نویسنده اشرف قربانی
وکیل پایه یک دادگستری
کارشناس ارشد رشته حقوق خصوصی
شروع مطلب با این عنوان هر چند باعث تاسف است لکن بر اساس تحقیقات انجام یافته 80 درصد از زنان ایران از هر قشری که باشند بر خلاف مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، در معرض اعمال خشونت و شکنجه قرار دارند چرا که در ایران بدلیل نگرش های دولتمردان و مجتهدین دینی و وجود آیات قرآنی و قوانین متعدد دراین خصوص، زن به عنوان یک انسان و بشر شناخته نشده و صرفاً موجودی خدمتکار و در اختیار و سلطه مرد معرفی می گردد . چنانچه ارزش انسانی زن به حدی نازل است که برای مرد به جهت قبولاندن افکار و اعتقادات خویش به زن حق تنبیه روحی و جسمی اعطا گردیده و در صورت زیاده روی در این خصوص و مثلاً معلول کردن یکی از اعضای بدن زن در حین تنبیه جسمی نیز صرفاً پرداخت مبلغی به عنوان دیه را کافی برای جبران این عمل دانسته است .
تا کنون افراد زیادی در خصوص نقض حقوق زنان در ایران و اعمال خشونت و شکنجه نسبت به آنها سخن گفته است لکن می توان گفت هیچکس ، از جزئیات و چگونگی بروز این موارد و نحوه زندگی آنان در ایران بحثی به میان نیاورده و در واقع سیمای واقعی دردها و مشکلات زنان به گوش کسی نرسیده است . امروز من به بهانه روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان و به درخواست تعداد زیادی از موکلین زن خویش که دوست دارند حداقل چهره مشکلات آنان در محلی درج و به گوش کسانی برسد، می خواهم جهت توصیف این جزئیات و چگونگی نقض حقوق هر یک از آنها ، نحوه زندگی زنان ایرانی را به سه قسمت ضعیف، متوسط و مرفه تقسیم نمایم .
1- زنان ضعیف جامعه شیر زنانی اند بدون تحصیلات ، دارای زندگی بسیار ساده با تعداد فرزندان زیاد که معمولاً بدون رضایت خویش توسط والدین به عقد مردی در آمده و در ادامه نیز بدلیل اعتیاد ویا بیکاری وی مجبور به کار و کسب در آمد هستند . به غیر از عده معدودی از این زنان که با عدم تحمل وضعیت اسف بار زندگی خویش پا به منجلاب خود فروشی می گذارد ، سایرین با کار در منازل ، مدارس و اداراتی مثل بهزیستی و غیره بعنوان نظافتچی ، گذران زندگی خویش و فرزندان می نمایند. لکن باز تحت تحقیرها ، توهینها و پیشنهادات بی شرمانه مردان ویا مسئولین محل کارقرار گرفته و با دفاع از ناموس خویش در معرض آزار و اتهامات قرار می گیرند . و اما در منزل نیز همواره با درخواست پول از سوی همسر معتاد خود و عدم توانائی یا میل بر پرداخت مبلغ درخواستی وی به مثابه یک حیوان تحت ضرب و شتم وحشیانه قرار گرفته ، پولهای کسب شده از نظافت منازل تقدیم مرد گردیده و قضیه تا پایان روز دیگر فیصله می یابد. اما اسف بار تر اینکه زمانیکه از این زنان که در طول دوران وکالت خود حداقل با 600 نفر از اینها آشنا شدم ، سوال می شود که چرا طلاق نمی گیری تو که خود کار می کنی و امرار معاش داری ، پاسخ می دهد که در صورت طلاق ، قانون کشورم بجای اینکه سرپناهی برای من تامین و حقوقی برایم در نظر گیرد ، فرزندانم را با این استدلال که سر پناه و شعل ثابتی ندارم و زن هستم از من گرفته و مرا نیز آواره خیابانها خواهد نمود حالا اگر هم کتک می خورم باز حداقل یک سرپناه 40 متری باقیمانده از پدر شوهرم دارم و مهمتر اینکه نزد فرزندانم بوده و تا حد توان مراقبشان هستم.!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
2- قسم دیگر زنان متوسط جامعه اند که اینها نیز دارای تحصیلات تا حد دیپلم و حتی لیسانس ، دارای فرزندان کم و زندگی آگاهانه تر که اکثراً به میل خود و با عشق ازدواج نموده و به جهت عشق ، همسر خود را مدار کلیه امور زندگی خود می کنند. لکن متاسفانه این زنان نیز در اولین قدم از سوی همسری که به باور خود خدای دوم زن است ، از تماس با دوستان ، خانواده ، هم کلاسیها ،خارج شدن از منزل بدون اجازه همسر و حتی اشتغال منع گردیده و در حقیقت تازه داخل قفس طلائی که مرد برای وی تدارک دیده است وارد شده و به دلیل عشق به همسر و زندگی اعتراضی نمی کند. لکن چون زن در این مدت بدلیل محدودیهای فراوان دچار افسردگی ، بیماری عصبی و اضافه وزن گردیده است اینبار وارد مرحله دوم شکنجه های روحی مرد مبنی بر تحقیر ، توهین و تمسخرهای وی می گردد و حتی برخی مردها با نشان دادن عکسهای زنان دیگر که مشتری و یا معشوقه های وی بودند ، آن را به رخ زن می کشندکه زن یعنی این. اینبار که زن مدتی پس از تحمل این تحقیرها در مقام عصیان و اعتراض بر می آید، اول تا سر حد مرگ در معرض ضرب و شتم قرار گرفته و سپس با گرفتن بچه از وی از منزل بیرون و داستان چندین سال سرگردانی در دادگاه ها ، شماتت دیگران ، پیشنهادات کریه قضات رسیدگی کننده ، از دست دادن فرزند و بعضاً در به دری که در مقالات قبلی به تفصیل تشریح گردیده است آغاز می گردد که متاسفانه عاقبت چند مورد از این زنان نیز به خود کشی کشیده است.
3- اما قشر سوم و آخر، زنان دارای تحصیلات عالیه و زندگی مرفه اند که در جامعه نیز از جایگاههای علمی و شخصیتی بالائی بر خوردارند. از منظر اکثر زنان جامعه اینگونه زنان جزو انسانهای خوشبخت بوده و هیچ مشکلی ندارند. لکن متاسفانه این زنها نیز همواره تحت خیانت و شکنجه روحی قرار دارند چرا که همسران چنین زنانی نیز مانند خود از مشاغل برتر اجتماع و امکانات مالی بالا برخوردار بوده و به مرور زمان و در اثر رفاه وافر ، زنان خویش را در خوررخود ندیده و پس از خیانتها و اعمال آزارهای متعدد به وی صرفاً با پرداخت مبلغی از بابت مهریه اقدام به مطلقه نمودن آنها نموده و با یک اراده زندگی مشترک چندین ساله زن را در یک قلم پاک می نمایند.
*اما این اتفا قات فوق الذکر برای هر قشر از زنان جامعه ایران چرا می افتد و مقصرکیست؟زیرا :
در قانون ایران ، مرد رئیس خانواده محسوب می گردد ، مرد حق تعیین تعداد فرزندان را دارد ، مرد حق اعمال خشونت به زن را با نام تنبیه مقرر در سوره نساء قر ان را دارد ، مرد حق بودن با زنان متعدد را در قالب صیغه موقت دارد، مرد در هر صورت ولایت قهری بر فرزندان را دارد ، مرد حق منع زن از تحصیل ، اشتغال و حتی خروج بدون اذن از منزل را دارد ، مرد حق طلاق بدون علت زن را در هر مرحله از زندگی دارد و نهایتاً مرد حق کشتن زن و فرزند را بدون قصاص شدن دارد . حال می توان مردی را پیدا کرد که با اعطای اینهمه حق به وی از استفاده از آنها صرفنظر نموده و عاشق و صادق به همسر خود باشد . به غیر از 20 درصد استثنای فوق الذکر آنهم به شرطها و شروطها چنین مردی وجود ندارد .و اما در مقابل نیز به راحتی می توان گفت که زن در ایران بدون خواست همسر حق زندگی نداشته و همواره به ناچار باید سر تایید و تعظیم بر خشونتها و شکنجه های روا شده به وی فرود آورد .
به امید روزی که زنان ما لباس ترس و نگرانی از خود بر کنده و با اتحاد با یکدیگر بر این ظلم هاو شکنجه های غیر قابل تحمل که گاهی باعث خودکشی برخی از هم جنسان ما می شود ، بس گفته و پایان دهند.
نویسنده : اشرف قربانی
وکیل پایه یک دادگستری
کارشناس ارشد رشته حقوق خصوصی