در حالی که مثل همیشه مقنعهاش را تا پیشانی پایین کشیده و سرگرم کار خود است، به اتاق رییس فراخوانده میشود. رییس به او میگوید:
«مبارکه! امروز سالروز استخدامت است و ۲۰ سال خدمتت تمام شد. حالا برو بخش اداری تا برای کارهای بازنشستگیات اقدام شود.»
این جمله مثل پتکی بود که بر سر «نسرین» فرود آمد؛ زیرا اگر با ۲۰ سال سابقه مجبور به بازنشستگی شود، تنها ۲۰ روز حقوق به او تعلق میگیرد و این یعنی بیشتر شدن مشکلاتش در این شرایط سخت اقتصادی و به قول خودش آغاز هزار جور بدبختی جدید.
به ناچار وقتی از پلههای بخش امور اداری بالا میرود، خودش را برای چک و چانه زدن با مسئول این بخش آماده میکند تا شاید دلش رحم بیاید
و به دلیل شرایط خاص او و از طرف دیگر اینکه هنوز جوان است و توان کار کردن دارد، به او اجازه ماندن تا ۳۰ سال را بدهد. اما با شروع بحث، به این نتیجه میرسد که حرف زدن بیفایده است و باید تن به تصمیم مدیر شرکت بدهد.
وضعیت نسرین هم مثل سایر زنانی است که ۲۰ سال در این شرکت کار کردند و خودشان هیچ تمایلی به بازنشستگی ندارند، اما به اجبار باید تن به این قانون بدهند؛ قانونی که اگرچه گفته میشود اختیاری است، اما برای آنان به اجبار اعمال میشود.
آن روز به هر سختی بود گذشت؛ اما در تمام طول مسیر از شرکت تا خانه، نسرین در حال حساب و کتاب کردن مخارج زندگی بود و هر طور محاسبه میکرد، با این حقوق بازنشستگی جور در نمیآید. همسرش سالها پیش درگذشته و خودش به عنوان سرپرست خانوار مجبور است پول اجاره خانهای را که امسال به یکباره یک میلیون تومان افزایش یافته، در کنار هزینههای درمان پسرش و شهریه دانشگاه او را پرداخت کند. بار سنگین مخارج زندگی روزمره نیز هر روز سنگینتر میشود.
براساس قانون بازنشستگی زنان مشمول قانون کار سازمان تامین اجتماعی «زنان کارگر با داشتن ۲۰ سال سابقه کار و ۴۲ سال سن به شرط پرداخت حق بیمه با ۲۰ روز حقوق میتوانند بازنشسته شوند.» با وجود اینکه در این قانون، «میتوانند» به کار برده شده، اما در چند سال گذشته، بسیاری از کارفرمایان کارگاهها و شرکتهای تولیدی خصوصی و حتی نیمهدولتی، این گروه از زنان کارگر را به اجبار بازنشسته میکنند.
«مریم» هم یکی دیگر از زنان کارگری است که سال ۱۳۹۹ براساس همین قانون وادار به بازنشسته شدن شد. او که همان سال وارد ۴۲ سالگی شده بود، نمیخواست بیکار یا خانهنشین شود.
به گفته او، «در بسیاری از این کارگاهها و شرکتها، برخی کارفرمایان به اجبار زنان را بازنشسته میکنند تا بخشی از هزینههای تولید را که این روزها بسیار سرسامآور شده، کم کنند و با نیروی کار کمتری به تولید نیمهجان ادامه دهند. برخی دیگر هم ترجیح میدهند زنان را بازنشسته کنند تا بیشتر کارگران مرد، آن هم در قالب کارگران پیمانکاری به کار بگیرند تا مجبور به پرداخت یکسری از مزایا نشوند.»
این کارگران معمولا طرف قرارداد شرکتهای پیمانکاری هستند و مجبورند تابع خواستهها و مقررات آنها باشند. اگرچه روی کاغذ حقوق و مزایای این کارگران تا حدود زیادی مشابه کارگران طرف قرارداد خود شرکتها و کارگاههاست؛ ولی در عمل استثمار آنها راحتتر است، زیرا مواقعی که پیمانکار به دلایل مختلف از زیر بار پرداخت مزایا شانه خالی کرده و یا با تاخیر حقوق پرداخت کند، کارگران از ترس از دست ندادن شغل خود کمتر شاکی شده و راحتتر تن به خواستههای پیمانکار میدهند.
«محمدرضا» یکی از همین کارگران پیمانکاری است که در یکی از شرکتهای قطعهسازی وابسته به ایران خودرو کار میکند. او در توصیف شرایط کار خود میگوید: «همه چیز بستگی به انصاف پیمانکار دارد، به عنوان مثال پیمانکار قبلی طرف قرارداد این شرکت، با تهدید و ارعاب از زیر بار پرداخت بسیاری از حقوق و مزایای کارگران شانه خالی میکرد. به عنوان مثال، در حالیکه یک سال کامل کار کرده بودیم، در پایان سال متوجه میشدیم به بهانه مختلف از روزهای بیمهای کم کرده و برای برخی زیر ۱۰ ماه و حتی کمتر بیمه رد کرده است و یا مزایایی را که شرکت تعیین کرده بود به همه کارگران پرداخت شود، از شرکت دریافت میکرد و بخشی را به عنوان هزینههای خودش به جیب میزد و تنها بخشی را به ما میپرداخت. کسی هم حق اعتراض نداشت؛ زیرا نتیجهاش اخراج از کار بود.»
او موضوع بازنشستگی اجباری زنان کارگر با ۲۰ سال خدمت و ۲۰ روز حقوق را در شرکتی که خودش در آن کار میکند، تایید کرده و میافزاید: «برخی از این زنان تا به حال چندین بار قصد اعتراض و شکایت مبنی بر اینکه تمایلی به بازنشستگی پیش از موعد ندارند، داشتند. اما هر بار با تهدید کارفرما نسبت به اینکه اگر شکایت کنید، برایتان گران تمام خواهد شد و همان حداقل حق سنوات را که ممکن است پرداخت کنیم، نمیپردازیم و به عنوان کارگر اخراجی مجبور به ترک خدمت خواهید شد، سرکوب شدند و در نهایت تن به بازنشستگی اجباری دادند.»
زنان کارگر در ایران همواره به عنوان یکی از بخشهای خاموش و کمتر دیده شده جامعه به شمار میآیند که این روزها کمتر از هر زمان دیگر، صدای آنها شنیده میشود و اعتراض ایشان نسبت به بازنشستگی پیش از موعد اجباری به گوش مسئولان و فعالان کارگری میرسد.