«سازمان دیدبان حقوق بشر» روز ۱۴ آذر خواستار اصلاح و تصویب هر چه سریعتر لایحه منع خشونت علیه زنان از سوی جمهوری اسلامی شد.
در ماههای اخیر مواردی از خشونت خانگی فیزیکی در ایران خبرساز شد؛ خشونتهایی که منجر به مرگ زنان و دختران ایرانی شدند، با این حال بسیاری از انواع خشونت خانگی همچنان پنهان ماندهاند و اطلاعرسانی درباره آنها محدود است. این گزارش روایت زنان و دختران از خشونتهای خانگی است که تا کنون کمتر درباره آنها حرف زده شده است.
***
سر ماه که میشود با التماس جلوی کارمند حسابداری را میگیرد و با شرمندگی میگوید: «ببخشید! میتوانم بپرسم دریافتیام چهقدر بوده؟»
«نرگس» بهیار است و سالهاست در یک بیمارستان دولتی کار میکند. او میگوید: «کارت بانکیام که حقوقم به شماره آن واریز میشود دست همسرم است. من نمیدانم چهقدر حقوق میگیرم. هر ماه یک خرجی ناچیز به من میدهد و…» حرفش را قطع میکند، نفس بلندی میکشد و میگوید: «جرات هم ندارم بپرسم چهقدر حقوق گرفتم. حرف هم میزنم میگوید میخواهی دیگر نگذارم بروی سرکار و داغ بازنشستگی را سر دلت بگذارم؟»
نرگس چهلودو ساله است و درست از بیستوسه سالگی کار را شروع کرده است: «شش ماه بود که سر کار میرفتم، ازدواج کردیم گفت به شرطی سر کار [میتوانی] بروی که بتوانیم با هم زندگی درست کنیم. اوایل مهربان بود میگفت یک دست صدا ندارد و باید پولمان را روی هم بگذاریم. همین بود که تا حقوق میگرفتم همه را میآوردم و تقدیم میکردم. اوایل با مهربانی و تشکر همراه بود، اما از چند ماه بعد به وظیفه تبدیل شد.»
یک روانشناس ساکن تهران با شنیدن قصه زندگی نرگس میگوید: «خشونتی که در زندگی به نرگس و امثال او تحمیل میشود، خشونت اقتصادی نام دارد. مردانی که نمیگذارند زنان استقلال مالی را تجربه کنند. از آنها سوء استفاده مالی میکنند یا آنها را همیشه در مضیقه قرار میدهند.» به گفته این روانشناس خشونت خانگی ابعاد گستردهای دارد که تمامی آنها در جامعه به درستی معرفی نشده است: «بیشتر درباره خشونت جسمی، ضربوشتم اطلاعرسانی شده است. در حالی که زنان زیادی در خانهها در معرض انواع خشونتهای کلامی، خشونت جنسی و خشونت اقتصادی هستند و بدتر این که خودشان هم نمیدانند تحت خشونت قرار دارند.»
«معصومه» یکی از کسانی است که بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک متوجه شده است تحت خشونت خانگی قرار دارد: «شوهرم دست بزن ندارد، اما» مکث بلندی میکند و میگوید: «عادتش این است که من را جلوی جمع خیط کند.» دوباره سکوت میکند و میگوید: «همه کارهای من را مسخره میکند و اصلا از من سوژه درست میکند. یعنی چه جوری بگویم.» چند ثانیه فکر میکند و حرفش را از سر میگیرد: «خفتم میدهد و تحقیرم میکند. همهاش هم در ظاهر شوخی است، اما با من طوری رفتار کرده است که دیگران من را یک آدم دستپاچلفتی و ضعیف و موقعیتنشناس تصور میکنند.»
او میگوید نه تنها خودش بلکه خانواده و نزدیکانش هم متوجه شدهاند که در این بیست سال او به یک آدم دیگر تبدیل شده است: «من یک دختر شاد و باانرژی بودم؛ از آن دخترهایی که دنیا را روی کولم میگذاشتم و به قول همه کوه را جابهجا میکردم. همه میگفتند معصوم یک خانه را راه میبرد، اما حالا احساس میکنم توانایی هیچ کاری ندارم. اصلا خودم را باور ندارم.»
او چند ماه پیش بعد از بیست سال زندگی مشترک احساس کرده است نیاز دارد با یک مشاور صحبت کند و همانجا متوجه شده سالهاست تحت خشونت خانگی است: «کمکم کاری کرد جمعگریز شوم. یعنی وقتی میخواهیم برویم مهمانی استرس میگیرم که درباره من قرار است چه چیزی تعریف کند.» او توضیح میدهد روانشناسی که با او صحبت کرده به او گفته است که استرس دادن به طرف مقابل صورتی از اعمال خشونت است.
او حالا دارد روی خودش کار میکند تا بیش از گذشته انواع خشونت و راههای مقابله با آن را بشناسد: «با مشاور صحبت میکنم. کتاب میخوانم. پادکست گوش میدهم و دارم در زمینه خودشناسی مطالعه میکنم تا بتوانم اعتماد به نفس ازدسترفته را به دست بیاورم.»
«ثریا» میگوید بارها شوهر سابقش او را با خشونت به رابطه جنسی وادار کرده است: «من واقعا دو سال تمام عذاب کشیدم و انواع خشونت جنسی را تحمل کردم. همسرم فیلم پورن میدید و بعد میخواست همه چیزهایی را که دیده است، روی من امتحان کند. از بستن به تخت و شلاق زدن هنگام سکس. تا ریختن اشک شمع روی بدنم.» او میگوید همه این کارها بدون رضایت او و در حالی که او عذاب میکشیده، انجام میشده است: «دو سال تحمل کردم. خانوادهام سنتی بودند و اصلا درک درستی از خشونت جنسی نداشتند. میگفتند زن باید توی رختخواب مطیع باشد و فکر میکردند مشکل از من است.» او با تلاش فراوان توانست طلاق بگیرد.
یک روانشناس ساکن نطنز میگوید بیشترین مراجعانی که دارد در زندگی تحت خشونت جنسی قرار دارند: «متاسفانه اغلب افرادی که به من مراجعه میکنند از سکس در زندگی زناشویی راضی نیستند. بسیاری از آنها مجبور به پذیرش رابطه خشن و اجباری هستند و حتی خودشان هم نمیدانند این در حق آنها خشونت است. آنها پذیرفتهاند به عنوان زن هر زمان و در هر شرایطی باید نیازهای جنسی مردشان را برآورده کنند.»
به گفته او در بین مراجعانش زنان سنتی و مذهبی بیشتر خشونت جنسی را تجربه کردهاند: «او میگوید وقتی از این دسته از مراجعینش میپرسید که از رابطه جنسیشان راضی هستند، آنها معمولا حرفی از رضایت خودشان نمیزنند و بیشتر به رابطه جنسی به عنوان یک وظیفه نگاه میکنند. آنها از مسئله تمکین در اسلام حرف میزنند و به برخی روایات و احادیثی مثل این که زن باید نیازهای شوهرش را برطرف کند، حتی روی کوهان شتر، اشاره میکنند.»
به اعتقاد او فرهنگسازی نظام مردسالار جمهوری اسلامی نیز در دامن زدن به این تصور که زن باید در مسائل جنسی تمکین کند و هر کاری از او خواسته شد انجام دهد بیتاثیر نیست: «وقتی یک روحانی میآید در تلویزیون آموزش میدهد که زنان دامن چاکدار بپوشند و برای شوهرشان عشوه بیایند یا دیگری میگوید آفتابه و لگن بیاورند و پای شوهرانشان را با نمک و گلاب و… بشویند دیگر چه انتظاری میتوان داشت؟»
این روانشناس توضیح میدهد که خشونت علیه زنان که اقسام مختلفی دارد فقط مختص قشر خاصی از جامعه نیست: «یکی از مراجعان من خانم پزشکی بود که از طرف شوهرش مورد خشونت فیزیکی و آزار کلامی شدید قرار داشت. حتی از طبابت منع شده بود و با این که هفت سال درس خوانده بود نه اجازه داشت کار کند و نه تخصص بخواند، اما چون طرفش از قشر مرفه جامعه بود هر بار با پول و خرید جواهر او را آرام میکرد.»
روانشناس ساکن اصفهان که در این باره گفتوگو میکند نیز حرفهای همکارش را تایید میکند. او میگوید: «متاسفانه و در کمال ناراحتی باید بگویم که در کشور ما، مشکلات جنسی و تبعیض جنسیتی اصلا محدود به قشر خاصی نیست و تحصیلات آکادمیک در رفع و دفع این اختلال برای اقشار مختلف جامعه، خیلی موثر عمل نکرده است و در دانشگاهها به عنوان مراکز آموزشی هم بعضا این مشکلات وجود دارد. در سیستم تربیتی، مخصوصا برای آقایان، خانواده و رفتار پدر و مادر نقش اصلی را ایفا میکند و بعد هم جامعه به عنوان بستر دوم تربیت افراد به شدت تاثیرگذار است. آمار دقیقی در این زمینه و تعداد آن وجود ندارد، چون امکان تحقیق میدانی درباره تعداد خشونت و آزارهای جنسی، کلامی، اقتصادی و تبعیض جنسیتی و یا خشونت اقتصادی وجود ندارد. از طرفی، بیشتر قربانیان این خشونتها، سکوت را به عنوان راه حل انتخاب میکنند، ولی من با توجه به شغلم از روی تعداد مراجعان با مشکلات اینچنینی به این جمعبندی میرسم که با کمال تاسف این معضل در جامعه و بین اقشار مختلف هر روز، در حال افزایش است و پررنگترین راه حل، برای کمرنگ شدن این معضل افشای آن است. در غیر این صورت با عدم بررسی این معضل و درمان آن، تاثیرات این آزار تا آخر عمر با فرد آزاردیده و مورد خشونت قرارگرفته باقی میماند.»