ارسال کننده : آقای غلامعلی اخلاقی 4دی
پرونده کهریزک هنوز بسته نشده است.
در این پرونده، شعبه ۷۶ داگاه کیفری استان تهران از هشتم اسفند ماه ۱۳۹۱ رسیدگی به اتهامات قضات کهریزک را آغاز و تا خرداد ۹۲ ادامه داد. پس از ابلاغ حکم، پرونده به دیوان عالی کشور ارسال شد و این پرونده به گفته برخی وکلا، اظهارات جدید سردار اسماعیل احمدیمقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی مبنی بر اینکه اعزام بازداشتشدگان با اصرار مرتضوی بوده و او با انتقال آنها مخالفت کرده است میتواند روند رسیدگی به این پرونده را تغییر دهد.
اما مادر یکی از کشته شدگان کهریزک میگوید تمام این حرفها بعد از چهار سال بازی دیگری است و اگر میخواستند واقعا رسیدگی کنند چهار سال طول نمیکشید.
رامین آقازاده قهرمانی، چهارمین قربانی جنایات کهریزک است که پس از آزادی در ۲۷ تیرماه به دلیل شکنجههای جسمانی در این بازداشتگاه و وجود لختههای خون در سینهاش جان سپرد. امیر جوادی فر، محمد کامرانی و محسن روح الامینی، سه قربانی دیگر بازداشتگاه کهریزک هستند که به دلیل شکنجههای صورت گرفته در این بازداشتگاه جان باختند.
اما این چهار نفر تنها کشته شدگان ماجرای کهریزک نیستند؛ رامینپور اندرزجانی پزشک بازداشتگاه کهریزک که با نیروی انتظامی و سعید مرتضوی دادستان وقت تهران همکاری نکرد و به طرز مشکوکی کشته شد. دکتر عبدالرضا سود بخش هم یکی از پزشکان کهریزک بود که به دلیل همکاری نکردن با نیروی انتظامی به طور مشکوکی به قتل رسید. احمد نجاتی کارگر هم یکی دیگر از قربانیان کهریزک است.
متن گفتوگوی «جرس» با اعظم آقا ولی، مادر رامین آقازاده قهرمانی در پی میآید:
خانم آقا ولی، اخبار پرونده کهریزک را دنبال میکنید؟
بله، اخیرا هم اظهارات احمدی مقدم را در روزنامه خواندم.
چه نظری در مورد صحبتهای ایشان دارید؟
من که فکر میکنم این هم یک بازی دیگری است.
میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
برای اینکه چهار سال گذشته و ما را بازیچه کردهاند. اگر میخواستند به این موضوع اهمیت بدهند و رسیدگی کنند همان چهار سال پیش اهمیت میدادند. این حرفها هم که تازگی ندارد.
به همین دلایل رضایت دادید؟
در این ماهها و سالها کار من گریه بود. بعد از کشته شدن رامین تمام زندگی ما بهم ریخت و همسرم از فشار کشته شدن رامین فوت کرد و پسر دیگرم هم بیمار و افسرده شد. من هم یک زن تنها چطور پیگیری میکردم؟ اصلا چه کسی میتواند با این اتفاقی که برای بچهاش سرمایه زندگیاش میافتد بیخیال باشد و فراموش کند. منتهی همانطور که چهار سال این پرونده هنوز باز است و در دیوان عالی کشور است معلوم است که نمیخواهند رسیدگی کنند اما خدا خودش حق ما را میگیرد. در هر حال آنها اهمیت ندادند و گذشت ولی با خدا چکار میخواهند کنند. آه یک مادر نگیرد، آه دو مادر نگیرد، اما آه این همه مادر داغدار مگر شوخی است.
بعد از رضایت، پرونده کشته شدن رامین را از طرق دیگر پیگیری نکردید؟
پرونده رامین با پرونده بقیه کشته شدگان کهریزک است و آقای روح الامینی و آقای کامرانی دنبال این پرونده هستند و به هر جایی که آنها برسند پرونده رامین هم دنبال میشود. دیگر توان دادگاه رفتن نداشتم هربار که دادگاه میرفتم مثل این بود که به جهنم رفتم و برگشتم و اعصابم نمیکشید. مرتضوی با بادی گارد دادگاه میآمد و اصلا انگار نه انگار که دادگاه است باید جواب بدهد. با این وضعیت شما باور میکنید که او را میخواستند محاکمه کنند؟ همه بازی است.
چه زمانی نام رامین را از پرونده کهریزک بیرون کشیدند؟
همان زمان که ما رضایت دادیم به قاضی هم گفتم بالاخره جواب پس خواهید داد. برای اینها هر چه تعداد قربانیان در این پرونده کمتر باشد، بهتر است.
از زمانیکه رامین آزاد شد و آثار شکنجه روی بدنش بود بگویید. آن موقع چه احساسی داشتید؟
احساس تنفر، مگر میشود کسی را بخاطر عقیدهاش اینجور شکنجه کنند؟ آیا باید برای عقیده اشان کشته میشدند آن هم به این شکل؟ جرمشان مرگ نبود. من وقتی حالش را دیدم خودم خجالت میکشیدم ازش بپرسم و اصلا ناراحت میشدم حتی بشنوم که چطور شکنجهاش کردند. خودش هم خجالت میکشید اما برای برادر و دوستاش گفته بود. خیلی سخته خیلی سخت. من وقتی پدر و مادرم فوت کردند فکر میکردم بزرگترین درد همین است اما حالا رامین کشته شد درد واقعی را میفهمم و اصلا نمیتوانم فراموش کنم چهار سال با این درد زندگی میکنم و اگر بخاطر بچههای دیگرم نبود این درد را تحمل نمیکردم…
خانم آقازاده ناگفتهای مانده که پس از این سالها برایمان بگویید؟
وقتی بعد از چهار سال دوباره آقای احمدی مقدم این حرفها را میزند چه تاثیری دارد؟ فقط بازی است. اگر دستور نمیدادند که این بچهها را به کهریزک ببرند اینجور نمیشد. میگویند جا نبوده یعنی این همه مسجد داریم نمیتوانستند بطور موقت آنها را آنجا ببرند؟ حالا مسجد یا جای دیگر. این بچهها با دستهای بسته چه کاری میتوانستند کنند؟ اصلا تصورم این نبود که با جوانان اینجور رفتار کنند وگرنه بچه خودم را که با دستم نمیبردم تحویل دهم که حالا یک عمر بسوزم. اصلا بیایند بگویند گناه بچههای ما چه بود؟