سانسور از دیدگاه جنسیتی/الهه امانی

سوشمیتا بنرجی «Sushmita Banerjee» نویسندهی هندی که خاطراتش در مورد زندگی تحت حکومت طالبان نه تنها به مثابه کتاب پر فروش عرضه شد، بلکه سناریوی فیلم سینمایی نیز شد، در چهارم سپتامبر 2013 توسط نیروهای مسلح طالبان در افغانستان به قتل رسید. خبر کوتاه بود. بار دیگر صدای زنی که به ستم و استثمار علیه زنان بلند شده بود با حذف فیزیکی وی و قتل او، خاموش شد.

سوشمیتا، تازه ترین قربانی بنیادگرایان مذهبی افغانستان و سلسلهی زنان بنامی است که تاکنون در افغانستان به قتل رسیدهاند. در چهارم سپتامبر درِ خانهی او به صدا در میآید و جانباز خان، همسر وی، در را باز میکند، همسرش سوشمیتا که هندو بود و برای ازدواج با مرد مسلمان دین اسلام را نیز پذیرفته بود، به بیرون کشیده می شود و با پانزده گلوله او را به قتل میرسانند و پوست سر و موهایش را میکنند.

سوشمیتا بنرجی بزرگ شدهی کلکتهی هندوستان بود و کتاب او به نام A Kabuli Wala’s Bangli Wife سناریوی فیلم Escape From Taliban شد. کتاب شرح ماجرای فرارهای متعدد وی از دست طالبان و خانوادهی همسرش میباشد.

سوشمیتا بنرجی به دلیل فعالیت های حق طلبانه اش ترور شد
در اوایل آگوست دوهزار و سیزده اتفاق قابل توجهی نیز در این سوی دنیا به دور از جامعهی پر تنش افغانستان صورت میگیرد. نیویورک تایمز، روزنامهی معتبر آمریکایی با برپایی سایت اینترنتی که حضور زنان نویسنده را در این روزنامه به طور روزانه مورد بررسی قرار میدهد، به چالش کشیده میشود.

سایت اینترنتی Who Writes For New York Times (چه کسی برای نیویورک تایمز مینویسد) به آدرس www.whowritesfor.com به طور روزانه تعداد مردان و زنان نویسندهای که مقالههای آنها در صفحهی اول این روزنامه در اینترنت منتشر میشود، دنبال میکند.

عدم حضور زنان و برابری جنسیتی در انتخاب مقالهها برای صفحههای روزنامههای معتبر آمریکایی چندی است که مورد توجه قرار گرفته است. سانسور صدای زنان و نوشتههای آنان امری است که امروزه از حاشیه به مرکز مسایل مورد توجه سوق داده شده است. سیستم شمارش مقالهها و دستهبندی جنسیتی آن اتوماتیک است. بریگس Briggs که این سایت را به وجود آورده از آن به مثابه «دستگاه اندازهگیری فشار خون و یا ضربان قلب» برای سلامت روزنامه نیویورک تایمز نام میبرد. قصد بریگس بهبودی «این بیمار» یعنی نیویورک تایمز از «بیماری» تبعیض جنسیتی است.

این سایت گزارش میدهد که در ژانویه و فوریه 2013 از 352 مطلبی که در صفحهی اول نیویورک تایمز به چاپ رسیده، بیش از سه چهارم متعلق به مردان بوده است. این شکاف جنسیتی در بازتاب مقالههای زنان نویسنده سبب شد تا معاون سردبیر این روزنامه Phil Corbett بگوید: “این شرایط اهمیت تسریع در امر متنوع کردن دفتر خبر از نظر جنسیت، نژاد، قومیت و سایر موارد را یادآور می شود و برای ما این امر همچنان یک اولویت باقی خواهد ماند”.

شایان توجه است که دو سال پیش، جیل آبرامسون Jill Abramson به پست سردبیری نیویورک تایمز ارتقا یافت و اولین زنی بود که سردبیر اجرایی این روزنامه شد. اما این انتصاب در مقام بالای این رسانه سبب نشد که به طور خود بخودی روش و الگوهای رفتاری این سازمان، یعنی نیویورک تایمز تغییر کند.

آلن ج. جانسون Allen G. Johnson جامعهشناس آمریکایی میگوید: “الگوهای ظلم و ستم و استثمار در سیستمهایی قرار دارد که همهی ما بخشی از آن هستیم و در آن عمل میکنیم. این الگوها در مسیرهایی که کمترین مقاومتها را دارند ساخته میشوند، زیست کرده و ما حس میکنیم هر روز باید آنها را دنبال کنیم، صرف نظر از این که این مسیرها ما را به کجا هدایت میکنند و با چه فرایندی است”.

مبارزه با نابرابریهای جنسیتی نیاز به کنش ممتد، پیگیر و روزانه دارد و از سرشت مبارزهای است که مثلا یک معتاد برای ترک اعتیاد باید به خود زحمت آن را بدهد. جدایی از الگوهای رفتاری ناسالم روندی است بسیار دشوار. ابراز خواست و نیت الزاما تغییر را سبب نمیگردد. باید کارنامهی اعمال را به دقت بررسی کرد، کمبودها، کاستیها، شکافها و لایههای مقاومت را به رسمیت شناخت و برنامهی عمل تدوین کرد.

ملاله یوسف زای دختر پاکستانی که در 14 سالگی برای دفاع از حق تحصیل هدف گلوله طالبان قرار گرفت
سانسور از دیدگاه جنسی جنسیتی

تعریف واژهی سانسور از دیدگاهی که از حساسیتهای جنسی جنسیتی برخوردار است بسیار گستردهتر از تعریفی است که سازمانهای حقوق بشر ارایه میدهند و آن را به مثابه خاموش کردن صدای نویسندگان و یا به اسارت کشیدن و کشتار تلقی میکنند.

از دیدگاه جنسیتی سانسور بستری به مراتب گستردهتر دارد و شامل کاربردهایی که ایدهها و اثرهای هنری، نوشتهها و سایر اشکال و نمودهای خلاقیت انسانی که با ایدئولوژی مسلط در جامعهی پدر/ مردسالار انطباق نداشته باشند، می شود. چالشهای اجتماعی، فرهنگی، قانونی و سیاسی که در برابر قرار دادن خلاقیت زنان به مخاطبهای خود در جامعه، ضبط و تصرف می شوند و یا ممنوع کردن ارایه آنها به جامعه، نادیدهگرفتن نمونههای خلاقیت زنان و دختران، بدنام کردن و بی ارزش جلوه دادن این اثرها و توسل به موارد دیگر تا صدای نویسندگان زن خاموش و مناسبتهای قدرت و نظم حاکم همچنان پایدار بماند.

این واقعیت است که کلیهی جوامع بشری از درجاتی از سانسور برخوردار میباشند. در یک دیکتاتوری نظامی، سانسور توسط ارتش اعمال میشود، در کشورهای سوسیالیستی توسط «دیکتاتوری پرولتاریا» و در کشورهای سرمایهداری توسط نیروهای متمرکز بازار و شرکتهایی که رسانهها را در اختیار دارند و همواره سیاستهای حاکم بر محتوای ارایه به جامعه را با سیاستهای دولتهای خود به طرز ظریف و گاه نه چندان ظریف، هماهنگ میکنند. سانسور آینهای از سرشت حاکمیت و کنترل اعمال شده توسط آن میباشد.

روشن است که صدای زنان، کنشگران و زنان فعال سیاسی و اجتماعی با توسل به همان ابزارهای کنترل در جامعه خاموش میگردد که صدای مردان مخالف. اما در عمل حتا این گونه ابزارهای نقض حقوق انسانی شهروندان تحت تأثیر مناسبات جنسیتی در جامعه قرار میگیرد.

از این رو سانسور مبتنی بر جنسیت بسیار گستردهتر و فراگیرتر از ابعاد کلی سرکوب و سازمان یافته در جامعه است. صدای زنان در فضاهای مختلف؛ خانه، جامعه و فضای مجازی در حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، خاموش و تجربههای آنان از اعتبار ساقط و حضورشان در گفتمانهای سیاسی حذف میشود.

مورد اصابت قرار دادن زنان نویسندهای که از پرده پوشی روی بر میگردانند و خط قرمزهای جامعهی پدر/مردسالار را رد کرده، نه تنها به منظور سانسور و حذف آنان بلکه با نیت ایجاد فضای ترس و ارعاب برای سایر زنان صورت میگیرد.

در اغلب جوامع نیروهای دولتی و غیردولتی که صدای زنان را خاموش میکنند یا حاکمان مستبد و یا بنیادگرایان و افراطیون مذهبی در کلیهی ادیان هستند.

از دیگر نیروهای اجتماعی که در این امر دخیل اند، پدر و مادرانی هستند که فکر میکنند سرمایهگذاری برای تحصیلات و آموزش دختران ثمربخش نیست، آموزگارانی که دختران نوجوان را از رفتن به سوی آرزوها و آمال خود دلسرد کرده و نقشهای اجتماعی سنتی را در ذهن دختران جوان (همسر و مادر بودن) تشویق میکنند و ناشرانی که فکر میکنند چاپ کتاب زنان برای آنان بازده مثبتی نخواهد داشت و به آن بها نمیدهند. سانسوری که مبنای جنسی و جنسیتی در جامعه دارد در حیطهی خصوصی خانواده به تخریب، پاره کردن و از بین بردن نوشتههای زنان و دختران توسط همسر، والدین و دیگر بستگان عمل میکند، زیرا آنان «اسرار خانواده» را عیان میکنند.

پدران و همسران اثرهای دختر و همسر خود را سانسور، حذف و نابود میکنند زیرا تحمل صدای مستقل و هویت مستقل آنان را نمیتوانند بپذیرند. چرا که در جامعهی پدر/مردسالار زن و دختر توسط پدر، همسر و فرزند پسر خود هویت مییابد.

جنبشهای راست و ارتجاعی، نویسندگان و هنرمندان زن را مورد حمله قرار میدهند، زیرا آنان «کدهای مقدس» نقشهای سنتی خود را شکستهاند.

فضاهای اجتماعی گوناگون که در بافت جامعه ارزشهای سنتی را پاسداری میکنند، گاه با فشار، زنان نویسنده را به «خودسانسوری» وادار میکنند. چنانچه این امر تحقق نیابد و جنسیت باز هم طرح شود، فرایندهای تلخ و سختی چون عاق شدن، از دست دادن فرد مورد علاقه، زندانی، تبعید و یا از دست دادن جان در انتظارشان است.

یکی دیگر از فرایندهایی که سانسور جنسیتی دارد، مهندسی جنسیتی جامعه، تسهیل دست یابی زنان و دختران به منابع آموزشی، سوادآموزی و محتوای آموزشی است. این محتوا اما به طور معمول زنان را فرودست، بدون قدرت، مطیع و فرمانبر انعکاس میدهد. نمونههای متعدد چنین سانسوری را در محدود کردن و حذف زنان از رشتههای تحصیلی، بومی سازی، تفکیک جنسیتی و سایر طرحها در ایران میتوان دید. همچنین تغییر محتوای کتابهای آموزشی و مهندسی نقشهای جنسیتی در این کتابها که بعد از سال 1979 در ایران شاهد بودیم، نمونههایی از این دست است.

ملاله، دختر پاکستانی شجاعی که مورد اصابت حملهی بنیادگرایان مذهبی قرار گرفت تا نه تنها صدایش که وجود فیزیکی و هستیاش حذف گردد، نماد چنین تفکر و کرداری است.

سانسور از طریق قتل زنان نویسنده به ویژه در کشورهایی که در موقعیت جنگی قرار دارند و یا بنیادگرایان و افراطیون مذهبی در آن قدرت دارند، امری است که جان بسیاری از زنان نویسنده و شاعر را از «قرةالعین» در ایران تا زنان نویسنده در آسیای جنوبی و اروپای شرقی در برمی گیرد. «رادا ایووکویک Rada Ivekovic» در ارتباط با کشورهای یوگسلاوی سابق یادآور میشود که «سانسور انعکاس خطر مرگ است که کمابیش باید جدی گرفته شود». اما چالشهای زنان نویسنده، مطرح بودن صدای آنان و پذیرفتن آنها در گفتمان ادبی تنها به کشورهای جنوب محدود نمیشود.

در سال 1986 کنگرهی جهانی انجمن قلم که گردهمایی صاحبان اندیشه است، در شهر نیویورک برگزار شد. از 117 نفر کسانی که در میزگردهای مختلف شرکت کردند، تنها شانزده تن زن بودند. زمانی که زنان نویسنده به این امر اعتراض کردند، نورمن میلر Norman Mailer که رئیس بخش آمریکایی انجمن قلم بود به خبرنگاران گفت، «تعداد زنان سخنران محدود بود، چون این کنگرهی روشنفکران است و تعداد زنان روشنفکر بسیار اندک است.»

او همچنین با گستاخی اظهار داشت: “این جنجال توسط زنانی به پا شده است که آنقدر پیر شدهاند که دیگر مردی را نمیتوانند تور بکنند”. در حالی که تعدادی از مردان نویسنده اعتراض زنان را پشتیبانی کردند، اما دیگران، زنان را متهم به مته به خشخاش گذاشتن و رفتار نامناسب کردند.

در بعضی از زبانها واژهی «نویسندگان زن» و «نویسندگان مرد» متفاوت است و واژهای که به زنان نویسنده اتلاق می شود بار «فرودستی» و «بیارزشی» را در خود دارد.

Nadezhda Azhgikhina نویسنده، خبرنگار و دبیر اجرایی اتحادیه روزنامه نگاران روسیه میگوید: «در زبان روسی کلمهی “زن نویسنده” که جنسیت زنانه دارد مشکلزاست. زیرا مردان با شنیدن این کلمه تمسخر کرده و به این دلیل بیشتر نویسندگان جدی و شاعران ترجیح میدهند از لغت “نویسندهی مرد” استفاده کنند.

خلاقیت زنان در نزد بسیاری از مردان به مثابه امری است که در اساس جدی نبوده و درجه دوم است … منتقدان ادبی، کتابهای پر فروش نویسندگان مشهور زن را به عنوان استثنایی در قاعده مطرح میکنند.

شرایط زنانی که به بحثهایی چون بدن، سکس و عشق میپردازند به مراتب پیچیدهتر است. زیرا آثار آنان نوشتههای «دخترهای بد» تلقی میشود. البته در برخی از کشورهای غربی و جوامع سرمایهداری کالای «دخترهای بد» و کتابهای آنان از محبوبیت و موقعیتی هم برخوردار است.

یکی از مؤثرترین شیوهها برای خاموش کردن صدای زنان نویسنده این است که آثار آنان نادیده گرفته شود. این امر به این مفهوم میباشد که سردبیران نشریات این آثار را برای نقد به کسی ارسال نمیکنند و مردانی که منتقد آثار هنری و کتابهای چاپ شده هستند هم سراغ آنها نمیروند. به قول «Marjorie Agosin مارجوری آگوزین» شاعری که جوایز مختلفی دریافت کرده و مقالهنویس، رمان نویس، فعال اجتماعی و پروفسور است و از این زن با کمال سازمان ملل نیز برای فعالیتهای حقوق بشریاش قدردانی کرده است، میگوید: “این روش ـ نادیده گرفتن آثار زنان ـ در آمریکای لاتین سبب شد که کار بسیاری از زنان نادیده و بی اهمیت گرفته شود”. آثار «Diamela Eltit دیاملا التیت» توسط ناشر از بین رفت. اگرچه او یکی از نویسندگان بنام شیلی است. او میگوید، با نویسندگانی چون «ایزابل آلنده» که کارهایش مورد توجه قرار میگیرد هم، برخورد منفی می شود که تنها برای پول مینویسد.

یکی دیگر از عرصههای حذف و سانسور زنان نویسنده، جوایز مختلف است. در سال 1987 کتاب مشهور «Toni Morirrison تونی ماریسون» به نام «محبوب Beloved» در فاصلهی کوتاهی بعد از این که “National book award” آن را نادیده گرفت، جایزهی نوبل دریافت کرد.

در سال 1995 مجموعه داستانهای “Grace Paley” هم توسط “National book award” نادیده گرفته شد و به جای او رمان یک نویسندهی مرد که پیش از آن هم این جایزه را به خود اختصاص داده بود، برنده اعلام شد.

دلیل این امر که بسیار مورد پرسش قرار گرفت کم اهمیت قرار دادن «داستان کوتاه» در برابر «رمان» بود. به راستی بهانه ی ندادن جایزه، کوتاه بودن داستان بود و یا نابرابری جنسیتی و کوته نظری داوران! این مورد نشان داد که داوران به کرامت انسانی به دور از تبعیضات جنسیتی احترام نمیگذارند.

اما این روشهای نخنما و کهنه ی خاموش کردن صدای زنان نویسنده، سانسور و حذف آنان از گفتمانهای اجتماعی و ادبی دیگر نمیتواند خاک در چشم جهانیان بپاشد. علیرغم تمام این چالشها، زنان و دختران به طور روزافزون آثار خود را نه تنها به چاپ میرسانند، بلکه در فضای مجازی هم آن ها را منتشر میکنند. این روند که توسط جنبش برابری طلبانهی زنان در سطح دنیا تقویت و تشویق میشود، امروزه از حاشیه به مرکز توجه جهانیان سوق داده شده و سنتگرایان از این رو میکوشند تا با توسل به روشهای جدید سانسور «زنان را در جای خود نگهدارند».

گروههای خود منتسب سانسور افراطیون مذهبی در آمریکا میکوشند تا آموزشهای جنسی را از کتابهای آموزشی دور نگه داشته و اثرهایی که ارزشهای پوسیده را به پرسش میگیرند، در کتابخانههای عمومی قرار ندهند.

کتابهایی چون «محبوب» خانم «تونی موریسون» و «برباد رفته» اثر «مارگارت میچل» هنوز در لیست کتابهای ممنوع/قدغن شدهی آمریکا هستند. در بیست و دو تا بیست و هشت سپتامبر سال جاری (2013) در خلال هفتهی «کتابهای ممنوعه» آزادی برای خواندن مورد تجلیل قرار گرفت. همچنین در سایت ”Bannedbooksweek.org” نشر آمریکا و سانسور را میتوان مشاهده کرد.

پروژهی زنان نویسندهی آسیای جنوبی در پاسخ به این پرسش که زنان در مورد چه مینویسند، از «Sajida Suitana ساجیدا سویتانا» نویسندهی اردو زبان که در سال 1995 دیده از جهان فرو بست، نقل قول میآورد که: “استفاده از زبان تند و عریان نادرست است. اما ما چه مقولههایی را «تند و عریان» قلمداد میکنیم؟ عشق، احساسات، روابط عاطفی، بدن زن و آرزوهای انسان؟ اگر این موارد را از نوشتههای زنان حذف کنیم چه میماند؟”

«Gagan Gill گاگان گیل» شاعر هندی که از زمرهی زنان شاعر پروژهی زنان نویسنده و هنرمند آسیای جنوبی بود، شعر زیبای ماهی را نوشته که توسط دوست و شاعر معاصر دکتر “مجید نفیسی” به درخواست نویسنده، به فارسی ترجمه شد:

ماهی

مرگ در چشماناش درخشید

تو گویی ستارهای بود چشمک زنان

تو گویی بود

آسمانی بود پُر پرنده

تو گویی باد بود

پیش از آن که ببارد

ماهی از آب بیرون جهید

تو گویی در آنجا مرگ نبود

تنها آرزویی بود برای بازگشت

به رؤیای نخستین

او آب را به دندانهای نازکاش گرفت

تو گویی که این آخرین بار بود

او ماهی رودبار بود و میدانست

که اگر به دریا رود خواهد مُرد

با این همه میخواست پیش از آن که در آب غرق شود و بمیرد

برای بار آخر

به آبهای رود بازگردد

آنگاه ماهی رودبار

در آبهای خویش

غرق شد

در دنیای قرن بیست و یکم، رشد افراطگرایی و بنیادگرایی مذهبی میکوشد تا جایگاه زن را در خانه و جامعه بازتعریف کند و با تکیه بر فرهنگی که تاریخ مصرف آن سپری شده، صدای زنان را از حذف فیزیکی آنان تا نادیده انگاشتن آثارشان، از زندان و شکنجهی زنان نویسنده تا کم بها دادن به خلاقیت هنری آنان، از محدود کردن دستیابی زنان به امکانات آموزشی برابر تا سیاستهای واگیرایانهای که نقشهای سنتی زنان و دختران را تقویت میکند، خاموش کنند. حتا در دنیای غرب نیز که زنان از جایگاه بهتری در زمینهی اخذ حقوق مدنی خود برخوردارند، ساختارهای قدرت به مقاومت سرسخت پرداخته و همچنان به گونهای آرام و گاه نه چندان آرام، صدای زنان حذف میشود.

اما به قول زندهیاد “فروغ فرخزاد” «تنها صداست که میماند».

پایان بخشیدن به تمامی اشکال سانسوری که مبنای جنسی، جنسیتی دارد نه تنها یک چالش برای زنان بلکه برای تمام کسانی است که به آزادی بیان، حقوق و کرامت انسانی زنان باور دارند.

****

پساگفتار:

این مقاله به درخواست من «عباس شکری» نوشته شد. سردبیر میهمان شماره نوزده فصلنامه “جُنگ زمان” به سبب بیماری «منصور کوشان»، من بودم و به همین خاطر هم از دوست بسیار گرامی خانم «الهه امانی» خواستم تا در مورد زنان مطلبی بنویسد. مطلب نوشته و ارسال شد. برای تایپ فرستادیم که متأسفانه به موقع آماده نشد. بنابراین در شماره نوزده «جُنگ زمان» منتشر نشد، اما به دلیل دینی که به خانم «الهه امانی» داشتم، مقاله را برای هفته نامه شهروند فرستادم و از دوستان خوبم در این مجله خواستم تا به چاپ آن مبادرت کنند. امید که خانم الهه امانی و دیگر همکارانی که به چنین مسائلی واقفند در جهت حساس کردن فرهنگ عمومی برای پایان بخشی به سانسور جنسیتی بیشتر قلم زنند.

عباس شکری

Share/Bookmark
Leave a Reply
Name (required)
Mail (will not be published) (required)
Website