ایران و زن و ابزار تجاوز جنسی

ارسال کننده : 4 آذر خانم Manijeh Ar

شهرام خشمانزاده

حاکمان اسلامی از همان نخستین روزهای پایه‌ریزی حاکمیت ارتجاعی خود کوشیدند زنان را به طور قانونی به برده‌ی گوش به فرمان نظام و جامعه‌ی مردسالار تبدیل کنند. در راستای تحقق این خواست بود که حاکمان اسلامی تا آن جا که توانستند هنجارها و ارزش‌های منحط شرعی و عرفی مناسبات و فرهنگ را به قانون تبدیل کردند. با تحمیل حجاب اسلامی نیز کوشیدند زنان را از پیکر و اندام خود شرمسار کنند. اگر انقلاب اسلامی هیچ دست آوردی هم بجز حجاب زنان نداشت، همین برای انقلاب کافی بود.

حاکمان در ایران در زمینه گسترش و تعمیق فرهنگ جنسيتی سنگ تمام گذاشته‌‌اند. این رژیم خودکامه با انحصار ثروت، قدرت و نیز با بسترسازی هدایت شده، برآن شده تا فرهنگ پدرسالارانه و قیم مآبانه‌اش را درمورد زنان اشاعه دهد و بدین وسیله تکمیل کننده سناریوی فرودستی و نابرابری علیه زنان جامعه باشد.

کلیه قوانین و به اصطلاح نظام حقوقی این رژیم در طی سی‌و‌اندی سال گذشته‌براساس نگرش جنسیتی به طرزی نابرابرانه تصویب شده است. در چنین وضعیت نابرابری زنان به عنوان کالای بی‌ارزش و فاقد ماهیت انسانی شمرده می‌شوند که گویی تنها برای ارائه خدمات جنسی به مردان، پا به هستی پر رمز و راز گذاشته‌اند. وجود قوانینی چون حجاب، سنگسار، تعدد زوجات، دیه، سن تکلیف، عدم حق طلاق، حضانت از فرزندان پسر و دختر، حق ارث و موضوع نابرابرانه تفکیک جنسیتی در مراکز آموزشی همچون مدارس و دانشگاه‌ها و نیز عدم رعایت حق اشتغال و غیره همه و همه نشان دهنده این موضوع می‌باشد که جوهر همه این قوانین از فرهنگ و نگرشی حکایت می‌کند که زن را به مثابه شئی جنسی و شهروند درجه دو در نظر گرفته است و می‌گیرد.

حکام اسلامی وقاحت را به حدی رساندند که در مقابله با رفتارهای اعتراضی زنان سعی کردند تا با کینه‌اهریمنی و نفرت بی‌پایان خود از معترضان سیاسی با شکنجه‌‌های روحی، جسمی و تفکر تجاوز جنسی قوانین متحجرانه اسلامی را بر آنان تحمیل کنند. استفاده از چنین ابزاری برای سرکوب زنان و برجسته کردن نمادهای تبعیض آمیز، منعکس کننده مناسبات حاکم بر زنان در طول عمر ننگین این رژیم فاشیستی بوده و است. تجاوز جنسی معضلی در تمام جوامع است و در هیچ کشوری در جهان این مسئله ریشه‌کن نشده است. اما میزان و نوع و نحوه بر خورد با آن در جوامع مختلف متفاوت است. تجاوز جنسی در جامعه ما که نابرابری جنسی، قانونی و نهادینه شده است ابعاد وحشتناک‌تری به خود می‌گیرد .چرا که قانون و سیستم مبتنی بر قدرت جنسیت یعنی مرد، به عناوین مختلف از تجاوز کننده دفاع می‌کند نه از تجاوز شده، در جامعه ما بر پایه حکومت دینی زنان عملا حقوقی ندارند . در همین قانون است که بسیاری از تجاوزهای اعمال شده از طرف مردان اصلا تجاوز محسوب نمی‌شود و مواردی نادری هم که تجاوز محسوب می‌شود اثبات آن به دلایل قانونی، فرهنگی، سیاسی، بسیار دشوار و در نتیجه مجازاتی به دنبال ندارد. در نتیجه تجاوز و آزار جنسی برای کنترل و اعمال قدرت و تسلط بر زنان چه در محیط خانه و چه در جامعه بطور گسترده مورد استفاده قرارگرفته است.

تجاوز و خشونت جنسی به عنوان شکنجه از دهه شصت در زندان‌های جمهوری اسلامی علیه زندانیان سیاسی اعمال شده و تا به امروز ادامه دارد هر چند در آن زمان یا خبر آن به بیرون درج نمی‌کرد و یا صورت شرعی به آن داده می‌شد و طبیعتا با سکوت مطلعین همراه بوده است.

بعد از رویدادهای اخیر کشور که در سطحی بسیار گسترده و فراگیر غالب معترضان سیاسی و دگراندیشان به صحنه جدی مبارزه با رژیم اسلامی وارد شده‌اند و زنان حضور خود را در همه مناطق کشور و حتی خارج از کشور به نمایشی جهان شمول تبدیل کرده‌اند. رژیم ارتجاعی در نهایت استیصال و درماندگی در ادامه جنایاتش وقتی شاهد رفتارهای عصیانگرانه زنان در همه فضاهای اعتراضی که از سیاست‌های ارتجاعی و زن‌ستیزانه رژیم به تنگ آمده‌اند، سعی می‌کند برای خاموش کردن امواج اعتراضات برابری خواهانه و دموکراسی خواهانه به شیوه‌ای کاملا ضدبشری شکنجه و تجاوز جنسی را بطور روزافزونی در رابطه با همه زنان معترض به طرزی وحشیانه بکار ببندد.

گزارشاتی که از زندان‌های جمهوری اسلامی پخش شده حاکی از تجاوز مستمر جنسی به زندانيان سیاسی زن است. تجاوز جنسی در زندان‌های ايران امری قطعی است آنچه امروز تحت عنوان تجاوز و یا تعرض جنسی عنوان می‌شود واقعیتی تلخ و دردناک می‌باشد که بیش سه دهه‌واندی است در سایه وحشیت رژیم ضدبشری اسلامی اتقاق می‌افتد زندانیان زندان کهریزک، اوین، گوهر دشت، قزلحصار و نیز زندانیان زندان‌های مناطق آذربایجان، کُردستان و تمام زندانیان زندان‌های دیگر ایران چه در گذشته‌و چه اکنون شاهد تجاوز به‌زنان و مردان زندانی بوده و می‌باشند.

سیستماتیک‌ترین نوع تجاوز گزارش شده، تجاوز به دختران باکره‌ای که به دلایل سیاسی به اعدام محکوم شده بودند، در شب پیش از اعدام بوده است. مستند این گزارش‌ها، گفته‌های متواتر خانواده‌های زندانیان سیاسی دختری بوده که فردای اعدام، همراه با تحویل جنازه دخترشان، پولی به عنوان مهریه او تحویل می‌گرفتند. در این گزارش‌ها، دختران باکره به عقد موقت مردانی که زندان را در دست داشتند در می‌آمدند تا بکارت خود را از دست بدهند. در غیر این صورت، خطر این وجود داشت که زندانی اعدامی چون باکره است، به بهشت برود. تجاوز به زنان زندانی سیاسی، در کنار تهدید به تجاوز و آزارهای جنسی دیگر که از سوی، بازجویان، زندانبانان و حتی مقامات قضایی صورت می‌گیرد، خشن‌ترین نوع شکنجه‌ای است که آثار جسمی و به خصوص روحی آن با انواع دیگر شکنجه قابل مقایسه نیست. تجاوز جنسی به مثابه هجوم به محرمانه‌ترين حريم زندگی خصوصی فرد يک بحران روحی شديد ايجاد می‌کند. شکنجه‌گران، از اثرات مخرب تجاوز بر زنان آگاه هستند و از نظر ایدئولوژی زن ضدانقلاب برای آنها جز غنایم جنگی محسوب شده، پس مالک او هستند. در نتیجه بیشترین خشونت و آزار جنسی را بر او روا داشته تا او را شکسته و اطلاعات بگیرند و یا به مصاحبه اجباری وادار کنند. بسیاری از موارد وجود داشته که برخی از زندانیان تحت شکنجه‌های جسمی شدید و طاقت فرسا مقاومت کرده ولی پس از تجاوز یا تهدید به تجاوز در هم شکسته و به خواسته‌های شکنجه‌گران تن داده اند. با این شرایط دهشتناک زنان برای درهم شکستن زنجیرهای اسارت بار خویش تمام این ظرفیت‌های آشکار ونهان، فعال و نهفته را نقد و افشا و رسوا کردند. زنان توانستند در حفره‌های ادبیات زیر‌زمینی، نغمه‌ها و آواهای زنانه را فریاد زدند.

زنان آگاه با طرح و بسط گفتمان‌های زنانه، علیه تصورات و کلیشه‌های سنتی و زن‌ستیز شوریده، و ذهن و زبان زنانه را وارد فضای گفتمانی جامعه کردند . زنان گوش تمامی کوچه – پس- کوچه‌ها و کوه و کوهپایه‌ها و پارک و خیابان‌ها را سرشار از زمزمه‌های عاشقانه کردند. زنان با ایجاد محافل و شبکه‌های ارتقا آگاهی و حضور فعال در عرصه ی پیکارها دوشادوش مردان توانستند سیمای تاریخ‌ساز خود را در جنبش آزادی‌خواهی آشکارا فریاد بزنند. جنبش زنان، با نقد و نفی باورهای زن‌ستیز مذهبی و جزم‌های دینی به رشد و بسط گفتمان‌های لائیک و خرد باور، یاری رسانده و افق و دریچه‌ی روشنی، فرا راه جامعه گشوده است. می‌توان امید داشت که بخشی از نسل آینده، فرایند جامعه‌پذیری را در محیطی دموکراتیک تجربه کنند.