ماهنامه خط صلح – سحر کودکی غمگین، در یک خانواده آشفته است. تنها فرزند خانواده است و کسی را ندارد که با او حرف بزند و غم و غصهی وارد شده از سمت خانواده را با او به اشتراک بگذارد.
پدر و مادر سحر براساس یک رابطه فامیلی با هم ازدواج کردند. در سن خیلی پایین ۱۶ و ۱۸ سالگی. سحر هم بر اساس فشار خانواده پدری که به مادر او میگفتند «چرا بچهدار نمیشوی» دنیا آمده بود.
سحر از چهار یا پنج سالگی خود به خاطر میآورد که همه غم و غصهاش از احساس تنهایی بود و میترسید که مادر و پدرش از هم جدا شوند. در هشت سالگی فشار بر او مضاعف میشود و از فکر بزرگتر شدن هراسان.
در این چنین شرایطی زمانی سحر و خانواده به روستای پدربزرگ رفته بودند. جایی که سحر علاقهای به آن نداشت. سحر خیلی از شرایطش خسته است. خاطرش میآید که به یکی از اتاقها که میدانست کسی به آنجا نخواهد آمد میرود. دو سوزن پیدا و آنها را وارد پریز برق میکند و بووم!
یادش هست که پرت میشود و محکم به دیوار میخورد. او به شدت شوکه شده است.
سحر این کار را با دانستن اینکه میتواند باعث مرگش شود، انجام داد. در یک خانه بزرگ که هیچ کس او را نمیدید و متوجه کار او هم نمیشد. برای او این کار اصلا جنبه جلب توجه نداشت. سحر میگوید که هیچ امیدی هم نداشت که اعضای خانواده به او توجه کنند. مادر و پدر جوان او درگیر مشکلات خود بودند. مادرش به تازگی از یک دوره مریضی سخت خارج شده بود. اینها همه باعث شده بود که سحر احساس کند در این شرایط مورد توجه نیست.
از او درباره تصمیمی که گرفته بود میپرسم و این که آیا از قبل درباره خودکشی چیزی شنیده بود؟ جواب سحر مثبت است. به خاطر میآورد که مادرش مدام در دعواها و ابراز غم و غصههایش میگفت که «خودم را بکشم تا راحت شوم.» از اطرافیان هم شنیده بود که مرگ موش و خوردن دارو، ابزار خودکشیاند. ولی درباره برق تنها میدانست که چیز خطرناکی است و اگر برق بگیردت ممکن است بمیری. برای مثال شنیده بود که مثلا فلانی قرص خورده و مرده است. سحر مطمئن بود که این دو راه آدم را میکشد. خوردن قرص و مرگ موش.
حدود یک سال بعد از تجربه اول در نزدیکی تولد ۹ سالگی وضع خانه سحر بدتر از قبل شد. تا آنجا که سحر از مادر کتک میخورد و پدر، مادر را میزد. مادر سحر تهدید به طلاق میکرد و این درحالی بود که سحر را از «زن بابا» خیلی ترسانده بودند. سحر میترسید که اگر مادرش برود او باید زیر دست زن بابا بزرگ شود.
در چنین شرایطی سحر روزی نزدیک تولد و جشن تکلیفاش دوباره دست به خودکشی میزند. سحر آن روز را این طور به خاطر میآورد:
«یک روز که مادرم بیرون بود و من تنها بودم، در اوج نا امیدی وقتی که از مدرسه به خانه آمدم رفتم سر جعبه قرصها و چون شنیده بودم که اطرافیان از خوردن قرص مردند، هر چی بود خوردم. نمیدانستم چه قرصی است فقط کمی سرماخوردگی و آنتیبیوتیک را میشناختم. به هر حال هر چی دم دستم بود خوردم.»
در آن مقطع قرص خطرناکی در خانه نبوده، چیزی که به سحر شانس زندگی دوباره داد. خوردن آن داروها تنها باعث استفراغ و دل درد شد. اینبار هم او دهنش را بست و به هیچ کس، حتی مادرش هم نگفت که چه کرده. «هیچکسی نفهمید». سحر آن زمان از خانواده امید بریده بود و فکر میکرد که اگر نباشد وضع پدر و مادرش بهتر میشود.
میل خودکشی باز هم بعد از آن به سراغش آمد ولی دیگر هیچگاه اقدامی نکرد.
خودش میگوید دلیلش شاید این بود که خواهرم دنیا آمد و کمی از تنهایی در آمدم. او عشق خوبی به خانه ما وارد کرد و من حس خوبی به او داشتم و از او نگهداری میکردم و احساس مفید بودن داشتم.
همینطور سحر مشغول کارهای هنری شد. میگوید خطاطی، تذهیب و نقاشی و شعر و ادبیات باعث میشد که قسمتی از مشکلات و دردم را آن جا تخلیه کنم. او همزمان چند دوست خوب پیدا کرد که با آنها نقاط مشترکی داشت.
سحر امروز خیلی راضی است که تلاشش برای مرگ خودخواسته با شکست روبرو شده و شانس زندگی را داشته است.
صبا آلاله، روانشناس بالینی
صبا آلاله، روانشناس بالینی
چه میشود که یک نفر به خودکشی میگیرد؟
داستان زندگی سحر را برای صبا آلاله، روانشناس بالینی تعریف میکنم و از او میخواهم که از منظر یک متخصص آن را تحلیل کند.
به گفته صبا آلاله پدیده خودکشی در کودکان و نوجوانان با بزرگسالان کاملا متفاوت است.
به دلیل اینکه کودکان هنوز به رشد مغزی کامل نرسیدند پس نگاهشان به خودکشی متفاوت است.
«مامان من تو را میکشم تفنگ رو به سوی مادرش میگیرد و مادر چشمانش را میبندد و وانمود میکند که کشته شده است و دوباره بعد چشمانش را باز می کند و زنده میشود.» نگاه کودک به مرگ چیزی شبیه این مثال است. در نوجوانی به یک درک کلی میرسند ولی هنوز به ثبات و پایداری کامل نرسیدند. یکی از دلایل خودکشی در کودکان و نوجوانان به دلیل همین عدم درک درست از برگشتناپذیری است. آنها نمیدانند که ممکن است در اثر عملشان واقعا بمیرند.
ممکن است منظور فرد از خودکشی کسب توجه باشد. یعنی که من را ببین و به من توجه کن. به گفته صبا آلاله تاییدطلبی و مِهرطلبی در وجود همه آدمها وجود دارد. از کودکی ما نیاز داریم به مورد تایید واقع شدن از طرف افرادی که مورد امنیت ما هستند. ما یک دایره امن داریم مثل پدر و مادر و خواهر و برادر؛ بعد در سنین بالاتر دوست دختر و پسر و شریک زندگی؛ ما همیشه دوست داریم که مورد تایید این دایره امن قرار بگیریم. اگر احساس طردشدگی و یا رهاشدگی کنیم ممکن دست به هر کاری بزنیم تا این تایید طلبی را بدست بیاوریم.
به گفته صبا آلاله افسردگی میتواند یکی دیگر از دلایل اقدام به خودکشی باشد. او همچنین در مورد کودکان به مساله الگو پذیری و نقش پذیری اشاره میکند.
به گفته صبا آلاله نقش الگو پذیری و نقش پذیری در کودکان بسیار پر رنگ است. او میگوید: «ما متاسفانه کلمات را خیلی راحت در برابر کودکانمان ادا میکنیم. مثلا یک مشکلی به وجود آمده و مادر میگوید دیگه خودم را میکشم که از این زندگی راحت بشم. یا به همسرش میگوید اگر این کار را بکنی یا نکنی من خودم را با چاقو میزنم یا میسوزانم. (به خاطر بیاورید حرفهای مادر سحر در بخش اول همین نوشتار.) یا پدر در یک تنگنای اقتصادی میگوید دلم میخواد بمیرم راحت بشم، کاش یک ماشین میزد و من را میکشت.
این کلمات و واژهها را کودکان میشنوند و فکر میکنند که وقتی به مشکلی بر میخورند راهکارش همین است. این همان مشاهده و الگو پذیری است.»
صبا آلاله تاکید میکند که خیلی مهم است که در خانواده این واژهها را به کار نبرند و به درجه حساسیت زدایی نرسانند. او میگوید همیشه به مادران و اولیا توصیه میکنیم که نگویید این کار را بکن، شما میخواهید کودکتان هر طوری شود همان رفتار را انجام بدهید تا او یاد بگیرد.
نکته دیگری که صبا آلاله به آن اشاره میکند، بیماریهای جسمی است. چه در مورد خود و چه اطرافیان. ممکن است که این بیماریها کودک و نوجوانان را به سمت خودکشی سوق دهد. ( به یاد بیاوریم که مادر سحر هم از یک دوره مریضی سخت خارج شده بود.)
صبا آلاله اشاره میکند که در نوجوانان مشکلات خانوادگی خیلی تاثیر گذار است. نوجوانان خیلی نیاز به رابطه با کیفیت با خانواده و اطرافیان دارند. (کاملا در تضاد با شرایط سحر) و وقتی مشکلات شروع میشود امنیت را احساس نمیکنند و وقتی امنیت را از اعضا خانواده نتوانند کسب کنند اینجا احساس عدم امنیت میتواند دلیل سوق پیدا کردن به خودکشی باشد. این احساس عدم امنیت باعث احساس ترس و ناامیدی میشود.
به گفته صبا آلاله با بالا رفتن سن درک از جامعه بالا میرود و در نتیجه تاثیر مسایل اقتصادی و اجتماعی بر تصمیم به خودکشی بالا میرود.
فقر هم میتواند به خودکشی منجر شود. به گفته خانم آلاله در فقر فرد کاملا دچار آشفتگی خانوادگی میشود.
زمانی که آشفتگی خانوادگی را تجربه میکند، خشونت را تجربه میکند و یا خود نسبت به دیگران خشوت میکند. در این شرایط چه فرد خشونت کند و چه مورد خشونت قرار گیرد، متاسفانه به سمت انزوای اجتماعی خواهد رفت. برای اینکه ما معمولا کسی را که عصبانی است و خشمگین است ترد میکنیم. و وقتی هم مورد خشونت قرار میگیریم چون سرکوب شدیم و تحقیر شدیم سعی میکنیم از جامعه دور شویم.
در انزوای اجتماعی رابطه ما با اطرافیان و همسالان بسیار کم میشود. این فقدان باعث میشود که ما از سمت انزوای اجتماعی به سمت طردشدگی و رهاشدگی کامل برویم و همین ما را میتواند به سمت افکار خودکشی ببرد.
او همچنین با اشاره به گستردگی ارتباطات نسل جدید و دسترسی آنان به ابزار آن میگوید: «ما در عصر تکنولوژی هستیم و نوجوانان ما دسترسی به اینترنت و فضای مجازی دارند و این گستردگی ارتباطات هم میتواند دلیل دیگری در نوجوانان برای خودکشی باشد. چرا که هنوز در این سن نوجوانان به طور کامل یاد نگرفتند که چطور با بحرانها روبرو شوند و چطور حل مساله کنند.»
سیستم آموزش ناکارآمد
صبا آلاله یکی از بزرگترین نقدها را به سیستم آموزش وارد میداند. به گفته او چون در سیستم آموزشی کنونی کشور ما ایدئولوژی در درجه اول اهمیت قرار گرفته است، در نتیجه آموزش استاندارد دور از دسترس مانده است.
به گفته او «ما نیاز داریم در این سیستم آموزشی کودک و نوجوان ما حل مساله را بیاموزد برخورد با بحرانها را آموزش ببیند. مهارتهای مقابلهای یاد بگیرد. به این معنی که اگر من یک بحرانی در جامعه و خانواده دیدم، در دوستانم دیدم، چطور با این بحران مواجه شوم و مقابله کنم. متاسفانه در سیستم آموزشی ما این اصلا جایگاهی ندارد. و نه تنها جایگاهی ندارد بلکه در موضوعی مانند خودکشی این برای ما تابوست. یعنی ما در هیچ سیستم آموزشی نداریم که در مورد خودکشی صحبت کنیم.»
این مساله قابل تعمیم به خانوادهها نیز هست. این روانشناس میگوید «در خانوادههای ما این مساله تابوست و باید خانوادهها را هم در این زمینه مورد نقد قرار داد. خانوادهها با کودکان و نوجوانان خودشان اصلا از خودکشی صحبتی نمیکنند. در نتیجه کودکان و نوجوانان ما فقط این واژه را میشنوند که مثلا یک نفری خودکشی کرده. (سحر نیز چنین تجربهای داشت) در صورتی که ما نیاز داریم که کودکان و نوجوانان را کاملا آگاه کنیم و صادقانه با آنها صحبت کنیم. این مساله را برای آنها بازگو کنیم و حتی دلایلش را برای آن ها بگوییم. البته با توجه به سن کودک و نوجوان. والدین و کسانی که آموزش کودک و نوجوان را بر عهده دارند باید آنقدر خلاق باشند که بر اساس نیاز او این آموزش و پاسخها را بدهند.»
صبا آلاله تاکید میکند که در خلا سیستم آموزشی که از طرف دولت ارائه میشود نقش خانواده مهم و حیاتی است و نباید از آگاهیرسانی و صحبت در این مورد ترس داشته باشند. خانواده باید با آگاهی و صداقت کامل مساله خودکشی را برای فرزند خود باز کند و اصلا از این مساله نترسد و این کلمه را برای فرزند تابو نکند.
خودکشی مسالهای است که در فرآیند رشد، کودک و نوجوان آن را میبیند و میشنود. پس نیاز است که فرزندانمان را برای آن آماده کرده و آنها را با موضوع آشنا کرد. چون اگر کودکان و نوجوانان این اطلاعات و آگاهی را از والدین نگیرند امکان این که این اطلاعات را از منابع نامطمئن کسب کنند وجود دارد.
آیا خودکشی در کشور ما با بقیه دنیا متفاوت است؟
خودکشی از دیرباز در همه جوامع وجود داشته است. به باور صبا آلاله اما به جرات میتوان گفت که کشورهایی که در شرایط ناپایدار هستند درصد خودکشی در آنها به مراتب بیشتر است.
خانم آلاله میگوید: «ما الان در یک شرایط ناپایدار زندگی در ایران هستیم. امنیت شغلی و امکان برنامهریزی برای آینده نداریم. در یک زندگی نسبتا ناپایدار و یا ناپایدار آسیبها بالاتر میرود. با نبود اطمینان و امنیت در جامعه درصد خودکشی بالا میرود.»
او همچنین در مورد تصمیم به خودکشی در انسان بالغ بار دیگر بر چند بعدی بودن پدیده خودکشی تاکید میکند و معتقد است که این امر باید مورد به مورد در افراد بررسی شود. او میگوید درست است که ما میتوانیم بگوییم افرادی که در کودکی سابقه خودکشی را داشتند یا در خانوادههای نسبتا ناپایدار بودند مستعد خودکشی در بزرگسالی هستند ولی نمیشود که این را صددرصد به همه تعمیم داد.
به گفته این روانشناس ناکامی، عدم امنیت در بزرگسالی و محرومیت از مسائلی است که میتوان انسان را به سمت تصمیمات نادرست زندگی سوق دهد. و همچنین وقتی مورد تبعیض قرار بگیری، وقتی در شرایط نسبتا ناپایدار قرار داشته باشی و آیندهای را نمیتوانی برای خود در نظر بگیری امکان این که به سمت خودکشی میل پیدا کنی بالا خواهد رفت.
صبا آلاله به نداشتن امید به زندگی و دید مناسب نسبت به آینده اشاره میکند و میگوید: «براساس هرم مازلو برای یک انسان اولین قدم این است که نیازهای اولیهاش مثل خورد و خوراک و پوشاک بر طرف شود. زمانی که همین انجام شود تازه امکان رفتن به مرحله بعد که نیازهای روانی مثل شغل و رابطه و .. را شامل میشود، وجود خواهد داشت.
به اعتقاد ایشان در ایران جنگ بر سر همین مرحله اول است. و شاید در قشر مرفه جامعه در مرحله دوم دچار مشکل و عدم امنیت هستند.
اولین قدم وقتی در نزدیکی شما کسی مستعد به خودکشی وجود دارد
سحر پس از پشت سرگذاشتن آن دوران ناخوشایند اکنون دهه سوم زندگی را پشت سر میگذارد. او ازدواج کرده و مادر دو کودک است. سحر جامعهشناس و روزنامهنگار موفقی است.
او به من میگوید که در این مدت دوستانی داشته و دارد که از افسردگی در رنج بودند و تصمیم به خودکشی داشتند و یا دارند.
سحر میگوید: «من همیشه به اونها گفتم هر زمان که فکر کردید دارد اتفاق میافتد به من زنگ بزنید قبلش و من باهاشون حرف میزنم و حرف میزنم و سعی میکنم تنهایی اون لحظه را از بین ببرم. با هم مینشینیم و مشکل را تحلیل میکنیم و راهکار پیدا میکنیم. توصیه میکنم با روانکاو صحبت کند و در وهله بعد داشتن اعتقاد به چیزی خیلی کمک میکند.»
صبا آلاله، روانشناس بالینی در این مورد اصرار دارد که به شخصی که مستعد خودکشی است توصیه نکنید که چکار کند. به گفته او اولین کار باید این باشد که یک حلقه امن برای این افراد درست شود.
صبا آلاله میگوید که ما یک عادت داریم که مثلا میگوییم «ولش کن همیشه از این حرفا میزنه» و کلمات و گفتههایی که از افراد درباره خودکشی و ناامیدی میشنویم را نادیده میگیریم. او توصیه بسیار اکید دارد که حتی تک جمله را در این موارد جدی بگیریم. احساس ناامیدی را جدی بگیریم.
به گفته او کودکان و نوجوانان شاید خیلی مشخص نگویند میخواهم خودم را بکشم، اما مثلا این گونه بیان کنند که «من اصلا امید به زندگی ندارم، چیه این زندگی، خب که چی من بزرگ بشوم» این احساس ناامیدی را جدی بگیریم.
این کارشناس همچنین توصیه میکند که در بزرگسالان که راحتتر از خودکشی حرف میزنند حتی اگر به وفور از آنها حرفهایی که عمل نشده است را شنیده باشیم، باید که جدی بگیریم. یعنی نگوییم که «این همیشه از این حرفا میزنه، ولش کن. ده بار تا حالا گفته اگر میخواست که این همه نمیگفت.» این کلمات و نشانهها را جدی بگیریم.
صبا آلاله در مورد این نشانهها میگوید: «نشانهها در کودکان و نوجوانان مشخصتر است. برای مثال کودکی که تا دیروز سرشار از انرژی بوده حالا مدتی است که در خودش فرو رفته است. در بزرگسالان هم تغییر اولین نشانه است. مثلا آدم شادی را میشناسیم که ناگهان از آن شادی فاصله گرفته را مورد توجه و اهمیت قرار بدهیم. حتی اگر طرف مقابل به خودکشی فکر نکرده باشه همین که احساس کند فردی را دارد که با او همدل است برایش مهم خواهد بود.»
صبا آلاله گفتوگو را در این مرحله بسیار مهم میداند. به توصیه او «اگر تغییراتی در فردی دیدیم و متوجه شدیم با این که بیان هم نکرده قصد خودکشی دارد حتما با او وارد گفتوگو شویم. هیچگاه ولی راهکار ارائه ندهیم و یا از تجربیات شخصی خود استفاده نکنیم. مثلا خیلی وقتها ما میگوییم تو قوی هستی و خیلی راحت میتونی از پس مشکل بربیایی قوی باش به این مسائل فکر نکن. اینها سخنان مثبتی نیست. چون در فرد مقابل احساس ضعف و ناتوانی را بر میانگیزاند. ممکن است فکر کند که مشکلش خیلی مهمی نبوده و او آدم ضعیفی بوده که نتوانسته از پسش بربیاید.»
به گفته صبا آلاله این افراد نیاز به همدلی دارند. باید از دیدگاه فرد مشکل را ببینیم. مثلا اگر میگویند حتی بستنی خریدن هم سخت است باید بگوییم قبول داریم بستنی خریدن هم سخت است، درست میگویی. جملات آنها را تکرار کنیم و با آنها همدلی کنیم. بیشتر شنونده باشیم و در قدم بعد به یک مشاور و روانشناس معرفی کنیم و به آنها اجازه بدهیم از نظر متخصصان استفاده کنند.
FacebookTwitterاشتراک گذاری