ارسال کننده : آقای محمود نعیمی 2آذر
جلال ایجادی
نانسی فریزر، فیلسوف و فمینیست آمریکایی به دنبال پنجاه سال عملکرد و تجربه جنبش فمینیستی در آمریکا و جهان، این جنبش را به پرسش فلسفی میکشاند.
جنبش زنان در ایران
از نگاه او فمینیسم را باید بعد تاریخی و اجتماعی داد و سیر تحول آن را مورد برخورد مشخص قرار داد، زیرا این جنبش دارای محتوای ایستا نیست. اودر اثر خود “فمینیسم در حرکت” که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد تاریخ فمینیسم آمریکا را به سه دوره تقسیم میکند:پ
در دوره یکم، جنبش رهاییبخش زنان شکست محدودیت سیاست تکنیکگرای سوسیال دمکراسی را برملا میکند و نشان میدهد که این مدل نمیتواند به بیعدالتی جنسیتی بپردازد و آن را تصحیح کند. در دوره دوم، فمینیسم طرفدار سیاست هویتی بوده و در پی نشان دادن تفاوت و ویژگی و استقلال خود است. در دوره سوم، در بطن نئولیبرالیسم، فمینیسم خود را تقویت میکند و با مبارزه علیه تسلط مردسالارانه، شخصیت و شایستگی زن را به جامعه میقبولاند. در این دوره جامعه نقش زن را به رسمیت میشناسد.
نانسی فریزر در کارهای تئوریک خود پیوسته مسئله اجتماعی و عدالت در جامعه را به مسئله فمینیستی پیوند میزند و امروز دوباره میپرسد: آیا فمینیسم سیاست محور و طرفدار عدالت است؟
برای او عدالت با سه عامل اساسی قابل تعریف است: عامل تقسیم و توزیع منابع و ثروت، عامل به رسمیت شناختن اجتماعی افراد و گروههای اجتماعی، عامل فرهنگی و سمبلیک عدالت در جامعه. نانسی فریزر نتیجه میگیرد که فمینیسم عدالتگرا نیست و این امر قابل انتقاد است.
تئوری فمینیسم رهایی زن از بند مناسبات کهنه مردسالار را هدف گرفته است؛ رهایی از بار سنگین سنتها و آداب و رسوم مذهبی که توجیهگر اسارت زن بودند را نشانه گرفت واز این زاویه محتوای پیام فمینیسم برای همه زنان دنیا بود.
با توجه به آنچه بیان شد، او در تحلیل خویش به تجربه خود در جنبش زنان و جنبش اجتماعی ضد نژادی در آمریکا پرداخته و با اتکا به تئوریهای مکتب فرانکفورت و آثار هابرماس و نیز آثار مکتب فراساختگرایی ژاک دریدا، تاکید میکند که مقولات ساخته و پرداخته کنونی باید مورد بررسی مجدد قرار بگیرد و به علاوه در تحلیل فمینیسم میگوید ما نمیتوانیم بعد اساسی سیاسی اجتماعی و دمکراسی مشارکتی را کنار بگذاریم و تنها به مبارزه ضد مردسالاری آن توجه کنیم. از نظر او در شرایط کنونی، نئولیبرالیسم، فمینیسم رادر خدمت خود قرارداده است. زیرا این جنبش اهلی شده است و نظام اقتصادی و سیاسی را مورد انتقاد قرار نمیدهد و مسئله اساسی تقسیم ثروت را به بحث نمیگذارد. این نظر در مقالهای تحت عنوان “فمینیسم چگونه تبدیل به کلفتی برای سرمایهداری شد؟” در گاردین منتشر شده است. نظر نانسی فریزر چگونه قابل ارزیابی است و آیا فمینیسم کاربری و اعتبار خود را در جهان از دست داده است؟ در ایران چگونه است؟
فمینیسم و محتوای تاریخی
آیا فمینیسم از همان آغاز ماهیتی ضد سرمایهداری داشته است؟ آیا این جنبش خواهان نفی الگوی اقتصادی و اجتماعی موجود بوده و خود الگوی برگزیده دیگری ارائه کرده است؟ رابطه فمینیسم با دمکراسی را چگونه باید تحلیل کرد؟
فمینیسم از نظر تاریخی ادامه برآمد فرد در جامعه نوین، جدایی شخصیتی فرد از مناسبات مذهبی فئودالی جوامع اروپایی، انکشاف مناسبات بورژایی و جنبش شهروندی در دمکراسی غربی است. در حالیکه مرد در بستر تحولات تاریخی روند شهروندی را زودتر و راحتتر طی میکند، زن آن را دیرتر و با موانعی انبوهتر در اواسط قرن بیستم آغاز میکند. فمینیسم اعتراض و شورشی علیه نظم فرهنگی و اجتماعی موجود است و در تقسیم کار اجتماعی و ایفای نقش، برابری با مرد را میطلبد. فمینیسم خواهان رفع ستم سیاسی و مردسالار نسبت به زنان بود. خواهان مناسبات فرهنگی برابریطلب میان زن و مرد بود. خواهان دفع میراث فرهنگی مذهبی و احترام به مقام و به رسمیت شناختن شایستگی زن بود. این جنبش از زمان برآمد خود خواهان نفی سرمایهداری نبود و در واقع مدل همهجانبه برای مدیریت جامعه نداشت. جنبش فمینیستی اعتراضی بود علیه کهنگی فرهنگ در عرصه جنسیتی و تسلط قدرت مردسالاری در خانواده و اجتماع، ولی در عرصه بیعدالتی اجتماعی و شیوه تولید سرمایهداری و مدیریت کلان سیاسی، خواست مستقل و برجستهای نداشت.
نانسی فریزر میگوید برای او جنبش زنان یک “جنبش رهاییبخش” و تساویطلب به حساب میآمد. واقعیتی است که در آمریکا به طور مسلم سالهای ۶۰ تا سالهای ۷۰ میلادی، سالهای اعتراض علیه نژادپرستی و جنگ در ویتنام بود. این دوران، دوران طرح خواست آزادی جنسی و فرهنگ بردباری بود. این جنبش، خواهان رهایی زنان از فشار جنسیتی مردانه و فرهنگ خفهکننده مردسالار بود، ولی این خصلت رهاییبخش در جستوجوی گسست از نظام سرمایهداری نبود. البته زنانی بودند که با مبارزه خود و با بینش مارکسیستی یا آنارشیسم خود، با روح عصیانگر و حساسیت چپ یا رادیکال خود، در پی آن بودند تا از اقتصاد بورژوایی و اسارت طبقاتی آزاد شوند، ولی خواست این افراد قابل تعمیم برای جنبش فمینیستی نبود. این تمایل فردی با کل جنبش فمینیستی برابری نداشت.
بازار کار سرمایهداری با زنان یا به عنوان نیروی ذخیره بازار کار در خانه و انبوه بیکاران رفتار کرد یا با بازکردن محتاطانه مسئولیتها در سازماندهی کار، آنها را وارد عرصه کار تولیدی کرد و در موقعیت مدیریتی قرار داد.
گرایش این جنبش در نفی کل مدل موجود و جهانبینی جنبش برای تغییر نظام سیاسی و اقتصادی نبود. البته از برخی نوشته های آن دوران گاه استنتاج دوری از نظام میسر است، ولی این تمایل با یک نظم فکری روشن و برنامه آشکار همراه نیست.
در سال 1949 میلادی سیمون دوبووار اثر معروف خود “جنس دوم” را منتشر میکند. این اثر انقلاب فکری مهمی در پی دارد. او به روش ماتریالیسم تاریخی مارکس به تحلیل تاریخی موقعیت زن پرداخته و به نقد تابوها و پیشداوریها دست زده و مسائل اساسی مانند آزادی جنسی، دوره بارداری، سقط جنین، ستم بر زن و استثمار زن در خانواده را در جوامع و در مذاهب به نقد میکشاند. سیمین دوبوار در تحقیق انسانشناسانهاش نشان میدهد که زن، زن متولد نمیشود بلکه در اجتماع زن میشود و چگونه در جامعه، مرد اصل است و زن غیر اصلی است و بر آن است که “رهایی زن به نفی بندگی او در مناسباتش با مرد بستگی دارد”. این تحلیل عوامل ستم بر زن را برملا میسازد و خواهان شرایط جدید برای ایفای نقش برابر است. تئوری فمینیسم رهایی زن از بند مناسبات کهنه مردسالار را هدف گرفته است؛ رهایی از بار سنگین سنتها و آداب و رسوم مذهبی که توجیهگر اسارت زن بودند را نشانه گرفت واز این زاویه محتوای پیام فمینیسم برای همه زنان دنیا بود.
فمینیسم و مبارزه برای دمکراسی
با آنچه بیان شد روشن است که سرمایهداری از ابتدا مورد تعرض جنبش فمینیستی نبود. اسارت زن قبل از هرچیز از نظامهای کهنه و ادیان ناشی میشد و سرمایه که در گام اول میلیونها مرد را به طور مستقیم در مناسبات استثماری کار صنعتی قرارداد بیشتر امتیازات جنسیتی را از آن مردان کرد.
این نظام به دنبال مبارزه زنان و آگاهی و بسیج آنان و مطالبات متنوع و پیگیرانه زنان، در اینجا و آنجا در مخالفت عریان خود عقب نشسته و تاحدودی میدان را برای ایفای نقش زن باز کرد. بازار کار سرمایهداری با زنان یا به عنوان نیروی ذخیره بازار کار در خانه و انبوه بیکاران رفتار کرد یا با بازکردن محتاطانه مسئولیتها در سازماندهی کار، آنها را وارد عرصه کار تولیدی کرد و در موقعیت مدیریتی قرار داد. سرمایهداری جهانی و نظام مالی بینالمللی تمام جهان را در مدار وابستگی جای داد و زنان بیشماری را در صفوف نیروی کار ارزانتر و مطیع و قابل انعطاف قرارداد.
آیا فمینیسم در این دوره همانطور که نانسی فریزر میگوید به “کلفت” سرمایهداری نئولیبرال تبدیل شده است؟ در کشورهای سرمایهداری پیشرفته فمینیسم یکی از اهرمهای اساسی انکشاف دمکراسی بود و این مبارزه در اشکال متنوع خود ادامه یافت. در واقع اقدامات برای مطالبات و استقلال اقتصادی، برای برابری سیاسی و حق رای، برای جایگاه جدید در جامعه و سیاست و خانواده، برای آزادی جنسی و استقلال فردی و غیره، مدام مبارزه سیاسی برای دمکراسی را ابعادی جدید بخشید. دمکراسی غربی بدون مبارزات و تلاش زنان، نمیتوانست صورت امروزین خود را داشته باشد. تشکلات و نهادهای فمینیستی و نیز شخصیتهای سیاسی و روشنفکری و هنری و سندیکایی فمینیستی از هر فرصت در کتاب و رسانه و کنش اجتماعی، استفاده کرده است و از بیان خواستهای فمینیستی دست نکشیدند و مدیران و کارپردازان نظام سیاسی اقتصادی را به انتقاد کشیدند. مبارزه برای کسب مقام و مسئولیتهای سیاسی و اقتصادی و تصرف مراکز فرهنگی ادامه یافت. برابریخواهی اقتصادی و حقوقی ادامه پیدا کرد و زنان گاه به مدارج بسیار بالا دست یافتند. نظام سرمایهداری از شایستگیهای زنانه بسیار برخوردار شد. زنان در این عرصه نشان دادند که قادرند به مدیریت با کیفیت بپردازند و از مردان چیزی کم ندارند.
رشد مناسبات دمکراتیک و تضعیف مدیریت استبدادی و باز شدن نظام حاکم بر نهادهای سیاسی ازجمله نتایج شرکت فعال زنان و به ویژه فمینیستها بود. این مبارزه زمینههای مشترک مبارزه همه شهروندان برای گسترش دمکراسی را تقویت کرد و هم سرنوشتی زن و مرد برای دمکراسی مشارکتی شهروندان را مهیا ساخت. به طور مسلم جنبش فمینیستی نمیتوانست به برقرای عدالت و تقسیم عادلانه ثروت منجر شود، زیرا این امر تلاش همه اعضای جامعه و تمامی نخبگان و قشرهای محروم و متوسط را میطلبید و پروژه جامعه آرمانگرای عدالتجو به آلترناتیو دیگری نیازمند بوده است و هست.
جنبش فمینیستی نمیتوانست به برقرای عدالت و تقسیم عادلانه ثروت منجر شود، زیرا این امر تلاش همه اعضای جامعه و تمامی نخبگان و قشرهای محروم و متوسط را میطلبید.
فمینیسم تا حدودی سکس را آزاد کرد، مناسبات کهنه مردسالار را پس زد، قواعد حقوقی را بهبود بخشید، تقسیم مسئولیت را متعادلتر کرد، ولی عدالت اجتماعی را نمیتوانست میسر سازد زیرا این جنبش نمیتوانست نظام نئولیبرالیسم سرمایهداری را برهم زند زیرا ظرفیت این جنبش علیرغم کار سترگ آزادسازی خلاقیت زن و مبارزه برای رهایی او از مناسبات کهنه، محدود بود. در غرب این اصلاحات هنوز پایان نگرفته است. برابری زن و مرد در دستمزدها و سیستم تصمیمگیری شرکتها و میدان سیاست برقرار نشده است. بهعلاوه در برخی کشورهای غربی ما مواجه با تعرض اسلامی هستیم که درپی ضعیف کردن لائیسیته و نهادهای عمومی آموزشی مانند مدرسه است. اسلامگرایی با طرح “حق حجاب اسلامی” برای دختران و طرح آن به عنوان امر هویتی، در پی آن است تا روند سکولار پرورش دختران را متوقف سازد و معیارها و وسایل اسارت روحی زن را در تمدن غربی تقویت کند. در این تعرض بنیادگرایانه اسلامی بخش قابل توجهی از سیاسیون و روشنفکران مرد و زن که تحت تاثیر گفتمان و استراتژی اسلامگرایان هستند، با زیرپا گذاشتن آرمانهای فمینیسم، به مدد مخالفان آزادی زن برخاستهاند. هستند کسانی که از فمینیسم داد سخن میدهند، ولی برای حجاب اسلامی تلاش میکنند. به این ترتیب ما میبینیم که مبارزه فمینیستی در غرب پایان نگرفته و مردسالاری و ایدئولوژی مذهبی کماکان در جستوجوی تصرف سنگرهای از دست رفته است. جنبش فمینیستی برای تحقق اهداف خود و نیزهمدوش جنبش همگانی برای تعمیق دمکراسی مشارکتی میتواند حرکت و تمایل عدالت گرای خود را تقویت کند. مبارزه علیه نئولیبرالیسم و بیعدالتی درغرب و جهان نیازمند جنبش همگانی با برنامه سیاسی واقتصادی و زیست محیطی وانسانی است و جنبش فمینیستی نیز به عنوان یکی از جنبشهای اجتماعی میتواند همدوش این جنبش همگانی باشد.
فمینیسم در ایران و دمکراسی
در کشورهایی که تاریخ اروپا و آمریکا را نداشتند به لحاظ وزنه بسیار سنگین مناسبات تولیدی کهنهتر و نیز بار و فشار سنگینتر مذهب و خرافات مردسالار و دیکتاتوری حاکم مردسالار، مبارزات زنان تکانهای مهمی در زندگی زنان و جامعه وارد کرد، ولی برخلاف تحول در جامعه غربی، امتیازهای زنان محدودتر باقی ماند. در این کشورها مبارزه برای آزادی و دمکراسی به طور گسترده در دستور کار است و مبارزه زنان و تلاش فمینیستی میتواند نقش بسیار برجسته ای ایفا کند. در ایران به لحاظ ساختار ذهنی و استبداد سیاسی موجود، بسیاری از زنان فشار سنگین اجتماع و مذهب را در خود درونی و آنها را به رفتارهای عادی تبدیل کردهاند. در اینجا مبارزه فمینیستی زن به ناگزیر علیه استبداد مردسالار در جامعه و خانواده بوده و بیان جدال علیه مناسبات کهنه سنتی و نیز علیه رسوم و قواعد ناشی از مذهب در عرصه حقوقی و سیاسی و فرهنگی بوده است و هست. این مبارزه امری بیهوده و نوکری سرمایهداری نیست، بلکه برای گسترش ظرفیتهای دمکراتیک و استقلال مبارزه زنان است. تصرف جایگاهی برابر با جایگاه مرد، بیانگر تمایل در دفاع از شرافت انسانی زن است، بیانگر درخواست پایان دادن به تحقیر انسانی است. درست است که زنان ایران در اقتصاد و قوانین موجود خواهان ورود به بازار و برابری دستمزد خود در بازار کار هستند، ولی در جامعه سرمایهداری رانتی و فاسد که تحت کنترل آخوند، پاسدار، بازاری و صاحبان وابسته به حکومت است، تلاش زن برای خودمختاری، یک ارزش اخلاقی و تلاش برای مستقل زیستن است. سرمایهداری ایران رانتی و وابسته است و فاقد شرایط متعارف سرمایهداری است. همه زنان آگاهی که در این بستر هستند نمیخواهند تلاش خود را به افزایش قیمت نیروی کار خود تقلیل دهند، بلکه آنها به علاوه، خواهان مبارزه علیه زور و فساد و سکسیسم مردانه و حجاب اسلامی اجباری و استبداد مذهبی و بحرانهای شخصیتی آخوند و سران دولت حاکم نیز هستند.
نانسی فریزر حق دارد که نگران تعرض نئولیبرالیسم باشد، ولی چرا همه چیز را از فمینیسم طلب میکند؟ روشن است که سیاست افسونگر و اغواگرایانه اقتصاد حاکم و سیاست بازاریابی اقتصاد جهانی، پیوسته در پی خنثی کردن و بی خاصیت کردن تلاش انسانی برای یک جامعه عدالت خواه است.
واقعیت این است که در ایران زنان فعال در عرصه جنبش فمینیستی به طور عمده از طبقات متوسط میآیند زیرا این طبقات منشاء تمرکز آگاهیهای اجتماعی و فرهنگی و زمینهساز اعتراض شهروندانه هستند. بازیگران جنبش زنان کار خود را به طور عمده از این طبقه اجتماعی آغاز کردهاند و ما میدانیم که این طبقه در اغلب موارد در ایران و جهان عاملی برجسته در مبارزات دمکراسیخواهانه بوده است. امروز انگیزه اصلی جنبش فمینیستی، مبارزه علیه نظام حقوقی، سیاسی و مذهبی است و تمایل به دمکراسیخواهی دارد. البته جریانهایی که در ایران از فمینیسم اسلامی حرف میزنند فاقد محتوای سیاسی جنبش فمینیستی، خواهان ادامه قدرت سیاسی اسلامی و درپی مهار کردن جنبش زنان هستند. زیرا ایدئولوژی مدافع مردگرایی اربابمنشی را به نقد عریان نمیکشند. محتوای جنبش فمینیستی در ایران قدرت سیاسی و حقوقی مسلط را زیر سئوال میبرد و خواهان پایان دادن به سیاست تبعیض قرآن و ولایت فقیه است. جنبشی فمینیستی نمیتواند علیه چندهمسری و قانون ارث و حکم تبعیض زن مندرج در قرآن و در قانون کشوری نباشد. بنابراین فمینیسم اسلامی نه برای رهایی زن بلکه برای تسلط دین بر اذهان و رفتار تلاش میکند. در کشور ما فمینیسم دارای اهمیت اساسی است و یکی از اهرمهای مبارزه برای دمکراسی مشارکتی است.
محدود کردن دمکراسی به سرمایهداری لیبرالی یا نئولیبرالیسم اشتباه است. اگر جنبه اساسی در دمکراسی را حق شرکت فرد در رای و حق شهروند در تعیین سرنوشت خود و کنترل قدرت سیاسی بدانیم، علیرغم پیوند دمکراسی با فلسفه لیبرالیسم سیاسی، برخلاف اقتصاد، دمکراسی میدان وسیعتری را در برابر ما قرار میدهد. بهعلاوه با توجه به تاکید هابرماس برای پیشروی در دمکراسی مشارکتی، پیکارهای متعددی در برابر ما قرار میگیرند و میتوان در آنها شرکت کرد، بدون آنکه “کلفت” یا “نوکر” نظام نئولیبرالی بشویم. نانسی فریزر حق دارد که نگران تعرض نئولیبرالیسم باشد، ولی چرا همه چیز را از فمینیسم طلب میکند؟ روشن است که سیاست افسونگر و اغواگرایانه اقتصاد حاکم و سیاست بازاریابی اقتصاد جهانی، پیوسته در پی خنثی کردن و بی خاصیت کردن تلاش انسانی برای یک جامعه عدالت خواه است. تبلیغ “دولت پرستار و مدافع”، “طرح سوسیال دمکراسی”، “توسعه بازار فرآوردههای طبیعی”، “مدیریت عقلانی بنگاههای تولیدی”، “باز کردن راه پیشرفت عمودی مسئولان”، “تحریک افراد در بازار با محرکه سکس و کالا”، “مدلسازی زنان موفق”، “تلفیق زندگی خصوصی و زندگی حرفهای”، “تکنیکگرایی معجزهآسا” وغیره میتوانند روشهای فریبندگی باشند. این روشها میتوانند تنبلی ذهنی و فراموشکاری و وابستگی روانی را توسعه دهند و نظام میتواند در پشت این افسونگری به انباشت سرمایه و بیعدالتی هولناک ادامه دهد.
کار فمینیسم پایان نگرفته است. اصلاحات اساسی فمینیستی و مبارزه علیه استبداد و فرهنگ و مذهب زنستیز پیوسته در دستور کار است. خواست فمینیسم لازم است، ولی این برنامه برای تحول همهجانبهتر کافی نیست. نقد ما از نئولیبرالیسم باید ادامه پیدا کند، همانگونه که نقد ما از فمینیسم اسلامی و کمونیستی باید پیگیری شود. یادمان باشد که رهایی از اسارت و دسترسی به خوشبختی و آرامش انسان، به اقتصادی پایدار در خدمت نیازهای واقعی انسان، به اکولوژی زیستبوم که طبیعت و انسان را آشتی میدهد، به برابری زن ومرد، به تقسیم عادلانهتر ثروت و منابع و به فرهنگی ضد خرافه و بلندپرواز نیز نیاز دارد.
*استاد جامعهشناسی در دانشگاه فرانسه