ماهنامه خط صلح– روزنامه “صبح نو”، از روزنامه های اصولگرا، در ۲۱ خرداد ماه سال جاری، در گزارشی با عنوان “مدلینگ؛ برخورد مدبرانه یا سهل اندیشانه” از ماجرای دریاچه سد لفور و تفریح چند شهروند که تنها روش تفریحشان، با استانداردهای اجتماعی حاکم بر ایران مطابقت نداشت، نقبی هم به مسئله مدلینگ در ایران امروز زده است. شاید بد نیست که نویسنده این مقاله هم به تبعیت از این جریده اصولگرا -که احتمال زیاد خود را نزدیک به منویات رهبر نظام می داند هم-، چنین کند و به ایشان تاسی جوید. دستکم گاهی تاسی به اهل اصول (که البته در آن هم شک جدی است) کار بدی نیست.
الغرض ماجرای سد لفور و تصویر برداری آماتوری یک شهروند بیش از حد کنجکاو و شاید آتش به اختیار، موجب شد که در وضعیتی که سایه جنگ و مذاکره یا عدم آن و سختی وضعیت اقتصادی بر جان و جهان ایرانی سایه افکنده، تیتر اخبار یک روز را قبضه کند. ماجرا اما حکایت از امر دیگری داشت. امری که “صبح نو” با وصل کردن آن به قصه مدلینگ، تا حدودی به آن اعتراف کرد.
باید به سال ها پیش بازگشت. در ایران پسا آغاز سلطنت رضاخانی، انگار پوشش مردم و خصوصاً حساس ترین قشر آن، یعنی زنان، دغدغه حاکمیت ها بوده است. فرض حاکمیت بر این بوده که با سلطه بر زندگی و سبک حیات مردم، می تواند به فرهنگ آن ها هم دست یازی کنند و مردمی بسازند طراز ارزش های حاکمیتشان. در عصر رضاخانی کلاه پهلوی و بعدش کلاه لگنی سهم مردان شد و کشف حجاب سهم زنان. نتیجه اش هم شد بازداشت ها و بگیر و ببندهای بسیاری، به دلیل عدم استفاده از این کلاه و آن کلاه یا خانه نشینی زنان مذهبی به دلیل ترسشان از خروج از خانه و مواجه شدن با گزمگان حکومت.
شهریور ۱۳۲۰ این ماجرا را پایان داد و اما تلاش حاکمیت ادامه پیدا کرد. اسناد برملا شده ساواک، امروز نقل از تلاش حاکمیت پهلوی دوم بر ایجاد تغییرات فرهنگی در ایران دارد. تغییراتی حکومت فرموده، تا کشور را به دروازه های تمدن بزرگ برساند و در ایران “رستاخیز” ی برپا کند. انگار این تلاش برای تغییر فرهنگ مردم، بسیار بیش از عمر نظام جمهوری اسلامی، سال هاست که سرلوحه حاکمیت های ایران بوده و هست.
پس از انقلاب هم که کشتی بان را سیاستی دگر آمد. بر تخت نشسته جدید پسا انقلاب، می خواست هر آن چه، آن شاه انجام داده تغییر دهد. از تغییر تمام “شاه” ها به “امام”، تا حجاب اجباری و جلوگیری از آستین کوتاه برای مردان و گشت های ثارالله و قس علی هذا. کشور هم درگیر جنگ بود و هر صدای مخالفی به بهانه جنگ خفه می شد؛ کما که شد.
اما خرداد ۱۳۶۸، رهبر پیر درگذشت و طلبه ای به نسبت جوان تر، جایش را گرفت. او که سابقه هم نشینی با اهل فرهنگ را داشت و در جمع اهل ادبیات نشسته بود و در گذشته اهل ساز و نواز بود، در دل اهل فرهنگ ایران نوری برانگیخت، که شاید روزگار، به شود. بنا به گزارش تاریخ در اوایل سخن کم تر می گفت، اما سال ۱۳۷۱ ناگاه ذکر “تهاجم فرهنگی” رهبر جدید اوج گرفت. به گزارش سایت دفتر رهبر جمهوری اسلامی، تنها در سال ۱۳۷۱ رهبر جمهوری اسلامی، بیش از ۵۶۰۰ بار تلاش برای تبیین تهاجم فرهنگی کرده بود. عددی که در سال پیش از آن ۷۶۸ است و در سال بعدش ۱۳۷۰٫ (۱)
در واقع دغدغه او در حوزه سبک زندگی، هر بار در تمام طول این سه دهه با ادبیاتی خاص، در کلام وی پدیدار شده است. بالاخص هر زمان که به نوعی از سیاست روزمره، قدری فارغ شده و فرض کرده که دولتی حاکم است، که نظرش به نظر او نزدیک تر است. رهبر جمهوری اسلامی نظر به سبک زندگی عمومی کرده و در تلاش برای تغییر و به نظر خود، اصلاح آن برآمده است.
اما او انگار با آغاز دهه ۹۰ شمسی، در دولت نزدیک النظر احمدی نژاد و پس از (دستکم به فرض او) تمام شدن ماجراهای مرتبط با انتخابات سال ۸۸، دوباره به این مسایل می پردازد. در سال ۱۳۹۱، در دیدار با جوانان استان خراسان شمالی، مسئله سبک زندگی را پیش می کشد و می گوید: «ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم –که هدف انسان، رستگاری و فلاح و نجاح است– باید به سبک زندگی اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگاری معنوی اعتقادی هم نداشته باشیم، برای زندگی راحت، زندگی برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی، باز پرداختن به سبک زندگی مهم است. بنابراین، این مسئله اساسی و مهمی است». (۲)
او در تلاشش برای اصلاح این سبک زندگی، در سال های اخیر از سیاست های کنترل جمعیتی تا برند پوشی مردم و از آموزش زبان انگلیسی تا سفر مردم به شهرهایی مثل آنتالیای ترکیه را هم مدنظر قرار داده و در آن ها وارد شده است. در واقع در نظر رهبر جمهوری اسلامی، حوزه های بسیاری از سبک زندگی مردمان هست، که باید چاره شود و تغییر کند و او خود را به عنوان پدری پیر می داند، که باید به فرزندان چه بگوید.
برگردیم به همان گزارش “صبح نو” که در ابتدای سخن بحثش شد. در این گزارش از مدلینگ قانونی (رسمی) و غیرقانونی صحبت می شود. در واقع ظاهراً جمهوری اسلامی اصل ماجرای مدلینگ را پذیرفته، اما مسئله اش قانونی بودن آن است. یعنی آن چه که آن را چهارچوب شریعت می دانند، رعایت شود و کسی از آن سیستم استاندارد سبک زندگی که آقایان برای مردم خوب می دانند، خارج نشود؛ ایضاً چرخه درآمد آن هم توسط آقایان قابل نظارت باشد. پوشش این ژست نگران برای مدلینگ هم احتمالاً اغفال دختران و ارتکاب اعمال به قول این گزارش منافی عفت، در پوشش مدلینگ است.
این که حاکمیت می بایست مدافع حقوق شهروندان باشد و اگر به هرکسی در هر شغلی تعرض شد، امکان پیگیری را داشته باشد و فضای اشتغال امن باشد، جای شک و شبهه ای نیست. این که وظیفه دستگاه های انتظامی مملکت است، تا مراقب ایجاد مافیایی در هر شغل و تضییع حقوق مشارکت کنندگان در آن شغل باشد هم، بحثی نیست. اما مسئله این جاست که این نوع ورود به مسئله، به بهانه ای بدل می شود تا حاکمیت تلاش کند با در اختیار گرفتن عرصه ای از حوزه عمومی و زندگی اجتماعی مردم با محوریت نوع پوشش آن ها، به حقوق شهروندان تعرض کند. کار تا جایی بالا گرفته است که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کارگروهی با عنوان ساماندهی مد و لباس تشکیل شده و تلاش دارد تا مد بومی منطبق با فرهنگ ایرانی اسلامی به مردم ارائه کند. قاعدتاً هر مجموعه یا فردی که در این راستا هم با نظرگاه این کارگروه همراه نباشد، محکوم به برخورد سنگین انتظامی است. از بازداشت عکاسان تا آن چه که سپاه “انهدام باند مدلینگ” اعلام می کند! و آن را نتیجه تلاش سربازان گمنام امام زمان می داند. (۳)
در واقع در عرصه مشخص مدلینگ، چند عرصه را می توان ردیابی کرد و آن ها را دلیل تاخت و تاز حاکمیت و تلاشش برای کنترل آن برشمرد. اولین مسئله -همان طور که پیشتر گفته شد-، تلاشش برای القای آن چیزی است که آن را فرهنگ ایرانی-اسلامی می شناسد. در این عرصه سخنان غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از نزدیکان رهبر، نظام قابل ردیابی است. از میانه دهه ۹۰ تا امروز او بارها و بارها از هم نشینی سبک زندگی ایرانی-اسلامی و اقتصاد مقاومتی سخن گفته است. ردگیری این ادبیات در کلام رهبر و مسئولان نظام هم کار سختی نیست. خروجی هم اظهر من الشمس است.
حاکمیت البته هرگونه اندیشه جز این را هم، با عناوینی چون براندازی نرم، تهاجم فرهنگی و مانند آن ها جرم انگاری می کند. شاید تنها در جمهوری اسلامی است که عناوینی چون براندازی قانونی و نرم و امثالهم محلی از اعراب دارد؛ در جمهوری اسلامی و نظام های دلسوز! سبک زندگی مردم، مسئله ای هویتی است. یعنی ممکن است به صورت مستقیم با مسایل مرتبط با امنیت ملی، ارتباطی نداشته باشد، اما سبک زندگی مردم و شناسه رفتاری این مردم، هویت آن حکومت را شکل می دهد. از نظر حاکمیت جمهوری اسلامی، قرار است ایران کشوری اسلامی، ام القرای جهان اسلام و ملت مسلمان ایران باشد. تعریف چگونه مسلمان بودن هم پیش تر توسط رهبر نظام و مراجع حکومتی مشخص شده است. پس اگر رفتاری خارج از چهارچوب و تعریف هویتی مشخص شده انجام شود، دیگر این جامعه از مشخصات از پیش تعریف شده حاکمانش، تبعیت نمی کند. شاید با این توضیح بتوان دریافت که چرا سه دهه است، از تهاجم فرهنگی تا سبک زندگی ایرانی-اسلامی و اقتصاد مقاومتی، رهبران جمهوری اسلامی سعی دارند که سبک زندگی مورد نظر خود را به جامعه ایرانی تحمیل کنند.
مسئله دیگر، تلاش حاکمیت های این چنینی برای تسلط کامل، بر سوژه ای به نام زن است. این که چرا مسئله زن سوژه حاکمیت ها برای تلاش در جهت حاکم کردن دستگاه ارزشی خود در جامعه است، البته بحث دراز دامنی است. کوتاه سخن آن که مولد بودن زنان و زایندگی آنان، چونان زمین در عصر کشاورزی را شاید بتوان انگیزه آغازین این رفتار کنترل محور قملداد کرد. در این راستا باید بحثی در خصوص تاریخ زنان با نگاهی به تاریخ انسان کرد، که بحث دراز دامنی است و شاید بتوان در منابع دیگر سراغش را گرفت. اما در ایرانِ پسا مشروطه و به طور مشخص از عصر پهلوی اول، کشف حجاب، شامل زنان شد. کسی با سبیل یا ریش گذاشتن مردان کاری نداشت. اما این زنان بودند که هدف قرار گرفتند تا با واسطه آنان تغییرات فرهنگی مورد نظر حاکمیت در جامعه مستقر شود. در ماجرای اصلاحات ارضی و انقلاب سفید در زمان پهلوی دوم هم زن و زمین مسئله اصلی نیروهای حافظ سنت -در این جا روحانیت حوزوی-، برای مخالفت با این مسئله بود. در حالی که مثلاً موضع نیروهای ملی در مخالفت با این مسئله این بود که می گفتند، “اصلاحات آری، دیکتاتوری نه”؛ یعنی مسئله شان سیاسی بود نه جنسیتی. با آغاز جمهوری اسلامی در ایران هم برساخته زنانه مورد پسند اسلام گرایان مستقر، با آن چه که پیش تر تبلیغ می شد تفاوتی اساسی داشت. در واقع در همین جا هم اگر قرار بود که، جامعه به الگوی مورد نظر حاکمان جدید بدل شود، باید زنان کنترل شوند. حجاب اجباری و مسئله لایحه مربوط به خانواده و برخورد حاکمیت پس از انقلاب با آن را، در این راستا می توان ارزیابی کرد. در همین راستا شاید بهتر بتوان فهمید که، چرا حاکمیت جمهوری اسلامی تا این حد با مسئله مدلینگ و مد در میان زنان، مخالفت جدی دارد. در ابتدا با کلیت آن مخالفت کرد، اما نتوانست در برابر موج آن مقاومت کند. سپس به رسمی و غیر رسمی کردن آن، دست زد. یعنی در هنگام عدم توانایی برخورد با موجودیت آن، تلاش کرد تا آن را به خدمت بگیرد و از آن هم ابزاری جهت نشر نگاه مسلط خود در خصوص زنان بسازد. تنها نگاهی به تعداد دستگیری ها در این حوزه نشان می دهد که، تا چه میزان میل به کنترل زنان در این حوزه در فرهنگ مسلط حاکمیت ایران وجود دارد. می توان تعداد زنان و مردان دستگیر شده را شمرد و با هم قیاس کرد. مشخص می شود که فاصله میان زنان و مردان تا چه حد نجومی است.
مسئله دیگر هم اقتصاد مدلینگ است. به هر حال مدلینگ هم به عنوان یک کسب و کار دارای چرخه پولی است و اگر این مجموعه ها، رسمی، مجوز دار و مورد تائید حاکمیت نباشند، ممکن است مجموعه های قدرتمند مالی در کنار این صنعت ایجاد گردد که زمانی شاید مزاحم سیطره مالی باندهای خاص در میان اصحاب قدرت شود. بالاخص در وضعیتی که ایران چهار دهه است در “شرایط حساس کنونی” است و در تحریم. و دهه اخیر هم مملو است از کشف فسادهای مالی در میان صاحبان قدرت، که معدودی قربانی شوآف برخورد دستگاه قضایی می شوند، بسیاری آزاد می چرخند و برخی هم سر از کانادا و دیگر کشورهای ینگه دنیا در می آورند.
اما در چند سال اخیر، شبکه های اجتماعی جدید به ابزاری جهت به چالش کشیدن این تلاش حاکمیت برای سیطره خود بدل شده اند. مثلاً در اینستاگرام، یک فرد می تواند اکانتی بسازد و بدون مجوز از فلان اداره و سازمان مرتبط با وزارت ارشاد و دیگر نهادها، به نشر تصاویر مدل شده خود یا مجموعه “مدلینگ غیر رسمی” خود بپردازد. همین حضور هم در سال های اخیر پدیده هایی چون واینرها، شاخ های اینستاگرام -که در واقع همان اینفلوئنسرها هستند- و مواردی از این دست را دامن زده است و بخش اعظمی از اقتصاد این شاخ های دهه دوم هزاره سوم در اینستاگرام فارسی، از طریق گرفتن تبلیغ لباس ها و مدل شدن ها و مانند آن می گذرد. همه نیروهای امنیتی حاکمیت هم در برخورد با این شاخ های مدل دخیل می شود. از پلیس فتا گرفته تا سپاه پاسداران. و بعد همین شاخ های عموماً زن که تا دیروز مدل لباس های خارج از فرهنگ مسلط جمهوری اسلامی بودند، به ناگاه عابد و زاهد شده، حجاب کرده و تبعیت خود را از نظام جمهوری اسلامی اعلام می کنند و به ابزاری برای آن بخش مجاز و یا به قول حاکمان مدلینگ رسمی بدل می شوند. در واقع هسته اصلی مسئله، نه اصل ماجرای مدلینگ بلکه چگونگی آن و نوع استفاده حاکمیت در راستای همان سبک زندگی و تاثیر مستقیم در پوشش شهروندانش است.
مسئله سبک زندگی و پوشش شهروندان در حاکمیت هایی مثل جمهوری اسلامی هم مسئله امنیت ملی هست، هم نیست. نیست چون شاید ربط علنی نداشته باشد؛ هست چون بنا بر قرائت رسمی از امنیت ملی، این امنیت زمانی تامین می شود که، شهروندان آن گونه رفتار کنند که نُرم های تعریف شده حاکمیت اقتضا می کند. در واقع مسئله هویتی است. هویت نظام اسلامی به شهروندانی است که سبک زندگی مورد تائید نظامشان را رعایت می کنند. در غیر این صورت، نه از نظامشان نشانی می ماند، نه از سبک زندگی مورد پذیرش رهبرانش.
و این گونه است که در انتهای همان گزارش “صبح نو” اگر تدابیر فرهنگی جواب نداد، پای برخوردهای انضباطی به میان می آید. و شاید می توان فهمید که چرا در سال های اخیر بگیر و ببند ها در این حوزه تا این حد گسترده شده است. حاکمان با گزارش هایی از جنس صبح نو و برخوردهای انضابطی شان، شهروندانی طراز حاکمیتشان می خواهند. وگرنه، نه از مملکت نشانی می گذارند، نه از شهروندانش! شاید بهتر باشد بگوییم حاکمان چنین سیستم هایی شهروند نمی خواهند، رعایایی می خواهند که پوششان را مطابق خواست حاکم رقم می زنند. چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه، حاکم یا شیخ حاکم، یا هر که حاکم مطلقه!