رضا خندان در گفتوگویی تفصیلی، به پرسشهایی در باره خود و همسرش نسرین ستوده، زندگی کنونی آنان و تاثیر زندانهای طولانی مدت بر وضعیت خانواده و دو فرزند آنها و نیز آرمانها و خواستههای خود و همسرش پاسخ داده است.
نسرين ستوده فعال حقوق بشر و وكيل نامآشنای نوجوانان محكوم به اعدام، برابریخواهان و دختران خيابان انقلاب به ٣٨ سال و نيم زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق محكوم شده است. او برنده جايزه ساخاروف، جايزه حقوق بشر پارلمان اروپا و انجمن قلم آمريكا و جايزه توخولسكی سوئد است. ستوده مادر دو كودک خردسال در سال ٢٠٠٩ برای اولين بار بازداشت شد؛ در آن هنگام پسرش نیما فقط سه سال داشت. نسرین ستوده در پی اعتراضات بينالمللی و اعتصاب غذاهای پی در پی سرانجام پس از سه سال آزاد شد و پس از پيگيری و اعتراضات خيابانی بار ديگر حق وكالت را بهدست آورد و مشغول به كار وكالت شد. او تابستان سال پيش، بار ديگر، در پی دفاع از معترضان به حجاب اجباری و دختران خيابان انقلاب دستگير شد.
مسرش رضا خندان نیز همزمان با نسرين ستوده دستگير و به شش سال زندان محكوم شد. او فعلا با قيد كفالت آزاد شده است و سرپرستی فرزندان را بهعهده دارد. رضا خندان در این گفتوگوی مفصل، به پرسشهایی در باره خود و همسرش، وضعیت زندگی آنان و فرزندانشان و تاثیر زندانهای طولانی مدت بر خانواده و آرمانها و خواستههای این دو فعال حقوق بشر پاسخ داده است.
در چگونه خانوادهای به دنیا آمدهاید و پیشینه فرهنگیتان چه بوده؟ پدر و مادرتان در قید حیاتاند؟
فرزند سوم یک خانواده نه نفره هستم. یک خواهر دارم و شش برادر. مادر و پدرم از طبقات پایین اقتصادی هستند.هیچکدام سواد خواندن و نوشتن نداشتند، اما هر دو برای تحصیل بچهها بسیار تلاش کردند؛ به ویژه مادرم. مادرم گرچه خانهدار بود، اما نقشی تعیینکننده در خانواده ما داشت. درست برعکس بسیاری از خانوادههای آن دوران که همیشه مرد حرف اول و آخر را میزد.
پدرم تقریبا تمام عمر کارش رانندگی بود؛ در میانسالی به عنوان راننده به استخدام اداره دادگستری درآمد. مادرم علاقه عجیبی داشت به اینکه ما مغازه داشته باشیم. هر دو آنها اکنون بالای ۸۰ سال سن دارند و در قید حیات هستند. انسانهای بسیار رئوف و درستکاریاند. به قدری درستکار که اصلا نیازی نبوده به بچهها توصیهای بکنند. بچهها خودبهخود این ویژگی را از آنها به ارث بردهاند.
نسرین ستوده در چگونه خانوادهای بزرگ شده؟
در یک خانواده شش نفره؛ پدر، مادر و دو فرزند دختر و دو پسر. پدر و مادرش مدرک ابتدایی داشتند. به لحاظاقتصادی فکر میکنم نسبت به خانواده ما وضعیت بهتری داشتهاند. پدرش مغازه خواربارفروشی داشت و مادرشمثل مادر من خانهدار بود، اما در خانواده نسرین، پدر حرف اول و آخر را در خانه میزد.
پیشینه و خاستگاه فکری و اعتقادی خودتان و خانواده، چه رنگی داشت؟
پدر و مادرم مذهبی هستند، اما غیر از یکی از برادرانم بقیهشان یا گرایش مذهبی چندانی ندارند یا میشود گفتمذهبی نیستد. من در کودکی و نوجوانی با تاثیرپذیری از اطرافیان، در مراسم و برنامههای مذهبی شرکت میکردم،اما هرچه بزرگتر میشدم، گرایشهای مذهبیام بیشتر رنگ میباخت.
خانواده نسرین ستوده به لحاظ فکری و اعتقادی چگونه بودند؟
پدر و مادر نسرین هم مثل والدین من مذهبی بودند. نسرین خودش در دوران نوجوانی و جوانی نشانههای مذهبیبیشتری داشت، اما گرایشهای او هم بعدها کمرنگتر شد؛ اما در مجموع فکر میکنم ترجیح میدهد مذهبی بهشمار بیاید.
در کودکی و نوجوانی چه مسائلی برای خانواده شما اهمیت داشت و خانواده چه انتظاراتی از شما داشتند؟
اولویت پدر بیشتر شعائر مذهبی و اولویت مادرمان تحصیل بچهها بود. خودم گرایشهایی به برخی زمینههای هنریو ورزشی هم داشتم که تقریبا امکانی برای فعالیت در این زمینهها برایم وجود نداشت. استفاده از تعطیلات تابستانیبرای کار اقتصادی، هم برای بچهها مهم بود و هم خانواده از آن استقبال میکرد.
برای خانواده همسر شما چه چیزهایی مهم بود و ارزش محسوب میشد؟ چه توصیههایی برای زندگی وآینده به نسرین کردهاند؟
در خانواده نسرین نقش پدر و مادر برعکس خانه ما بوده است. تصور میکنم پدر نسرین به تحصیل بچهها اهمیتبیشتری میداده و مادر بیشتر به انجام وظایف مذهبی مشغول بود. نمیدانم دقیقا چه توصیههایی برای زندگی وآینده به نسرین کردهاند. اما نسرین تعریف میکرد که پدرش همواره میگفته که: “میخواهم درس بخوانید و جراحمغز و اعصاب شوید.”
آیا خانواده نسرین نگران شما هستند؟ و آیا به شما توصیه میکنند دست از اعتراضات خود بردارید؟
سال ۸۹ که نسرین بازداشت شد پدرش در بیمارستان بستری بود. چند هفته پس از بازداشت او، پدرش از دنیا رفت.مدتها به او نگفته بودند پدرش فوت شده است. یکسال بعد از درگذشت پدر، مادرش هم از دنیا رفت. در واقع اوهر دو آنها را در زمان بازداشت اولش از دست داد.
شما و همسرتان در چه سالی، کجا و چگونه با هم آشنا شدید؟ در زندگی مشترک، هدفتان چه بود؟میخواستید به کجا برسید؟
پیش از آشنایی من با نسرین، برادرم عیسی و همسرش نرگس، با نسرین دوست بودند؛ آنهم بهواسطه حضور درجمع یکی از گروههای ملی– مذهبی که هنوز فعالیتهای سیاسی – مذهبی داشتند. در ماههای اولی که من از تبریز بهتهران آمدم، بهواسطه این دو نفر با نسرین دورادور آشنا شدم. سپس هر دو ما در دفتر نشریهای به مدیریت برادرم عیسی، مشغول به کار شدیم. من در بخش اجرایی کار میکردم و نسرین تنها زن عضو هیئت تحریریه و دبیر سرویساجتماعی بود. نشریه وضع مالی خوبی نداشت و هر آن ممکن بود ورشکست شود. اعضای تحریریه بهطور نیمه وقتو افتخاری و صرفا بهخاطر علاقهای که داشتند آنجا کار میکردند و کسی پولی دریافت نمیکرد. تا زمانی که در مجله کار میکردیم زمینهای برای علاقهمندشدن وجود نداشت و پیشنهاد ازدواج هم بین ما رد و بدل نشد. مدتها بعد ازتعطیلی مجله این اتفاق افتاد.
در آن زمان به هدفهای مشترک فکر نمیکردیم. شاید بیشتر فکر و ذهنمان مشغول این موضوع بود که هر کدام ازما، تا چه اندازه استقلال فکری خواهیم داشت و چه تلاشی باید بکنیم، تا عقاید و ایدههامان را به همدیگر تحمیل نکنیم و فضا برای هر دو ما، تنگ نشود.
مجذوب کدام ویژگی یا خلق و خوی همسرتان شدید؟
پشتکار و فداکاری.
نسرین ستوده همواره پایبند حقوق بشر بوده است و سر نترسی دارد. با این ویژگیها، از ابتدا پیدا بوده که زندگی خانوادگی آرامی نخواهید داشت. چگونه با این وضعیت کنار آمدهاید؟
خوبی زندگی ما همیشه این بوده که خیلی به هم وابسته نیستیم. این ویژگی حتی به بچهها هم سرایت کرده است.بهنوعی که بازداشت همزمان من و نسرین به مدت ۱۱۰ روز، البته شرایط را برای همه ما سخت کرده بود، اما تبدیل بهبحران نشد. بچهها به خودشان مسلط بودند و البته به کمک اقوام بر مشکلات فائق آمدند. ما در اوج بحران هم درخانه زندگی آرامی داریم و با بچهها حتیالامکان خوش میگذرانیم.
۴۰ سال پیش که انقلاب رخ داد شما نوجوان بودید. امید داشتید پس از انقلاب، ایران به کدام سمت برود؟ و بهنظر شما در کدام بزنگاه، فرصتهایی را از دست دادیم؟
انگیزههای اصلی و اولیه انقلاب، آزادی و عدالت اجتماعی و اقتصادی بود، اما به مرور و با رهبری روحانیون وجهمذهبی بر آن چیره شد. نه تنها ما که نوجوان بودیم، بلکه شخصیتهای با سابقه طولانی در مبارزات سیاسی هم،گویی در حد مردم عامی فکر میکردند و دو دستی آرمانهایی مانند آزادی و عدالت را تحویل روحانیون دادند تا آنهارا قربانی خواستهای مذهبی کنند.
ایرانی را که دوست دارید در آن زندگی کنید تصویر کنید…
ما در جامعهای مردسالار زندگی میکنیم که در حال رشد است. این رشد، کمی در بستر جامعه دیده میشود، امابافت قدرت کوچکترین سنخیتی با تحولات ندارد و در مقابل کوچکترین تغییر، سرسختانه مقاومت میکند. من فکرمیکنم اگر نقش زنان در آینده ایران برجسته نشود، ما از یک استبداد به استبدای دیگر پناه خواهیم برد؛ این یک نکتهکلیدی است. اینکه آیا زنان در آینده نقششان برجستهتر بشود یا خیر، هم به نگاه مردان بستگی دارد و هم به اعتمادبه نفس زنان و برخورد قدرتمندانه آنها.
گرایشهای مذهبی نقش زنان را بسیار تضعیف میکند. انقلاب مذهبی در ایران زنان را به خیابان آورد اما پشتسرش قرار داد. انتخاب شعار با مردان بود و تکرار آن با زنان. انقلاب به زنان شغل و پست بیشتری داد، اما اختیارتصمیمگیری نداد.
مردم ایران در باره خروج آمریکا از توافق هستهای چگونه میاندیشند؟
درست است که آمریکا پیمانی را زیرپا گذاشته و این کار از نظر بیشتر مردم، بیخردی است، اما مشکلات ما بیشترداخلی است و به آمریکا و دنیای غرب برنمیگردد. اینکه حکومت ما با آزادی و رفاه و بهبود نسبی وضع اقتصاد وآموزش سنخیتی ندارد و با منافع مردم کاملا در تضاد است، ربطی به کشورهای خارجی ندارد.
مشکل ما برجام و داستانهای حول و حوش آن نیست. پس از امضای توافق هستهای امیدوار بودیم بهبودی حاصل شود، اما دیدیم که وضعیت همان است که بود و مشکلات همچنان باقی است و بحرانها بیشتر میشوند. مسئله مااروپا یا آمریکا نیست. سیاست حکومت ما در حال حاضر در تقابل با منافع ملی است. مردم ایران چشمشان را بهبازیهای برجامی ندوختهاند. در صورت موفقیت هم اتفاق قابل توجهی نخواهد افتاد.
غرب در مورد چگونگی روش و رفتار و مقابله با ایران یکپارچه عمل نمیکند. آمریکا روشهایسختگیرانهتری را دنبال میکند و شدت عمل بهخرج میدهد و اروپاییها با وجود ترسشان از مجازاتهای آمریکا برای شرکتهای خود، مداراجویانهتر عمل میکنند و روش مذاکره را پیش گرفتهاند.
من فکر میکنم بیش از انتخاب روش برخورد، جدی بودن آن شرط است. احساس من این است که در حال حاضراروپا حداقل در رابطه با موضوع حقوق بشر جدی بر خورد نمیکند. دولتمردان و دولتزنان اروپایی امکانات خود رابهویژه در حوزه دیپلماتیک جهت برخورد با ناقضان حقوق بشر، بهتر از ما شهروندان ایرانی، میشناسند. سالهاپیش هنگامی که نیروهای ایران ملوانان انگلیسی را در آبهای جنوبی ایران بازداشت کردند، با یک تشر جدی تونیبلر، احمدی نژاد بلافاصله برای ملوانان دستگیر شده کت شلوار و سوغات اصفهان خرید و پس از گرفتن عکسیادگاری ایشان را به کشورشان فرستاد.
بر اساس گفته یکی از زندانیان دوتابعیتی، هم اکنون حدود ۱۲ زندانی دو تابعیتی در زندانهای ایران بهسر میبرند کهیکی از تابعیتهایشان اروپایی است، اما تا کنون هیچ اقدام جدی در زمینه آزادی آنان نشده است. این در حالی استکه همه ما میدانیم بیشتر آنها بیگناهند.
چه توصیهای دارید که به کشورهای اروپایی بکنید؟ آلمانیها چه کمکی از دستشان برمیآید به ایرانبکنند؟ چه کمکی میتوانند به شما و همسرتان بکنند؟
جدی بودن در حوزه حقوق بشر و قطع کامل رابطه با افراد و نهادهای ناقض حقوق بشر، اکنون مهمترین کاری استکه ما به آن نیاز داریم.
آیا شما و همسرتان امیدی به تغییر پس از روی کار آمدن آقای روحانی داشتید و آیا به ایشان رای دادید؟
هر دو ما رای دادیم. من با بیمیلی بیشتر و احساس منفیتری رای دادم. نسرین امیدواریاش به تغییرات، بیش از منبود. برای من انتخابات در همان سال ۸۸ تمام شده بود و این روش ناکارآمدی خود را نشان داده بود، اما دوگانگیدیدگاهها در بین منتقدین باعث شد برای دومین بار آخرین تلاش را برای کوچکترین تغییرات انجام دهیم.
پیامد روی کار آمدن روحانی، چه مثبت و چه منفی، برای همسرتان و شما چه بوده است؟
تجربه نشان داده دولتها تا وقتی که با قدرت اصلی همسو هستند اختیاراتی دارند، اما کوچکترین انحرافی از قدرتآنها را زمینگیر میکند و عملا تبدیل به ابزار دست قدرت اصلی میشوند.
جامعه ما امروز مانند ۴۰ سال یا ۲۰ سال ویا حتی ۱۰ سال پیش نیست و این ربطی به دولتها ندارد. وجود انواع و اقسام رسانهها موجب شده است مردم در برابر محدویتهای اجتماعی و حتی سیاسی از خود مقاومت نشان دهند وحکومت آنطوری که میخواهد نمیتواند ایدههایش را پیش ببرد. بافت اصلی حکومت روز به روز پسرفت بیشتری دارد و هر روز که میگذرد فاصله بیشتری با مردم پیدا میکند.
دوران احمدینژاد را چگونه دیدید و چگونه ارزیابی میکنید؟
فاجعه معمولیترین واژهای است که میتوانم در مورد آن دوران به کار ببرم.
ممکن است در مورد شرایط زندگیتان بگویید؟ به چه کاری مشغولید؟
در گذشته دفتر کاری داشتم و آنجا به عنوان موسسه خصوصی، در حوزه گرافیک و صنعت چاپ و تبلیغات فعالیتمیکردم، اما حالا بهخاطر ضرورت حضورم در کنار بچهها، به مرور دفتر کارم را جمع کردم و در منزل کار میکنم.
آیا به دلیل افکار و عقایدتان، یا تلاش در راستای حقوق بشر، و فعالیتهای همسرتان و دستگیری ایشان، مشکل شغلی برایتان پیش آمده؟
با توجه به اینکه بیشتر با شرکتهای خصوصی کار میکنم از ناحیه این موسسات مشکلی پیش نیامده است، اما درسال ۸۹ یک هفته پیش از بازداشت همسرم ماموران امنیتی همزمان به محل کار مشترکمان و منزل ما آمدند و تمامکامپیوترهای خانه و دفتر را بردند.
کی دستگیر شدید؟ دلیل دستگیریتان چه بود و آیا الان بهطور کلی آزاد شدهاید یا آزادی شما موقتاست و وثیقه گذاشتهاید؟
من ۱۳ شهریور ۹۷ بازداشت شدم. ابتدا قرار وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی برای من صادر کردند. این مبلغ بیشتر از قراروثیقهای بود که برای نسرین صادر کرده بودند. من وثیقه را به دلیل ناعادلانه بودن نپذیرفتم و به مدت ۱۱۰ روز دربازداشت ماندم و سرانجام با قرار کفالت یعنی در برابر فیش حقوقی کارمندی بهطور موقت آزاد شدم. دادگاه بدوی برای من ۶ سال حکم صادر کرده است. ۳۱ شهریور ۹۸ دادگاه تجدیدنظر وقت رسیدگی داده است.
دستگیری همسرتان برای خانواده چه پیامدهایی داشته؟
در دستگیری همسرم یا هر دوی ما بزرگترین مشکلمان آسیبهایی است که به بچهها وارد میشود، بهویژه به پسرمان که کوچکتر است و از ۳ سالگی درگیر زندانی بودن مادرش بوده و آسیبپذیرتر است. با دخترمان مهرآوه مشکلی نداریم. بچهی قدرتمند و مسلطی است. مشکلی با این موضوع ندارد. اما در برابر سوالات نیما کهمیخواهد به او بگوییم مادرش چه مدتی در زندان میماند، مجبوریم بگوییم “مشخص نیست”. اما بچه هاهمیشه پاسخ روشنی از آدم میخواهند.
دستگیری خودتان چه پیامدهایی برای بچهها داشت؟ برایشان چه گذشت؟
دستگیری من برای همه تکاندهنده بود. بچهها خواب بودند. دخترم را بیدار کردم و به او گفتم که برای بازداشتمآمدهاند.
مدتی بعد، در بازداشت، متوجه شدم پدر و بهویژه مادرم و بعضی از نزدیکان وضعیت روحی بدتری دارند. بچههاروحیهشان نسبتا خوب بود.
بچهها در مورد علت بازداشت ما سوال نمیکنند. کم و بیش دلیلش را میفهمند. فکر نمیکنند گناهکاریم و به این دلیل زندانی شدهایم. برخورد مردم در کوچه و خیابان و مدرسه به اینها قدرت روحی میدهد، بهویژه زمانی که به ایشان گفته میشود مادر شما «یک قهرمان است» یا عباراتی شبیه این… به آنها از این حرفها زیاد گفته میشود و آنها احساس غرور میکنند.
آیا زمانهایی در زندگی شما و همسرتان وجود داشته که فکر کنید حالا دیگر بهتر است بهخاطر بچههادست از فعالیتهای خود برداریم؟
اگر چنین افکاری به سراغمان بیاید، خیلی جدی نیست. همه این کارها بهخاطر ساختن آیندهای روشن برای فرزنداناین مرز و بوم است و بچههای ما هم سهمی از آن آینده روشن دارند؛ بهویژه که نخواهند گفت پدران و مادران ماسکوت کردند و کاری نکردند.
ممکن است کمی هم از روزمرگی و سرخوشیهای زندگیتان بگویید؟ مثلا آخر هفته با بچهها چه میکنید؟
به تماشای برنامههای هنری میرویم؛ نمایش یا کنسرت که دخترم خیلی به آن علاقه دارد. برنامههای تفریحی بابچههای فامیل که همسن و سال پسرم هستند میگذاریم. رستوران رفتن آخر هفته را هم هر دوشان خیلی دوستدارند. بهترین لحظات برای پسرم وقتهایی است که به تماشای فیلم و کارتون مورد علاقهاش مینشیند و من کنارش مینشینم، یا با او بازی میکنم. نیما عاشق بازی کردن است.
همسر شما مدت طولانی ممنوعیت شغلی داشتند و یا در زندان بودند. این وضعیت چه پیامدهایی برایخانواده شما داشته؟ باعث چه تنگناهایی شده… معیشتی؟ مراقبت از فرزندان؟ و انجام وظایف خانگی؟
نبودن همسرم بیشتر به لحاظ عاطفی مشکلاتی را ایجاد میکند. در زمینه کارهای روزمره زندگی، مشکل چندانی نداریم؛ از عهده کارهای خودمان برمیآییم. مشکل بزرگ دیگری هم هست در رابطه با شغلم؛ ناچارم کارم رامحدودتر کنم و طبیعی است درآمد کمتری داریم.
بچههای شما دوری طولانی مدت از مادرشان را چگونه تحمل میکنند؟ آیا تا کنون پیش آمده که از شما یامادرشان بهدلیل نوع زندگی که اکنون دارند دلگیر باشند؟ بگویند چرا بهخاطر خواستههای خودتان، دوری از ما را به جان میخرید؟
در این سالها عذاب وجدان همواره با ما همراه بوده است. از اینکه بچهها دارند تاوان آرمان پدر یا مادر خود را میدهند، در حالیکه خودشان هیچ دخالتی نداشتهاند و این وضعیت انتخاب ایشان نیست، رنج میبریم. اما به هر حال اگر هم بچهها مشکلی با این موضوع داشتهاند، هیچوقت آنرا به زبان نیاوردهاند. هشت سال پیش، نسرین در زندان بود و نیمه شبی آمدند و من را هم بازداشت کردند. شاید نیما در آن شب سنگینترین آسیب روحی و روانی رادید که تا مدتها آثارش در او باقی مانده بود. یادم هست که تا مدتها پس از این واقعه حاضر نبود حتی یک لحظهاز او دور باشم و مجبور بودم بهطور دائم کنارش باشم. در آن زمان نیما سه سال و نیمه بود.
مشکل حکومت با شما چیست؟ چرا اینهمه با شدت عمل بر خورد میکند؟
فقط ما نیستیم، افراد زیادی همواره از ناحیه حکومت تحت فشار بودهاند. اما شاید روشهایی که ما داریم موثرتر وکارآمدترند. هیچوقت از روشها و ادبیات خشونتآمیز استفاده نکردهایم و این فعالیتها مداوم بوده است. بارهاسعی کردهاند که در ازای تعهدنامهای که هیچ ارزش حقوقی ندارد، ما را از زندان آزاد کنند ولی ما را همچنان در سیطره خود نگه دارند. اما حتی یک بار هم موفق نشدند. تسلط داشتن به قوانین نیز کمک میکند تا به راحتینتوانند هر چه را میخواهند به ما تحمیل کنند.
اصولا حکومت دوست ندارد کسی صاف در مقابلش بایستد. هرکس دیگری هم مقابلش بایستد با او برخورد میکند،اما برخوردی که با نسرین و ما میکند واکنشهایی ایجاد میکند که به ضد خود تبدیل میشود. آنها فکر میکنند هرکسی نقطه ضعفی دارد و جایی کم میآورد، بنابراین، همه راهها را آزمایش میکنند؛ از جمله بالا بردن تعداد اتهامات وسنگینتر کردن محکومیت را. در ضمن با تهدید نزدیکانمان و پراکنده کردن ایشان، تلاش میکنند دور و بر ما را خالیکنند.
حکومت انتظار دارد بعد از یک دوره فشار و بازداشت، فرد کم بیاورد، خسته شود و گوشهگیری کند و یا کشور را ترککند.
برخورد با افرادی که سیاسی نیستند و در حوزههای مدنی و حقوق بشری فعالیت میکنند برای حکومت سختتر وپرهزینهتر است. بنابراین سعی میکنند آنها را به سمت سیاسی شدن و یا وابستگی به بیرون مرزها هدایت کنند تاراحتتر حذفشان کنند. در مورد نسرین هیچوفت این اتفاق نیفتاد و تمرکز اصلی او دفاع از قربانیان نقض حقوقبشر بوده است. از امتیازات و ابزار قدرتمند نسرین، داشتن انسانهای شریفی هستند که روزی وکیل آنان بوده و دردادگاههای انقلاب با به خطر انداختن آزادی خود، جانانه از آنان دفاع کرده است. حالا بخشی از ایشان در سراسردنیا پراکندهاند و پیگیر مسائل کشورشان هستند. برخیشان خبرنگارند؛ برخی فعال مدنی و فعال حوزه زنان وبسیاریشان فعال سیاسی. بهمحض اینکه کوچکترین اتفاقی برای نسرین بیفتد این گروه اجتماعی قدرتمند فعالمیشود و افکار عمومی جهان فشار سنگینی روی حکومت میآورد. هر کدام از این دوستان وزنهای هستند و با طیفعظیمی از افراد در ارتباط هستند و به دفاع از وکیل پیشین خود برمیخیزند.
در همان دوران بود که همسر شما وکالت شیرین عبادی را بر عهده گرفت. آیا از پیامدهای این کار آگاه بودید؟
به دنبال اعتراض عمومی به نتایج انتخابات، هزاران نفر بازداشت و دهها نفر کشته شدند. این همه آدم پایاحمدینژاد ذبح شدند و او شرورانه مردم معترض را تحقیر میکرد. نسرین شبانه روز پیگیر پرونده تعدادی ازبازداشتشدگان بود.
پرونده شیرین عبادی هم به اینها اضافه شد. ماموران امنیتی تلفنی به من گفتند شیرین عبادی در راستای اهدافبیگانگان کار میکند، به همسرت بگو پایش را از پرونده او بیرون بکشد وگرنه مشکلاتی برایش پیش خواهد آمد، ومشکلات او به هر حال دامنگیر خانواده و شما خواهد شد.
به او گوشزد کردم همسرم فرد مستقلی است و با حرف من و تهدید شما کار نمیکند. گفتم خانم عبادی حتی اگرجاسوس هم باشد، همسرم حق دارد از حقوق او دفاع کند. مدتی بعد از آن تلفن، یک روز ماموران امنیتی همزمان بهمنزل و محل کار مشترک من و نسرین هجوم آوردند و مدارک شغلی و کامپیوترها را با خود بردند. همان روزاحضاریهای به او دادند که ظرف روزهای آینده خودش را به دادسرای اوین معرفی کند. دادسرا برای تسهیل سرکوبو بازداشت مردم معترض، در داخل زندان احداث شده بود. یک هفته بعد از آن روز، نسرین به دادسرا مراجعه کردوهمانجا بازداشت شد.
حکم شش سال زندان که گرفتید برای چیست؟ به چه اتهامی محکومتان کردند؟ آیا وکیلی در اختیارداشتید؟ چه شد آزادتان کردند؟
من به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و تبانی و اجتماع به قصد برهمزدن امنیت کشور و تشویق به فساد و فحشامحاکمه شدم و به شش سال حبس و دو سال محرومیت از فعالیت رسانهای، فعالیت در فضاهای مجازی و دو سالممنوعیت خروج از کشور محکوم شدم. دادگاه وکیلم را راه نمیداد. من هم حاضر نبودم در دادگاه حاضر شوم. بارهااحضار شدم اما نرفتم دادگاه. روزهای آخر بازداشتم به مسئولین زندان نامهای نوشتم و گفتم چنانچه ظرف روزهای آینده یکی از ما، من یا همسرم را، جهت سرپرستی فرزندانمان آزاد نکنید، در دادگاه حاضر نخواهم شد و دست بهاعتصاب غذا خواهم زد. البته دوستمان دکتر فرهاد میثمی ۱۴۵ روز اعتصاب غذا کرده بود. در ابتدا خواستشاصلاح کلی نظام قضایی بود؛ اما پس از بازداشت من اعلام کرد خواسته من از این پس، آزادی رضا خندان است و تاآزاد شدن من، اعتصابش را نشکست. فشار اصلی که موجب آزادی من با سپردن کفالت بود، از ناحیه او آورده شد.
رییس دادگاه من «قاضی صلواتی» بود که بیشتر احکام زندان و اعدام به دست او صادر شده است. نماینده دادستان شاکی اصلی بود. به من اجازه ندادند به وکیلم نزدیک شوم و با او دست بدهم، چه برسد به اینکه با او صحبت کنم.وکیلم را به ته اتاقی که جلسه رسیدگی دایر بود فرستادند. در تمام طول جلسه قاضی نه به من و نه به وکیلم اجازه یک کلمه حرف زدن را نداد. تنها از من خواست به چند تا سوال کتبی او پاسخ دهم. وکیلم هم چند خطی در دفاع ازمن نوشت و بدون حرف به رییس دادگاه تحویل داد. اجازه خداحافظی با وکیلم به من داده نشد. خواهر و برادرم را که برای شرکت در جلسه دادگاه آمده بودند، مدتی در یکی از اتاقهای حراست بازداشت کردند و با ایشان توهینآمیزرفتار کردند و به محل جلسه راهشان ندادند. بدترین اتفاق که چند روز بعد از آزادیام متوجه آن شدم، رفتاری بودهکه با وکیلم داشتند. رفتارشان واقعا شرمآور بوده است و چون از طرف وکیلم اجازه مطرح کردن ندارم، از گفتنشخودداری میکنم.
وقتی همسرتان در زندان است، یک روز عادیتان چگونه میگذرد؟
روزهایی که تعطیل نیست؛ پسرم نیما تا ظهر مدرسه است و دخترم بستگی به برنامهاش دارد، ممکن است به دانشگاه رفته باشد یا در خانه مانده باشد. آماده کردن صبحانه و کمک به نیما برای آماده شدن و رفتن به مدرسهاولین کاری است که انجام میدهم. امسال که من بازداشت بودم، اول مهر ناچار شدند برای رفتن به مدرسه برایش سرویس بگیرند.
مهراوه خودش با تاکسی رفت و آمد میکند. مسیرش تا دانشگاه خیلی طولانی است. هیچکس کوچکترین دخالتیدر امور شخصی و تحصیلیاش ندارد. کارهای دانشگاهش را بهخوبی مدیریت میکند. در طول روز و در کنار کارهایشغلیام باید فکر ناهار و شام هم باشم. بعضی روزها لازم است لباسها شسته شوند. نظافت خانه هر روز بخشی از وقتم را میگیرد. رفت و آمد دوستان و اقوام، نه هر روز اما خیلی وقتها، بخشی از برنامه روزانه ماست. پیگیریمسائل نسرین چه از طریق مراجعه به زندان و چه جهت تهیه مواد و لوازم مورد نیاز او، از دارو گرفته تا کتاب و… بخشی از برنامه من است. پیگیری اخبار، اطلاعرسانی، مصاحبه کردن و گفتوگو با اشخاص مختلف بخشی ازوقت مرا میگیرد… کلاس بچهها به همین ترتیب.
محکومیت ۳۸ سال و نیم زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق برای همسر شما بسیار اغراقآمیز است. این کار چهمعنایی دارد؟ دادگاه و اصولا حکومت با این ابعاد محکومیت میخواهد چه بگوید و چه چیزی را نشانبدهد؟
حکومتهای استبدادی یک راه بیشتر بلد نیستد: فشارآوردن بیشتر. این هم بهخاطر خود زندانی است و هم بهخاطردیگرانی که باید برایشان عبرت شود و بترسند.
وضعیت کنونی همسر شما در زندان چگونه است؟
نسرین در این دوره از بازداشت از همان روز اول به بند عمومی منتقل شد و هم اکنون در کنار۲۱ زندانی سیاسی زن بهسر میبرد. در آنجا گاهی میتواند با وکلایش دیدار کند. بهندرت امکان تلفن زدن دارد؛ در حال حاضر یک یا دو باردر ماه به مدت پنج تا شش دقیقه اجازه تلفن زدن دارد. تا کنون بازجویی نشده و اگر میخواستند ببرندش مطمئنانمیرفت. وضع غذای زندان افتضاح است و غیر قابل خوردن. بنابراین از سالها پیش دربند زنان خودشان غذایشخصی درست میکنند. در بند عمومی کسی را شکنجه نمیکنند مگر اینکه آنها را به بندهای امنیتی منتقل کنند.
حالشان چطور است؟
در مجموع حالش خوب است. به دنبال دو نوبت اعتصاب غذای سنگین، بهلحاظ جسمی ضعیف شده و بدنش به کندی بازسازی میشود. بهشدت بهدنبال شکایت از قاضی پروندهاش است که در مقابل دوربین به خبرنگاران دروغ بهآن بزرگی را در مورد مدت محکومیتش گفته بود.
شما با انجام این مصاحبه خطر میکنید. چرا این کار را میکنید؟ اگر هر دو شما در زندان باشید، چهکسی از بچهها نگهداری میکند؟
در پروندههای من همیشه مصاحبه کردن یکی از اتهامات همیشگی بوده است، اما، اگر این فعالیتهای رسانهای رانکنم، همسرم حالا حالاها باید در زندان بماند بدون اینکه کسی از احوال او خبردار شود. البته احتمال بازداشت دوبارههست، اما راه دیگری ندارم.
هر چند گاه یکبار همسرتان را ملاقات میکنید؟ در چه وضعیتی و با چه شرایطی دیدار میکنید؟ آیا گفتوگو کردن با ایشان بدون شنود ممکن است؟
یک هفته در میان به مدت ۳۰ تا ۴۰ دقیقه ملاقات کابینی داریم و گفتوگو از طریق گوشی و از پشت شیشه دوجداره انجام میشود و ممکن است که شنود شود، اما هفتههایی که ملاقات حضوری است، خانواده دور یک میز مینشینندو راحتتر صحبت میکنند.
آیا امیدی به بهبود اوضاع دارید ؟ اگر آری به چه چیزی امید دارید؟
بیش از هر چیز امیدوارم که مجموعه این تلاشها کلاس درسی باشد برای جوانان که یاد بگیرند چگونه از حقوقخود دفاع کنند و خواستار حاکمیت عقل و قانون باشند؛ چه این حکومت سقوط کند و یا همین دستگاه ادامه پیداکند، ما باید به تلاشمان برای احقاق حق ادامه دهیم. یک ملت باید یاد بگیرد حقوقاش را از چنگ حاکمان بیرونبکشد.
گفتوگو: نسرین بصیری