ماهنامه خط صلح – رویکردهای جامعه شناسی و روان شناسی در مورد سلامت روان اساسا متفاوت میباشند. برخلاف دیدگاههای روان شناسی و بیولوژیکی که به خصوصیات شخصی و ویژگیهای مغزی افراد میپردازند، جامعه شناسان بر تاثیر شرایط اجتماعی بر سلامت روان و بیماریهای روانی تمرکز میکنند.
تاکید متمایز رویکردهای جامعه شناسی بر این است که فرآیندهایی مانند زندگی، شرایط اجتماعی و نقشهای اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و باورهای جمعی فرهنگی بر حالات روحی افراد و سلامت روان تاثیرگذار میباشند. به عبارتی آن چه سلامت روان افراد را شکل میبخشد فقط به شخصیت یا نرونهای (Nuron) مغزی افراد بستگی ندارد بلکه به شرایط اجتماعی که با آن روبهرو هستند بستگی دارد و این شرایط در گروههای اجتماعی، جوامع و دورههای تاریخی مختلف متفاوت است.
برخی از این تاثیرات اجتماعی مهم شامل وقایع زندگی پر استرس است که افراد با آن روبهرو میشوند. این حوادث در برهههایی از زندگی فرد سبب افت روانی میگردد. از جمله این حوادث، موارد طلاق، از دست دادن شغل، بیماریهای شدید در مورد خود فرد یا عزیزان، از دست دادن افرادی که به آنها نزدیکی و علاقه وجود دارد. خشونت، بلایای طبیعی، جنگ، تهدید و هراس از وقوع جنگ، سوءاستفاده جنسی و جسمی در دوران کودکی نیز از جمله عواملی هستند که پیامدهای روانی زیادی دارند و هر چقدر تعداد این وقایع و بار آن سنگینتر باشد آسیب پذیری سلامت روان بیشتر است.
برخی دیگر از دلایل اجتماعی که باعث آسیب روانی میگردد، چون عوامل ذکر شده در بالا نبوده بلکه در بافت روزمره زندگی افراد قرار دارد. در یک زمان با برهه خاص ظاهر نشده بلکه ریشه در زندگی مداوم و روزمره افراد دارد. به عنوان مثال افرادی که در محیطهایی زندگی میکنند که نرخ بالای فقر، بیثباتی، عدم امنیت، جرم و جنایت، خانههای درهم شکسته و خانوادههای از بین رفته زندگی میکنند احتمالا دارای پریشانی روانی زیادی هستند (راس ۲۰۰۰). ازدواجهای پرتنش، خشونتهای مستمر خانوادگی، شرایط ظالمانه کار، تبعیضات، عدم وجود آزادیهای اولیه در جوامع بسته و برای جوانان و کودکان والدین غیرمعقول و باارزشهای ناسالم از دیگر شرایط پایداری هستند که به طور روزمره شوق حیات را از انسانها میرباید و فرسودگی روانی را سبب میگردد. این شرایط به ویژگیهای بیولوژیکی و روان شناختی افراد بستگی ندارد و برخی از جامعه شناسان معتقد هستند که هزینه آسیبهای روانی آن میتواند سنگینتر از عوامل بیولوژیکی و روان شناختی باشد.
برخی از عواملی که سبب میگردد که افراد به روشهای مختلف به مشکلات عاطفی و روانی پاسخ دهند شامل ویژگیهایی اجتماعی مانند جنسیت، قومیت، سن و تحصیلات است. جنبههای دیگر در واکنش به مشکلات روانی مربوط به ارزشهای فرهنگی است که در ارتباط با اختلالات و بیماریهای روانی است. به عنوان مثال تفاوت زیادی وجود دارد بین جوامعی که فرهنگ مسلط بر آن بیماران روانی را با انگهای اجتماعی به طور مضاعف مورد آسیب قرار میدهند و جوامعی که سلامت روانی افراد جامعه از اولویت برخوردار است و افراد بیمار از حمایتهای گروهی و برخورداری از شرایط اجتماعی هستند که در آن دسترسی، کیفیت، نوع و میزان مراقبتهای بهداشت روانی مورد توجه خاص قرار میگیرد.
از نظر جامعه شناسی سلامت روان و ضریب احتمال بیماری روانی بستگی به آن دارد که افراد به چه گروه اجتماعی تعلق داشته، در چه دوره تاریخی و چه جامعهای زندگی میکنند، دارای چه ارزشهای فرهنگی هستند، چه احساسی نسبت به هویت اجتماعی و گروهی خود دارند.
همچنین جامعه شناسان و پژوهشهای آنان در زمینه سلامت روان تاکید بر این امر دارد که اختلالات روانی به چندین شاخص از جمله میزان ادغام اجتماعی، نابرابریهای اجتماعی و اعتقادات و باورهای گروهی بستگی دارد.
امیل دورکیم (Emile Durkhiem) و کتاب وی “خودکشی” اولین مطالعه جامعه شناسی درمورد سلامت روان تلقی میگردد (دورکیم ۱۸۹۷-۱۹۵۱). او بر این عقیده بود که ماهیت ارتباطات مردم با یکدیگر و با نهادهای اجتماعی احتمال خودکشی آنها را شکل میبخشد.
پژوهشهای امیل دورکیم بر این دریافت تاکید داشت که افراد منزوی بیشتر از افراد با روابط اجتماعی، افراد غیرمتاهل بیشتر از افراد متاهل و افراد بدون فرزند بیشتر از افراد با فرزند دست به خودکشی میزنند زیرا از میزان ادغام اجتماعی کمتری برخوردارند. همچنین مطالعات و پژوهشهای وی که روی کشورهای اروپایی تمرکز داشت نشان داد که افراد معدودتری در دوران جنگ و انقلابها به دلیل پررنگ بودن تجارب اجتماعی و مشترک افراد و حس تعلق اجتماعی و ادغام اجتماعی دست به خودکشی میزنند.
علاوه بر ادغام و تعلق اجتماعی، طبقات اجتماعی که دربرگیرنده تعاملات دربرگیرنده قدرت موقعیت اجتماعی، منابع اقتصادی است بر سلامت روانی تاثیرگذار است.
فقر اقتصادی نه تنها شامل محرومیت اقتصادی بلکه دربرگیرنده شرایط کار نامناسب و نامطلوب، حس مورد استثمار واقع شدن نیز است. لازم به تذکر است که فقر اقتصادی مفهومی مطلق نیست بلکه “نسبی” است و در مقایسه با سایر افراد گروه اجتماعی، حس فرد و سلامت روان فرد را مورد تاثیر قرار میدهد. برای مثال یک ورزشکار که از حقوق بالایی نیز برخوردار باشد چنانچه حس کند که نسبت به سایر افراد تیم از موفقیت اقتصادی مطلوب برخوردار نیست میتواند افت روانی داشته باشد. در حالی که فردی از خانواده تهیدستی که احساس کند از امتیازات برجستهای نسبت به سایر افراد گروه اجتماعی برخوردار است میتواند از سلامت روانی مناسبی برخوردار باشد.
سومین شاخص جامعه شناسی سلامت روان در کنار ادغام اجتماعی و طبقات اجتماعی، ارزشهای فرهنگی است که به زندگی فرد معنی میبخشد. تعلق به گروههای اجتماعی که اهداف مشخص و قابل دستیابی دارند، میتواند تاثیرات مثبت بر سلامت روان افراد داشته باشد. این مفهوم هم در مورد گروههای اجتماعی است و هم فرهنگ مسلط و باورهای جمعی در جامعه. در مورد گروههای اجتماعی همانگونه که اهداف قابل دستیابی میتواند تقویت کننده سلامت روان افراد گردد، چنانچه فرهنگ گروه یا فرهنگ در جامعه در افراد انتظاراتی به وجود آورد که افراد نتوانند آن را تحقق بخشند موجب دلسردی و اختلالات روانی از جمله سرخوردگی و افسردگی گردد. برای مثال در فرهنگ آمریکا به طرز سنتی این امر که همه افراد صرف نظر از پیشینه طبقاتی خود میتوانند موفقیتهای اجتماعی و اقتصادی بالا را کسب کنند. (مرتون ۱۹۳۸-۱۹۶۸) در بافت فرهنگی تاریخی این جامعه وجود دارد. در چنین گفتمانی کسانی که نتوانند اهداف خود را تحقق بخشند و به علت تبعیضات ساختاری که محدودیتهایی را برای تعدادی از افراد جامعه به وجود میآورد به موفقیتهای اجتماعی و اقتصادی دست یابند خود را مورد سرزنش قرار میدهند نه فرهنگ و گفتمانی را که این فرضیه را به مثابه فرهنگ غالب بر جامعه مسلط ساخته.
به طور کلی ارزشهای فرهنگی که سبب انسجام گروهی گردیده و به زندگی افراد معنی میبخشد برای سلامت روان افراد مهم است. این ارزشها از ویژگیهای بیولوژیکی و روان شناختی نیستند بلکه خصوصیات اجتماعی میباشند.
سلامت روان و زنان
پاندومی کرونا تکان شدیدی بود بر ساختار قدرت جنسیتی بر زنان و اقتصاد جوامع بشری. از یک سو تکیه جوامع در صف مقدم مبارزه با این اپیدمی قرار داشتند. از سوی دیگر نابرابریهای دیرپای ساختاری را در عرصههای مختلف از بهداشت تا اقتصاد، از امنیت تا حمایتهای اجتماعی را برملا ساخت. در برهههای بحرانی تاریخ، که منابع اندک و توان ساختارها محدود است زنان و دختران بیشتر از همیشه به حاشیه رانده میشوند و فرایندهای آن بر دوش زنان سنگینی میکند و حقوق و دستاوردهایی که به یمن مبارزات زنان کسب گردیده را در ورطه خطر قرار میگیرید. در چنین بحرانهای فراگیری چون کرونا نه تنها چاره جویی مصیبتها باید صورت گیرید بلکه تلاشهای اجتماعی دربرگیرنده ساختن آیندهای است که جوامع مقاومتر که حقوق و شرایط اجتماعی و اقتصادی زنان و سایر بخشهای فرودست جوامع را محافظت کند و نیز باید سازمان داده شود.
در خلال قریب به ۱۸ ماه گذشته نه تنها خشونت علیه زنان رشدی تصاعدی داشته، نه تنها بار گران رکود اقتصادی عمدتا بر دوش زنان است بلکه عرصه سلامت روان زنان نیز به شدت افت داشته است. پاندمی کرونا احتمال بدتر شدن سلامت روانی زنان را سه برابر نموده و بیست و هفت درصد از زنان از فزونی مشکلات مرتبط به بیماریهای روانی گزارش دادهاند. این درحالیست که این رقم در بین مردان ده درصد است. پنجاه و پنج درصد از زنان در سطح جهان و سی و چهار درصد از مردان از کاهش درآمد و آینده نامعلوم اقتصادی نگران بوده. افت سلامت روانی زنان در دوران پاندمی کرونا یکی از ابعاد و فرآیندهای این بحران است که بازتاب آن به طور کامل برآمد ننموده است.
در سطح جهان زنان بیشتر از مردان با اختلالات روانی دست به گریبان هستند. علاوه بر مولفههای بیولوژیکی در مورد زنان از دوران بلوغ و نوجوانی و تکامل جنسی گرفته تا دوران بارداری، زایمان، شیردهی، پس از بارداری و دوران یائسگی که هر یک از نظر بیولوژیکی میتواند زمینههای سلامت روان را تاثیر گذارد و علم پزشکی در زمینه ابعاد این تاثیرات و درک عمیق از آنان گامهای برجستهای برداشته است، فاکتورهای اجتماعی، عوامل فرهنگی و از دیدگاه جامعه شناسی سلامت روان، دلایل گوناگونی برای آسیب پذیری زنان وجود دارد. از این رو میزان بالاتر افسردگی زنان در سطح جهان فقط دلایل بیولوژیکی ندارد بلکه مناسبات قدرت پدر مرد سالاری، تبعیضات جنسی جنسیتی، موقعیت فرودست زنان در جامعه، خشونت علیه زنان زمینه ساز آسیب پذیری روانی را در زنان برجسته میکند.
اگر چه بسیاری از مردان اقلیتهای جنسیتی به میزان فزونتری از مردان از استرس و فشارهای عصبی ناشی از فرودستی اقتصادی در نظام طبقاتی و تبعیضات اجتماعی، قومی، مذهبی و سنی رنج برده اما زمینههای آن بسیار کمرنگتر از آسیب پذیری زنان است.
جامعه شناسی سلامت روان در مورد زنان به موارد زیر به مثابه زیر ساختهایی که آسیب پذیری زنان را بیشتر از مردان مینماید تاکید دارند.
۱. مناسبات قدرت پدر مرد سالاری _ پژوهشهای علوم اجتماعی بر این امر تاکید دارند که شکاف جنسیتی یکی از شاخصهای تاثیرگذار بر سلامت روان زنان است.
۲. فقر اقتصادی یکی دیگر از زمینههای آسیب پذیری روانی زنان است. فقر سبب نگرانی از آینده عدم اطمینان به فردای زندگی، عدم دسترسی به مراقبتهای بهداشتی از جمله بهداشت روان، مشاغل بدون ثبات، شرایط سخت اشتغال، عدم وجود مزد برابر و کافی در برابر کار برابر از چالشهای فقر اقتصادی هستند که بر سلامت روان زنان تاثیر گذاشته.
۳. عدم مشارکت اقتصادی و اشتغال _ عدم استقلال اقتصادی برای زنان سبب افت عزت نفس، احساس عدم کنترل و اراده نسبت به زندگی، وابستگی اقتصادی در مناسبات زندگی زناشویی ناسالم از زمینههای آسیب پذیر برای زنان غیرشاغل در کنار عدم ارزش نهادن به نقش زنان و کارهای خانگی به مثابه بخشی از تولید ناخالص ملی که تنها ارزش مصرف دانسته نه مبادله است.
اگر چه بیکاری مصائب خود را دارد اما زنان شاغل نیز در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهایی که شکاف جنسی از نظر اجتماعی و فرهنگی زیاد است و زنان از حمایتهای اجتماعی برخوردار نیستند با زمینههای آسیبهای روانی مواجه هستند. از جمله این زمینهها کار در فضای عمومی در کنار تقسیم کار جنسیتی در فضای خصوصی، مسئولیت نگهداری از کودکان و افراد کهنسال خانواده، نگهداری از افراد بیمار در خانواده (این امر به ویژه در دوران پاندمی کرونا بسیار مطرح است) است. زنانی که لایههای گوناگون ستم را بر دوش دارند چون زنان سرپرست خانواده زنانی که مجبور به اشتغال در چند شغل هستند، زنانی که از اقلیتهای قومی، جنسی و مذهبی بوده و زنان کهنسال از زمینههای پررنگتر اختلالات روانی میتوانند برخوردار شوند.
۴. اذیت و آزارهای جنسی جنسیتی، خشونت در حوزه خصوصی و عمومی از زمینههای مهم آسیبهای روانی زنان است. زنانی که به دلایل فوق دچار بیماری افسردگی هستند در بسیاری از موارد از زمینههای دیگر آسیبهای روانی چون اضطراب، اختلالات در اشتها، بیاشتهایی یا پرخوری و مصرف مواد مخدر و الکل نیز رنج میبرند.
انگ زنی اجتماعی در مورد بیماران روانی اگر چه در بسیاری از جوامع سنتی وجود دارد اما بار آن در کنار تبعیضات جنسی جنسیتی برای زنان گرانتر است.
زنان در ایران و سلامت روان در ایران
گفتمان سلامت روان به ویژه در مورد زنان یکی از گفتمانهایی است که در خلال ۴۲ سال گذشته همپای سایر جوامع گامهای مثبت چندانی برنداشته است. تشدید تضادهای طبقاتی، شکاف جنسیتی گسترده، سایه سنگین واپسگرایی در جهت تقویت مولفههای جامعه سنتی در زمینه نقشهای اجتماعی زنان، مشارکت اقتصادی و تقسیم کار جنسیتی، سلامت روان زنان جامعه را با چالشهای جدی مواجه نموده و دولت تعهدات خود را نسبت به سلامت روان جامعه به ویژه زنان انجام نداده است و نگرانیهای جدی در زمینه سلامت روان زنان به ویژه تاثیراتی که در کانون خانواده داشته وجود دارد. سر مقاله نشریه دنیای اقتصاد سال ۱۳۹۷ اعلام مینماید که ۱۲/۵ میلیون ایرانی حداقل از یک اختلال روانی رنج میبرند و میزان شیوع اختلالات روانی در کشور را ۲۳/۶ درصد اعلام نموده که دربرگیرنده گروه سنی ۱۵ تا ۶۴ سال است. در ایران به ازای هر ۴۵ هزار نفر یک روانپزشک وجود دارد. درحالیکه در کشورهای پیشرفته ۱۰ درصد بودجه به طور متوسط به سلامت روان اختصاص داده میشود. در ایران این رقم ۶/۳ دهم درصد است و سلامت روان جامعه از اولویت برخوردار نیست. سواد سلامت روان بسیار نازل است و این سبب میگردد که از امکانات محدود نیز به گاه استفادههای موثر صورت نگیرید. هیچ تحقیق جامع و سراسری در زمینه سلامت روان و مولفههای آن صورت نگرفته. در ایران شکاف بین زنان تحصیل کرده و مشارکت اقتصادی آنان قریب به ۵۰ درصد است.
زنان مجرد و تحصیل کرده از تبعیضات فزونتری در زمینه اشتغال نسبت به سایر زنان رنج برده، قوانین حمایتی در مورد خشونت علیه زنان در حوزه خصوصی و عمومی یا وجود نداشته و یا قوانین واپسگرایی که وجود داشته از جمله حداقل سن ازدواج اساسا به صورت موثر اجرا نمیگردد و تعداد ازدواجهای زیر سن قانونی که حقوق کودک را در ایران نقض میکند، بیانگر این امر است. رسانههای ایران نمونههای متعددی از مباحث این که چرا دولت خروجیهایی برای ازدواج دختران زیر ۱۳ سال قرار میدهد، در بر دارند.
خودکشی هر ساله ۵ درصد در ایران افزایش یافته و تنها در سال ۱۳۹۷، ۱۰۰ هزار اقدام به خودکشی به صورت رسمی در ایران ثبت گردیده، خودکشی دختران به ویژه خودکشی دختران جوان، در بسیاری از موارد زیر ۱۸ سال و در سال ۱۳۹۹ شاهد خودکشیهای زیر ۱۵ سال بودهایم و روند نازل شدن سن خودکشی در ایران روندی بسیار تاثربار و نگران کننده است.
از منظر جامعه شناسی بهداشت روان، ناامیدی نسبت به آینده یکی از مهمترین عوامل فشار روانی محسوب میگردد و دلایل خودکشی بیشتر از آن که بر پایه تصمیم فردی یا وضعیت روانی باشد از ساختار ناکارآمد سیاسی، اجتماعی در ایران نشات میگیرد. خودسوزی زنان به ویژه در مناطق مرزی از جمله کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان نه به معنای تمایل به مرگ بلکه فریادی است برای درخواست کمک و توجه کردن دیگران به مشکلاتشان. همچنین موارد رسانهای شده متعددی از قتلهای ناموسی است که زیر پرده خودکشی با قرص برنج صورت میگیرید. خودسوزی زنان چه امر اعتراضی باشد مانند خودکشی هما دارابی و چه نباشد امری طبقاتی و جنسیتی است.
از آن جا که بیکاری یکی از زمینههای آسیب پذیری روانی است، لازم به یادآوری است که درصد افت تعداد زنان شاغل در ایران از پاییز ۱۳۹۸ تا پاییز ۱۳۹۹ یعنی در طول یک سال اول پاندمی کرونا ۱۴ برابر مردان بوده است و از هر شش زن شاغل یکی شغلش را از دست داده است.
این افت دربرگیرنده این واقعیت است که زنان شاغل در بخش غیررسمی اقتصاد و مشاغلی فصلی و نیمه وقت و در بخشهایی تمرکز داشته که به دلیل پاندمی دچار رکود گردیدهاند چون خانههای سالمندان، مهد کودکها، مدارس، تولید مواد غذایی و خدمات و غیره.
از طرف صندوق بین المللی پول پیش بینی میشود که نرخ بیکاری در ایران تا سال ۲۰۲۴ به ۱۹/۴ درصد خواهد رسید.
در پایان سلامت روان جامعه و به ویژه سلامت روان زنان اهمیت ویژهای دارد که متاسفانه از اولویتهای بودجهای و سیاستهای دولتهای گوناگون در خلال دهههای گذشته برخوردار نبوده و در کنار سایر چالشها تبعیضات اقتصادی، اجتماعی ایران را در شاخص “شادمانی” جهانی در رده ۱۱۸ از ۱۵۳ کشور در سال ۲۰۲۱ قرار میدهد. شادترین کشورها، کشورهایی هستند که شکاف جنسیتی پایینترین میزان است و سه کشور در صدر لیست شادترین کشورها فنلاند، دانمارک و سوییس میباشند.
باشد تا فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.