آیا خشونت بر زن فرهنگ ست؟!

شراره رضایی

این روزها همه در مذمت خشونت حرف می زنند. حتی آش آنقدر شور شده است که در همین ماه دسامبر، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، قطعنامه پیشنهادی جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با افراط گرایی و خشونت را با رای مثبت اکثریت قاطع 190 کشور عضو سازمان ملل متحد، از جمله آمریکا و کانادا به تصویب رساند! در همین رابطه هم، جمهوری اسلامی مدت ها است طرحی به نام “اورژانس اجتماعی” برای مقابله با خشونت علیه زنان را مطرح کرده است. بی شرمانه ترین ادعای تاریخ معاصر ادعای جمهوری اسلامی در مخالفت با افراط گرایی و خشونت از جمله خشونت نسبت به زنان است.

از خشونت علی العموم میگذرم که سرتاپای نظام جمهوری اسلامی و همه نظام های سرمایه دارانه، خشونت و جنایت علیه انسان اند. می خواهم در اینجا صرفا به مساله خشونت علیه زنان بپردازم.
در باره ی خشونت علیه زن،بسیار نوشته و گفته شده و فعالین حقوق زنان با هر دیدگاه و گرایش فکری کم و زیاد به آن پرداخته اند.

از نظر بخشی از این فعالین و به اصطلاح صاحبنظران و گرایشات گوناگون، خشونت علیه زن در جوامع عقبمانده از جمله ایران، ریشه در فرهنگ وسنت های اجتماعی دارد که تاریخی است و گویا پایانی هم برایش نیست. حتی دولتهای به ظاهر متمدن جهان هم این فرهنگ و سنت و عواقب آن از جمله، خشونت نسبت به زنان را بعنوان نسبیت فرهنگی برسمیت می شناسند

اما برخلاف نظریات فرهنگ دوستان و فرهنگ سازان و مصلحین اجتماعی، در همه ی جوامع عقبمانده از هند و پاکستان تا عربستان و عراق…، و بویژه در ایران مورد نظر ما، خشونت علیه زن صرفا مساله ای مربوط به سنت ها و فرهنگ نیست و یا انطور که معمول است و میگویند نهادینه نیست. زمانی خشونت علیه زن در ایران نهادینه می شود که جمهوری اسلامی سر کار می آید و اسلام و قوانین مذهبی وشرعی را مبنای روابط اجتماعی و بویژه رابطه زن و مرد در خانواده و در جامعه قرار می دهد.
در جامعه ای که قوانین نفرت انگیز ضد زن و لمپنیزم اسلامی حاکم است، صحبت از اینکه خشونت علیه زن مساله ای فرهنگی و مربوط به رابطه ی مرد با زن است و باید این رابطه را اصلاح کرد…، بی معنی است. در این مملکت خشونت تبدیل به جنایت و نظام آپارتاید جنسی و بیحقوقی محض نصف انسانهای جامعه شده است. حجاب اجباری، سنگسار، قتل های ناموسی، جدا سازی زن و مرد در مدارس و حتی وسایل نقلیه عمومی، و قوانین مخرب ضد زن بی شمار دیگری از جمله ی خشونت سازمان یافته ی دولتی و قانونی علیه زن است.

تعریف و تعبیر خشونت برای این شرایط تحمیلی به زنان، کفایت نمی کند. این بسیار بالاتر از خشونت است، جنایت است. جنایتی سازمانیافته و تبدیل شده به قانون باخیل عظیمی از مزدوران و جیره خواران مجری و حافظ، پشت آن. بنا بر این قبل از اینکه یقه مردسالاری در جامعه و خانواده را گرفت، که باید گرفت، و قبل از اینکه کار فرهنگی و نصیحتگویی مردان را بعنوان راه حل مطرح کرد، باید یقه دولت و قانون و نظام آپارتایدجنسی وخشونت سازمانیافته ی دولتی را گرفت و لغو قاطع و کامل قوانین ضد زن و برابری کامل زن و مرد را بعنوان راه حل اساسی در دستور جامعه قرار داد…

با کار فرهنگی و نصیحت کردن مردان و یا با قطره قطره مطرح کردن حقوق زنان تغییری بوجود نمی آید. کما اینکه کارهای به اصطلاح فرهنگی و غرو لندها و طرح مطالبات نازل و قطره ای تا کنون، باری از دوش زنان برنداشته است. این در حالی است که در اعماق جامعه ودر نتیجه ی تحمل مشقات فراوان توسط زنان و دختران جوان و پرداخت هزینه های روزمره، این قوانین مدام به چالش کشیده شده و رسوا گشته اند.
نهایتا اگر تغییر جدی در شرایط کار و زندگی زنان و خشونت و جنایت قانونی و سازمانیافته علیه آنان، با حضور جمهوری اسلامی در قدرت، امکانپذیر نشود، باید این رژیم را پایین کشید.

اگر نظام آپارتاید جنسی و رژیم ضد زن نوک حمله جنبشهای طبقاتی و اجتماعی قرار بگیرد، هم امید گشایشی هست و هم امید رهایی زنان. ان زمان است که مردسالاری در جامعه و فرهنگ ارتجاعی ضد زن دست و پایشان را جمع می کنند و اگر خشونت یا جرمی علیه زن صورت بگیرد سروکارش با مجازات قانونی است. راه دیگری وجود ندارد.

22.12.13