ارسال کننده : آقای غلامرضا اخلاقی 17آذر
درپی انتشارگزارش و گفتوگو با یک قربانی تجاوز خانوادگی، سیلی از ایمیلها و نامههای دردناک به سوی «ایران وایر» روانه شد. «گلناز ملک»، کارشناس روانشناسی در حوزه تخصصی بیماریها و اختلالات جنسی، یکی از نخستین کسانی بود که اعلام آمادگی کرد به طور داوطلبانه به نجات یافتگان مشاوره بدهد.
گلناز خود از نجات یافتگان آزار جنسی خانگی است که در حال حاضر باوجود نابسامانیها و تلخیهایی که از سر گذرانده، به تجاوز دیدگان درهندوستان مشاوره رایگان داده و در این مورد تحقیق میکند. کمک به نجات یافتگان تجاوز خانگی یکی از دغدغههای ذهنی اوست.
او معتقد است که یکی از دلایل سکوت قربانیان و پناه بردن به فراموشی میتواند احساس گناه یا خشم باشد زیرا فرد تجاوز دیده تا مدتها از دست متجاوز خشمگین است و البته بخشی از این خشم را هم متوجه خود میکند که نتوانسته به درستی از خودش مراقبت کند.
نتایج تحقیقات رواندرمانگرها نشان داده که گرچه تمامی اشکال تجاوز، خانوادگی یا غیرخانوادگی اثرات دراز مدت و دهشتباری دارند اما تجاوز پدر به فرزند، شدیدترین نوع تجاوز انسانی محسوب شده و اثرات آن بسیار شدیدتر از زمانی است که تجاوز جنسی از سوی برادر، دایی، عمو و سایر اعضای خانواده اتفاق میافتد.
روانشناسان همچنین توصیه میکنند علت سکوت ممتدِ همراه با ترس کودکان را جدی بگیرید زیرا نباید فکرکنید فاجعه همیشه در خانه همسایه اتفاق میافتد بلکه ممکن است خانه شما هم امن نباشد با این تفاوت که کودک شما بنا به دلایلی همچون ترس، سکوت کرده باشد.
ترس از متجاوز میتواند یکی از عوامل سکوت کودک آسیب دیده باشد زیرا آزار و تجاوز جنسی تکرار شونده اغلب با تهدید و ارعاب از سوی آزارگر همراه است. تهدید به آسیب رساندن به خود فرد یا اعضای دیگر خانواده یا تهدید به افشای ماجرا میتواند از دلایل این سکوت باشد.
گلناز در این گفتوگو، بخشی از تجربههای خودش را با خوانندگان «ایران وایر» به اشتراک میگذارد:«فردی که مورد تجاوز خانگی قرار میگیرد در دفعات اول به جز شوک تجاوز، شوک روحی مضاعفی را تجربه میکند که سبب میشود فرد مورد تجاوز به درستی متوجه نباشد که چه اتفاقی برایش رخ داده است. فرد آزار دیده از یک غریبه انتظار محبت، مراقبت و حمایت ندارد ولی آسیب دیدن از سوی کسی که تکیه گاه و معتمد است باعث ایجاد تناقضهایی در وضعیت وی میشود. چنین شرایط دشواری افزون برهمه شوکهایی که خود آزار در فرد ایجاد میکند، منجر به بروز اختلال در رشد احساسی و عاطفی فرد تجاوز دیده شده و اختلالهای عمده روانی در او ایجاد میکند؛ برای نمونه، احساس اعتماد و امنیت فرد مورد تجاوز به طور کامل خدشهدار شده و این مساله منجر به این میشود که در آینده نه تنها در روابط جنسی بلکه درهر شکلی از پیوند عاطفی مشکل داشته باشد.»
گلناز ملک بر این باور است که تجربه تجاوز یا هرشکلی از آزار جنسی، به شکل کلامی، نمایش اندامهای جنسی، لمس بدن یا برهنه کردن فرد و مجبور کردن او به لمس اعضای جنسی، فروکردن اشیا، انگشت یا آلت به دهان، واژن و مقعد در محیط خانه و از سوی اعضای خانواده و فامیل، مشخصات متفاوتی با سایر انواع تجاوز دارد که باعث میشود اثرات روانی که روی بازمانده تجاوز به جای میگذارد بسیارعمیقتر و متفاوتتر باشد.
میگوید:«یکی از مشخصههای تجاوز جنسی خانگی، تکرارشوندگی آزار جنسی است. اغلب این تجربه دردناک طی سالهای متمادی به دفعات برای کسانی که تجربه آزارجنسی خانگی را دارند، تکرار شده و این در مقایسه با کسی که در مکانی عمومی و یا از سوی یک غریبه آزار را به دفعات معدود تجربه کرده، کاملا متفاوت است.»
اما اولین کمکی که ما باید به یک قربانی تجاوز بکنیم چیست؟ ملک پاسخ میدهد: «من فکر میکنم اولین کمک این است که واژه “قربانی” را در این مورد به کار نبریم. من باوجود همه تجربههای دردناکم ، شخصا هرگز زیر بار استفاده از واژه “قربانی” نمیروم. همین فرو رفتن در نقش و هویت قربانی، یکی از موارد آسیب زننده به شخص آزاردیده است. کسانی که در این حوزه به شکل حرفهای کار میکنند واژه «نجات یافته» را به جای قربانی به کار میبرند که به نظرمن درستتر میآید.»
شوک تجربه تجاوز قابل درمان است. گرچه خاطره تجاوز هیچ گاه به طور کامل از ذهن هیچکس پاک نمیشود ولی با جلسههای روان درمانی و با بهرهگیری از تکنیکهای شناخت رواندرمانی میتوان به فرد نجات یافته کمک کرد تا به شکل درست وآشکار با تجربه دردناکش روبهرو شود.
گلناز ملک میگوید که در حالت ایدهآل، لازم است فرد خشونت دیده بیدرنگ مورد مشاوره و درمان قرار بگیرد. اما آیا اساسا چنین چیزی در جامعهای که پنهان کردن و انکار در لایههای درونی آن جا خوش کرده، مقدور و ممکن است؟
او میگوید: «متاسفانه اگر هم درمانی انجام شود، در سن بزرگسالی و در شرایطی است که فرد نجات یافته به دلایل مختلف دیگری همچون اضطراب یا افسردگی به رواندرمانگر مراجعه میکند و این تاخیر در کمک گرفتن، روند درمان را سختتر خواهد کرد.»
اضافه میکند:«بر سر این که در چه سنی این تجربه میتواند آسیبهای شدیدتری ایجاد کند مابین کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد. ولی نتیجه بسیاری از تحقیقات نشان داده که تجربه آزار جنسی بین سن 9 تا 16 سالگی یا سنین بلوغ، آسیبهای شدیدتر و متفاوتتری را ایجاد میکند و به درمان متفاوتی هم نیاز دارد. بسیاری وقتها به علت سن کمیکه فرد هنگام تجربه آزار جنسی دارد، خاطره مشخصی از آن اتفاق ندارد به ویژه اگر این اتفاق در سنین زیر سه یا چهار سالگی و یا به دفعات معدودی رخ داده باشد ولی این مساله به این معنی نیست که شخص از این حادثه آسیبی ندیده است. بعضی از متخصصها بر این باورند که در چنین مواقعی پروسه تشخیص علت اختلال سختتر بوده ولی درمان به این دلیل که تاثیر کمتری بر ناخودآگاه فرد گذاشته، راحتتر است.»
گلناز ملک توصیه میکند که آسیب دیدگان توسط مشاوری که با متجاوزهمجنس نباشد مورد درمان قرار بگیرند یعنی یک زن آسیب دیده که تجربه آزار جنسی یا تجاوز در کودکی از سوی مردی را داشته، تحت درمان مشاور زن باشد و برای او مشاور و روانکاو مرد توصیه نمیشود. چون شکلگیری ارتباطی که به درمان کمک میکند بین بازماندهی تجاوز و تراپیست مرد به سختی و زحمت شکل میگیرد.
او از تجربه خودش در مراجعه به روانپزشک در ایران برایم میگوید. از وقتی که از سن 18 سالگی به خاطر مشکلات روحی ناشی از دوسال تجربه آزارجنسی خانگی تحت درمان دارویی و مشاوره بوده و نزد بهترین متخصصان مرد رفته و هیچ کدام او را به یک متخصص زن ارجاع ندادهاند.
این کارشناس روانشناسی در این باره میگوید: «وقتی در سن 26 سالگی در کشور هندوستان به یک روانپزشک مرد مراجعه کردم، او به محض شنیدن این نکته که من تجربه آزار جنسی داشتهام، بلافاصله پرونده را بست و مرا به یکی از همکاران زنش ارجاع داد. در حالی که در ایران هیچ کدام از متخصصانی که به آنها مراجعه کردم چنین پیشنهادی به من ندادند.»
گلناز ملک میگوید براساس نتایج تحقیقات کارشناسان، شایعترین تاثیرات کوتاه مدت تجاوز خانگی ترس و اضطراب، اختلال استرس پس از حادثه، اختلال در خواب و تغذیه، انزوا و کاهش اعتماد به نفس است.
او به این نکته اشاره میکند که یک سوم کسانی که تجربه آزار جنسی دارند هیچ اختلال کوتاه مدتی از خودشان بروز نمیدهند:«تجربه تجاوز جنسی در یک سوم موارد هیچ نشانه کوتاه مدتی از خودش بروز نمیدهد اما بروز عوارض بلند مدتی مانند اختلالهای اضطرابی، اختلال دوقطبی، اختلال شخصیت مرزی، اختلال جسمانی (تهوع مزمن، مشکل در بلع، درد دست و پا و تنگی نفس) همراه با اختلال تجزیهای که مرکب از گروهی از سندرمهاست که با تغییرات موقتی و ناگهانی در اعمال قاعدتا منسجم هشیاری، هویتی یا حرکتی مشخص میشود، در کسانی که مورد تجاوز خانوادگی قرار گرفتهاند بسیار شایع است.»
بر اساس گفتههای گلناز، نشانههای آزاردیدگی تا سطح تجاوز جنسی در سه مرحله متفاوت بروز میکند و علایم فیزیکی جدی فقط در شرایطی است که آزار منجر به آسیب فیزیکی در اندامهای تناسلی یا مقعد و اندام دهانی شده باشد:«اختلالهای رفتاری که بعضی از آنها به صورت تمایل به برقراری نوعی ارتباط یا رفتارهای خشونت آمیز جنسی نسبت به بچههای کوچکتر یا ضعیفتر از خود دیده میشود اغلب در پسربچههایی که مورد آزار جنسی مرد بزرگسالی قرار گرفتهاند، خود را نشان میدهد.»
به نظر کارشناسان، از نشانههای مشترک رفتاری، تغییر رفتار ناگهانی، میل به انزوا و بازی نکردن یا همکاری نکردن با سایرهمسن و سالها و مشکلات تحصیلی است. از نشانههای آزار جنسی در سنین پیش از10 تا 12 سالگی، اختلال خواب، ناتوانی در دفع یا کنترل ادرار، رفتارهای عجیب عود کننده، آسیب فیزیکی و زخمیکردن بدن خود، تمایل نداشتن به تنها ماندن با شخصی خاص، ترس از تیپهای مشخص مانند مردهای سبیلدار و ایجاد آتشسوزی و خشونت نسبت به حیوانات است که دو مورد آخر بیشتر در پسربچهها مشهود است.
نشانههای بارز آزاردیدگی جنسی در سنین بین 12 تا 17 سالگی گاهی به صورت اختلال در تغذیه بروز میکند که شکل حاد آن میتواند به صورت اختلال آنارکسیا و بولمیا باشد. فرار از خانه، مصرف مواد مخدر، افسردگی و کنارهگیری اجتماعی و اقدام به خودکشی هم میتواند از نشانههای دیگر در افراد آزاردیده در این دوره سنی باشد.