی میتوان به دلیل کارهای نکرده و ندانسته بازداشت، محاکمه و محکوم شد. حقیقت خویش کنار نهاد و حقیقت بازجو را در سناریویی که برایش تهیه شده، پذیرفت. در واقع در اتاق بازجویی سناریوهای نوشتهشده تکمیل و ساخته میشوند.
طرفهای مصاحبه در این کتاب از چگونگی رفتار مأموران زندان با خویش میگویند و اینکه چگونه با انواع شکنجه سفید تا پای مرگ پیش رفتهاند و چه بسا ترجیح دادهاند بمیرند و در هویتی جدید به آن کسی بدل نشوند که آنان میخواهند.
آنان از چگونگی بازداشت خویش میگویند و اینکه ساعتها خانه را تفتیش کردهاند، تمامی وسایل شخصی را بار ماشین کرده، یک گونی بر سر قربانی کشیده، او را به بازداشتگاه منتقل نمودهاند. توهین از همان ساعت نخست آغاز میشود، پس از آن در زندان قربانی را به لخت شدن مجبور میکنند، موهای سر را میتراشند، لباس زندان بر وی میپوشانند، در سلولی انفرادی، در کثافت موجود، در نوری زیاد و یا بینوری، باید بر زمین بخوابد، رابطهاش را با جهان خارج قطع میکنند. زمان تاریخی را از او میگیرند تا زمان زندان را بر وی تحمیل کنند. با چشمبند و بازجوییهای گاه و بیگاه در واقع به وی تفهیم میکنند که فرودست است و در ضعف باید آنچیزی را بپذیرد که بر وی دیکته میکنند. و بدینوسیله پروژه هویتزدایی آغاز میشود.
با اینکه «سلول انفرادی مخالف اصل ۳۶ و ۳۹ قانون اساسی و حتی مخالف با ماده ۵۷۹ قانون مجازات اسلامی است»، در زندانها رواج دارد، (عبدالفتاح سلطانی) و همچنان اعمال میشود. «انفرادی یعنی زنده بهگوری که نمیمیری.» انفرادی «یک تجربه مرگ است.» (ساسان آقایی) در انفرادی زندانی را نه به نام، بلکه «به شماره سلولش صدا میکنند. نام من ۸۲ بود.» (سعید رضایی) در انفرادی «چند نکته وجود دارد که یکی از آنها حس تعلیق است. یعنی تو رها میشوی. به این معنا که بیتکلیف هستی و هیچوقت به تو نمیگویند که قرار است چقدر اینجا باشی…شما اول باید هویتزدایی بشوی که بازجو بتواند یک هویت جدید را برای تو خلق کند یا یک هویتی را به تو تزریق کند… آنها تو را ضعیف میکنند. وقتی ضعیف میشوی میشکنی و میتوانند به تو شکل بدهند. این پروژه ضعیف کردن خودش همان چیزی است که به نظر من بخش اصلی سلول انفرادی است. این ناتوان شدن و حس بیپناهی، حس تنهایی و حس ضعیف شدن…» (ضیاء نبوی، فعال دانشجویی که بیش از هشت سال در زندان بود».
سعید مدنی، پژهشگر مسائل اجتماعی و فعال مدنی که بیش از چهار سال در زندان به سر برده، میگوید؛ «سلولهای انفرادی تفاوتهای مهمی باهم داشتند. زندان توحید انگار شبیه زیرزمین بود. منفذی به هیچ جا نداشت. نور کم و ثابتی داشت. دو موکت و دو یا سه پتوی سیاه، یک پارچ و لیوان پلاستیکی نیز در سلول وجود داشت. مساحت آن حدود یکونیم یا دوونیم متر بود. دیوارهای سلول هم سیمانی بود.»…«در توحید نور خیلی کم بود، در عشرتآباد خیلی زیاد. آنهم از طریق لامپهایی که شبانهروز روشن بود.»
هماو میگوید؛ «در زندان توحید دائماً صدای فریاد و ضربوشتم و صدایی شبیه موتورخانه وجود داشت. صدای ضربوشتم در روز بیشتر بود…»
شکنجه توهین به کرامت انسان است. «زندان انسان را حقیر میکند.» (مسعود باستانی، روزنامهنگار) و این حقارت پایانناپذیر است. پس از آزادی، هنوز «خواب [سلول] را میبینم. همانطور که گفتم یک لحظاتی در من جاری میشود و ناگها به همان زمان و مکان برمیگردم. شبیه کابوس که بر فرد تسلط پیدا میکند.» (باستانی) شهناز اکملی که پسر هیجده سالاش، مصطفی در جنبش خیابانی کشته شده بود و به این علت بازداشت شده که فیلمی مستند ساخته از مادرانی که چون او فرزندی از آنان را رژیم کشته است، میگوید؛«اگر تو را بزنند، جای زخم میماند و میگویی شکنجه است، ولی در انفرادی روح تو آسیب میبیند و روح را کسی نمیبیند. تو تا مدتها و شاید سالها با آن روح آسیبدیده که ترمیم نمیشود، باقی میمانی.»
اکرم نقابی، یکی دیگر از مادران دادخواه که فرزندش سعید در پی وقایع کوی دانشگاه در خانه بازداشت و در زندان به زیر شکنجه کشته شد، به اتهام «تبلیغ علیه نظام، همکاری با منافقین، شورش در خیابان و توهین به رهبری» بازداشت میشود. او در همین رابطه میگوید؛ «من 43 روز بازجویی شدم… میگفتند شما باید بیایی و بگویی سپاه بچه مرا نبرده و بچه من فرار کرده رفته خارج از کشور و من گول خوردم و فلانی مرا گول زد و به این راه کشاند.»
سعید مدنی، در رابطه با توهمهای انفرادی میگوید؛ «دوستی اهل سنت و کرد داشتم که بازداشت شده بود و حدود یکسال انفرادی محض داشت و تحت شکنجه و فشار بود. از او پرسیدم در انفرادی سختترین وضعیت چه بود؟ میگفت اینکه با اجنه کنار بیایم. آنها میآمدند و اذیتم میکردند. کتکم میزدند و تا میرفتم بخوابم به سراغم میآمدند.»
عبدالله مومنی، فعال جنبش مدنی که بیش از هفت سال در زندان بوده، میگوید؛«تصور آنچه به عنوان خاطره از دوران انفرادی نقل میشود برای هر انسانی غیرقابل تحمل است. انفرادی مصیبتیست بیپایان. حکومت با قرار دادن انسان در موقعیت فشار و شکنجه و خشونت و نگهداری در سلول انفرادی، به دنبال اعترافگیری وی علیه خودش و اقرار به ناکردههایی است که برای پیشبرد موقعیت تاریک و تباهشان ضروری و مفید است.»
در شکنجه سفید امر پروژهسازی هدف است. رسول بداغی نماینده معلمان که هفت سال در زندان به سر برده، میگوید؛ «اینها چیزهایی است که خودشان میگفتند. از هر حربهای که لازم باشد، برای اینکه پروژهشان تکمیل بشود استفاده میکنند. از سوگند به خدا و قرآن و شرافت خانواده و شرافت امامانشان و از هرچیز دیگری مایه میگذارند که طرف را به کاری وادار کنند. از ساختن اسناد دروغ و گرفتن دستخط جعلی، از هیچ کاری ابا ندارند. هیچ چیزی برای آنها به جز اعتراف حتی دروغین مهم نیست.»
در دستیابی به اسناد دروغین است که زندانی را در موقعیتهایی ویژه قرار میدهند تا فشار را بر او افزون کنند. «در این راستاست که نمیفهمیدم روز کی و شب کی است. گاهی که من را از هواخوری میبردند، میفهمیدم که روز است. به سختی چشمانم باز میشد.» (بداغی)
نرگس محمدی خود میگوید؛ «در مورد بچههای سُنّی که ۱۳ اسفند سال ۹۳ اعدام کردند، نامههای کتبی آنها وجود دارد و من خواندم. نوشته بودند که ما بیش از دو سال سلول را تحمل کردیم و به نقطهای رسیدیم که گفتیم هر چیزی جلوی ما بگذارید امضا میکنیم. حتی نمیخواهیم بدانیم که شما چه چیزی به میچسبانید. دیگر تحمل سلول نداریم.»
عبدالله مومنی که مجبور به شرکت در یک مصاحبه تلویزیونی شد، میگوید؛ «روند اعمال خشونت و تحقیری که در دوران تجربه زندان متحمل شده بودم، اثر منفی روی ذهن و روانم گذاشته بود. میگفتم چقدر این سیستم امنیتی میتواند در منتهیالیه پستی و بیشرفی باشد که یکماه تمام، از ده مرداد تا ده شهریور تو را به سه بازجوی خشن هر شب مواجه کنند و با فحاشی و توهین و تهدید مرا به نقطهای برسانند که در مورد یک انحراف اخلاقی ناکرده علیه خودم بگویم تا شاید از شر اعمال خشونت آنها خلاصی پیدا کنم. از افرادی که در اجرای خواستههای تحقیرآمیزشان مبنی بر اعتراف من به انحرافات اخلاقی، تعمد داشتند و اینکه بایستی اعتراف به قربانی تجاوز بودن هم داشته باشم.»…«هدفشان له کردن شخصیت و ایجاد حس تحقیر در زندانی بود. از همین رو میگفتند اول باید به بیان انحرافات اخلاقی و تجاوزهای جنسی به دیگران و نیز مورد تجاوز قرار گرفتن خود اعتراف کنی.»
عبدالله مومنی البته پس از رهایی از زندان در نامه سرگشادهای به رهبر، تمامی آنچه را که بر وی در زندان گذشته بود، منتشر کرد.
غنچه قوامی، فعال حقوق زنان را جلوی ورزشگاه آزادی در اعتراض به ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه بازداشت میکنند. چون دوتابعیتی بود، اتهام او را جاسوسی اعلام میدارند. در دادگاه از این اتهام تبرئه، ولی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به یک سال زندان محکوم میشود. میگوید؛ با اتهام جاسوسی بازداشت شده بودم. یعنی نه برای فعالیتهایم که برای نکردههایم. تبدیل به یک پروژه جاسوسی شده بودم که انتهایش مشخص بود.»
در همین راستاست که گاه بی هیچ دلیل، تنها به صرف اینکه زمان شاه زندانی بوده، فرد را به زندان میکشانند. مجید لباف بار نخست که هفده ساله بود، در زمان شاه بازداشت و سه سال در زندان به سر برد. در سال ۶۰ دگربار بازداشت شد و بدون هیچ جرمی تا سال ۶۳ در زندان بلاتکلیف ماند. از او میخواستند علیه مجاهدین مصاحبه کند که تن نمیداد. میگوید؛ من سه سال به خاطر کینهای که آقای لاجوردی نسبت به زندانیان سیاسی مخصوصاً زمان شاه داشت در زندان ماندم.»
اگر در دو دهه نخست پس از انقلاب شکنجهگران بی هیچ آموزشی و در کمال بدویت قربانی را شکنجه میکردند، در دهه هشتاد شکنجهگران آموزشدیده هستند و آگاه به اینکه چگونه به هدف خویش دست یابند. سعید مدنی در این رابطه میگوید که پس از شکنجههای فراوان از او میپرسند که چه میخواهد. او نیز کتابی میخواهد که در عرصه روانشناسی نوشته شده است. «گفتند چه کتابی میخواهی؟ گفتم دو جلد هیلگارد برایم بیاورید. روانشناسی هیلگارد در حقیقت مرجعی است که در آن در مورد حواس و تأثیرات آن نیز صحبت میکند. بعد از چند روز آمدند و گفتند: تو خیلی آدم زرنگی هستی. میخواستی روانشناسی هیلگارد بیاوری که در مورد کنترل حواس بخوانی. من پرسیدم شما خواندید. گفتند دو بار آن را خواندهاند.»
نرگس محمدی با دو جلد کتاب «شکنجه سفید» بخشی از تاریخ زندان را در ایران جمهوری اسلامی مکتوب کرده است و این خود میتواند بار تاریخی آن را ارزشمند سازد. نه تنها کار او، کسانی هم که با وی به مصاحبه نشستهاند، کاری بزرگ را به انجام رساندهاند که میتواند در پژوهشهای تاریخ اجتماعی ایران بهکار آید. جای چنین کتابی خالی احساس میشد. با خواندن آن درمییابی که هنوز در این عرصه محتاج کار و پژوهش هستیم. به حتم مکتوب نمودن یادماندههای کسانی که در این راستا زندان و شکنجه تحمل کردهاند، کمکی بزرگ خواهد بود در شکل گرفتن حافظه تاریخی ما در این عرصه.
نرگس محمدی هدف از انتشار این اثر را «نه صرفاً بیان خاطرات زندانیان، ترسیم و بازنمایی صحنههای مبارزهی زنان و مردان آزادیخواه و عدالتجوی ایران و معرفی مبارزان ارزنده و بلاکش این سرزمین، بلکه افشای شکنجهای هولناک، ضدبشری و جنایتکارانه است که دهههای متمادی توسط حکومتهای استبدادی علیه انسانهای آزادیخواه بهکار گرفته میشود. مصمم بودم که علیه این شکنجهی غیرانسانی که بهطور سیستماتیک و هدفمند، علیه مبارزان و با هدف سرکوب و ارعاب و اضمحلال مبارزات توسط حکومت ایران به کار گرفته میشود، فعالیت کنم.»
بخشی از این مصاحبهها (جلد نخست) در داخل زندان صورت گرفته و مخفیانه به خارج از زندان انتقال یافته است. بخشی دیگر اما در بیرون زندان صورت گرفته و در این هیچ شکی نیست که انتشار آن در این کتاب به عنوان یک اتهام بر پرونده مصاحبه شوندگان و مصاحبهکننده خواهد افزود.
نرگس محمدی که خود سه بار تجربه زندان انفرادی دارد، در پیشگفتار این اثر شکنجه سفید را تنها به سلول انفرادی محدود کرده است. میگوید؛ شکنجه سفید حاصل نامی است که روی شکنجهی حاصل از حبس انسان در سلول انفرادی گذاشته شده است؛ شکنجهای متفاوت از شکنجه فیزیکی که ذهن انسان با آن آشنا است؛ شکنجهای که آثار آن از زمان شروع تا سالهای پس از رهایی از سلول روی فرد باقی میماند. روی ذهن، رفتار و سبک زندگی او تأثیر میگذارد…». در واقع اما شکنجه سفید خارج از سلول انفرادی در بندهای عمومی نیز میتواند اعمال گردد. نمونههای فراوانی از آن را در خاطرات زندانیان میتوان یافت. برای نمونه در جمع حضور داشتن و ممنوعالصحبت بودن مگر شکنجه سفید نیست؟ همبند بودن با توابان، محرومیت از هوای آزاد، قدمزدن، دستشویی و حمام، کتاب و دفتر، ورزش، ملاقات و دهها نمونه دیگر از جمله شکنجههایی سفید هستند در بندهای عمومی.
گذشته از همه اینها؛ از آن شکنجههای سفیدی که بر خانواده زندانیان در بیرون از زندان اعمال شده، هنوز چیزی نوشته نشده است. اگرچه اینجا و آنجا سخنی از آن رفته ولی هنوز مورد تحقیق قرار نگرفته است.
با اینهمه؛ نرگس محمدی با دو جلد کتاب شکنجه سفید، راهی بس ارزشمند برای ادامه کار در این عرصه گشوده است و این خود جای سپاس دارد. شهامت ستایشبرانگیز او در انتشار این اثر مورد دیگریست که باید گفته شود.