خبرگزاری هرانا – سعید شیرزاد، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زنان، طی نامه ای سرگشاده به “دیده” خواهر زانیار مرادی دوست و همبندیاش که در شهریورماه سال جاری اعدام شد، نقش و مقام زن را از منظر خود در رهایی انسان از استثمار و استبداد توصیف کرده است. وی مناسبت ۸ مارس به عنوان روز زن را اینگونه توصیف میکند: “بیش از یکصد سال از ثبت این روز عظیم که جایگاه والای نیمی از بشریت را با خود یدک میکشد و زنان در این قرن پر فراز و نشیب در تمامی عرصهها به پیش رفتهاند و تا رهایی کامل زن که رهایی جامعه است دم فرو نخواهد نشست و اینگونه این روز بزرگ بهانهای برای نوشتنم به تو شد”.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سعید شیرزاد، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن، به “دیده” خواهر زانیار مرادی دوست و همبندی سابقش که در شهریورماه سال جاری اعدام شد، نامه سرگشادهای نوشت.
وی در این نامه مبارزه برای رسیدن به آزادی را بدون نقش آفرینی زنان ناممکن دانسته و تاکید میکند در زمانهای که انسان به کالایی ارزان تنزل پیدا کرده است، رهایی زن صرفا در گرو داشتن حق طلاق، حق حضانت فرزند، حق رای و حق پوشش نیست. شیرزاد میگوید: “زن، زن بودن خود را با معیار انسان بودنش میسنجد”. و اینگونه ادامه می دهد: “قبل از هر چیز باید خودت را بشناسی و بهتر از هرکس خودت را بیابی که رهایی هر انسان مستلزم اندیشه ی اوست و در این اندیشیدن است که هیچکس جز خودت نمی تواند بر تو مالکیت داشته باشد و برای رهایی از این مالکیت ارتجاعی و استثمار جنسیتی باید هدفی والاتر را جستجو کنی و آن رهایی انسان از استثمار و استبداد است”.
متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته است در ادامه بخوانید:
“نیست تردید زمستان گذرد
وز پی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان میآید
دیده ام، نازنین ترینم
بی شک نوشتن به تو سخت تر از هر نوشته ی دیگریست وقتی که در دیوارهای بلند و سیم های خاردار گوهردشت برای همیشه محصور شدم و در خود گریستم و فرو ریختم از داغ سنگینی که برای همیشه بر دلم ماند.
تصور کردن دردهایت که وجودم را فرا گرفته است بر هیچکس میسر نیست ولی برای من که سالها با عزیز از دست رفته ات زیستم و شادیها و خنده هاو حتی بغضهای فرو نشسته در سینه یمان را با هم قسمت کرده بودیم،تو آشناتر از هر آشنایی که ۸ مارس بهانه ای باشد برای نوشتنم به تو.
دیدهام،رویای دیدهگانم
در این روزهای سخت که کوردستانت از شرق تا غربش را اندوه جنگ و خون در نوردیده است فراموش نکن تو اولین کسی نیستی که دلت خون شده است و اگر چه در کمتر از دو ماه داغ پرپر شدن سه تن از عزیزترین کسانت چشمانت را لبریز از خون کرده ولی دهه هاست که رودی خروشان از خون فرزندان کوردستان،فریاد سرخ آزادی را آبیاری میکند و آنچنان خروشان به پیش میرود که هیچکس و هیچ چیزی نمیتواند بر آن سد شود،رودی خروشان که با۸مارس پیوندی ناگسستنی دارد.
روزیکه با نامهایی چون روزا لوکزامبورگ و کلارا زتکین و مرضیه احمدی اسکویی و مینا رفیعی و ملالی جویا و ئارین میرکان ها پیوند خورده است و قرنی پر از افتخار را برای زنان رقم زدند،بیش از یکصد سال از ثبت این روز عظیم که جایگاه والای نیمی از بشریت را با خود یدک میکشد و زنان در این قرن پر فراز و نشیب در تمامی عرصه ها به پیش رفته اند و تا رهایی کامل زن که رهایی جامعه است دم فرو نخواهد نشست و اینگونه این روز بزرگ بهانه ای برای نوشتنم به تو شد.
دیده ام،رفیق کوهستانم
در روزگاری که نه زن بلکه انسان ارزانترین کالای قرن شده است برای رهایی از جنگ و نابرابری باید به پیش رفت و تئوریهای روشنفکرانه و بورژوازی مآبانه ای که رهایی زن را محدود به حق رای و حق پوشش میکند را باید کنار گذاشت و با مبارزه و خشمی بی امان و کینه ای انقلابی، باید برای هدفی که در آن کلماتی چون حق طلاق،رای دادن و انتخاب شدن،حق حضانت فرزند و…و…و…بی معناست و زن،زن بودن خود را با معیار انسان بودنش میسنجد به پیش رفت.
وقتی که نامت با ئارین هایی پیوند خورده است که کوردستانت را در نوردیده و از ایلام و کرمانشاه تا شنگال و کوبانی و قامیشلویش بینام زن بی معنا میشود،قبل از هر چیز باید خودت را بشناسی و بهتر از هرکس خودت را بیابی که رهایی هر انسان مستلزم اندیشه ی اوست و در این اندیشیدن است که هیچکس جز خودت نمیتواند بر تو مالکیت داشته باشد و برای رهایی از این مالکیت ارتجاعی و استثمار جنسیتی باید هدفی والاتر را جستجو کنی و آن رهایی انسان از استثمار و استبداد است.
دیده ام، یادگار سروهای سر به آسمان گذاشته ی کوردستان
باید در برابر تمام سختیها با لبخندها و مقاومتت به استقبال فردا بروی که لبخندهای تو و مادر سهمگین ترین خشم بر دشمنان خلق است و این خطوط در هم تنیده را با جملهای از نامه ی زانیار به خودت به پایان میرسانم ناگفتهها و کلمات گمشده ی این نامه را خود جای داده است و همه سخن همین است:
“اگر دیداری بینمان نبود، بذر انتقام و کینه بخاطر متحمل شدن این شکنجهها و زندانها و حکم ناعادلانه و غیر انسانی را در دل خود نکاری، که انتقام ما لبخند کودکانمان خواهد بود. به دنیایی بهتر از امروز بیاندیش که در آن ارزش انسان نه رنگ پوستش نه مذهب و نه جنسیت اش است، امیدم آن است که فراسوی هر رنگ و مذهب و جنسیتی خود را بیابی و جایگاه انسانیت را با عشق به کودکان سرزمینمان تقسیم کنی که این روز ها در خون و آتش می غلتد و بهارش را تو و هم نسل های تو باید شکوفا کنند و بهاری که در آن رهایی زن رهایی انسان است و جواب همصدایی ها دیگر پلیس ضد شورش نیست.
دیده ام،سرود زندهگانی مادر
سرود افتخار را که در زن ستیزترین خیابانهای زمین در کابل، رفقای مینا کشورکمال و راوا (جمعیت زنان انقلابی افغانستان) با آن سرود زندگانی سر دادند را برایت مینویسم و با تو آن را دوباره و همیشه زمزمه میکنم:
من یک زنم
من از ویرانه های دور شرقم
زنی که از آغاز با پای برهنه
عطش تند زمین را در پی قطره ای آب درنوردیده است
زنی که از آغاز با پای برهنه
همراه با گاو لاغرش در خرمنگاه
از طلوع تا غروب
از شام تا بام، سنگینی رنج را لمس کرده است
من یک زنام
از ایلات آواره ی دشتها و کوهها
زنی که کودک اش را در کوه به دنیا میآورد
و بزهایش را در پهنهی دشت از دست میدهد
و به عزا می نشیند
من مادرم
من خواهرم
من همسری صادقم
من یک زنم
زنی از ده کورههای مرده ی جنوب
زنی که از آغاز با پای برهنه
سراسر این خاک تب کرده را
درنوردیده است
من از روستاهای کوچک شمالم
زنی که از آغاز در شالیزارها و مزارع
تا نهایت توان گام زده است
من یک زنم
کارگری که دستهایش
ماشین عظیم کارخانه را
به حرکت درمی آورد
هر روز توانایی اش را
دندانه های چرخ ریز ریز می کند
پیش چشماناش
زنی
که از عصاره ی جان اش
پروارتر میشود لاشهی خونخوار
از تباهی خون اش
افزونتر می شود سود سرمایه دار
زنی که مترادف مفهوم اش
در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود شما
وجود ندارد
دست هایش سفید
قامت اش ظریف
که پوستش لطیف
و گیسوان اش عطرآگین باشدمن یک زنم
با دست هایی که از تیغ تیز درد و رنج ها
زخم ها دارد
زنی که قامت اش از نهایت بی شرمی شما
در زیر کار توان فرسا
آسان شکسته است
زنی که در سینه اش
دلی آکنده از زخم های چرکین خشم است
زنی که در چشمان اش
انعکاس گل رنگ گلوله های آزادی
موج می زندمن یک زن ام
زنی که مترادف مفهوم اش
در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود شما
وجود ندارد
زنی که پوست اش
آیینه ی آفتاب کویر است
و گیسوانش بوی دود می دهد
تمام قامت من
نقش رنج و
پیکرم تجسم کینه است
زنی که دستانش را کار
برای سلاح پروده است.من زنی آزاده ام
زنی که از آغاز
پابه پای رفیق و برادرم
دشت ها را درنوردیده است
زنی که پرورده است
بازوی نیرومند کارگر
دستان نیرومند برزگر
من خود کارگر!
من خود برزگر!
سعید شیرزاد / زندان رجایی شهر کرج / ۸ مارس ۲۰۱۹ / اسفند ماه ۱۳۹۷”.
در خصوص نویسنده نامه گفتنی است، سعید شیرزاد، فعال سیاسی، در دوازدهم خردادماه ۱۳۹۳، در محل کار خود در پالایشگاه تبریز بازداشت و ابتدا به زندان اوین منتقل شد و پس از مدتی به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد.
این زندانی سیاسی پس از چندین مرتبه تعویق دادرسی، نهایتا شهریورماه ۱۳۹۴ از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی و با حضور وکیل او امیرسالار داودی پس از گذشت پانزده ماه از تاریخ بازداشتش، به اتهام «ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﻭ ﺗﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﮐﺸﻮﺭ» به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
جلسه دادگاه تجدیدنظر سعید شیرزاد ۲۶ فروردینماه ۱۳۹۶ پس از گذشت حدود یک سال و نیم از تاریخ دادگاه بدوی در فضایی پرتنش در شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر استان تهران مستقر در دادگاه انقلاب، برگزار شد.
همین طور لازم به اشاره است، سعید شیرزاد پیشتر در ٣١ مردادماه ۱۳۹۱، زمانى که براى امداد و کمک رسانی به مردم زلزله زده آذربایجان شرقی به اهر رفته بود، در ماجرای موسوم به “امدادرسانان کمپ سرند” بازداشت و پس از گذراندن ١٩ روز با قید کفالت از زندان آزاد و مدتی بعد به یک سال حبس تعلیقی از بابت آن محکوم شد.
مدت محکومیت این زندانی سیاسی با اجرایی شدن حکم یک سال حبس تعلیقی از بابت پرونده ای قدیمی به شش سال حبس افزایش یافت. وی درحالی که حبس ۶ ساله خود را تحمل می کرد با دو پرونده جدید دیگر روبرو شد که یکی از آنها که برگرفته از اعتراض سعید شیرزاد و هم بندیانش در پی انتقال زندانیان سیاسی به بندی فوق امنیتی در زندان رجایی شهر کرج بود. وی در این پرونده توسط شعبه ۱۱۶۲ دادگاه کیفری ۲ تهران به شش ماه حبس تعزیری محکوم شد.