زنان به روایتِ زنان

ایسنا

این روزها روایت‌های زنان کم‌کم نه‌تنها در ادبیات داستانی بلکه در فهم عمومی جامعه نیز دارد راه خودش را پیدا می‌کند؛ فهمی که هنوز نسبتش را با جامعه سنتی تاریخی مردسالارانه از دست نداده و از سویی دغدغه، اضطراب و ترس‌های مدرنیسم هم بر آن سایه افکنده است.

ترسیم تفاوت‌ها و شباهت‌های سیمای زن در ادبیات داستانی معاصر ایران توسط نویسندگان زن و مرد و سهم ادبیات داستانی زنان در ادب معاصر فارسی، دو موضوعی است که ایسنا با گیتی صفرزاده، مریم معینی، زهره قلزم، سعیده سیاحیان، شهره مرشدی، مرضیه عباسی و اختر کریمی، درباره آن گفت‌وگو کرده و مشروح پاسخ‌های آنان را در این مجال ازنظر می‌گذرانید:

رسیدن به نگاه‌های نو

گیتی صفر زاده که تجربه سردبیری نشریه ماهنامه گل‌آقا را در کارنامه دارد و نویسنده آثاری چون «چگونه ترنج دانشمند شد»، «نام‌های کوچه‌ی پاریس» و «یک روز بلند طولانی» است، به ایسنا می‌گوید: «دلم می‌خواهد پاسخ هر دو پرسش را یک کاسه کنم و در دل هم جواب بدهم. آن‌وقت می‌توانم با ظرافت تمام بگویم که هم دلم نمی‌خواهد ادبیات را مردانه-زنانه کنم و هم بسیار علاقه‌مندم که درباره نگاه زنانه و نگاه مردانه بنویسم.

برای شروع این را می‌گویم که نگاهم به ادبیات داستانی مرتبط با این پرسش‌ها از دهه ۷۰ به بعد است، اول به این خاطر که به نظرم دهه ۶۰ شرایط وقوع انقلاب و تحمیل جنگ، خودش ماجرا و تحلیل جداگانه‌ای دارد و دوم به‌این‌علت که آمار نشان می‌دهد از دهه ۷۰ شاهد حضور زنان بیشتری در عرصه داستان هستیم که تا پیش از آن تنها به چند نام محدود می‌شد. (ادبیات داستانی پیش از انقلاب را هم به مدد از سبیل ناصرالدین‌شاهی، زیرسبیلی رد کردم).

در دهه ۷۰ گرچه تعداد زنان نویسنده و کتاب‌های منتشره‌شان افزایش پیدا کرد اما بیشتر در حوزه داستان‌های عشقی با مضامین اجتماعی بود. اگر بگویم داستان‌هایی عامه‌پسند قطعاً به معنی بی‌ارزش کردن‌شان نیست، تنها جادادن در دسته‌بندی است که نوع روایت و مضامین مطرح‌شده و لایه‌های معنایی و نوع مخاطبان را مشخص می‌کند.

در این داستان‌ها گرچه اغلب شخصیت‌های محوری زن هستند اما دنیا و مسائل و مشکلات‌شان در رابطه با مردان تعریف می‌شود. درست‌تر این است که بگویم خیلی فاعل نیستند، شخصیت فردی اثرگذار و بارز ندارند، مجبورند بار اتفاقات و نگاه مردان و موقعیتی که در آن قرار داده‌ شده‌اند را یک‌طوری رفع‌ و رجوع کنند؛ اغلب با دل پرخون و بیشتر با رعایت موازین اخلاقی و پندآموز. قطعاً و حتماً موارد استثنایی و نویسندگان زن متفاوت در این فهرست هست اما بیشتر آن‌ها در ادامه میراث و تجربه ادبی خودشان از گذشته در حال حرکت بودند و نام جدیدی در ادبیات داستانی دهه ۷۰ به‌حساب نمی‌آمدند.

شاید در دهه ۸۰ باشد (و با در نظر گرفتن چند سال پایانی دهه ۷۰) که واقعاً با موجی از نویسندگان زن روبرو شدیم، نویسندگانی که در آثارشان زن به‌عنوان یک شخصیت مستقل با دنیا و تفکرات و اعمال خودش وجود داشت اما نکته اینجاست که اغلب این کتاب‌ها بیشتر شکل دفتر خاطرات داشتند. این صدالبته به معنی کم کردن ارزش آن نوشته‌ها نیست، فقط یادآوری می‌کند که زنان احتیاج داشتند از خودشان بگویند، خودشان را نشان بدهند، بگویند ما وجود داریم و این صدا و آرزوها و فکرهای ما است. این موج را بیرون از ادبیات هم می‌شد مشاهده کرد، زنان با سرعت هرچه‌ تمام‌تر با شکل‌ها و تفاوت‌های زیاد در جامعه خودشان را نشان دادند. پس با این حساب معلوم است که زنان در آثار مردان هم نقش‌های متفاوت‌تری به عهده گرفتند، گرچه طبیعی است که این نقش‌های متفاوت را نویسندگان مرد بیشتر به شکل یک ناظر بیرونی دیدند، یعنی صادقانه از زنانی در داستان‌هایشان گفتند که دیگر شبیه گذشته نبودند، دنیاها و خواسته‌ها و حرف‌هایشان متفاوت شده بود، و چه‌بسا این بار آن‌ها بودند که روی سرنوشت مردان تأثیر می‌گذاشتند.

اما با آغاز دهه ۹۰ به گمان من اتفاق خوشایندی به وقوع پیوست که هنوز ادامه دارد و به نظرم در سال‌های پایانی  این دهه بیشتر خودش را نشان خواهد داد؛ اول این‌که زنان بیشتر به قصه‌گویی روی آوردند که نوعی ماهیت و قابلیت درونی ویژه‌تری در آن دارند. دوم این‌که از فریاد برآوردن برای دیده شدن حرف‌ها و خواسته‌ها و خاطراتشان گذر کردند و رسیدند به نگاه‌های نو، به نشان دادن تجربه‌های جدید، به پرداخت جهان آن‌گونه که دوست دارند باشد یا می‌بینند، به خلق و زایش حقیقی، آفریدن داستان‌هایی که فضاها، دنیاها و تجربه‌های جدید وارد ادبیات داستانی ما کرده‌اند و گرچه شاید هنوز تعدادشان زیاد نباشد اما قابل‌توجه‌اند. از نمونه‌هایش داستانی که به‌تازگی از نویسنده‌ای زن خواندم و کل روایت از دیدگاه دو مرد بود که در نویسندگان زن کار کم‌سابقه‌ای به شمار می‌آید یا آثاری که با زبان طنز نوشته‌شده‌اند. و در ادبیات چه چیزی مهم‌تر از روایت لذت بخشی از دنیاهای متکثر است که باعث می‌شود نگاهمان وسعت پیدا کند و جهان و انسان‌ها را تنها از دایره تنگ نگاه خود نبینیم؟

نویسندگان مرد در این دهه چطور بوده‌اند؟ به گمانم  هنوز دارند با شگفتی در داستان‌هایشان فاصله بین زن اثیری و لکاته را با طیف‌های گوناگونی از زنان که دیگر به‌سادگی در دسته‌بندی گذشته نمی‌گنجند، پر می‌کنند.»

تلاش برای تغییر

مریم معینی، نویسنده رمان‌های «چه کسی باید افتخار کند» و «من عاشق افسانه نیستم» در گفت‌وگو با ایسنا معتقد است: امروزه نظریات متفاوتی در زمینه حقوق زنان وجود دارد. سیاست‌گذاری جامعه به سمت‌وسوی زن سنتی است که در خدمت خانه و خانواده باشد. زنی مطیع و فرمان‌بردار اما زنان جامعه امروز آن زن را نمی‌شناسند. تحولاتی گسترده در رفتار و گفتار و اندیشه زنان امروز جامعه ما به وجود آمده. بنابراین نمی‌شود با قطعیت نظر داد.

به‌طور نسبی می‌توان گفت زن‌های نویسنده تلاش می‌کنند، زن داستانشان زنی باشد که برای حقوق ازدست‌رفته‌اش دارد تلاش می‌کند. خواهان عدالت و تساوی حقوق است. می‌خواهد از آشپزخانه بیاید بیرون. زندگی با شرایط بهتر را می‌خواهد. امروز روز زن‌های نویسنده و مردهای نویسنده زیاد هستند. توی کتاب‌هایی که من خوانده‌ام،  مردها کم‌وبیش قصه داستان‌هایشان را طوری پیش می‌برند که زن‌ها هرچه بالاتر می‌نشیند، بیشتر مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و در روایت قصه فرومی‌پاشند و نابود می‌شوند. ‌ گاهی هم برعکس است. زن در داستان آن‌ها تلاش می‌کند در بطن جامعه باشد. جایگاه خودشان را به جامعه بشناسانند. شخصیتی پویا باشد. زن چه در داستان زنان نویسنده و چه در داستان مردان نویسنده برمی‌گردد به عقیده و باوری که نویسنده نسبت به زن جامعه امروز دارد.

شباهتی که بین زن‌های نویسنده و مردهای نویسنده وجود دارد این است که زن‌ها دیگر آن زن‌های مطیع و فرمان‌بردار و خدمتکار شوهر و بچه نیستند. زن داستان، زنی است با رویکردی دیگر  به زندگی و جامعه. امروز زنان سهم بسیار عظیمی در ادبیات داستانی دارند. چون زن‌های داستان‌نویس ما تعدادشان نسبت به قبل از انقلاب خیلی زیاد شده. حتی تعدادشان از مردهای نویسنده بیشتر است. پس چطور می‌شود این قشر عظیم‌ تأثیرگذار نباشند؟»

طرح‌واره‌های نظام مردسالاری، ویژگی مشترک همه نویسندگان

نظر زهره قلزم،  نویسنده کتاب «جنسیت در رمان» چنین است: «طبیعی است که نویسندگان زن به دلیل زن بودن بهتر و بیش‌تر از نویسندگان مرد بتوانند روحیات و ویژگی‌های زنان را به لحاظ روان‌شناختی در ادبیات به‌ویژه در داستان و شعر به نمایش بگذارند و  تفاوت نیز در همین نکته است اما شباهت‌ها یکی مربوط به مشترک بودن بسیاری از ویژگی‌های زن و مرد در برخورد با حوادث مختلف می‌شود و دیگری تلاش نویسندگان مرد در شناخت هرچه بیشتر زنان و انعکاس این شناخت در آثار خود.

 ویژگی مشترک دیگر این دو جنس از نویسندگان در ترسیم سیمای زن در ادبیات به طرح‌واره‌ها و کلیشه‌های ذهنی مشترک آن‌ها نسبت به نقش زن مربوط می‌شود و همان‌طور که می‌دانیم این طرح‌واره‌ها محصول نظام مردسالاری است که از کودکی در ذهن دختر و پسر شکل می‌گیرد و قضاوت‌های نویسندگان و خوانندگان آثار ادبی را اعم از زن و مرد از پیش تعیین می‌کند.

البته هستند نویسندگانی که با  شناخت این کلیشه‌ها و طرح‌واره‌های ذهنی، آگاهانه آن‌ها را کنار گذاشته و چهره درست‌تری از زنان در آثار خود نشان داده‌اند. برای نمونه می‌توان به سووشون و جزیره سرگردانی سیمین دانشور اشاره کرد. یا آثار منیرو روانی پور و شهرنوش پارسی پور را مثال زد. رمان نوجوان «هستی» اثر فرهاد حسن‌زاده نیز معرف این بینش است.

در پاسخ به پرسش دوم باید بگویم که حضور زنان در عرصه  ادبیات و نویسندگی از دهه شصت به بعد رو به فزونی گذاشته و این موضوع نوید خوبی است در جبران غیبت طولانی زن‌ها در ادبیات در طی قرن‌های متمادی.»

خلق شخصیت‌های ماندگار وابسته به جنسیت خالق اثر نیست

سعیده سیاحیان، نویسنده کتاب «گرمابه» نیز به ایسنا می‌گوید: «به نظر من خلق شخصیت‌های ماندگار در ادبیات داستانی آن‌چنان وابسته به جنسیت خالق اثر نیست. هرچند تأثیر آن را نمی‌توان نادیده گرفت. شاید در ادبیات داستانی کلاسیک ایران و جهان مثال‌های بسیاری بتوان ارائه داد.

 در ادبیات معاصر ایران و جهان، باز جنسیت اهمیت زیادی ندارد چراکه نویسنده زبردست صرفاً با اتکا به دریافت‌های جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه خود به خلق شخصیت‌ می‌پردازد. مثلاً امیرحسین چهل تن ازجمله داستان‌نویسانی ست که در برخی از داستان‌هایش حتی از زاویه دید من راوی زن ماجراهایش را خلق می‌کند. آن‌ هم زنان طبقه متوسط و روابط عادی و معمولی که در بین‌شان است. آل احمد هم در برخی از داستان‌هایش این زاویه را دارد. مرحوم گلشیری نیز در برخی از داستان‌های کوتاهش از چنین دریچه‌ای به ماجراهای داستانش نگاه کرده است اما تأثیر داستان‌نویسان زن در ادبیات ایران همان نقشی ست که مردان دارند، راستش خیلی به این تفاوت اعتقاد ندارم هرچند با توجه به سابقه سال‌ها کتابداری در کتابخانه‌ها و ‌مواجهه با آثاری که به بازار کتاب عرضه می‌شود و البته بدون تحقیق علمی، می‌توانم ادعا کنم که تعداد زنان داستان‌نویسی که گرایش به سمت داستان‌های زرد دارند به‌مراتب از تعداد مردان بیشتر است و البته تعداد مخاطبان این‌چنین داستان‌ها نیز در میان بانوان به نسبت آقایان خیلی بیشتر است.»

 نوشتن رمان بسیار بی‌دردسرتر و کم‌هزینه‌تر از هنرهای دیگـر بـرای زنـان است

شهره مرشدی، نویسنده رمان‌های «کتایون» و «تار مشتاق» معتقد است: «هر نویسنده‌ای چه مرد و چه زن جهان‌بینی و روحیه و خلق و خوب و دیدگاه خودش را ارائه می‌دهد اما یک نویسنده زن به‌غیراز این جهان‌بینی و روحیه و…دنیایی متفاوت‌تری از دنیای یک مرد دارد آن هم نسبت به پیرامون و اتفاق‌هایی که در اطرافش رخ می‌دهد.

 حال جدا از این موضوعات با توجه به تفاوت‌های زبانی مردان و زنان، زبان زن، یک زبان آزادی‌خواه و فمینیستی است آن هم در مقابل یک نویسنده‌ای که مرد است؛ مردی که چه بخواهیم قبول کنیم و چه نه از افکار و دیدگاهی پیروی می‌کند که در لایه‌لایه وجودش نهفته است و آن هم مردسالاری اوست که می‌توان به‌وضوح در سبک نوشتاری‌شان از قدیم تا به امروز دید اما مهم‌ترین موضوع این‌که زبان موجود در جامعه برساخته خود مردان است و زنان به‌ناچار از این الگوی زبان مردسالاری بهره می‌برند. یعنی این‌که روایت ساختارگرانه را نویسندگان مذکر خلق می‌کنند و به دنبال آن‌ها نویسندگان فمینیست نسبت به مبنای متونی ایشان پساساختارگرانه پیروی می‌کنند.

در ایران و در پی دگرگونی‌هایی که پس از نهضت مشروطه صورت گرفت، نگرشی نو به جایگاه زنان و حقوق آنان پدید آمد و بازاندیشی در هویت زنانه مدنظر قرار گرفت. زنان در دوره معاصر، اندکی پس از مردان به دنیای هنر و تولیدات علمی و ادبی پا گذاشتند و تا امروز نقش مؤثری در دانش به‌ویژه نویسندگی و آفرینش آثار داستانی داشته‌اند. نخسـتین رمان درخور توجه زنان، «سووشون»، نوشته سیمین دانشور است که به نظرم در این مورد نمونه خوبی است.

در آغاز داستان‌نویسی زنان، زمینه برای چاپ آثار با اسامی زنانه فراهم نبود. چراکه در قرن هجدهم میلادی و اوایل قرن نوزدهم، زنان برایی گسترش و جذب مخاطب  آثارشان از سوی جامعه و خوانندگان، هویت و خالق زنانه خود را در پس نقاب و اسامی مستعار «مردانه» و یا این‌که داستان‌های خود را بدون نام و نشان چاپ می‌کردند امـا پـس از یک قرن، توجه به جنسیت نویسندگان زن اوج گرفت و آثارشان موردبحث و نقد و نظر واقع شد.

 اهمیت داستان و رمان نویسان زن در سده نوزدهم میلادی، به حدی است که مردان نویسنده، به خـاطر فراهم آوردن امکان انتشار رمان و داستان‌هایشان، ناگزیر چهره‌شان را در پس نقاب زنانه پنهان می‌کنند و این یعنی همان عوضی که گله‌ای ندارد!

 از میان گونه‌های ادبی، قالب رمان‌نویسی فراتر از شکل‌های دیگر هنری مورد استقبال زنان قرار می‌گیرد. رمان، برخلاف داستان کوتاه که برشی از زنـدگی اسـت، بخـش گسترده‌تری از زندگی را بازتاب می‌دهد. گونه رمان، انعکـاس خـط مشـی فـرد در جسـتجوی تمامیـت، انسجام و هویتی است کـه فـرد تصـویر آن را عمیقـاً در ذهـن دارد. بنابراین، فرصتی در اختیار زنان می‌گذارد تا در قالب این فرم ادبی بتوانند زندگی و هویـت خود را که سال‌ها پنهان بوده یا از زاویه دید مردانه به تصویر درآمده است، نمایان سازند؛ به همین خاطر، گونه رمان نسبت به فرم‌ها و هنرهای دیگر در میان زنـان طرفـداران بیشـتری دارد.

 از طرف دیگر، نوشتن بسیار بی‌دردسرتر و کم‌هزینه‌تر از هنرهای دیگـر بـرای زنـان است. آن‌ها می‌توانند با داشتن «اتاقی از آنِ خود» و درآمدی ناچیز و نه‌چندان دندان‌گیر یا کلاً مفت، پس از فراغت از کار روزانه در منزل به کار دلخواه خود که همانا نوشـتن رمان است، بپردازند.»

سیمای زن در ادبیات پیش و پس از انقلاب تغییر کرده است

مرضیه عباسی، منتقد و فعال ادبی یادآور می‌شود: «ترسیم سیمای زن در ادبیات پیش از انقلاب و ادبیات پس‌ از آن از لحاظ مشخصات و المان زنانگی تغییر کرده است، چه در ادبیاتی که به‌وسیله هنرمندان و نویسندگان زن یا چه مرد خلق شده باشد.

در ادبیات ما به‌طورکلی بر وجوه ظاهری زن توجه شده و اندک نویسندگانی توانسته‌اند بر وجوه فکری و احساسی آن‌ها انگشت بگذارند. متأسفانه حتی نویسندگان معاصر نیز نتوانسته‌اند تصویری قوی و با اصالت و حق‌طلب از زنان کنونی را  به نمایش گذارده و وجوه شخصیتی و زنانگی را در آثار نمایشی و کتبی خود عرضه کنند. در بعضی آثار مانند آثار نظامی و فردوسی در ادبیات کلاسیک توانسته‌اند باوجود مرد بودن‌شان شخصیت‌های قوی و مصمم را خلق کنند و قرن‌ها پس‌ از آن در قرون کنونی هدایت و شهرنوش پارسی پور  و…  گاهی در این مبحث، بعضی نویسندگان مرد از نویسندگان و هنرمندان زن پیشی گرفته‌اند.

به نظرم در دوران کنونی با آن‌که زنان جایگاهی در ادبیات کنونی به چنگ آورده‌اند اما هنوز قادر به شناخت درونی و فکری زن نشده‌اند و آنچه عرضه می‌کنند تنها کالایی تجاری است که تاریخ‌مصرف آن پس از آمدن نسل نو به اتمام می‌رسد؛ چه نویسندگان زن و مرد هر دو به چشم کالایی به زنان می‌نگرند و خود از این موضوع بی‌خبرند.

چون ادبیات  معاصر ما حرف‌های بسیاری دارد که باید در فضایی آزاد گفته شود و این راهی بس طولانی دارد که باید بپیماید. متأسفانه ادبیات کنونی نمی‌تواند نسل جوان ما را کتاب‌خوان کند و جوانان ما به دنبال تجارب جدیدتر نویسندگان خارجی بیشتر به آثار ترجمه روی می‌آورند و حتی آثار بسیار نویسندگان داستانی زن نتوانسته در این گردباد بحران فکری و اقتصادی بال بگشاید و به دیدن افکار غربی و تجارب آنجا دست بیابد تا بتواند چیزی درخور نسل جوان بنویسد.

آثار نویسندگان زن ما بسیار ضعیف و سنتی است  اگر هم آثاری باشد که انگشت‌شمارند، هیچ‌یک نتوانسته‌اند راهی به‌سوی تمدن عالی و آرمان‌گرایانه باز کنند که لازمه دنیای ایران آینده است. اما به‌هرحال باید نوشت و باید آموخت و خود را با معیارهای جهانی تطبیق داد وگرنه همه نویسندگان دیگر بر گرده ادبیات ما پای می‌گذارند و ما را له می‌کنند که همراه آن افکار همه ملت ما را له می‌کنند و ما  ملتی فراموش‌شده می‌شویم با دردهایی برای خودمان.»

زنان در تصاحب جوایز ادبی بر مردان پیشی گرفتند

نظر اختر کریمی، نویسنده مجموعه داستان کوتاه «سایه‌های سرگردان» چنین است: «در ادبیات معاصر ایران در مقوله داستان، زنان در اقشار فرودست با ناهنجاری‌ها و ستم مردانه در یک جامعه سنتی  دست به گریبان‌اند و اغلب در حیطه برآوردن نیازهای جنسی مرد، موضوعیت دارند و  زن تنها با استفاده از این اهرم است که می‌تواند گاهی  مرد را به چالش بکشد؛ گرچه که این اهرم، همیشه هم موفق عمل نمی‌کند، اغلب ظرافت‌های زنانه نادیده انگاشته می‌شود و مردهای حریص  و پر تمنا را راضی نمی‌کند و این فضا مجال بودن و نقش داشتن در عرصه اجتماعی را کمرنگ می‌کند.

در گذشته‌های دور با ظهور و بروز تحولات اجتماعی و ایجاد زمینه برای فعالیت زنان، بخش فراوانی از زنان وارد عرصه اجتماعی شدند که نتیجه آن، شکوفایی استعدادها و توانایی‌های آنان و تأثیر در ادبیات داستانی ایران بود. درواقع نویسندگان مرد، کماکان بدون رهیافت به دنیای درونی زنان، صرفاً انعکاس‌دهنده دو قشر عمده یعنی زنان فرودست از یکسو و  از سوی دیگر، زنانی شدند که پا به حیطه اجتماعی گذاشته بوده‌اند.

 ولی طیف وسیعی از زنان که خواهان آزادی‌های بیشتر، حضور فعال‌تر در عرصه اجتماعی و اقتصادی و نهایتاً پذیرفته شدن به‌عنوان یک انسان برابر، مطالبات خود را به پیش می‌برند و در ادبیات داستانی معاصر به‌طور فزاینده‌ای بازتاب دارند.

 هویت  زن در ادبیات داستانی که زنان نویسنده به وجود آورده‌اند نه‌تنها به مقوله تبعیض‌ها و ستم‌های تاریخی که ریشه در اعتقادات و سنت‌ها دارند، می‌پردازد بلکه راز و رمزهای درونی  زن را هرچند اندک، بازمی‌نمایاند و تلاش می‌کند دنیای شگفت‌انگیز زنانه را در حد مقدورات و موانع موجود، هرچند در پرده‌ای از ابهام به تصویر کشد.

این سرسختی ذاتی زن است که به بهای هستی‌اش برای رسیدن به آنچه می‌خواهد گام بردارد، هم‌چنان که  برای  حفظ حریم زندگی و داشته‌های ارزشمند مثل همسر و فرزند در جای خود، حفظ حریم عاطفی و احساسی، باز در جای خود چه‌بسا تا پای جان می‌رود.

بدیهی ست این تصویر بجا و سزاوار از زن ایرانی، خود را در آثار نویسندگان زن، به مدد رمز و نشانه و استعاره جلوه‌گر ساخته است؛ دلواپسی زری در داستان سووشون سیمین دانشور برای  حفظ حریم امن خانواده یا در داستان‌های گلی ترقی ازجمله در داستان «جایی دیگر» نقش زن رنج‌کشیده رنگ می‌بازد و در قالب جسارت مبارزه خودش را نشان می‌دهد. این نویسنده در پرداخت خودآگاهی زنانه و پیوندهای خودآگاه و ناخودآگاه زنان، راه‌های تازه‌ای در برابر زنان نویسنده قرار می‌دهد و یا زویا پیرزاد در کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم»  راه به زوایای پنهان روح و احساس زن باز می‌کند و به ایماواشاره، تمایلات درونی زن را موشکافی کرده و با ظرافتی زنانه از آن سخن می‌گوید.

در دو دهه اخیر مضامین، شخصیت‌ها و توجه به خودآگاهی زنان نشان از تحولی عظیم در حیطه داستان‌نویسی دارد. آزادی، عدالت اجتماعی و حق‌خواهی مضمون بسیاری از آثار نویسندگان زن ایرانی است که به‌طور فزاینده‌ای می‌بالند و رشد می‌کنند. به‌حق می‌توان گفت زیباترین داستان‌های جنگ  نوشته زنان نویسنده معاصر ایران است. زنان نویسنده معاصر با اشراف به همه نابرابری‌ها، تبعیض‌ها و دیده نشدن‌های آگاهانه، با عشق در این راه قدم گذاشتند و در تصاحب جوایز ادبی بر مردان پیشی گرفتند.»