“ایران برای من سیاست خارجی است”

ارسال کننده : خانم منیژه عباسیان 4آذر

فرح کریمی در ماه اوت سال 2007 سفری به امریکا داشت. در مدت بسیار کوتاهی که ایشان در شمال کالیفرنیا ‏بود فرصتی یافتم تا با ایشان به گفتگو نشسته و درباره زندگی شخصی، مهاجرت از ایران، تجربه نمایندگی در ‏پارلمان هلند، و دیگر فعالیت‌های ایشان در زمینه بین‌المللی پرسش‌هایی را با ایشان مطرح کنم. آنچه در زیر ‏می‌بینید حاصل این گفتگوست. ضمن سپاس و آرزوی موفقیت هرچه بیشتر برای فرح کریمی، متن صحبت‌های ‏ایشان در زیر به نظر شما می‌رسد.‏
سهیلا وحدتی

سرگذشت زندگی و مبارزات من در ایران و هلند در کتابی با عنوان «راز آتش» در سال 2005 در هلند به چاپ ‏رسید و به اسپانیایی هم ترجمه شده، ولی هنوز به فارسی و انگلیسی ترجمه نشده است. من در این کتاب جزئیاتی ‏از زندگی خودم را نوشته‌ وبا ارائه ارزیابی و تحلیل وقایع درباره فعالیت سیاسی‌ام در ایران و مهاجرتم به هلند ‏نوشته‌ام. از جمله، بطور مفصل درباره فعالیت سیاسی و حتی اینکه چگونه افراد جذب حرکت‌های سیاسی رادیکال ‏می‌شوند توضیح داده‌ام. در اینجا بطور خیلی خلاصه ‌و فهرست‌وار به برخی از این وقایع اشاره می‌کنم.‏

من در آبان 1339 در روستای حسن آباد گروس، واقع در استان کردستان، بدنیا آمدم. ‏هنگامی که به سن آغاز دبستان رسیدم، به تهران مهاجرت کردیم و در تهران بزرگ شدم. ‏

در مهر ماه 1357 وارد دانشگاه صنعتی اصفهان شدم، اما مثل همه همسن و سالان خودم در آن دوران مشغول ‏فعالیت‌های انقلابی بودم. مدتی پس از آن، با شروع انقلاب فرهنگی دوباره به تهران بازگشتم.‏

فعالیت سیاسی ‏

پس از انقلاب 1357، ابتدا با کانون شریعتی کار می‌کردم. در سال 1360 دستگیر شدم و پس از یک ‏هفته، درست در آستانه 30 خرداد آزاد شدم. پس از 30 خرداد، سرکوب و اعدام‌ها اوج گرفت. در اولین گروه ‏اعدامی‌های 30 خرداد، یکی ازبچه‌های چپ دانشگاه ما که پیشتر دستگیر شده بود اعدام شد. این جریانات ‏انگیزه‌ای برای رادیکالیزه‌شدن و پیوستن من به سازمان مجاهدین خلق بود. در دیماه 1360 با یکی از هواداران ‏سازمان مجاهدین خلق ازدواج کردم. من و همسرم یک خانه‌ تیمی تشکیل دادیم، ولی فعالیت نظامی نداشتم زیرا ‏همکاری با بچه‌های مجاهدین را تازه شروع کرده بودم. ‏

زندگی در کردستان

با اوج گرفتن دستگیری‌ها و اعدام‌ها، ما مجبور بودیم که از تهران خارج شویم. خیلی از دوستان من در آن زمان ‏اعدام شدند. پس از ترک تهران، به کردستان رفتیم و پنج ماه از جمله در طول زمستان در کردستان زندگی کردیم. ‏من در آن زمان حامله بودم و پسرم در یکی از دهات کردستان بدنیا آمد. بعد از طریق مرز سردشت به عراق رفته ‏و 24 ساعتی آنجا بودیم و سپس به استانبول رفته و دو ماه با وضعیت اسفناکی در آنجا بسر بردیم. ‏

من شخصا با روش برخورد سازمان مجاهدین با اعضای خود و بکارگیری آنها در جاسوسی و تهیه‌ گزارش‌های ‏درونی و استفاده ابزاری از افراد خیلی مشکل داشتم. رابطه شخصی بین زوج‌ها سعی می‌شد نابود شود. من در آن ‏دوران زن جوانی بودم که دوران بارداری را می‌گذراند و قطع رابطه با همسرم خیلی روی من تاثیر داشت. من ‏خیلی به سازمان انتقاد داشتم و آنها فکر می‌کردند که ما به اندازه کافی انگیزه مبارزه نداریم. ‏

فرار از ایران

افراد سازمان مجاهدین کمک کردند که ما از کشور خارج شویم، ولی در ترکیه ما را به حال خود گذاشته بودند و ‏دوران خیلی سختی بود. از آنجا با کلی مشکلات به آلمان رفتیم. در آلمان پناهندگی سیاسی گرفتیم و دوباره ‏امکانات خانه و … گرفتیم. مجاهدین دوباره ما را پیدا کردند و ما دوباره جذب سازمان شدیم و خانه ما تبدیل به ‏یک مرکز فعالیت سازمان مجاهدین خلق شد. بچه‌ها به مقر سازمان در پاریس می‌رفتند و می‌آمدند و خود ما هم ‏فعال شدیم. پس از ازدواج مسعود رجوی و مریم عضدانلو یا به اصطلاح “انقلاب ایدئولوژیک” ما به فرانسه رفتیم ‏و یک سال در فرانسه زندگی کردیم. پس از آن من دیگر نتوانستم این سیستم نابود کردن شخصیت انسانها را تحمل ‏کنم و برایم بسیار زجرآور بود. از یک طرف به خاطر وضعیت سیاسی در ایران انگیزه کار داشتم، و از طرف ‏دیگر می‌دیدم که این سازمان، که من آن را “هیولا” می‌نامیدم، هر چیزی، حتی فرزند را، از آدم می‌گرفت! من ‏پسرم را هم نمی‌دیدم و انگار بچه سازمان بود، نه من. این شیوه‌های سخت استالینیستی ترور شخصیت که خیلی ‏سخت بود، غیر قابل تحمل شد.‏

‏ از سال 1986 من به آلمان برگشتم. همسرم که خیلی به من علاقه داشت به آلمان آمد و پیش من برگشت. اما ‏سازمان به وی فشار می‌آورد و او مجبور شد به عراق برود و یک سال آنجا بود و دائم بین سازمان و خانواده‌اش، ‏یعنی من و پسرم، در نوسانی پرگیرودار بود. ولی دیگر چیزی بین ما نمانده بود. ما نسبت به هم غریبه شده بودیم ‏و جدا شدیم.‏

مهاجرت به هلند

در سال 1989 با همسر کنونی‌ام ازدواج کردم و پس از مدتی با خانواده‌ام به هلند مهاجرت کردیم و زندگی جدیدی ‏برای من در هلند شروع شد.‏

هنگامی که اقامت من در هلند شروع شد، من از مسائل سیاسی داخل ایران بشدت ناامید شده بودم. شرایط داخلی ‏ایران سیاه می‌نمود، خواهرم در سال 1988 در حمله مجاهدین به ایران و عملیاتی که مجاهدین آن را “فروغ ‏جاویدان” نامیدند، کشته شده بود. بچه‌های مجاهدین را از نزدیک دیده بودم و می‌دانستم که که این سازمان ‏نمی‌توانست یک آلترناتیو سیاسی باشد. هم رژیم و هم سازمان مجاهدین بقدری ضدانسانی عمل می‌کردند که ‏نمی‌خواستم اصلا کاری با ایران داشته باشم.‏

من زبان آلمانی را در آلمان فرا گرفته بودم. اما در هلند باید زبان هلندی را می‌آموختم. در هلند شروع به درس ‏خواندن کردم و خیلی سریع، در عرض چهارسال، هم زبان هلندی یاد گرفتم و هم تحصیل در رشته روابط ‏بین‌الملل تا پایان دوره فوق لیسانس را به انجام رساندم که این امر برای هلندی‌ها هم تعجب برانگیز بود. من ‏می‌خواستم عضوی از جامعه هلند باشم. پس از تحصیل بلافاصله شروع بکار کردم. ‏

فعالیت عمده من در آن زمان، حمایت از مهاجرین و فراهم آوردن امکاناتی برای آنان و توانمندسازی آنان بود. در ‏آن هنگام ریاست یک پروژه‌ توانمندسازی زنان مهاجر و پناهنده در عرصه حقوقی و اجتماعی را به عهده گرفتم ‏که هدف آن بهبود وضعیت تحصیل و اشتغال این زنان و تاثیر در سیاست‌گذاری در جهت حمایت از این زنان ‏بود. در شغل خود یاد گرفتم که در ضمن کار ترویجی (‏‎(advocacy، برای اینکه بتوان تغییری ایجاد کرد، باید در ‏زمینه سیاست گذاری و لابی نیز فعالیت بود. بنابراین فعالانه در بحث‌های مربوطه با وزیر و نمایندگان مجلس ‏شرکت نموده و لابی می‌کردم. ‏

در‎ ‎زمینه لابی‌گری، من نوآوری وابتکار عمل از خود نشان داده و از روش‌های جدیدی استفاده کردم که بسیار ‏جالب و چشمگیر بود. به عنوان نمونه، ما در پروژه‌ای که من عهده‌دارش بودم، درباره موانع رشد و پیشرفت زنان ‏مهاجر در زمینه تحصیل و کار و فعالیت سیاسی و غیره یک سری پژوهش انجام داده بودیم. براساس این تحقیق، ‏یک سری توصیه‌های مشخص عملی به دولت را مطرح کردیم. ابتدا این توصیه‌ها را در سطح کلان مطرح ‏کردیم، یعنی از وزیر مربوطه و نمایندگان مجلس دعوت کردیم که به گفتگو نشسته و از نتیجه این تحقیقات آگاه ‏شوند. سپس از آنها خواستیم که هر کدام از نمایندگان مجلس یک توصیه مشخص را به عهده گرفته و بر اساس آن ‏سیاست گذاری کنند بطوریکه بتوانند آن را به انجام برسانند. پس از یک سال، ما مجددا با این مسئولین مصاحبه ‏کرده و نتیجه را از آنها می‌پرسیدیم و مصاحبه را برای عموم پخش می‌کردیم. این نگاه دقیق روی سیاستمداران ‏آنها را وا می‌‌داشت که روی مساله کار کنند چرا که برایشان خوشایند نبود که پس از یک سال در مقابل مردم ‏بگویند که به نتیجه نرسیده‌اند. در نتیجه این روش کار ما خیلی جدید و چشمگیر بود و به انتقاد و اعتراض سنتی ‏بسنده نمی‌کرد که تنها نامه بنویسد و از تبعیض‌های موجود شکایت کند، بلکه راه حل ارائه می‌دادیم و عمل ‏مشخص می‌خواستیم، و اگر این عمل انجام نمی‌شد، ما برای عملی نشدن کار از مسئولین دلیل می‌خواستیم. همه این ‏برنامه بخشی از شغل من بود و من شخصا مسئولیت این پروژه و برنامه را به عهده داشتم، و در قبال این ‏مسئولیت پاسخگو بودم. این برنامه خیلی موفق شده بود و به همین دلیل من در امور زنان و مهاجرین شناخته شده ‏بودم.‏

فعالیت سیاسی در هلند

من از دوران دانشجویی در هلند با حزب سبزها آشنا شده وارد فعالیت و همکاری با این حزب، بویژه در زمینه ‏سیاست خارجی که رشته تحصیلی‌ام بود، شده بودم. از آنجاییکه برای زنان کار می‌کردم، به عنوان یک فعال ‏اجتماعی در حزب سبز چپ ‏Green Left‏ که توجه زیادی به امور اجتماعی بویژه زنان و مهاجرین دارد، در ‏اینگونه محافل شناخته شده بودم. از سوی دیگر، این حزب بدنبال فراهم کردن امکاناتی برای افراد مهاجر است که ‏به آنان امکان حضور در صحنه سیاسی کشور را بدهد. ‏

به این ترتیب در سال 1995، یعنی هنگامی که عضو حزب سبزها شدم، بلافاصله برای عضویت در شورای ‏مرکزی حزب نیز انتخاب شدم. به این ترتیب، وارد شورای مرکزی حزب سبزها شدم و در عین حال به شغل خود ‏ادامه دادم. ‏

سیستم انتخابات مجلس در هلند طوری است که هر حزب یک لیست سراسری برای همه کشور می‌دهد. برای ‏ورود به این لیست، فرد باید از طریق دیگران معرفی شود و من از طریق گروه فمینیستی حزب سبزها برای ‏ورود به لیست انتخاباتی معرفی شدم. این قدم اول بود. قدم بعدی این بود که از طریق کمیسیون تعیین نامزدهای ‏انتخاباتی حمایت شوم. من مورد حمایت قرار گرفتم و پیشنهاد نامزدی من برای انتخابات در مجلس در کنگره ‏حزب مطرح شد که بالاترین ارگان تصمیم گیری برای انتخابات است. در انتخابات سال 1998، حزب سبزها رشد ‏زیادی داشت و من موفق شدم که وارد مجلس شوم. یعنی پس از 9 سال اقامت در هلند، در اولین سالی که توانستم ‏در این کشور حق رای داشته باشم، به عنوان نماینده مجلس انتخاب شدم. پیش از آن من نه در آلمان و نه در هلند ‏حق رای نداشتم.‏

شاید بتوان گفت که سه عامل اصلی در این زمینه تاثیرگذار بوده است. ‏

یک اینکه کشور هلند یک سیستم سیاسی دارد که امکان جذب افراد جدید در آن بسیار بالاست. در این سیستم ‏احزاب وجود دارند که می‌توانند سیاست انتخاباتی خود را داشته باشند. مثلا احزاب می‌توانند سهمیه‌بندی در ‏انتخابات برای زنان داشته باشند و پنجاه درصد زن در لیست کاندیداها داشته باشند و یک درمیان نام کاندیداهای ‏زن را در لیست انتخاباتی جای دهند یا درصدی از مهاجرین را در لیست نامزدهای انتخاباتی بگنجانند.‏

عامل دوم شیوه عملکرد حزب سبزهاست که امکان حضور سیاسی به مهاجرین را می‌دهد. من تازه وارد حزب ‏شده بودم، ولی این اعتماد را به من کرد و این امکان را به من داد و من هم خوشبختانه توانستم از آن استفاده کنم.‏

سوم، توانایی خود فرد اینکه چگونه عمل کرده و توانایی‌های خود را ارائه می‌کند. چون در نهایت این خود فرد ‏است که باید در این سیستم کار کند و توانایی‌های خود را نشان دهد.‏

زندگی خانوادگی

در باره زندگی خانوادگی‌ام در این دوران همیشه گفته‌ام که اگر همسر من حاضر نمی‌بود آن موقع مسئولیت‌های ‏مربوط به بچه و خانه را به عهده بگیرد، من این کار را نمی‌کردم. وارد سیاست یک مملکت جدیدی شدن شوخی ‏نیست. طول اقامت من در این کشور جدید هنوز به یک دهه نمی‌رسید، و گرچه در دوران دانشگاه معلومات زیادی ‏درباره این کشور کسب کرده بودم، اما هنوز با تاریخ و فرهنگ سیاسی و روش کار در آنجا آشنا نبودم. بنابراین ‏آگاه بودم که وارد سیاست شدن، آن هم در کشوری که در آن تازه وارد هستم، کاری بس عظیم بشمار می‌رود و ‏سالهای اولیه صرف یادگیری می‌شود. اگر حمایت همسرم در داخل خانه نبود، بویژه که پسرم دوران نوجوانی را ‏می‌گذراند، امکان پذیرفتن چنین مسئولیتی را نداشتم. ‏

وقتی که به عنوان نماینده مجلس انتخاب شدم، چند روزی تا فاصله قسم خوردن و پذیرفتن مسئولیت فرصت داشتم ‏که فکر کنم، و من در این مدت واقعا خیلی روی این تصمیم‌گیری فکر کردم و با همسرم هم صحبت کردم. در واقع ‏به خاطر حمایت او توانستم این‌ مسئولیت را پذیرفته و از عهده انجام آن برآیم. ایشان در کنار شغل تمام وقت ‏خویش، این مسئولیت‌ها را در خانه به عهده گرفت. روی پسرم هم فشار بود زیرا که بندرت مادرش را می‌دید.‏

محور کار: حقوق بشر ‏

هنگامی که وارد مجلس هلند شدم، به عنوان یکی از سخنگویان سیاست خارجی بویژه در امر توسعه جهانی و ‏همگرایی کشورهای اروپا در ساختار اتحادیه شروع بکار کردم. باید می‌اندیشیدم و تصمیم می‌گرفتم که چه چیزی ‏برایم مهم است و من حقوق بشر را به عنوان محور و قطب‌نمای کار خودم انتخاب کردم. در زمان دانشجویی ‏بطور مفصل درباره بنیادگرایی و حقوق بشر نوشته و بهانه “نسبیت فرهنگی” را به عنوان عامل توجیه نقض ‏حقوق بشر رد کرده بودم. همواره اعتقاد داشته‌ام که اعلامیه جهانی حقوق بشر جهان‌شمول است و در خیلی از ‏کشورها، دیکتاتورها و فرمانروایان از فرهنگ استفاده ابزاری می‌کنند تا نقض حقوق بشر را توجیه کنند. من باور ‏ندارم که می‌توان از اینگونه نقض حقوق بشر حمایت کرد. ‏

شما اگر به نقشه دنیا نگاه کنی، می‌بینی که تنها بخش کوچکی از جمعیت جهان، یعنی مردم اروپا و امریکای ‏شمالی هستند که از حقوق بشر بهره‌ور هستند. به همین دلیل معتقد بوده‌ام که میزان افرادی که حقوق بشر آنها ‏رعایت می‌شود بایستی بیشتر شود، و نه کمتر! از همین رو وقتی که وارد مجلس شدم، حقوق بشر را به عنوان ‏محور کار خود انتخاب کردم.‏

انگیزه من برای تاکید روی حقوق بشر مشاهداتی است که از وضعیت واقعی مردم داشته‌ام. با مشاهده وضع ‏پناهندگان و مهاجرین در اروپا، وضعیت آوارگان در مناطق جنگی، یا وضعیت نقض حقوق بشر در کشورهای در ‏حال توسعه و از جمله ایران، بیشتر به این امر اعتقاد پیدا کردم که اگر موفق شویم اصول اولیه حقوق بشر را ‏رعایت کنیم، گام اول را به سوی راه حل برداشته‌ایم. حقوق بشر در آزادی بیان، آزادی مذهب، حقوق زنان، آزادی ‏انجمن و …. اگر روی این مسائل در هر سیستمی پای‌فشاری کنیم، صرف‌نظر از اینکه سیستم جمهوری است یا ‏سلطنتی و یا هرنوع سیستمی که باشد، این سیستم مجبور است ماهیت خود را بصورتی تعدیل کند که انسانها در آن ‏بتوانند با هم کار کنند و سیستمی را که برای آنان مناسب است انتخاب کنند. این روند بدون برخورد و تنش نخواهد ‏بود، اما به نظر من بستر راه حل است. این گام اول است.‏
‏ ‏
در سالهای گذشته مثلا در افغانستان کار کرده‌ام و از نزدیک مشاهده کردم که در آن کشور انتخابات به شیوه آزاد ‏برگزار شده، اما برای برقراری دمکراسی این کافی نیست و مساله را حل نمی‌کند. ‏

به نظر من اولین و مهمترین گام این است که شرایطی تامین شود که افراد در یک سیستم این امنیت را احساس ‏کنند که در سیستم مشارکت کنند. وقتی که افراد مشارکت کنند، می‌توانند ابراز عقیده کنند و سیستم را تعیین کنند. ‏از این رو تامین حقوق بشر افراد اهمیت پایه‌ای در توسعه و دمکراسی دارد. به همین دلیل است که وضع اقلیت‌ها ‏درسیاست خارجی خیلی برای من مهم است، مثل وضعیت کردها در ترکیه، یا مساله حقوق مردم فلسطین، یا مساله ‏جنگ‌زدگان، و دیگر مسائلی که به حقوق بشر مرتبط است.‏

حقوق اقلیت‌ها

وضعیت اقلیت‌ها در کشورهای دیگر، از جمله ترکیه که خواهان پیوستن به اتحادیه بود، در سیاست خارجی خیلی ‏مهم بود. یکی از مسائل مهم برای اروپا در پیوستن ترکیه به اتحادیه مساله کردها بود و بطور مشخص حقوق ‏کردها مورد نظر بود و بطور دائم مورد بحث و گفتگو قرار می‌‌گرفت. ‏

در سالهای اول با مساله کردها در ترکیه مشغول بودم و خیلی روی این مساله کار کردم. کردها در ترکیه طرفدار ‏پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا بوده و هستند زیرا حقوق بشر آنها مستقیما از جانب اتحادیه اروپا مطرح شده و ‏می‌شود. ‏

مسائل اقلیت‌های دیگر نیز مطرح می‌شد، از جمله مساله ارمنی‌ها و قتل عام آنها در سال 1915. گرچه ترکیه مایل ‏نبود که این بحث مطرح شود، اما ابتدا فرانسه آن را مطرح کرد، و پس از آن در هلند مطرح شد و من اولین کسی ‏بودم که در مجلس موضوع قتل‌عام ارمنی‌ها در ترکیه را مطرح کردم. پس از آن این موضوع بیشتر مورد بحث ‏قرار گرفت. من با جامعه ارمنیان رابطه خیلی خوبی دارم و هر ساله در برنامه یادبود فاجعه کشتار ارامنه از من ‏دعوت می‌شود و در این مراسم سخنرانی می‌کنم.‏

جنگ‌زدگان‌‏

جنگ کوسوو که آغاز شد، من به ماسادونی و آلبانی سفر کردم. شروع جنگ بدون اینکه حتی فکری راجع به ‏وضعیت جنگ‌زدگان شده باشد، خیلی وحشتناک بود. جامعه جهانی فکری دراینباره نکرده بود و آمادگی پذیرش و ‏رویارویی این موج عظیم پناهندگان و آوارگان جنگی را نداشت. بیاد دارم که در اسکوییه، پایتخت ماسادونی، ‏ایستاده بودم و دسته دسته آوارگان را می‌دیدم که در وضعیت بسیار اسفناکی از پیاده گرفته تا روی تراکتور وارد ‏می‌شوند. در همین حال ناتو هنوز مشغول بمباران بود. ‏

من بدون تامل مساله مهاجرین و پناهندگان و آوارگان را مطرح کردم. ‏موضع سیاسی حزب سبزها در آن هنگام ‏حمایت از جنگ کوسوو و مقابله با میلوسوویچ بود. من به خاطر همین مسائل جنگ‌زدگان، مخالف جنگ بودم و ‏در حزب موضع اقلیت داشتم. برای کسی که تازه وارد حزب شده، خیلی دشوار است که در مقابل خط سیاسی ‏اصلی حزب موضع بگیرد و روی موضع خود بایستد. اما اینکار را کردم و همین باعث شد که پایگاه من خیلی ‏محکم‌تر شود زیرا حاضر نبودم که روی اصول کوتاه بیایم و به خاطر موقعیت خودم سازش کنم.‏

فلسطین

مساله فلسطین از مسائلی است که من خیلی روی آن کار کرده و تلاش کردم سیاست خارجی هلند را در این زمینه ‏تصحیح کنم. من از تمام امکانات موجود در مجلس استفاده کرده‌ و سعی کردم سیاست حمایت از اسرائیل توسط ‏هلند را به سمتی تغییر دهم که حقوق مردم فلسطین فراموش نشود. بطور نمونه، صدور اسلحه از امریکا به ‏اسرائیل از طریق فرودگاه آمستردام صورت می‌گیرد. من با زیر پرسش بردن این مساله و طرح صدها سوال از ‏وزیران کابینه و طرح مساله در مقابل افکار عمومی توانستم ابعاد آن را و نوع سلاح‌هایی را که از هلند عبور ‏می‌کند مشخص کرده و قانون کنترل عبور اسلحه از کشورهلند را سخت‌تر کنیم و قانون هلند در این زمینه تغییر ‏کرد. ‏

همکاری با جامعه مدنی

یکی از شیوه‌های استراتژیک کار من در مجلس، همکاری گسترده با جامعه مدنی بود. زیرا بر این باور بودم که ‏وقتی که عضو حزب کوچکی در اپوزیسیون هستی، باید حامیان و همیارانی در خارج از پارلمان پیدا کرده و ‏نیروهای موجود را به هم پیوند دهی. من به اتحاد کار پارلمانی و خارج از پارلمانی خیلی اعتقاد دارم. در همین ‏زمینه با رسانه‌ها همکاری نزدیکی داشتم. اگر آنها یک مساله را تحقیق می‌کردند و با من در میان می‌گذاشتند، من ‏بر اساس آن در مجلس کار سیاسی می‌کردم. ‏

یکی دیگر از کارهایی که در همکاری با گروه‌های اجتماعی و جامعه مدنی در اینجا انجام دادیم، تشکیل یک ‏سازمان غیردولتی به نام «شهروندان متحد برای صلح» ‏‎ (UnitedCivilians for Peace)‎‏ برای فلسطین است ‏که یک مرکز آگاهی‌رسانی و لابی گری برای فلسطینی‌ها در هلند است که ابتکار عمل آن را من به عهده گرفتم و ‏دیگران را برای گفتگو و آغاز همکاری در این زمینه دعوت کردم که حاصل کار این سازمان مدنی است و خیلی ‏خوشحالم که بوجود آمده است.‏

افغانستان

افغانستان یکی دیگر از کشورهایی است که من خیلی روی مسائل مربوط به آن در مجلس هلند کار کردم و زمانی ‏کار را شروع کردم که هنوز یازده سپتامبر اتفاق نیافتاده بود و اغلب کسی در هلند نمی‌دانست که افغانستان ‏کجاست یا به ندرت می‌توانست افغانستان را روی نقشه پیدا کند. ما به افغانستان سفر کرده و یک فیلم مستند درباره ‏وضعیت آن کشور تهیه کردیم. این فیلم دربرنامه «چهره دیگر» تلویزیون هلند پخش شد و درباره فعالیت‌های من ‏در افغانستان بود که چهره دیگری از مرا که نماینده مجلس هلند بودم، به مردم نشان می داد و یکی از نادرترین ‏فیلم‌هایی است که درباره زنان افغانستان تهیه شده است. کمک من به تهیه این فیلم بویژه از آن رو موثر بود که ‏زبان بلد بودم و به عنوان یک زن می‌توانستم با زنان صحبت کنم. این فیلم در سال 2000 تهیه شده است، یعنی ‏زمانی که هنوز کسی به مسائل افغانستان توجهی نمی‌کرد و فقط یک سری سازمانهایی اجتماعی در زمینه کارهای ‏خیریه فعال بودند. هنوز سیاستی در قبال افغانستان وجود نداشت. هدف من توجه بیشتر به این کشور بود و پس از ‏آن نیز هر سال یا هر دو سال یکبار سفری به افغانستان داشتم و پس از هر سفر در مصاحبه‌ با خبرنگاران از ‏وضعیت افغانستان صحبت می‌کردم. در مجلس هم روی سیاست گذاری برای کمک به امر توسعه افغانستان خیلی ‏کار کردم و با جامعه افغانی‌ها در هلند همکاری نزدیک داشتم. ‏

منظور من از اینکه می‌گویم کار کردم این است که فعالیت من به عنوان یک نماینده مجلس در راستای ‏سیاست‌گذاری ثمربخش بوده است. به بیان دیگر، حاصل کار من این بوده که در آن زمینه‌ای که هدف من بوده ‏است، سیاست‌گذاری انجام گرفته و این سیاست‌گذاری‌ها دستاوردهای عملی و مشخص بهمراه داشته است. بطور ‏نمونه، در رابطه با افغانستان، دولت را تحت فشار گذاشتم که بیشتر به افغانستان بپردازد و بودجه‌ای برای کمک ‏بدان تخصیص دهد، و با پاکستان وارد مذاکره درباره وضعیت پناهندگان افغانی در آن کشور شود. مهمترین نتیجه ‏سیاست‌گذاری‌های انجام شده در این زمینه در مورد توسعه و وضعیت پناهندگان افغانی است. حتی در مورد اینکه ‏که نیروهای ناتو برای کمک به امنیت بین‌المللی ‏International Security Assistance Force ‎‏ چگونه کار ‏کنند که حقوق افغان‌ها را رعایت کنند، سیاست‌گذاری کردیم. همچنین ما خیلی فشار آوردیم که خلع سلاح ‏جنگ‌سالاران جدی گرفته شده و عدالت دوران گذار ‏Transitional Justice‏ و محاکمه جنایتکاران جنگی جدی ‏گرفته شود. نمونه دیگر اینکه مقدار زیادی از بودجه کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان ‏‎ Afghan ‎Independent Human Rights Commission‏ را هلند تامین می‌کند. همچنین پیشنهاد یک صندوق برای ‏حمایت از خبرنگارانی که از مناطق جنگی گزارش می‌دهند را ارائه دادم. نمونه‌های اینگونه پیشنهادات برای ‏سیاست‌گذاری‌های مشخص فراوان است.‏

یکی از کارهایی که مایه افتخار من است، جلب حمایت از تنها زن فرماندار در افغانستان است. دکتر حبیبه ‏سرابی، زنی است که فرماندار ایالت بامیان است و تنها زن فرماندار در افعانستان است. من همیشه در صحبت‌هایم ‏گفته‌ام که از کسانی که از حقوق زنان افغانی دم می‌زنند، انتظار دارم که از این خانم حمایت کنند زیرا بامیان این ‏پتانسیل و آمادگی فرهنگی را دارد که یک زن را به عنوان فرماندار پذیرفته است. رقیبان این فرماندار، ‏جنگ‌سالارانی هستند که کارشکنی می‌کنند و تلاش دارند که خانم سرابی موفق نشود. اما چون بامیان یک منطقه ‏آرام است، جامعه بین‌المللی لطف و توجهی بدان منطقه ندارد و گمان می‌کنند که بامیان چون منطقه‌ای آرام است، ‏نیاز به کمک ندارد. ‏

یک نمونه همکاری من با جامعه مدنی هم این است که من به کمک یک سازمان غیردولتی در هلند خانم دکتر ‏سرابی را به هلند دعوت کردیم و پس از دیدارهای مختلفی که با وزیر و نمایندگان مجلس، کشور هلند پذیرفت که ‏ظرفیت سازی استان بامیان را بپذیرد. این یک کار استراتژیک مدنی است که برای موفقیت زنی که دقیقا به خاطر ‏زن بودن خیلی زیر ذره‌بین است، تلاش کنیم که موفق شود. زیرا اگر موفق نشود، همه خواهند گفت که چون زن ‏بوده، موفق نشده. حالا ممکن است خیلی فرمانداران مرد هم باشند که موفق نشوند، اما کسی نخواهد گفت که آنها ‏به خاطر مرد بودن موفق نشده‌اند. اما در مورد یک زن این را حتما خواهند گفت که چون زن بوده، موفق نشده ‏است.‏

تاثیرگذاری بر ساختار سیاسی هلند

سیستم هلند همه‌پرسی ندارد. همه‌پرسی قانون اساسی اروپا را من به همراه دو همکار دیگر پیشنهاد دادیم و علیرغم ‏مخالفت دولت، توانستیم اکثریت را کسب کنیم، گر چه متاسفانه از نتیجه رای‌گیری راضی نبودم و ملت هلند قانون ‏اساسی اروپا را رد کرد. بهرحال این روند دمکراتیک صورت گرفت. البته دو ماه پیش قرارداد جدیدی بسته شد و ‏اکنون بحث بر سر همه‌پرسی دوباره است. این موضوع در میان خود هلندی‌ها بسیار مورد بحث بود که یک زن ‏پناهنده مهاجر در هلند برای اولین بار در این کشور همه‌پرسی راه می‌اندازد.‏

ایران

اکثر ایرانیان خارج از هلند با بخش بسیار کوچکی از کار من آشنایی دارند که در رابطه با ایران است که شاید ‏حتی یک دهم از فعالیت‌های من را هم در برنگیرد. وقتی که شما به عنوان یک فرد خارجی در یک کشور دیگر ‏نماینده پارلمان هستی، نمی‌توانی که فقط به مسائل کشور زادگاه خود بپردازی و باید منافع و انتظارات مردمی را ‏که به شما رای داده‌اند در نظر بگیری. همچنین به عنوان یک خارجی مهاجر که وارد سیاست آن کشور می‌شوی، ‏باید خیلی مواظب باشی که پذیرفته شوی و متهم به اینکه فقط به دنبال منافع کشور زادگاه خود هستی نشوی و ‏توازن را بتوانی حفظ کنی.‏

اعتقاد من این است که مساله اصلی در ایران از نظر ما مساله رعایت حقوق بشر توسط حکومت است. هنگامی که ‏پس از بیست سال به عنوان عضو یک هیات پارلمانی از مجلس هلند به ایران رفتم، در دیدارهای رسمی با ‏نمایندگان مجلس ایران هم این مساله را عنوان کردم و گفتم که مساله اصلی، حقوق بشر است. مساله شخصی من ‏هم همین است. دولت جمهوری اسلامی ایران باید حقوق بشر را رعایت کند.‏

برخی مسئولین ایران در پاسخ به من گفتند که “خانم کریمی، ما اگر حقوق بشر را رعایت کنیم، که دیگر جمهوری ‏اسلامی نیستیم!” ‏

من گفتم که این مشکل شماست، و به من ربطی ندارد. شما به همان تعهداتی که خود بدان پایبند هستید، و از بیرون ‏به شما تحمیل نشده، عمل کنید. اگر رعایت حقوق بشر باعث شود که ماهیت جمهوری اسلامی عوض شود، من که ‏مساله‌ای با این امر ندارم زیرا خواهان رعایت حقوق بشر هستم.‏

می‌دانم که رعایت حقوق بشر با ولایت فقیه جور نیست، ولی این مساله من نیست، بلکه مساله جمهوری اسلامی ‏است. و اینکه برخی از انقلاب مخملین ابراز نگرانی می‌کنند، ما در ایران مخمل نداریم، ابریشم داریم! شاید باید ‏گفت انقلاب ابریشمین! از شوخی گذشته، نام این انقلاب را هر چه بگذارید، واقعیت این است که مردم مطالباتی ‏دارند که باید بدانها جواب داده شود. ‏

من فکر می‌کنم کسانی که با انقلاب مخملی‌‌ها مشکل دارند، نمی‌فهمند انقلاب مخملی یعنی چه. انقلاب مخملی یعنی ‏اینکه گروه‌های بزرگ اجتماعی موفق شده‌اند بطور مسالمت‌آمیز به یک سری از مطالباتشان برسند. کجای این ‏مساله است؟ برای من قابل درک نیست که اگر کسی با این شیوه مخالف باشد، آیا انتظار دارد که مردم با انقلاب ‏مسلحانه به انتظاراتشان برسند؟ اگر ماهیت جمهوری اسلامی نمی‌تواند پاسخگوی این مطالبات باشد، این مساله ‏جمهوری اسلامی است. ‏

من در هرنقطه از دنیا هرکاری که در حمایت و دفاع از حقوق بشر از دستم برآید با استفاده از همه امکاناتم انجام ‏می‌دهم و ایران استثنا نیست. من همیشه گفته‌ام که ایران برای من سیاست خارجی است. من نه هیچگونه اهداف ‏سیاسی را در ایران دنبال می‌کنم، نه قصد زندگی در ایران دارم. بلکه به عنوان یک سیاستمدار که در غرب کار ‏می‌کند حمایت از حقوق بشر را محور کار خود قرار داده‌ام. ما یک سری امکانات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ‏اقتصادی داریم و در رابطه با همه کشورهای دنیا از این امکانات استفاده می‌کنیم تا وضعیت حقوق بشر در دنیا ‏بهتر شود. در رابطه با ایران هم از این امکانات استفاده می‌کنیم. ‏

کشورهای خلیج فارس

من در رابطه با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس خیلی کار می‌کنم چون فکر می‌کنم اگر ما امنیت و ثبات ‏منطقه‌ای می‌خواهیم باید این کشورها و ایران بیشتر با هم کار کنند و یک امنیت مشترک برای خودشان تعریف ‏کنند و در سازمانهایی با برنامه عمل مشترک کار کنند که به این امنیت مشترک برسند. ما الان شاهد مسابقه ‏تسلیحاتی هستیم که آنجا دارد شکل می‌گیرد و امنیت یک کشور بر علیه امنیت دیگری تعریف می‌شود. یک عامل ‏موثر در این امر اینست که هیچکدام از این دولتها واقعا مشروعیت داخلی ندارند. در نتیجه، در کارهای امنیتی هم ‏سعی می‌کنند از دشمن بیرونی هم برای حفظ قدرت خود استفاده کنند.‏

سالهاست که تلاش می‌کنم با کمک همکارانم در حوزه خلیج فارس حقوق بشر و جامعه مدنی را حمایت و تقویت ‏کنیم. در سال 2006 برای اولین بار یک هیات حقوق بشر به عربستان سفر کرد که ریاست آن را من به عهده ‏داشتم. ما در این سفر با گروه‌ای مختلف دیدارهایی داشتیم و با کسانی که در قدرت هستند صحبت کردیم. پس از آن ‏گروهی از عربستان را به هلند دعوت کردیم و برای آنها سمینارهای مختلف ترتیب دادیم. همینطور با کویت، ‏بحرین، امارات و … تماس‌هایی داشتیم. من معتقدم باید بیشتر و بیشتر از این طریق کار کنیم و نتیجه این شده است ‏که اکنون یک سازمان غیردولتی ‏Bridging the Gulf ‎‏ تشکیل داده‌ایم که ریاست آن را من برعهده دارم. این ‏سازمان هدف حمایت از حقوق بشر و ساختمان جامعه مدنی در کشورهای حوزه خلیج فارس را دنبال می‌کند.‏

من دو عامل عمده تحول در منطقه خاورمیانه و بویژه در خلیج فارس می‌بینم. یکی رشد روزافزون بنیادگرایی ‏است. البته آن بخشی از بنیادگرایان که مسلح است و با خشونت کار می‌کند، وزن کمتری دارد. مساله اصلی ما در ‏این زمینه پاکستان است که من بشدت نگران آن هستم. مساله اصلی در اینجا رشد روزافزون بنیادگرایی و جذابیت ‏آن در میان جوانان است که حتی در اروپا نیز به چشم می‌خورد. در اروپا بمب‌ها بصورت خانگی ساخته می‌شود، ‏یا قاتل فیلمساز هلندی ‏Theo Van Gough ‎‏ یک جوان مسلمانی است که در هلند بزرگ شده است. ‏

عامل دوم زنان هستند که در این کشورها بسرعت فعال می‌شوند و با بنیادگرایی مقابله می‌کنند. من با زنان بسیار ‏جالبی در عربستان سعودی، کویت، عمان، و کشورهای دیگر ملاقات داشته‌ام و می‌بینیم که همه جا حرکت‌هایی ‏مشابه حرکتی که در ایران دارد شکل می‌گیرد، وجود دارد. زنان در این کشورها تحصیل می‌کنند و به یک جایی ‏رسیده‌اند که خود را سازماندهی می‌کنند و خواسته‌ها و مطالباتشان را فرموله می‌کنند. و این واقعا امید من است. ‏من خیلی خوشبین هستم و موتور تحول را زنان می‌دانم. رولا دشتی در کویت روی حق رای زنان در این کشور ‏فعالیت داشته و شما کلی از او انرژی می‌گیری، و در تمام سفرها زنان الهام بخش من بوده‌اند. در عربستان ‏سعودی زنان کلی فعالیت می‌کنند تا حق و حقوق خود را بگیرند. من امیدوارم که سازمان «پل خلیج» ‏Bridging ‎the Gulf‏ بتواند شبکه‌ای بین این حرکتها ایجاد کرده و سازمانها و افراد را در کشورهای منطقه به هم وصل کند.‏

تقویت عملکرد مجلس افغانستان

من هنوز در حزب سبزها فعال هستم، اما سال گذشته تصمیم گرفتم که در انتخابات شرکت نکنم زیرا به این نتیجه ‏رسیده بودم که تا سقف ظرفیت یک نماینده مجلس کار کرده‌ام. شاید اگر حزب ما در حکومت راه می‌یافت، مسیر ‏کار سیاسی‌ام را ادامه‌ می‌دادم. اما بدنبال چالش‌های جدید بودم و تصمیم گرفتم که در زمینه بین‌المللی فعالیت کنم. ‏

آخر ژانویه سال جاری به عنوان کارشناس مشاور برنامه توسعه سازمان ملل متحد ‏United Nations ‎Development Programme ‎‏ به افغانستان رفتم که در جهت تقویت عملکرد مجلس آن کشور فعالیت کنم. کار ‏من مشخصا در رابطه با نمایندگان مجلس بود و بویژه با کمیسیون‌های مختلفی که در زمینه امور داخلی، توسعه ‏مدنی و حقوق بشر و زنان هست تلاش کردم که به آنها یاری کنم که امر قانونگذاری در مجلس را پیش ببرند. ‏

از آنجاییکه در افغانستان احزاب وجود ندارند و افراد و گروهها تجربه سیاسی خیلی کمی دارند و امکاناتی ندارند، ‏تقویت مجلس کار آسانی نبود. کار کردن با مجلسی که 249 نماینده دارد، و در عین حال نه حزبی و نه فراکسیون ‏وجود ندارد، خیلی دشوار است. در مدت سه ماه که من در آنجا بودم، با سه کمیسیون مجلس شورا ‏Jirga‏ ‏Woleci‏ ‏و دو کمیسیون مجلس سنا‎ Meshrano Jirga ‎‏ کار کردم. این کمیسیون ها به طور مشخص عبارت بودند از: ‏
کمیسیون دفاع و تمامیت ارضی، ‏
کمیسیون امور داخلی و امنیت ملی، ‏
و کمیسیون زنان، جامعه مدنی و حقوق بشر. ‏

سازمان ملل روی ادامه کار من در آنجا به عنوان کسی که تجربه پارلمانی دارد و به زبان مردم آنجا صحبت ‏می‌کند، خیلی اصرار داشت. اما باید اذعان کنم که کار خیلی مشکل بود چون با یک سری مشکلاتی که افغانستان ‏دارد، مجلس این کشور هم یک قسمت از مشکل شده به جای اینکه راه حل باشد! یک عده از نمایندگان مجلس ‏هستند که سالارجنگی بوده‌اند و حقوق بشر را نقض کرده‌اند، و از این سیستم دمکراسی که ایجاد شده استفاده ‏می‌کنند تا برنامه‌های ضد مردمی خود را پیش ببرند. من با این برنامه مشکل داشتم. بحث من در سازمان ملل متحد ‏این بود که به نظر من هر دخالتی که سازمان ملل انجام می‌دهد، همواره باید با این سوال همراه باشد که “چه کسی ‏از این کار نفع می‌برد؟” ‏

وقتی که به گروهی که کلا به حقوق بشر و مردم افغانستان زیاد تعهد ندارد، فاسد است، به قانون اهمیت نمی‌دهد و ‏منافع شخصی یا قومی خود را دنبال می‌کند، کمک کنی که خوب قانونگذاری کنند، باید ببینی که چه قانونی ‏می‌گذارد، و چه کسی از این قانون نفع می‌برد. سوال من این است که آیا باید به این افراد کمک کرد که این پروسه ‏را به شکل قانونی پیش ببرند و لایحه قانونی را هم خوب بنویسند؟!‏

متاسفانه دیدم سر این مسائل زیاد بحث نمی‌شود. من شخصا با کمیسیون‌ها خیلی بحث داشتم و به جای اینکه ‏مستقیما به آنها راه حل نشان بدهم، با آنها بر سر اینکه که نتیجه این کار چه می‌شود و چه کسی از آن نفع می‌برد ‏به گفتگو می‌نشستم. اگر کاری بود که فکر می‌کردم جامعه جهانی نباید از آن حمایت کند، صریحا می‌گفتم که ‏حاضر به کار در آن زمینه نیستم. به این ترتیب زود متوجه شدم که اصلا با این دیدگاه نمی‌توان در چنین قالبی کار ‏کرد. ‏

یکی از کارهایی که در مدت فعالیت در افغانستان انجام دادم، گسترش دیالوگ بین مجلس آن کشور وجامعه جهانی ‏بود. برای من واقعا خیلی عجیب بود که در کشوری که بودجه‌اش را جامعه جهانی تامین می‌کند، تعداد زیادی ‏سازمان‌های غیردولتی در آن بکار مشغول هستند، و نظامیان زیادی از کشورهای دیگر در آن کشور حضور ‏دارند، ولی گفتگو میان مجلس این کشور و جامعه جهانی بسیار اندک بود. یکی از برنامه‌های من گسترش این ‏گفتگوها بود. ‏

از جمله یکی از برنامه‌هایی که من در مجلس افغانستان آغاز کردم، ارائه گزارش علنی مسئولین به مجلس بود و ‏از ژنرال مک‌ نیل، فرمانده نیروهای ناتو در افغانستان، خواسته شد که به مجلس آمده و پس از ارائه گزارش کار ‏خود، به پرسش‌های نمایندگان پاسخ دهد. این برنامه از طریق تلویزیون برای مردم افغانستان نیز پخش شد و پس ‏از آن از مسئولین دیگری نیز در همین زمینه به گزارش‌دهی پرداخته و در پرسش و پاسخ با نمایندگان مجلس ‏شرکت کردند. تلاش من ایجاد رابطه بین مجلس و جامعه جهانی بود.‏

سازماندهی اینگونه برنامه‌ها تاثیر مثبتی داشت در این زمینه که آنها متوجه شدند که می‌توانند ژنرال مک نیل را ‏دعوت کنند و از او سوال کنند و جواب بخواهند، یعنی هر مقام اجرایی باید به نمایندگان مردم در مجلس پاسخگو ‏باشد.‏

زنان افغانستان

درباره زنان افغانستان باید بگویم که وضعیت آنان در مجموع زیاد فرق نکرده است. البته وضع مدارس در آنجا ‏الان خوب است. من که افغانستان را دردوران طالبان دیده بودم که زندان بزرگ زنان بود، هر وقت که دخترهای ‏مدرسه‌ای را با روپوش در خیابان می‌بینم، یا به مدرسه‌های دخترانه می‌روم، واقعا چشمانم پر از اشک می‌شود. از ‏این لحاظ برای زنان خوب شده و در مناطقی که امنیت دارد، مثل هرات و بامیان و مزار شریف و مناطق شمالی ‏می‌توان دید که زنان حتی در دولت هم خوب کار می‌کنند. ‏

اما مساله اصلی زنان امنیت است که اگر نباشد، زنان به مدرسه هم نمی‌توانند بروند. در قندهار وضعیت حتی بدتر ‏شده است.‏

مساله دوم سنت‌هاست. در افغانستان برخی به شرع مراجعه می‌کنند که از سنت رها شوند! بویژه در سنت پشتون ‏وضع زنان واقعا بد است و از مسائلی است که حل آن طول خواهد کشید. ‏

وزارت زنان ایجاد شده که زیاد قوی نیست و مدیریت خوبی ندارد و متاسفانه خوب کار نمی‌کند. اصولا یکی از ‏مشکلات آنجا کمبود ظرفیت است و بودجه‌های توسعه را نتوانسته‌اند به خاطر کمبود ظرفیت مصرف کنند و امسال ‏بودجه آن کاهش پیدا کرده است. بودجه وزارت زنان در حال حاضر محدود به میزان حقوق افرادی است که در ‏این وزارتخانه کار می‌کنند چون شعبه‌های ریاست زنان در استان‌های مختلف دفتر دارد. ‏

من درباره افغانستان کتابی‌ با عنوان «نبردگاه افغانستان» نوشته‌ام که در سال 2006 در هلند انتشار یافت.‏

برنامه آینده

در حال حاضر با سازمان‌های غیردولتی هلندی که در افغانستان و سودان فعال هستند کار می‌کنم زیرا از پیشتر در ‏مورد سودان و دارفور نیز مشغول کار بوده‌ام. به همین ترتیب مشغول ادامه کار بین‌المللی از طریق سازمان‌های ‏غیردولتی در هلند هستم و می‌خواهم روی سازمان «پل خلیج» ‏Bridging the Gulf ‎‏ بیشتر کار کنم و کارهای ‏حقوق بشری را که در مجلس آغاز کرده بودم، بیرون از پارلمان ادامه دهم. ‏

در حزب سبزها نیز فعال هستم و در صورت لزوم آمادگی عهده‌دار شدن پست سیاسی را نیز دارم. ‏

سخن آخر

دررابطه با ایران معتقدم الان افرادی که در خارج کشور هستند و پتانسیل و امکانات کار و خدمت به ساختمان ‏جامعه مدنی و حقوق بشر را دارند، می‌توانند خیلی تاثیرگذار باشند و این نقش را برای خودم هم می‌بینم. اگر ‏جمهوری اسلامی از “شبکه سازی” می‌ترسند، باید شبکه سازی کنیم. اگر از انقلاب مخملی می‌ترسند، باید روی ‏انقلاب مخملی کار کنیم. منظور من این است که از حرکت‌های اجتماعی که خواستار رسیدن به حقوق بشر هستند ‏حمایت کنیم و اگر از حقوق بشر می‌ترسند، باید روی حقوق بشر کار کنیم. و اگر هم نترسند باید کار کنیم چون ‏این حق طبیعی و اجتماعی مردم ایران است که از حقوق بشر بهره‌ور شوند. ما باید امکانات موجود ر ابسیج کنیم ‏و نترسیم. و در این راه خوب است که به همدیگر انگ و برچسب نزنیم. ‏

یکی از مشکلات کار در خارج کشور اینست که حتی کسانی که امکاناتش را دارند که تاثیرگذار باشند، به جای ‏همکاری و همیاری با هم، در انتقاد و ایرادگیری از هم می‌مانند. گاهی شما ایرادی داری، و فکر می‌کنی بهتر ‏می‌توانی کاری را انجام دهی، اشکالی ندارد. ولی شیوه تخریبی و حذفی که دیگری را با انگ و برچسب از میدان ‏بدر کنیم اصلا مناسب نیست. مگر ما چقدر نیرو داریم که اینقدر ضربه می‌زنیم و ولخرجی می‌کنیم؟

مشکل اساسی من این است که چرا جمهوری اسلامی اینقدر آسان می‌تواند دانشجویان را به زندان بیاندازد و زنان ‏را سرکوب کند. من واقعا دلم می‌سوزد که اینهمه امکانات را نمی‌توان بسیج کرد زیرا که در بین نیروها همگرایی ‏وجود ندارد و حتی تحمل همدیگر نیز هنوز مشاهده نمی‌شود. همه قصد تخریب همدیگر را دارند. ‏

یک نکته مهمی که من در طی 9 سال فعالیت پارلمانی در هلند یاد گرفتم این است که اگر می‌خواهی نتیجه‌ای ‏بدست آوری، باید با دیگران روی اختلاف نظرها صحبت کنی، و بتوانی در صورت لزوم ائتلاف کنی، و حاضر ‏باشی که سازش کنی. و گرنه قدرت در دست کسانی باقی خواهد ماند که در حکومت هستند و از قدرت برای ‏سرکوب نیروهای اجتماعی استفاده می‌کنند.‏