بلقیس سلیمانی میگوید: دست نویسندهها بسته است، زیرا هرگونه ناهنجاری انکار میشود.
این داستاننویس که به تازگی با رمان «پیاده» در سومین دوره جایزه «احمد محمود» شایسته تقدیر شده است در گفتوگو با ایسنا، در پی اتفاقی که برای «رومینا، دختر ۱۴ساله تالشی» رخ داده است و کشته شدن او به دست پدرش و اتفاق مشابهی که برای «ریحانه، دختر ۲۲ساله کرمانی» افتاده، درباره پرداختن به موضوع خشونت علیه زنان و نقش ادبیات در جلوگیری از خشونتهای خانگی اظهار کرد: حقیقت این است که ادبیات نمیتواند آنطور که ما فکر میکنیم مناسبات را بههم بزند. این مناسبات، مناسبات بسیار بسیار دیرپایی هستند. یا ارزشهایی که شکل گرفته ارزشهای بسیار قدیمیای هستند. ادبیات فقط میتواند آنها را به مردم نشان بدهد و از این جهت میتواند آگاهیبخش باشد.
او افزود: رمان «پیاده» من عینا داستان این موضوعات است؛ داستان ناموسکُشی، برادری که خواهر خود را میکشد. این مسئله همهجا هست، تنها کاری که نویسنده میتواند انجام دهد این است که این موضوعات و مسائل را مطرح کند و جلو چشم بیاورد و در ویترین بگذارد و البته آقایان اجازه بدهند که اینها دیده شود، یعنی انکار نکنند. سپس مسئولان برنامهریزی کنند تا اینها را از ریشه برکنند؛ قوانین دقیقی وضع کنند تا مقصران دوباره دست به چنین کارهایی نزنند. بخش دیگر هم آموزش درازمدت است زیرا اینها مناسبات هزارسالهاند.
سلیمانی خاطرنشان کرد: باید نگرشمان را نسبت به زنان و دختران عوض کنیم و آنها را به عنوان جنس برابر با مرد به رسمیت بشناسیم و حقوق برابر برای آنها قائل باشیم، فکر میکنم در این صورت کلی از مشکلاتمان حل شود. ادبیات کارش این است که این مناسبات را به مثابه ناهنجاری و ارزشهای پوسیده پذیرفتهشده در مقابل دیدگان مخاطب قرار دهد.
این نویسنده درباره موانع و مشکلات نویسندهها برای بیان مسائلی چون «قتلهای ناموسی» هم اظهار کرد: دست نویسندهها بسته است، زیرا مسئولان هرگونه ناهنجاری را انکار میکنند. خودشان نمیبینند و فکر میکنند دیگران هم نمیبینند، به همین دلیل اجازه بیان این مسائل را نمیدهند؛ یک اتوپیا ساختهاند و به مجرد اینکه کسی سیاهیها و ناهنجاریها را نشان بدهد میگویند شما سیاهنمایی و مردم را ناامید میکنید، یا به بهانه اروتیک بودن جلو کارها را میگیرند. عملا ارشاد این بخشها را از ادبیات ما حذف کرده است. مسئله بر سر این است که نه تنها نمیگذارند در ادبیات این چیزها نشان داده شود بلکه نمیگذارند نهادهای آموزشی هم به اینها بپردازند؛ در واقع داس و تبر را برخی مسئولان و مردم با عملکرد و تفکراتشان دست پدرها و برادرها میدهند تا دختران خود را بکشند، زیرا به آنها مصونیت قانونی و اخلاقی میدهند. خب چه کاری از دست ادبیات برمیآید وقتی جلویش گرفته میشود؟ نهادهای آموزشی چه کاری از دستشان برمیآید زمانی که به آنها اجازه نمیدهند به بچهها آموزش بدهند؟ همه بچهها آدمند و غرایز دارند، اینها در نهایت باید ازدواج کنند و دوستانی پیدا کنند، پس بهتر است به این بچهها آموزش داده شود تا قربانی نشوند.