فمینیسم و چرخش‌های تاریخی به سمت جامعه دگرجنسگرامحور/رضوانه محمدی

ماهنامه خط صلح – طی ماه‌های اخیر پس از سخنان ترنس ستیزانه‌ی نویسنده‌ی مشهور بریتانیایی، جی.کی.رولینگ برخی از فمینیست‌های سیسجندر به حمایت از او پرداختند، چرا که باور داشتند

تجربه‌ی زیست زنانه‌شان به اندازه‌ای که باید به رسمیت شناخته نمی‌شود و صدای خود را در خطر حذف می‌دیدند. آنان استدلال می‌کردند ظلمی که زنان سیسجندر تجربه می‌کنند به واسطه‌ی گفتمان ترنس و صحبت متداوم از ترنس ستیزی از مرکزیت خارج شده است. برخی دیگر آشکارا زنان ترنس را مرد بیولوژیک خواندند و به دلیل از دست دادن شغل خود در پی بیان چنین دست سخنانی برآشفته شدند. چرا که به باور آنان طرح یک ایده نباید موجب واکنش‌های حذفی شود. باید دید آیا زنان سیسجندر فمینیست تا این اندازه در برابر یک استاد دانشگاه مرد زن ستیز نیز شکیبا هستند؟ از طرف مقابل شماری از فعالین حقوق افراد ترنس، رولینگ را به تعلق خاطر به بخشی از جریان رادیکال فمینیسم تحت عنوان (Terf) متهم کردند. این عبارت به زبان ساده به کسانی اطلاق می‌شود که زنان ترنس را بخشی از جامعه‌ی زنان نمی‌دانند. رفته رفته این بحث‌ها به فضای فمینیستی فارسی زبان نیز کشیده شد. گرچه برخی در سکوت حمایت خود را از یکی از طرفین نشان دادند اما ترجیحشان آن بود که با سیاست مماشات و سرلوحه قرار دادن سوئیس کسی را دلخور نکنند. اما حقیقتا باید گفت این نخستین باری نیست که جریان فمینیسم شمشیر را برای خانواده ال.‌جی.‌بی.‌تی.‌آی از رو می‌بندد.

سال‌ها قبل در خلال موج دوم فمینیسم، سازمان ملی زنان به ریاست بتی فریدان، لیبرال فمینیست شناخته شده، لزبین‌های «بوچ» را «تهدیدی» برای فمینیسم خواند. به باور این گروه از زنان فمینیست دگرجنسگرا، لزبین‌های «بوچ» با رفتارهای «مردانه» خود دستاوردهای جنبش را در معرض خطر قرار می‌دادند. او حتی قدم را جلوتر گذاشته و مدعی شد برخی از لزبین‌ها سعی می‌کردند او را فریفته‌ی خود کنند. در مجموع فمینیست‌های لیبرال لزبین‌ها را خطرآفرین می‌دانستند، چرا که به باور آنان لزبین‌ها این پیام را به عموم مخابره می‌کردند: «ما از مردان متنفریم.» آن هم در شرایطی که فمینیسم لیبرال در تلاش بود تا ثابت کند: «فمینیست‌ها از مردان متنفر نیستند.»

پس لزبین‌ها در میانه‌ی جنبش و تلاش برای احقاق حقوق خود از جامعه‌ی مردسالار دگرجنسگرامحور از آن که طبیعتا باید متحد بالقوه‌اش بود نیز ضربه می‌خورد.

شخصا گمان می‌کردم با هرچه بیشتر شناخته شدن فمینیسم اینترسکشنال روند تغییرات با شیب مثبتی به سمت پذیرش اقلیت‌های جنسی و جنسیتی توسط جریان فمینیستی پیش خواهد رفت. اما تجارب شخصی‌ام من را متوجه خوش خیالی‌ام کرد. زمانی که در تابستان ۹۷ توسط نیروهای وزارت اطلاعات و چند روز پس از بازداشت دو تن از فعالین زنان دستگیر شدم. موجی در حمایت از ما به وجود آمد. ۷۵۰ کنشگر مدنی با امضای دادخواستی به بازداشت فعالین زنان از جمله من اعتراض کردند. اما به طرفه العینی پس از آزادی من با قرار وثیقه و روشن شدن جزییات پرونده‌ام ورق به نحو دیگری برگشت. برخی از شناخته‌‌شده ترین فعالین زنان که حتی نامه پیشین را هم امضا کرده بودند، دیگر تمایلی به صحبت از یک لزبین بازداشتی نداشتند. من به چشم می‌دیدم که جریانی که قرار بود متعهد ما باشد، در وقت نیاز همدست جامعه دگرجنسگرامحور شده بود. حتی رسانه‌ای فمینستی که پیشتر تمامی اخبار بازداشت تا آزادی من با تودیع قرار را پوشش داده بود، دست به سانسور زده و اتهامات من را با وجود ذکر در منبع خبر از رسانه‌های اجتماعی خود حذف کرد.

شاید در میانه همین رخدادها بود که درباره‌ی پسوند فمینسیت در معرفی خودم شک کردم. گرچه من به دلیل زن بودن تبعیض و خشونت را از سوی جامعه و به ویژه از سمت نظام حاکم و دستگاه امنیتی تجربه کرده بودم و هنوز هم به آنچه هدف برابری طلبی است ایمان دارم، اما بخشی از جریان فمینیسم به وقت اضطرار به سمت جامعه‌ی قدرت چرخیده بود. جنبشی که قرار بود یاری گر باشد، به بخشی از سیستم بدل شده بود. حقیقت با چنان سرعتی به صورتم سیلی نواخته بود که تا مدتی از پذیرش واقعیت امتناع کردم. حالا می‌فهمیدم آنچه سال‌ها جنبش ما، ال‌.جی.‌بی.‌تی های ایرانی را نامرئی باقی گذاشته بود سستی و کهالت خودمان نبوده، بلکه دگرجنسگرامحوری از آستین دوستانمان نیز بیرون آمده بود.

باوجود تمامی این حرف‌ها، آنچه که همیشه ثابت است، تغییر است! جنبش زنان باز هم متحول خواهد شد و همان گونه که رواج لزبوفوبیا در فمینیست‌‌های غربی کمتر و رفته رفته نایاب شد. ترنسفوبیا نیز سرنوشتی بهتر از این نخواهد داشت اما آنان که باید کمی بیشتر خودشان را تکان دهند خواهران ما در جنبش زنان ایرانی هستند، به روز شوید، گرچه شنیدن این صحبت‌ها از زبان من برایتان برخورنده و تلخ است اما شرح ما وقع بود.