بعد از «فوت همسر» از یک سو با ضربه روحی ناشی از غم فقدان همسر کنار میآیند و از سوی دیگر هم باید راهی برای تحمل فشارهای اجتماعی پیدا کنند؛ در این میان ایفای نقش سرپرست خانوار در شرایطی که فرصت و امکان اشتغال برای زنان بسیار اندک است هم خود دردی ریشهدار و قدیمی است که مشکلات را برای زنان بیوه بیشتر میکند.
به گزارش ایسنا، در تقویم جهانی ۲۳ ژوئن به نام روز «زنان بیوه» نامگذاری شده است در همین راستا نگار اکبریزرگر،عضو انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران در گفتوگو با ایسنا، میگوید: یکی از گروههای خاص زنان که همواره حقوق و آزادیهای اساسی شان در جوامع مختلف، به ویژه در کشورهای کمتر توسعه یافته پایمال شده، زنان بیوه است. جالبتر آنکه هنگامی که تقویم جیبی خود را ورق زدم آثاری از اختصاص یافتن روزی به زنان بیوه در ایران نیافتم.
وی درباره علت نامگذاری بیوه به زنانی که همسرشان فوت یا طلاق میگیرد توضیح میدهد: بیوه به معنای غریب و تنهاست همانند غریب بودنش در روزهای تقویم رسمی کشور و در اصطلاح به زنی گفته میشود که شوهرش را بر اثر طلاق یا مرگ از دست داده است. برخی آن را عام دانسته و بر مردی که همسرش مرده یا طلاق گرفته نیز اطلاق کردهاند.
نگاه سنگین بیوگی بر زنان سرپرست خانوار
اکبری زرگر معتقد است که پشت کلمه بیوه بار معنایی سنگینی پنهان است، زیرا با شنیدن این کلمه تصویری از زنی مفلوک و بدبخت که محکوم سرنوشت شده و نگاهش به دست دیگران است در ذهن نقش میبندد، حال آنکه براساس واقعیت موجود زنان بیوه اصولا زنان سرپرست خانواده و شیرزنانی توانمند هستند.
وی در ادامه با اشاره به بخشی از آیه ۲۴۰ سوره بقره ادامه میدهد: قرآن کریم به مومنان سفارش کرده که قبل از مرگ برای مسکن و نفقه همسران خود تا یک سال وصیت کنند، مگر اینکه خود همسران مایل به ماندن در خانه شوهر نباشند که در این صورت نفقه و مسکن نخواهند داشت. به نظر بسیاری از مفسران و فقیهان شیعه، حکم مذکور درباره نفقه و مسکن بیوه به صدر اسلام اختصاص داشته و با نزول آیات ارث منسوخ شده است.
این متخصص روانشناسی سلامت با بیان اینکه در سالهای اخیر فعالیتهای زیادی توسط اقشار مختلف در ایران، برای دفاع از حقوق زنان بیسرپرست (زنان بیوه) و دستیابی به حقوق اجتماعی این گروه از زنان انجام شده است که با توجه به کمبودها و سختیهای موجود در ایران، هنوز جای فعالیت بسیاری باقیست، تاکید میکند: در اصل بیست و یکم قانون اساسی که درباره امور مربوط به زنان و کودکان بیسرپرست وضع شده نیز ضمانت اجرایی کافی برای قانون وجود ندارد یا بسیاری از زنان از حقوق خود مطلع نیستند. آنها حتی به سازمان بهزیستی یا کمیته امداد امام خمینی برای دریافت کمکهای احتمالی مراجعه نمیکنند زیرا اطلاعی ندارند.
مشکلات شایع جسمی و روانی در زنان بیوه
اکبریزرگر در ادامه میافزاید: زنان تنها و بیسرپرست به علت تحمل مرارتهای زندگی و جور زمانه بدون یار و همدم متحمل بیماریهای جسمی و روحی فراوانی شدهاند که اختلالات قلبی عروقی، دیابت، سردردهای تنشی و… از آن جملهاند و اختلالات افسردگی، روانتنی، اضطرابی، وسواس فکری از شایعترین مشکلات روانشناختی این قشر است. از یک طرف با بالا رفتن آمار طلاق و پایین آمدن سن طلاق در میان زنان و گرانی و افزایش هزینه تامین زندگی و مشکلات بیکاری از طرف دیگر؛ هرروز شاهد بالا رفتن آمار آسیبهای اجتماعی همچون دستفروشی، تکدیگری و … به خصوص بین این گروه خاص از زنان هستیم.
عضو انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران با بیان اینکه تعداد زنانی که خواسته یا ناخواسته در اثر فوت همسر یا جدایی، سرپرست خانوار شدهاند بسیارند تصریح میکند: عده زیادی از آنها هنوز دوره جوانی را طی نکرده اما دارای چندین فرزند هستند. زندگی زنان مطلقه و یا بیوه بعد از جدایی ناگهان تغییر میکند. به خصوص برای قشری از زنان که تا این تاریخ شغل مناسب، تحصیل یا سواد و تخصص کافی نداشته اما باید هرچه سریعتر برای به دست گرفتن اوضاع و ادامه زندگی، کار و شغلی پیدا کنند، مشکلی بزرگ محسوب میشود.
وی ادامه میدهد: این گروه از زنان هر کدام به نوعی بعد از جدایی و یا ترک و فوت همسر دچار بحرانهای مختلفی میشوند؛ با افرادی در جایگاههای مختلف در اجتماع روبهرو میشوند که دقیقا از ضعف و مشکلات آنها به نفع خود بهرهبرداری و سوء استفاده میکنند. در بعضی موارد، زن در چنین شرایطی، عملا آزادی و اختیاری برای اَعمال و شیوه زندگی خود را به وسیله اعضاء خانواده از دست میدهد؛ چنین زنانی هرچند در ظاهر دارای مشکلی آشکار نیست اما به دلیل جدایی بیشتر در معرض خطر قرار میگیرند. همانطور که میدانیم زن بیوه یا مطلقه نمیتواند در شرایط مشابه مانند مردی در میان جامعه ایرانی زندگی کند.
به گفته این متخصص روانشناسی سلامت، طلاق یا مرگ شریک زندگی اگرچه بر روح و روان و زندگی چه زن و چه مرد هر دو دو اثر منفی دارد، اما در ادامه زندگی، مشکلات بعدی در زندگی مردان به بدی و تنوع مشکلات زنان نیست.
این مدرس دانشگاه یکی از مهمترین و اصلیترین دلایل مشکلات زنان را نداشتن استقلال مالی و ناکافی بودن دستمزد و حقوق آنها برای اداره زندگی عنوان میکند و یادآور میشود: مشکل مهم دیگر این دسته از زنان که در بیشتر موارد نه همیشه پیامد نداشتن استقلال مالی است، بلکه دخالتهای خانواده و اقوام در سرنوشت این گروه از زنان و کنترل رفت و آمد آنهاست. اینها گاهی بیشتر از درد اصلی جگرسوز میشوند.
این عضو انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران یکی از مشکلات بزرگ این گروه از زنان را پیدا کردن کار مناسب عنوان میکند و یادآور میشود: متاسفانه بعضی افراد، از مستاصل ماندن زن سوءاستفاده میکنند. زنان را با دستمزد پایینتر از حقوق واقعی استخدام کرده، یا مانند برده از آنها در کارگاه کار میکشند، آنها را مورد سوء استفاده قرار میدهند. زن قربانی تنها به این دلیل که خود را محتاج حقوق و دستمزد میداند، در اکثر موارد رنج و مشقت را تحمل کرده، از ترس بیکار شدن، شکایتی به نهادهای دولتی و یا مراجع قانونی نمی کند و در این میان زنانی نیز هستند که کار پیدا کرده و فورا مشغول میشوند؛ آنها کسانی هستند که به دلیل اینکه از حق و حقوق خود باخبر نیستند یا از میزان واقعی دستمزدها خبر ندارند، به هر پیشنهادی جواب مثبت میدهند. هدف آنها تنها مشغول شدن به کار و داشتن شغل و درآمد است اما چه کاری؟ با چه دستمزد و یا چه شرایطی؟.
این دانش آموخته دکترای تخصصی روانشناسی سلامت معتقد است که اشتغال این گروه از زنان شاید از تعداد آمار افراد بیکار بکاهد و یا درظاهر به نظر برسد که تعداد زنان شاغل افزایش یافته است اما زنانی که به خاطر محرومیت به هرکاری تن میدهند، اغلب دستمزد واقعی خود را نمیگیرند. در شرایط نامناسب و سخت کار میکنند و مورد آزارهای گوناگون قرار میگیرند. اکثر اوقات در جامعه نگاه منفی به زنان مطلقه وجود دارد و این موضوع سبب رنج خاطر آنان میشود از همین رو باید تلاش کنیم تا دیدگاهمان را نسبت به این دسته از زنان تغییر دهیم.
مشکلات زنان مطلقه
وی در ادامه به مشکلات زنان مطلقه اشاره میکند و میگوید: متأسفانه زمانی که زندگی مشترک به بن بست میرسد و زن و مرد تصمیم به جدایی میگیرند معمولاً زن متحمل آسیب بیشتری میشود که یکی از این آسیبها، دیدگاه جامعه نسبت به زنان مطلقه است، در حالی که مرد از این خطرات و نگاهها به دور بوده و به راحتی میتواند ازدواج مجدد کرده و به زندگی خود ادامه دهد و با کمترین حاشیهای زندگی مشترک جدیدی را شروع کند. زنان مطلقه حتی در محل کار خود نیز مانند دوران تأهل نمیتوانند به راحتی کار کنند، چراکه بسیاری از اطرافیان و کسانی که آنها را میشناسند قصد سوءاستفاده داشته و درخواستهای دوستی و یا ازدواج موقت را از آنان دارند؛ از همین رو طلاق یا جدایی از همسر به هر دلیلی سبب بروز این چنین شرایطی میشود.
اکبریزرگر با اشاره به اینکه افزایش تعداد زنان مطلقه و بیوه و نیز پایین بودن سن آنان به خودی خود سبب بروز مشکلات عدیدهای در جامعه میشود که توجه بیش از پیش مسئولان امر را برای حل مشکلات آنان و جلوگیری از بروز معضلات اجتماعی میطلبد، میگوید: زنان بیوه و سرپرست خانوار از جمله گروههای آسیبپذیر جامعه هستند که با مشکلات عدیدهای همچون مشکلات فرزندپروری بعد از تنهایی همسر، مشکل سرپناه بعد از جدایی، مشکل محدودیتهای اجتماعی و محدودیتهای خانواده و ازدواج مجدد، مشکلات اقتصادی زنان مطلقه، طعنهها و نیش و کنایههای نزدیکان و مشکلات نگهداری فرزندان دست به گریبانند.
راهکارهایی برای رفع مشکلات این دسته از زنان
این عضو انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران در ادامه به ارائه راهکارهایی برای رفع مشکلات این زنان میپردازد و ادامه میدهد: با ترسیم اوضاع کلی این گروه از زنان انتظار میرود سازمانهای دولتی و غیردولتی و NGOها در حوزههای اجتماعی بیش از پیش به بررسی مسائل و مشکلات و همچنین پیشبینی ساز و کارهای حمایتی برای توانمندسازی زنان مطلقه و بسترسازی بیشتر برای اشتغال آبرومند و سالم آنها بپردازند، بیتردید عدم توجه به این قشر از زنان، آسیبهای اجتماعی بیشماری را برای جامعه به همراه خواهد داشت و این میسر نخواهد شد مگر اینکه ابتدا موجودیت این قشر گسترده در اجتماع را به رسمیت بشناسیم و در این راستا روز خاصی را به نام این زنان در تقویم رسمی کشور اختصاص دهیم که با اینکار نوعی همدلی اجتماعی را نشان داده و حداقل باعث تکریم جایگاه این زنان شدهایم.
به گفته وی، در این راستا اختصاص سایتی در فضای مجازی، نشریهای مخصوص به زنان سرپرست خانوار و پرداختن به مشکلات آنان و ارائه اطلاعات فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و طرح این مسائل در این نشریه و همچنین تاسیس انجمنی برای این قشر که خدمات حمایتی، مالی، استخدامی و توانمندسازی این زنان و فرزندانشان را بر عهده داشته باشد به طوری که این انجمن مامن و خانه امنی برای این افراد باشد که حتی فروشگاهی برای خرید اقلام و مایحتاج آنان به صورت قسطی به منظور حمایت مالی و حتی تاسیس بانک قرض الحسنه به نام این زنان تخصیص داده شود نیز میتواند کمککننده باشد.
اکبریزرگر معتقد است که بیتردید عدم توجه به مشکلات این قشر از زنان آسیبهای متفاوتی را برای جامعه به همراه دارد. البته در کمیته امداد امام خمینی برای این گروه از زنان به ویژه اگر سن کمتری داشته و فرزندی نداشته باشند، برنامههایی در نظر گرفته شده که با برنامههای مختلف مشاورهای و بستههای تشویقی، زنان آسیب دیده را به چرخه طبیعی زندگی بازگردانند؛ اما همانطور که میدانیم اینکار نه تنها کافی نیست بلکه در قبال خواستهها و نیازهای فراوان این قشر از جامعه بسیار ناچیز است، پس بیاییم دست در دست هم دستان این زنان را به مهر بفشاریم که چه بسا شاید روزی، جایی حتی کمک جزیی تک تک ما گره بسیار بزرگی از این قشر آسیب دیده بگشاید تا کمی از آلام و درد این شیر زنان را کاهش دهیم.
سیمین کاظمی- جامعهشناس حوزه زنان نیز در گفتوگو با ایسنا، درباره این روز میگوید: روز جهانی زنان بیوه برای یادآوری شرایط دشوار و تبعیضهایی است که علیه این دسته از زنان صورت گرفته تا توجه بیشتری به وضعیت آنها و مشکلات شان صورت گیرد و دولتها درباره آنها چارهاندیشی کنند. بیوه شدن یا از دست دادن همسر برای هر زن یا مرد متاهلی (با مرگ همسر) اتفاق میافتد، اما آنچه بیوگی را برای زنان تبعیضآمیز میکند، نه این اصطلاح خاص، بلکه زمینه اجتماعی مردسالاری است که در آن برابری جنسیتی وجود ندارد و زنان را در چنین وضعیتی مورد تبعیض بیشتر قرار میدهد.
وی ادامه میدهد: در ذهن جامعه سنتی بیوگی زنان به مثابه معلولیت اجتماعی تفسیر میشود و زن بیوه به عنوان وجود غیرمستقل و ضعیفی دیده میشود که توانایی مواجهه و مقابله با مشکلات و مسائلی که تصور میشود مردانه است را ندارد.
به گفته وی، جامعه سنتی بر اساس کلیشهها و قالبهای فکری از پیش تعیین شده درباره مردان و زنان قضاوت و تحلیل میکند؛ حال زن بیوه اگر به علت فقدان شوهر مجبور شود نقش اجتماعی او را ایفا کند، از نظر جامعه مرتکب انحراف از نقش جنسیتیاش شده است، بنابراین پذیرش اجتماعی او نیز دشوار است. اگر هم نخواهد نقش اجتماعی شوهر را به عهده بگیرد به مثابه فرد ناتوانی دیده میشود که باید به او ترحم کرد؛ در چنین جامعهای منزلت اجتماعی زن بیوه به خاطر نداشتن شوهر ممکن است کاهش یابد و موجب طرد و انزوای اجتماعیاش شود.
نگاه جامعه به زنان بیوه در چند دهه اخیر
این جامعهشناس با اشاره به اینکه در ایران این نگاه سنتی به بیوگی زنان همواره نگاهی غالب بوده است، تصریح میکند: اما بعد از جنگ تحمیلی، زنانی که بیوههای شهدای جنگ بودند مورد توجه و حمایت دولتی قرار گرفتند که این حمایت موجب بهبود وضعیت مالی و منزلتی آنان شد. همسران شهیدان جنگ در تبلیغات رسمی تکریم میشدند و حتی از حق حضانت فرزندان برخوردار شدند. این بهبود جایگاه بیوههای شهدای جنگ به طور کلی به تعدیل نگاه جامعه به زنان بیوه کمک کرد و داغ اجتماعی بیوه بودن زن را اندکی سترد. بعد از آن و در دهههای اخیر با افزایش جمعیت و اوضاع نابسامان اقتصادی، افزایش تعداد زنان بدون شوهر که برای گذران زندگی و تأمین معیشت خود و خانواده با سختی بسیار مواجه هستند و حمایت مناسبی هم از آنها وجود ندارد، به عنوان مسئلهای اجتماعی که از درون آن آسیب اجتماعی زاییده میشود، سر بر آورده و نگرانیهای جدی بابت وضعیت این گروه از زنان وجود دارد.
کاظمی با تاکید بر اینکه وضعیت زنان سرپرست خانوار و چگونگی مواجهه زنان با مسئله بیوگی متأثر از وضعیت کلی زنان در جامعه است، میافزاید: اگر در جامعه اشتغال زنان تسهیل و موانع مشارکت اجتماعی آنها رفع شود، زنان فارغ از وضعیت تأهلشان، زندگی بهتر و متناسب با شأن و کرامت انسانیشان خواهند داشت.
اما مشکلاتی که این زنان در جامعه با آن مواجهاند
وی در ادامه به تشریح مشکلات زنان بیوه در جامعه و نگاهی که جامعه به آنها دارد میپردازد و میگوید: بیوه شدن زنان تبعات و پیامدهایی در سه بعد عاطفی-روانی، اجتماعی و اقتصادی دارد؛ در بعد عاطفی-روانی فقدان همسر یک ترومای (ضربه) روحی است که ممکن است موجب افسردگی و اضطراب شود. در ابعاد دیگر نیز به دلیل اینکه براساس تقسیم کار جنسیتی عموما مردان نقش نانآور خانواده را دارند و امور خانواده را پیگیری میکنند و زنان خانهدار و محدود به امور منزل هستند، با قرار گرفتن در موقعیت بیوگی، ممکن است پذیرفتن هر دو نقش نانآور و خانهدار برای آنها دشوار باشد، به ویژه اگر محیط جامعه حضور زنان را برنتابد.
کاظمی با اشاره به اینکه ایفای نقش سرپرست خانوار برای زنان در شرایطی که فرصت و امکان اشتغال زنان اندک است و محیطهای کاری، مناسب یا امن نباشند، دشوارتر از مردان است، ادامه میدهد: زنان عموماً مجبورند در مشاغل با دستمزد ناچیز و زمان طولانی به زحمت معیشت خود و خانواده را تامین کنند؛ از همین روست که عمدتا خانوادههای زن سرپرست عمدتاً جزء لایههای فقیر جامعه هستند.
به گفته این جامعهشناس حوزه زنان، در مناسبات پدرسالاری که مالکیت و کنترل بر زن از مشخصههای آن است، امکان دارد زن بعد از فوت همسر تحت کنترل خانواده همسر قرار گیرد و حقوقی مانند حضانت فرزند یا اداره اموال از او سلب شود. از طرفی نیز این امکان وجود دارد که آزادیهای فردیاش توسط خانواده شوهر یا خانواده والدینیاش محدود شود.
کاظمی با بیان اینکه وضعیت بیوگی از نظر اجتماعی وضعیت داغ خوردهای است ادامه میدهد: زن بیوه شخصی است که تصور میشود میتواند بالقوه از هنجارها و ارزشهای جامعه مردسالار تخطی کند، از این رو رفتارهای او زیر ذرهبین جامعهای قرار دارد که کنترل رفتار زنان در آن امری عادی است. در بعضی مناطق زن بیوه ممکن است، بنابر سنتهای عشیرهای و برای رهایی از فشارهای اجتماعی ناچار به ازدواج با برادر یا بستگان شوهر متوفایش شود که خود نوعی ازدواج اجباری محسوب میشود.
چرا ازدواج مجدد برای زنان بیوه نسبت به مردان سختتر است؟
وی با بیان اینکه زنان بیوه برای ازدواج مجدد وضعیت بدتری نسبت به مردان با موقعیت مشابه دارند، به تشریح علت این موضوع میپردازد و میگوید: در تفسیر ذهنی و فرهنگ جامعه، ازدواج مجدد زن همسرفوت شده به ویژه اگر او فرزند داشته باشد، نوعی بیوفایی به همسر درگذشته و نادیده گرفتن نقش مادری است. در این میان زنانی که یک بار ازدواج کردهاند و به علت طلاق یا فوت، همسرشان را از دست دادهاند، فرصت کمتر و موقعیتهای مطلوب اندکی برای ازدواج مجدد دارند. این دسته از زنان ممکن است به انواع قراردادهای متزلزل ازدواج مانند صیغه، ازدواج موقت و همسر دوم شدن مجبور باشند.
این جامعهشناس به دیگر مشکلات زنان بعد از فوت همسرشان اشاره میکند و ادامه میدهد: در بحث مشکلات زنان بیوه، باید به تبعات بیوه شدن زنان در سنین بالا نیز اشاره کرد که موجب میشود زنان سالمند هم از نظر عاطفی وضعیت دردناکی داشته باشند و هم در صورت فقدان استقلال مالی، به دلیل اینکه توان کار کردن و امکان اشتغالشان کم است برای گذران زندگی به دیگران وابسته شوند و عزت نفسشان فرو بپاشد.
کاظمی با اشاره به اینکه همه زنان بیوه، تبعات و پیامدهای مختلف بیوگی را با کیفیت و شدت یکسان تجربه نمیکنند، یادآور میشود: میزان تجربه مشکلات بعد از بیوگی به متغیرها و عوامل مختلفی بستگی دارد، که از جمله آنها میتوان به طبقه اجتماعی، سرمایه اجتماعی و ویژگیهای فرهنگی جامعهای که زن در آن زندگی میکند، اشاره کرد؛ بدیهی است که زن تحصیلکرده شاغل و مرفه در شهری بزرگ و با ویژگیهای شخصیتی قوی و مستقل که در دوره تأهل مجبور به پذیرش نقشهای زنانگی نبوده، بعد از بیوه شدن راحتتر میتواند با تبعات و مشکلات اقتصادی و اجتماعی مقابله کند، حال آنکه زنی که در طبقه فرودست در اجتماع سنتی و محدود که از منابع اندکی برخوردار است و احتمالاً زیر نظارت و کنترل اجتماعی بیشتری قرار دارد، این دوره از زندگی برایش بسیار سختتر است و کیفیت زندگیاش به طور چشمگیری افت میکند.