مدرسه فمینیستی: دسترسي به آموزش در تمامي سطوح براي زنان در برخی از نقاط جهان، در قرن نوزدهم میلادی امكان پذير شد كه موفقيتي بزرگ برای آنان به شمار ميآمد. همچنين دسترسي به تحصيلات دانشگاهي نیز در پايان همان قرن براي زنان در برخی از کشورها ممكن شد. اما دسترسی به این امکانات، بدون مخالفت نبود. شورش دانشجويي «ادينبورگ» به هنگام پذيرفته شدن چند زن در دانشگاه طب، از اين نمونه مخالفتها ناشي ميشود. در فرانسه صورتك نخستين زن انترن بيمارستان «ادوارد پيلت» به نشانهي اعتراض، توسط پسرانِ دانشجوی پزشکی سوزانده شد.
در ايران نيز وضع به همين منوال بود. ورود دختران به مدارس، حرف و حديث بسيار به همراه داشت. از فعاليت زنان پزشك، ماما و پرستار تا حد قابل توجهي جلوگيري ميشد. برخی افكار غلط و پوسيدهي متحجرانه طی هزاران سال، هنوز که هنوز است جان سختی می کند و با «زن» به عنوان واقعيتي طبيعي و اجتماعي كنار نميآيد و همواره نسبت به موفقيتهاي وي واكنش اعتراضآميز نشان ميدهد.
در كتب تاريخ ايران نيز يا زنان حذف شدهاند و يا تصويري كه از آنان ارائه شده به دست مردان و با ذهنيتي مردانه به نگارش درآمده است. در حالي كه زنان ايران از زمان ايران باستان تاكنون در همه زمينهها و به ويژه در زمينهي پزشكي داراي نقشهايي بودهاند كه كمتر در طول تاريخ ثبت شده است؛ پزشكاني كه صرفاً نميتوان آنها را در ميان جنس مذكر يافت. موارد بسياري را ميتوان يافت كه زنان نيز در طب فعال بودهاند. آشنايی زنان با داروهای گياهی که کمابیش قدمتی ديرينه دارد، باعث شده تا زنان به صورتی جدی در این شاخه به حساب آورده نشوند. از این رو گاهی القاب و نامهایی در مورد آنها بهکار میرود که گرچه در ظاهر، نمایی ناپسند برای زن امروز دارد اما نشان دهندهي فعالیت زنان در طب است. اگرچه نمیتوان زنان را همچون مردانی که در این شاخه نامآور شدند در منابع مثال زد؛ چرا كه اگر دیده شود انگشت شمار است. بنابراين حرفهي پزشکی تنها مختص مردان نبود بلکه زنان پزشک نیز در این عرصه حضور فعالی داشتند. ويل دورانت (فلسفهدان، تاريخ نگار و نويسندهي امريكايي است. مهمترين اثر او تاريخ تمدن است كه در يازده جلد و با همكاري همسرش آريل دورانت نوشته)، معتقد است كه نخستين بار، زنان در جوامع اوليه به كار طبابت پرداختند. به نظر ميرسد كه علاقهي زنان به مقولهي طبابت و پزشكي، تنها به دليل انجام پرستاري از مردان و پرداختن به حرفهي مامايي نباشد بلكه ورود زنان به حيطهي مسائل درماني، ناشي از آشنايي آنها با گياهان دارويي بوده است: «چون سر و كار زنان ابتدا با زمين بوده، از گياهان اطلاعات فراواني به دست آورده و توانستهاند فن پزشكي را ترقي دهند و آن را از كسب و پيشهي ساحري كاهنان، ممتاز سازند. از دورترين زمانها، از زماني كه هنوز از حافظهي ما خارج نشده، هميشه زن بوده كه بيماران را پرستاري ميكرده است. انسان اوليه آنگاه به پزشك مرد و پيشواي مذهبي مراجعه ميكرد كه زن در انجام وظيفه ي خود دچار شكست ميشد و از معالجه نتيجه نميگرفت.» (دورانت، 1358هـ.ش.، ص255.)
در طب که همواره همچون شاخههای دیگر آن، مردان بیش از زنان برجستهاند در کنار هر حکيم و پزشکی میتوان قابله و پرستاری دید. اگر به دنبال ارزشگذاری مثبت يا منفی آن نباشيم میتوان گفت که اين امر نشان دهندهي حريم زن و مرد و جداسازی طبابت زنانه و مردانه نيز هست. نكتهي قابل توجه اين است كه نقش ماماها را كه همه زن بودهاند و براي اين كار، گاهي دست به عمليات جراحي و حتی سزارين نيز ميزدند به كلي ناديده گرفته شده است. با اين پيش زمينه نسبت به طب، به نظر ميرسد آنچه كه همواره مورد توجه قرار نگرفته ، دیدن پزشكاني است كه صرفاً نميتوان آنها را در جنس مذكر يافت. در حالي كه موارد بسياري را ميتوان يافت كه زنان نيز در طب فعال بودهاند.
برخي از پزشکان براي مداواي بيماران زن، زناني را به خدمت ميگرفتند، مثلاً طبري داستان زني را نقل ميكند که شانهاش زخم بود و به پزشكي مراجعه كرد ولي پزشك از مداواي او خودداري كرد و گفت: بايد صبر كند تا همكار زنش بيايد و زخم او را ببندد. بيشتر اين زنان کار مداواي خود را از طريق سحر، جادو، دعانويسي و… انجام ميدادند و مشتريان اين زنان معمولاً دختران دمبخت مبتلا به ماليخوليا، ميگرن، رماتيسم، افليجها و ديگر کساني که اطباي تحصيلکرده از درمانشان عاجز مانده بودند. يکي از جالبترين روشهاي آنها استفاده از شير انواع حيوانات و حتي انسان براي درمان مرضها بود و اعتقاد داشتند که شير الاغ و ماديان در درمان اکثر بيماريها از جمله بيماريهاي تنفسي و مزمن ريوي مؤثر است. شير مادران جواني که نوزاد آنها دختر بود از مرغوبيت بيشتري برخوردار بود و به نام «شير دختر» شناخته ميشد. يكي از بهترين منابع قديم در مورد شير، قانون شيخ الرئيس ابوعلي سينا است. وي در قانون از شير حيوانات مختلف به طور مفصل بحث كرده و بهترين شير را براي نوشيدن انسان، شير زن دانسته و بهترين شير نوشيدني حيوانات آن را ميداند كه از پستان بمكند. خواص آغوز را گفته و دير هضمي آن را ياد آور ميشود. (تاج بخش، ج دوم، ص311) دکتر پولاک در اين خصوص مينويسد: «كساني كه دچار نقار هستند يا بر اثر افراطكاريها دچار ضعف و سستي شدهاند ميكوشند با نوشيدن شير دختر قواي از دست رفته خود را جبران كنند كه در بسياري از موارد نیز تأثيرات درماني مساعد آن را نميتوان منكر شد. در ميدان كاه فروشيهاي تهران اغلب ميتوان زنان چادرنشيني را ديد كه از پستان خود شير به بيماران ميفروشند. [پولاک،1368، ص72]
بررسي فعاليتهاي زنان در زمينهي مامايي
از زمانهاي قديم فقط زنان حق داشتند كه در به دنيا آوردن نوزادان شركت كنند و مردان آنها به سبب مسائل ناموسي، ماماهاي زن محلي و ماماهاي تحصيل كرده را ترجيح ميدادند. [سرمدي،1379، ج5، ص295] زنان طبقات فرودست جامعه به خاطر مسائل اقتصادي و مذهبي که ميخواستند در حضور يک زن قابله آن هم در خانه، زايمان صورت بگيرد بيشتر با اين مسئله گريبانگير بودند. يکي از همين مشکلات که زنان با آن دست و پنجه نرم ميکردند، تب زايمان بود. چون زايمان زنان به وسيلهي قابلههاي خانگي صورت ميگرفت و آنها هم توجهي به بهداشت و نظافت نداشتند. چرا که فقط ميخواستند، هر چه زودتر اين کار را انجام بدهند و زنان مجبورند بعد از زايمان روي دو سنگ و بالاي تلي از خاکستر دو زانو بنشينند تا از درد جانکاه کمي رهايي يابند. البته مسئله قابل توجه مقاومت شديدي است که زنان ايراني در برابر درد و بيماري و ساير عفونتها از خود مقاومت نشان ميدهند. [پناهي،1385، صص 129 و130]
گروهي از پزشکان روستايي و عشايري، پيرزنان و زناني بودند که به دليل تجربه، در کليهي عرصههاي پزشکي، مامايي و دامپزشکي، وارد شده و به اين حرفه ميپرداختند. طي سالهاي قرون وسطا زنان بدون داشتن اطلاعي از علم طبابت از آنها به نام مداواكنندگان بيماران نام برده شده است. هر چند از نام و نشان آنان اطلاع چنداني در دست نيست و به خصوص در مورد پزشكان زن ايراني آگاهيهاي ما بسيار اندك است. براي يافتن ردپاي زنان در فعاليتهاي پزشکي، توجه به آوازهايي که زنان ايراني به هنگام شيردوشي، مشک زني، کار در باغ و شاليزار و قاليبافي و… زمزمه ميکردند، حائز اهميت است. [حجازي،1384،ص175] به عنوان نمونه از جمله کارهايي که زنان در آن به مفهوم امروزي اشتغال داشته اند، قابلگي است که در اين گونه اشعار از آنها به نام «ماماچه» ياد ميشود. [همان،ص175] زیبایی و لطافت نهفته در ترانههای زنان گاه آنچنان اوج میگیرد که گویی صمیمیترین و اصیلترین شعر روزگار را میخوانی. ترانههایی که زنان خود سروده و خود میدانند و ذوق و ذهن و عواطف زنانهشان به بارزترین وجهی در آنها متجلی است. (زنان و سرودههایشان، ص31)
تصور بر اين است که پس از مدتها، رفته رفته مامايي از انحصار زنان خارج شد و دليل آن هم اين بود که در کتابهاي مهم پزشکي مانند قانون ابن سينا و ذخيره خوارزمشاهي جرجاني، فصلي به اشکالات زايمان اختصاص داده بود و اين در حالي است که زنان در آن زمان امکان مطالعهي پزشکي را نداشتند. [الگود،1356، صص 424 و 425] بنابراين ميتوان نتيجه گرفت که مردان نيز مامايي ميکردهاند. در كتاب قانون ابن سينا فصلي به امور مربوط به حاملگي و زايمان و مسائل مجاري تناسلي زنان از جمله قبوضالبول اختصاص داده شده و در ذخيرهي خوارزمشاهي جرجاني نيز علاوه بر موضوعات فوق درمان نازائي چه باردار و چه با اسبابهاي طبي شرح داده شده است.[همان، ص425]
در دورهي قاجار بيمارستانها مجهز به دو قسمت اصلي، يكي مخصوص مردان و ديگري ويژهي زنان بود كه در هر يك، بخشهاي مختلف وجود داشت. در قسمت زنان، پرستاران و خدمهي زن فعاليت داشتند. (تاريخ طب در ايران، ص787، تاريخ طب اسلامي، ص140) بيمارستان زنان در سال 1335 هـ .ق/1917م. در عهد احمدشاه قاجار در خيابان تهران ايجاد گرديد، در سال 1327 هـ .ش/1948م. نام آن به بيمارستان امير اعلم تغيير يافت و در اين باره جشن گرفتند. (سرمدي، پژوهشي در تاريخ پزشكي و درمان جهان، ج12، ص163) هر بيمارستاني به دو قسمت كاملاً جدا از هم تقسيم ميشد. اين كار از نظر اجراي مقررات شرعي كه زن را از ظاهر شدن بدون حجاب در برابر مرد مانع ميشد، لازم بود. هر قسمت با پرستاران و خدمتگزاراني كه از همان جنس بيماران بودند، مجهز بود ولي پزشكان و جراحان همه از مردان بودند. هر چند كه متأسفانه جزء پزشكان هيچ يك از بيمارستانها ذكري از پزشك زن نشده است. (تاريخ پزشكي ايران و سرزمينهاي خلافت شرقي، ص206)
در سال 1298ش/ 1919م، ميرزا احمدخان (نصيرالدوله) وزير معارف، مدرسه متوسطه دختران موسوم به «فرانكوپرسان» را كه از سال 1323 ق/1905م. داير شده بود، تبديل به «دارالمعلمات» نمود و ضمناً مقرر داشت كه ده نفر از شاگردان مدرسه مزبور هفتهاي سه روز به مريضخانه نسوان رفته مشغول تحصيل قابلگي و امراض نسوان شوند. دورة دارالمعلمات پس از اخذ تصديقنامه شش ساله ابتدايي، چهار سال بود كه در سه سال اول، دروس متوسطه تدريس ميشد و شاگردان در سال چهارم اصول تعليم و تعلم را فرا ميگرفتند. به اين ترتيب مدرسه قابلگي با ده نفر شاگرد دارالمعلمات در سال 1298 ش/1919م. در مريض خانه نسوان تأسيس شد. معلم مدرسه در بدو امر مادام فراسكينا پزشک مريض خانه بود. در آن موقع عده زنان باردار كه براي وضع حمل به بيمارستان مراجعه ميكردند بسيار معدود و اندك بود و فقط گاهي در موارد زايمان غير طبيعي، زائو را ناگزير به بيمارستان مي آوردند و با اين وضع هر پانزده تا بيست روز فقط يك زايمان انجام ميشد. بعد از مادام فراسكينا سه نفر قابله اروپايي به نام دكتر درمس، دكتر پن، دكتر سركيسيان به مرور در مريض خانه نسوان مشغول كار و عهده دار تعليم فن قابلگي شدند. (س.ا.م.ا: 53)
به مرور زمان گرچه دانش پزشکي زنان در همان حيطه اوليه باقي نماند و تجربيات جديد آنها سينه به سينه منتقل شد و از نسلهاي گذشته به نسلهاي بعدي گسترش یافت اما ورود کاهنان و پيشوايان مذهبي به اين حيطه و همچنين محروم بودن زنان از تحصيل علم و دانش باعث شد تا تجربيات ديگر ملل که از طريق کتب و نوشتهها انتقال یافته بود و در مراکز آموزشي تدريس می شد صرفاً در اختيار مردان قرار بگیرد و زنان به همان تجربيات سنتي خود بسنده کنند. اين تجربيات به مرور با هجوم اقوام گوناگون به ايران، با تجربيات شفاهي ملت های دیگر ممزوج و به آميزهاي از خرافه و تجربيات عملي پزشکي تبدیل شد که البته در خيلي از موارد هم مثبت بود.