چهار دهه دادخواهی؛ ‘پرچمی که از مادران خاوران به ارث رسید’

به گزارش بی بی سی فارسی-چند روز پیش، شهناز اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی از کشته‌شدگان اعتراض‌های عاشورای ۱۳۸۸ به دیدار ناهید شیربیشه، مادر پویا بختیاری از کشته‎شدگان اعتراض‌های ۱۳۹۸رفت. هر دو مادر گفته‌اند به دنبال دادخواهی‌اند.

شهناز اکملی در دیدار مادر پویا بختیاری گفته بود این دادخواهی پرچمی است که از “مادران خاوران” به ارث رسیده است.

از آغاز قدرت گرفتن حکومت نوپا پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا امروز، هر دهه پایانی خونین داشت: اختتامیه دهه ۶۰ شمسی کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ بود.

پایان‌بندی دهه ۷۰ را قتل‌های زنجیره‌ای و حمله به کوی دانشگاه رقم زد. سرنوشت دهه ۸۰ با شکنجه مرگبار زندانیان کهریزک و اعدام دو نفر از متهمان دادگاه‌های نمایشی گره خورد. دهه ۹۰ هنوز به پایان نرسیده که در دو اعتراض سراسری سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، دولت با به صحنه آوردن تانک و تیربار کشتار کم‌سابقه‌ای به راه انداخته است.

در این چهار دهه، حکومت ایران از شکست مخالفانش به عنوان پیروزی یاد کرده است اما بازماندگان و خانواده‌های کشته‌شدگان و آسیب‌دیدگان می‌گویند نام اصلی این شکست، استبداد و سرکوب است.

تاریخ چهار دهه اخیر در ایران تاریخ شکست و گسست است. مخالفان سیاسی کشته شدند و جریان‌های سیاسی از حرکت بازایستادند.

سرکوب حکومت و اختلاف‌های اپوزیسیون، موجب شده تا جنبش‌های اعتراضی عملا تنها در یک مسیر با یکدیگر تلاقی کنند، آنچه خود “جنبش دادخواهی” می‌خوانند.

با وجود بازداشت‌ها و تهدیدهای مستمر نیروهای امنیتی جریان دادخواهی و فعالیت خانواده مخالفان سیاسی کشته‌شده تنها حرکت اعتراضی بوده که پیوسته رفتار و خشونت حاکمیت را زیر سوال برده و به آن انتقاد کرده است.

دادخواهان می‌گویند این حرکت میراث خانواده اعدامیان دهه ۶۰ شمسی است که حالا به “مادران خاوران” شهرت یافته‌اند.

خانواده‎های خاوران: آشنایان دوران ملاقات

“خانواده‌ها و مادران خاوران” زنانی بودند که اعضای خانواده‌شان عمدتاً از طیف‌های مختلف چپ بودند و در دهه شصت اعدام شدند.

آشنایی این جمع در مکان‌هایی نامعمول شکل گرفته بود: سالن‌های ملاقات زندان، تلاش برای جلوگیری از اعدام‌‎ها در بیت مراجع قم از جمله آیت‌الله منتظری، ایستادن در صف کمیته‌ها برای دریافت ساک لباس و وسایل اعدامی‌ها، مراسم‌ ختم و یابود و بالاخره جمع شدن در خاوران، گورستانی که بازماندگان در آن گوری دسته‌جمعی کشف کرده بودند.

عفت ماهباز زندانی سیاسی چپ‌گرا در دهه ۶۰ که برادر و همسر او در این دوران اعدام شدند به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: “بسیاری از خانواده‌های زندانیان سیاسی برای اولین بار در زمان محمدرضا شاه و پشت زندان‌های قزل قلعه، قصر و اوین با هم آشنا شدند. مادر لطفی و مادر پرتوی و مادر محسنی از همان جا با هم آشنا شدند. آنها به اسم بچه‌هاشان شناخته می‌شدند. این خانواده‌ها بعدها در دهه ۶۰ که فرزندان‍‌شان مجددا دستگیر شدند کنار هم بودند. سال ۱۳۶۰ هم کمیته‌ای از مادران تشکیل شد که به زندان و مجلس و دادگستری می‌رفتند.”

عفت ماهباز خاطرات خود را در کتاب “فراموشم مکن” روایت کرده است. او می‌گوید: “بعدها، پس از اعدام‌ برادرم شماری از خانواده‌های زندانیان سیاسی برای تسلیت و همدلی به دیدار ما آمدند. این رسمی بود که از دهه پنجاه و قبل از انقلاب آغاز شده بود. از سال ۱۳۶۰ این سنت‌ها ادامه پیدا کرد و در سال ۱۳۶۷ محکم‌تر شد. جالب آنکه با وجود اختلاف و گرایش‌های سیاسی مختلف اعضای خانواده‌های این جمع کنار هم ایستادند”.

در سال ۱۳۶۷، اعدام هزاران زندانی سیاسی و عدم تحویل اجساد اعدامیان، خانواده هزاران زندانی سیاسی را هم‌سرنوشت کرد.

در سال‌های نخست تجمع این خانواده‌ها دائم با خشونت متفرق شد مثل اعتراض سال ۱۳۶۷ مقابل ساختمان وزارت دادگستری و بعدتر، تجمع مقابل دفتر سازمان ملل در زمان سفر گالین دو پل، فرستاده ویژه حقوق بشر سازمان ملل به تهران.

در اولین سالگرد اعدام‌های ۶۷ نیز یک مینی‌بوس حامل خانواده‌‌های اعدامیان در مسیر خاوران متوقف شد و شماری از بازماندگان آنها بازداشت شدند.

در سی و یکسال گذشته، خانواده‌ها و مادران خاوران، دو بار در سال، جمعه اول شهریور و جمعه آخر هر سال، به خاوران رفته‌اند، مراسم خانگی گرفتند و بارها برای روشن شدن حقیقت اعتراض و نامه‌هایی سرگشاده منتشر کرده‌اند.

منیره برادران از زندانیان سیاسی دهه شصت که چندین مقاله و کتاب درباره تجربه دادخواهی در ایران و خارج از ایران منتشر کرده می‌‍گوید: “تجمع خانواده با پرسش ‘چرا کشتید’ به میدان آمد. این سوال دو وجه دارد یکی خواستار روشن شدن حقیقت است چون کشتار ۶۷ در تمام مراحل آن مخفی بوده است. ما نمی‌دانیم تشریفات حقوقی رعایت شده است یا نه، متهمان شکنجه شده‌اند یا نه. این‌ها را خانواده‌ها در نامه‌هایشان در همان سال ۱۳۶۷ به روشنی نوشته‌اند. اما این پرسش جنبه سیاسی هم دارد. این که چرا کشتید یعنی نباید می‌کشتید و یعنی حکومت مسئول است.”

اعدام‌های تابستان سال ۱۳۶۷ در سکوت خبری رخ داد. این اتفاق بر خلاف رویه قبلی حکومت ایران بود که در یک دهه نخست پس از انقلاب، بی‌محابا از برخورد با مخالفان سیاسی خبر می‌داد و حتی نام اعدامیان را از روزنامه و رادیو اعلام می‌کرد. در سال ۱۳۶۷ حکومت نه اجساد اعدامیان را تحویل داد نه درباره علت، شیوه و ابعاد این اعدام‌ها حاضر به توضیح شد.

در چند سال اخیر اما به دنبال پیگیری مستمر خانواده‌ها، اعدام‌های تابستان سال ۱۳۶۷ به موضوعی مهم در سیاست ایران تبدیل شد.

حضور شماری از عوامل این کشتار‌ها از جمله ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی در ساختار قدرت در ایران و همچنین انتشار فایل صوتی گفت‌وگوی آیت‌الله حسینعلی منتظری با کمیته تصمیم‌گیرنده درباره اعدام‌ها (مشهور به هیأت مرگ)، دامنه این بحث‌ها را هر چه بیشتر گسترش داد.

آیت‌الله حسینعلی منتظری در آن زمان در جلسه‌ای با مقام‌های مسئول این اعدام‌ها را “بزرگترین جنایت تاریخ” حکومت ایران خواند.

با پیگیری این دادخواهی‌ها،‌ نهادهای بین‌المللی توجه بیشتری به این کشتار نشان دادند و همزمان مقامات جمهوری اسلامی نیز با صراحت بیشتری به توجیه اعدام هزاران زندانی سیاسی پرداختند.

سال ۱۳۹۱، یک دادگاه نمادین در شهر لاهه هلند که خود را یک دادگاه بین‌المللی مردمی معرفی می‌کرد، پس از ۹ ماه تحقیق در رای نهایی خود اعلام کرد حکومت ایران در دهه شصت مرتکب “جنایت علیه بشریت” شده است.

در سال ۱۳۹۳، یعنی ۲۶ سال پس از اعدام‌ها، خانواده‌های خاوران به خاطر پیگیری مستمر حقیقت درباره کشتارهای دهه شصت و سال ۶۷ برنامه جایزه حقوق بشر بنیاد گوآنجو شدند.

عفو بین‌الملل نیز سال گذشته این اعدام‌ها و برخورد با بازماندگان و خانواده قربانیان را “جنایتی ادامه‌دار علیه بشریت” دانست.

دهه هفتاد: از قتل‌های زنجیره‌ای تا کوی دانشگاه
بیست و یکمین مراسم سالگرد قتل سیاسی داریوش فروهر و پروانه اسکندری به دست نیروهای وزارت اطلاعات، امسال در سایه اعتراض‌های آبان برگزار شد.

به دنبال دستور مقامات برای قطع سراسری اینترنت، اطلاع‌رسانی درباره این مراسم به گوشه‌ای از صفحه آگهی‌های روزنامه اطلاعات محدود شد.

سرانجام، یکم آذر، پرستو فروهر مراسم پدر و مادرش را با اعلام یک دقیقه سکوت “به احترام جانباختگان سرکوب سیاسی از گذشته تا شرایط بحرانی حاضر” آغاز کرد.

همچون سال‌های گذشته، میهمانان ویژه‌ای برای شرکت در مراسم به خانه‌ شخصی فروهرها در خیابان سعدی رفته بودند، جایی که آنها با ده‌ها ضربه چاقو به قتل رسیدند.

پرستو فروهر به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: “امسال ۲۱اُمین سالگرد قتل پدر و مادرم در شرایطی بحرانی برگزار شد اما بسیاری از خانواده‌های اعدامیان دهه ۶۰ به این مراسم آمدند. از خانواده کشته‌شدگان سال ۱۳۸۸ و قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای هم آمده بودند: پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی، شهناز اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی، فرخنده حاجی‌زاده، خواهر حمید حاجی‌زاده، دوستان مختاری و پوینده و بسیاری از کسانی که زخم خورده بودند و متعلق به این حرکت دادخواهانه هستند. حضور این آدم‌ها به همه نیرو می‌دهد”.

دهه هفتاد پیگیری پرونده قتل‌های سیاسی پاییز ۱۳۷۷ ‎خانواده قربانیان را در یک مسیر قرار داده بود.

شاید این سرنوشت یا تراژدی مشترک بود که ۲۰ سال پس از قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای سال ۱۳۷۷، خانواده‌های قربانیان این قتل‎ها را در مراسمی در شهر هانوفر آلمان گرد هم آورد: خانواده پیروز دوانی، حمید حاجی‌زاده، مجید شریف، داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده.

پرستو فروهر می‌گوید: “در این دیدارها امید به دادخواهی زنده می‌شود. این سنتی است که در میان بازماندگان قربانیان جنایت‌های سیاسی در ایران ریشه‌دار شده و عزاداری را تبدیل به دادخواهی می‌کند”.

کوی دانشگاه
درست ۱۰ سال پس از اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، خانواده قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای تازه‌ترین فعالانی شدند که به “جنبش دادخواهی” پیوستند.

اعتراض‌های کوی دانشگاه در بحبوحه رسیدگی به قتل‌های سیاسی روشنفکران و دگراندیشان آغاز شد.

در روز هجدهم تیر سال ۱۳۷۸ و در پی اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران به تعطیلی روزنامه اصلاح طلب “سلام”، مأموران انتظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران حمله کردند که به پنج روز ناآرامی منجر شد.

در این حمله عزت ابراهیم نژاد کشته شد، چندین دانشجو مجروح و یا زندانی شدند و به وسایل شخصی دانشجویان خسارات زیادی وارد شد. سرنوشت سعید زینالی، فارغ التحصیل رشته کامپیوتر از دانشگاه تهران نامعلوم باقی ماند.

سعید زینالی به گفته خانواده‌اش تنها ۵ روز بعد از ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ و درگیری‌های کوی دانشگاه در منزل مسکونی خود بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شد.

اکرم نقابی، مادر سیعد زینالی به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: “نمی خواهم تکرار کنم که وقتی سعید را بردند گفتند برای ده دقیقه می‌برند. حالا بیست سال است که دنبال سعید می‌گردم. من از مراجع داخلی تا بین‌المللی پیگیری کردم اما نتیجه‌اش بازداشت من و فرزندانم بود. من از مادران و خانواده‌ها خواهش می‌کنم پیگیر وضعیت فرزندانشان باشند. حکومت از دهه شصت تا امروز دروغ گفته.”

پیگیری‌های خانواده آقای زینالی در خصوص وضعیت و سرنوشت او بی‌نتیجه مانده اما اکرم نقابی، مادر او را به چهره شناخته‌شده در میان فعالان دادخواهی ایران تبدیل کرده است.

خانم نقابی می‌گوید: “من از سال ۱۳۸۲ با مادران خاوران آشنا شدم. بعدتر خانواده‌های ۸۸ را دیدم. ما همدل و همداغ بودیم. حالا هم از خانواده‌های دیگر می‌خواهم به ما پیوندند. ما مادران باید عرش خدا را بلرزانیم. او می‌گوید باید پیگیر باشیم تا دوباره سعیدها گمنام نشوند”.

بیست سال بعد از واقعه کوی دانشگاه ۱۳۷۸، نام سعید زینالی در فهرست کارگروه ناپدید شدگان سازمان ملل به عنوان “ناپدید شده به زور” قرار دارد و از سرنوشت او خبری در دست نیست.

خانواده‌اش می‌گویند مسئولان امنیتی و قضایی ایران از آنها خواسته‌اند دست از پیگیری سرنوشت فرزندشان بردارند.

سال ۸۸؛ مادران پارک لاله
پس از اعتراض به نتایج انتخابات سال ۸۸، چندین تن از مادران کشته‌شدگان اعتراض خود را از کانال‌هایی بیرون از نظام قضایی ایران پیگیری کردند و خود به نمادی از اعتراض‌ها تبدیل شدند.

پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی، هاجر رستمی مادر ندا آقاسلطان و شهناز اکملی مادر مصطفی کریم بیگی از جمله چهره‌هایی بودند که در اعتراض به کشته شدن فرزندشان خشونت حکومت را محکوم کردند.

در اواخر دهه هشتاد، عملا دو جمع یعنی “مادران صلح” و “مادران پارک لاله” از تشکل‌های مدنی به شمار می‌آمدند. مادران و خانواده‌های چند نسل از کشته‌شدگان جریان‌های اعتراضی ایران نیز در این دو جمع حضور داشتند.

پس از برگزاری انتخابات سال ۱۳۸۸، نیروهای امنیتی و دستگاه قضایی ایران بارها فعالان این تشکل‌ها را زندانی و احضار کردند.

شهناز اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی به بی‌بی‌سی فارسی گفت: “پسرم را عاشورای ۸۸ به ضرب گلوله کشتند. چهارده روز دنبال بچه‌ام گشتم. در پزشکی قانونی کهریزک بچه‌ام را پیدا کردم. زیر تابوتش قول دادم تا روز که زنده‌ام به دادخواهی خونش ادامه بدهم. سعی کردم صدای دیگر کشته شدگان هم باشم. مادر دیگر کشته شدگان هم باشم. صدای بچه‌های زندانی هم باشم. برای همین سال ۹۵ بازداشت شدم و ۲۵ روز انفرادی بودم و حالا باید یکسال به زندان بروم”.

اتهام خانم اکملی “تبلیغ علیه نظام” عنوان شده است.

در واکنش به این حکم، مریم کریم‌بیگی دیگر فرزند خانم اکملی در توئیتی نوشت: “حکم مادرم در دادگاه تجدید نظر عینا تایید شد، این حکم در حالی تایید شد که پرونده قتل برادرم در همان دادسرای اوین که پرونده مادرم تشکیل شد خاک می‌خورد، انتظار زیادی نیست که قاتل مصطفی در زندان باشد نه مادر من به جرم دادخواهی.”

حکومت در نهایت مسئولیت جان هیچ‌یک از جان‌باختگان را بر عهده نگرفت و آن دسته از خانواده‌هایی هم که شکایت به دستگاه قضایی بردند و خواستار معرفی و محاکمه قاتل یا قاتلان اعضای خانواده خود شدند به نتیجه‌ای نرسیدند.

دهه ۹۰؛ میراث مادران خاوران در جامعه

در اعتراض‌های آبان سال ۱۳۹۸، شمار کشته‌شدگان افکار عمومی را شگفت‌زده کرد. سازمان عفو بین‌الملل شمار کشته شدگان را بیش از ۲۰۰ نفر و وبسایت منسوب به نزدیکان میرحسین موسوی این عدد را بیش از ۳۰۰ نفر عنوان کردند.

انتشار تصاویری از آخرین روز زندگی پویا بختیاری، از کشته شدگان اعتراض‌ها نیز توجه افکار عمومی را جلب کرد.

خانواده پویا بختیاری که این تصاویر را در اختیار رسانه‌ها قرار دادند گفته‌اند که دادخواهی درباره فرزند کشته شده‌شان را ادامه خواهند داد.

ناهید شیربیشه، مادر پویا بختیاری می‌گوید: “ما به دستگاه قضایی ایران اعتماد نداریم. نزدیک به یقین می‌دانیم که جواب ما را نخواهند داد، پاسخ این جنایتشان را نخواهند داد.”

حالا خانواده‌های کشته‌شدگان اعتراض‌های سیاسی و اجتماعی ایران در دوره‎های مختلف به صراحت خواستار همبستگی همه قربانیان خشونت‌ سیاسی در ایران هستند.

بحث درباره مواجهه‌ با خشونت‌ دولتی و تحقق عدالت در خصوص آمران و عاملان، این پرسش را پیش کشیده که “جنبش یا حرکت دادخواهی” چیست.

منیره برداران می‌گوید: “دادخواهی مدنظر ما سیاسی و خطاب به حکومت است. چون بیداد و ظلمی که حکومت اعمال کرده سیستماتیک و هدفمند بوده، پس پاسخگو حکومت است”.

این زندانی سیاسی پیشین و پژوهشگر خشونت‌ دولتی می‌گوید: “باید تصدیق کرد که هسته اصلی این جنبش همواره زنان بودند. ممکن است پدران و پسر و برادران شرکت داشته‌اند اما بار اصلی بر دوش زنان بوده است و حضور فعال زنان در این جریان‌ها از ویژگی این حرکت‌های دادخواهانه است بویژه اینکه این زنان دیگر آن چهره سنتی زن عزادار و غمگین را ندارند. آنها سرشار از روحیه زندگی‌اند، شاید چون دادخواهی چهره‌ای رو به آینده دارد. دادی که قرار است از بیداد ستانده شود.”