عرفان ثابتی، پژوهشگر علوماجتماعی در یادداشتی برای صفحه ناظران با اشاره به بحثهای شبکههای اجتماعی درباره تعرض و تجاوز به زنان به چگونگی تاثیر گذاری این شبکهها در همبستگی زنان برای مقابله با رفتار خشونت آمیز مردان در ساختار قدرت پرداخته است.
موج سهمگین افشاگری که در هفتههای اخیر در شبکههای اجتماعی به راه افتاده چنان فراگیر بوده که شماری از نامداران حوزههای گوناگون هنری، ادبی و علمی را در افکار عمومی در جایگاه متهم نشانده است. چنین به نظر میرسد که پیش از این قربانیان جرائم جنسی همچون گُنگ خوابدیده از بیان فاجعه عاجز بودهاند و اکثر مخاطبان بالقوۀ آنها نیز علاقهای به شنیدن حقایق نداشتهاند اما اکنون بازماندگان این حوادث زبانی گویا و مخاطبانشان گوشی شنوا یافتهاند. گویی سرانجام جامعه از خوابی طولانی برخاسته و به بازگویی و تحلیل دستهجمعیِ کابوس هولناکی پرداخته تا شاید بتواند با جلوگیری از تکرار آن به آرامش خاطر نسبی دست یابد.
در این نوشتار با مروری گذرا بر کتاب “کنشگریِ فمینیستیِ دیجیتال: مبارزۀ دختران و زنان با فرهنگ تجاوز” به قلم کِیتلین مِندِس (دانشیار رسانه و ارتباطات در دانشگاه لِستِر)، جسیکا رینگرُز (استاد جامعهشناسیِ جنسیت و آموزش در یونیورسیتی کالج لندن) و جِسالین کِلِر (استادیار دپارتمان ارتباطات، رسانه و فیلم در دانشگاه کَلگَری)، که در سال ۲۰۱۹ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شده، به نقش فضای مجازی در مقابله با خشونت جنسی میپردازیم.
مندس، رینگرز و کلر در آغاز به مخالفانی اشاره میکنند که فمینیسم را بیربط، از مد افتاده و حتی منسوخ” میدانند و با تمسخر فمینیستها آنها را عبوس، “بیبهره از شوخطبعی” یا “زیادهخواه” میخوانند. اما به نظر نویسندگان این کتاب، فمینیسم نه تنها به بستر احتضار نیفتاده بلکه به لطف فرصتهای حاصل از فناوریهای رسانهای دیجیتال، بیش از پیش رونق یافته است. آنها از “روح زمانۀ فمینیستی” سخن میگویند و در تأیید ادعای خود به مواردی همچون انتشار ویژهنامههای “فمینیستیِ” نشریات پرخوانندهای مثل “اِل” یا تولید تیشرتهایی توسط خانۀ مد “دیور” اشاره میکنند که روی آن نوشته است: “ما همه باید فمینیست باشیم.”
مندس، رینگرز و کلر رواج هشتگهای پرطرفداری همچون “منهم”، “دخترانمانرابرگردانید”، “بلههمۀزنان” و “بهمنتجاوزشدهرگزگزارشندادم” را حاکی از جلب توجه فزایندۀ مردم به مشکل دیرین خشونت علیه دختران و زنان میدانند. این سه پژوهشگر میپرسند: زنان و دختران چه تجربیاتی از مزاحمت، زنستیزی و فرهنگ تجاوز دارند؟ زنان و دختران چرا و چگونه از فناوریهای رسانهای دیجیتال برای ثبت تجربۀ زنستیزی، مزاحمت و خشونت جنسی استفاده میکنند؟ و این نوع کنشگری چه پیامدهایی دارد؟
مندس، رینگرز و کلر از طریق تحلیل محتوای کیفی، تحلیل مضمونی، مصاحبههای مشروح، مصاحبه با اعضای گروههای نمونه، نظرخواهی و بررسیِ اجتماعات آنلاین، شش نمونه را مطالعه میکنند و به پرسشهای فوق پاسخ میدهند. یکی از این نمونهها وبسایت “توسریخور!” است که در سال ۲۰۰۵ به دست هفت زن نیویورکی برای مبارزه با مزاحمت خیابانی ایجاد شد. کاربران این وبسایت تجربههای خود از مزاحمت خیابانی را با یکدیگر در میان میگذارند و به کمک فناوری جیپیاس، دیگران را از محل وقوع مزاحمت باخبر میکنند. جنبش «توسریخورها!» که در پی تأسیس این وبسایت شکل گرفت اکنون در ۳۱ کشور فعال است و نقش مهمی در آگاهیبخشی، بیآبرو کردن مزاحمان، و تشویق مردم به مقابله با مزاحمت جنسیِ خیابانی دارد.
مندس، رینگرز و کلر با اشاره به وضع اصطلاح “فرهنگ تجاوز” در کتاب “تجاوز: نخستین منبع برای زنان” (۱۹۷۴) به خوانندگان یادآوری میکنند که نویسندگان فمینیست این کتاب، کانِل و ویلسون، عقیده داشتند که بهرغم بهبود قوانین مربوط به تعرض جنسی، تا زمانی که “رفتار جنسیِ یک زن مبنای ارزیابی شخصیت و اعتبار او باشد” جایگاه زنان در جامعه ارتقاء نخواهد یافت. کانل و ویلسون نه تنها بر خلاف روال عادی، قربانیان تجاوز را به علت رفتار یا لباسشان مقصر نمیشمردند بلکه با کسانی که خشونت مردانه را امری ذاتی و از نظر جنسی جذاب، بیضرر و مطلوب میدانستند، مخالفت میکردند.
فمینست
منبع تصویر،GETTY IMAGES
در دهۀ اخیر توجه به “فرهنگ تجاوز” بیش از پیش افزایش یافته است و پژوهشگران آن را فرهنگی میدانند که در آن “خشونت جنسی علیه زنان به تلویح و تصریح نادیده گرفته، توجیه، تحمل و عادی شمرده میشود”. کلر، مندس و رینگرز بعضی از رویّههای اجتماعی و فرهنگیِ دربرگیرندۀ این “خشونت” را چنین برمیشمارند: “لطیفهها و شوخیهای مربوط به تجاوز، مزاحمت جنسی، سوت کشیدن و هو کردن، متلکهای جنسی؛ کنترل مداوم بدن، لباس، ظاهر و طرز رفتار زنان؛ مقصر شمردن قربانیان و نه عاملان تعرض جنسی؛ و مصونیت عاملان خشونت بهرغم رفتار یا جرمی که مرتکب شدهاند.”
نویسندگان کتاب یکی از ابعاد اصلی فرهنگ تجاوز را “مغلطۀ شناختی”، “بیعدالتیِ شناختی” و “سوگیریِ ضمنی” نسبت به تجربیات زنان از خشونت جنسی و تجاوز میدانند، امری که به سلب اعتماد از زنان میانجامد. بنابراین، اتهاماتی که قربانیان مطرح میکنند معمولاً به دیدۀ تردید و ناباوری نگریسته میشود.
اما فرضیۀ کلر، مندس و رینگرز این است که به لطف رسانههای دیجیتال این “ناباوری” و، در نتیجه، “گفتمانهای عمومی پیرامون خشونت جنسی” در حال تغییر است. آنها برای سنجش صحت این فرضیه هشتگ توئیتریِ “بهمنتجاوزشدهرگزگزارشندادم” را بررسی میکنند.
در اکتبر ۲۰۱۴، ژیان قمیشی، مجری نامدار یکی از برنامههای رادیوییِ “بنگاه خبرپراکنی کانادا”، ناگهان به اتهام خشونت جنسی از کار اخراج شد. بنا به گزارش رسانهها، سه زن جوان قمیشی را به به حملۀ فیزیکی در زمان قرار ملاقات و یک زن دیگر او را به مزاحمت جنسی در محل کار متهم کرده بودند. یک هفته پس از اخراج قمیشی چهار زن و یک مرد دیگر هم او را به رفتار خشونتآمیز متهم کردند. این اتهامات به بحثهای گستردهای در رسانههای کانادایی دربارۀ خشونت جنسی، رضایت، و مردانگیِ مضر دامن زد.
همان طور که نویسندگان کتاب به ما یادآوری میکنند، این ماجرا نه تنها باعث جلب توجه مردم به مشکل خشونت جنسی شد که اغلب بر آن سرپوش میگذارند بلکه بارِ دیگر از مفروضات زنستیزانه دربارۀ قربانیان خشونت جنسی پرده برداشت، مفروضاتی که بر اساس آنها قربانیان “واقعی” همیشه به پلیس شکایت میکنند! برخی با تکیه بر این مفروضات، اتهامات مطرح شده علیه قمیشی را بیاساس میخواندند چون شاکیان قبلاً به پلیس شکایت نکرده بودند.
فرهنگ تجاوز
منبع تصویر،GETTY IMAGES
آنتونیا زِربیسیاس، خبرنگار روزنامۀ “تورنتو استار” که از چنین حملاتی به شاکیان ناراحت شده بود، همراه با دوست خود سو مونتگُمری، خبرنگار “مونترال گازِت”، هشتگ توئیتریِ “بهمنتجاوزشدهرگزگزارشندادم” را ایجاد کرد. هر دوی آنها توضیح دادند که چرا قبلاً مسئولان را از تعرض به خود باخبر نکرده بودند. این هشتگ آنقدر محبوبیت یافت که تنها در ۲۴ ساعت حدود ۸ میلیون بار توسط کاربرانی در گوشه و کنار دنیا به کار رفت و به نماد شیوع و تداوم فرهنگ تجاوز در جهان تبدیل شد.
کلر، مندس و رینگرز این هشتگ را نمونهای از “کنشگریِ گفتمانی” میدانند که هدف از آن تضعیف گفتمانهای غالب از طریق “افشای روابط قدرت در این گفتمانها، عادیزدایی کردن از آنچه عادی به نظر میرسد، و نشان دادن مفروضات نادرست و موضعی بودن گفتمان اجتماعیِ رایج” است.
برای مثال، شمار چشمگیری از توئیتها حاکی از آن بود که بر خلاف تصور رایج، عامل بسیاری از تجاوزها نزدیکان قربانیان، از جمله همسر یا دوستپسر آنها، هستند. در میان گذاشتن تجربیات شخصی از تجاوز نزدیکان نه تنها نادرستیِ تصورات رایج دربارۀ هویت متجاوزان را آشکار کرد بلکه از فرهنگ تجاوز در روابط خانوادگی پرده برداشت و نشان داد که پیش از آن صدای چنین زنانی خاموش میشده یا کسی به حرف آنها گوش نمیداده است.
علاوه بر این، تعدادی از توئیتها با بازگویی تجاوز به زنان سیاهپوست یا بومی، پیوندی گفتمانی میان مشکلاتی نظیر نژادپرستی، استعمار، زنستیزی و تجاوز برقرار کردند و توجه مخاطبان را به ساختارهای قدرت نابرابر که به زیان دادخواهیِ اقلیتها تمام میشود، جلب کردند.
نویسندگان کتاب دریافتند که بسیاری از کاربران توئیتر با ابراز خشم و انزجار از فرهنگ تجاوز به ایجاد فضایی حاکی از همدلی و همبستگی عاطفی کمک کردند. حمایت عمومی از قربانیان در قالب لایکها، ریتوئیتها، پیامهای مستقیم، و پاسخها به کاهش درد و رنج و اضطراب آنها یاری رساند.
به نظر کلر، مندس و رینگرز، انباشت احساسات به لطف بیان انبوهی از تجربیات شخصی هم به همبستگیِ عاطفی میان کاربران این هشتگ انجامید و هم توجه رسانههای اصلی را به این مسئله جلب کرد.
فرهنگ تجاوز
منبع تصویر،GETTY IMAGES
موفقیت این هشتگ به ایجاد وبسایتهایی مثل “وقتی آمادگی داشتی” انجامید که به زنان اجازه میدهد که فارغ از محدودیت واژگان در توئیتر، روایتهای خود از خشونت جنسی را با یکدیگر در میان بگذارند. در واقع، فضای دیجیتال محیط نسبتاً امنی را فراهم کرده است تا بسیاری از زنان سکوت خود را بشکنند و با سخن گفتن از از تجربیات تلخ، فرهنگ تجاوز را به چالش بکشند. برخی از کاربران این وبسایت با هماهنگی یکدیگر گروههایی را تشکیل دادهاند و به آگاهیبخشی به دختران نوجوان پرداختهاند.
یکی از یافتههای جالب نویسندگان کتاب این است که هیچیک از زنانی که با آنها مصاحبه کردند پیش از مشارکت در این هشتگ، فعالیت فمینیستی نداشتند. بعضی از این زنان میگویند که این هشتگ به ابزاری آموزشی برایشان تبدیل شد و سیاست و اصطلاحات فمینیستیای مثل “فرهنگ تجاوز” را به آنها آموخت.
این امر به دو دلیل مهم است. اول این که نشان میدهد که توئیتر میتواند گروههای پراکندۀ فمینیستی را دور هم گرد آورد و آنها را به یکی از جریانهای رایج در فضای دیجیتال تبدیل کند. دوم این که نشان میدهد که فعالیت هشتگی نه تنها میتواند کارکردهای آموزشی داشته باشد و کاربران را با مفاهیم جدیدی آشنا کند بلکه میتواند بر شمار فعالان فمینیست بیفزاید و به تغییرات فرهنگی و اجتماعی سرعت بخشد.
بیشتر بخوانید:
آیا اعتراض زنان ایران به تجاوز و تعرض به نتیجه میرسد
زنان ایرانی که فریاد زدند: آن مرد به ما تجاوز کرد
‘من هم’ قربانی آزار جنسی هستم
سعید طوسی از اتهام آزار جنسی کودکان تبرئه شد
آیا لایحه حمایت از زنان به قربانیان قتل ‘ناموسی’، خشونت و تجاوز کمکی میکند؟
محسن نامجو با انتشار ویدئویی اتهام تعرض جنسی را رد کرد
بنابراین، عجیب نیست که بعضی از کاربران توئیتر علاوه بر هشتگ “به منتجاوزشدهرگزگزارشندادم”، هشتگ “فمینیسم” را هم به کار میبردند و به این ترتیب بر همبستگیِ خود با دیگر هواداران فمینیسم تأکید میکردند و بر نظر کسانی که فمینیسم را امری منسوخ میشمردند، خط بطلان میکشیدند.
به نظر کلر، مندس و رینگرز، این ابراز همبستگی بر شعار قدیمیِ فمینیستها (“امر شخصی، سیاسی است”) مُهر تأیید میزند زیرا نشان میدهد که حل مشکل خشونت جنسی در زندگیِ تکتک زنان مستلزم تلاش و کوششی جمعی برای تغییر ساختارهای تثبیتشدۀ اجتماعی و فرهنگی است.
در فرهنگ فردگرایی که به افراد چنین القاء میشود که برای مشکلات جمعی باید به دنبال راهحلهای فردی بود، شبکههای اجتماعیای نظیر توئیتر با پر کردن خلاء موجود، فضایی را برای جلب توجه به مشکلات پیشتر نادیده گرفته شده، در میان گذاشتن تجارب شخصی و ایجاد همبستگیِ عاطفی فراهم میکنند و در نتیجه امکان تغییرات فرهنگی و اجتماعی را افزایش میدهند.