نویسنده: سمیه قربانی اسمعیل ترخانی
میخواهم در مورد عدالت اجتماعی در ایران بنویسم، عدالتی که هر فرد ایرانی بخواهد در موردش لحظه ایی فکر کند ویا حتی یک بار از روی عدالت اجتماعی روخوانی کند ناخوداگاه موارد زیادی از بی عدالتی بجای عدالت در ذهنش جاری میشود چه برسد که بخواهیم این عدالت را در جامعه به دنبالش بگردیم عدالتی که حتی معنای خود کلمه را (عدالت اجتماعی) به چالش میکشاند.
عدالت اجتماعی از برابری افراد یک جامعه(مرد، زن، پیر، جوان، شاغل، بیکار، صاحب منصب، کارگر،… ) سخن میگوید.
اما در ایران بی عدالتی اجتماعی را بهتر وملموس تر میتوان درک کرد.
از آنجا که یک زن هستم و مادر فرزند دختر ناخوداگاه ذهنم به سمت عدالت اجتماعی بین زن و مرد در جامعه کشیده میشود.
لحظه ورود به بیمارستان که طبق نظرپزشک برای به دنیا آوردن فرزندم میبایست عمل جراحی سزارین انجام میدادم و این عمل بدون رضایت همسرم امکانپذیر نبودومن به عنوان یک انسان که هیچ، یک زن هم هیچ، حتی به عنوان مادری برای نجات فرزندش از مرگ این حق تصمیم را نداشتم. اما خداراشکرهمسرم منطقی است و رضایت نامه را امضا کرد.
فرزند سالمی به دنیا آمد که اورا تحویل پدرش دادندوتنها یک نام از من در شناسنامه اش درج شد.
فرزندی در وجود یک زن رشد میکند و با روح و جسم او یکی میشودواو حتی هنگام بیمار شدن فرزندش اجازه واراده مستقیم این که بخواهدبدون رضایت همسرش اقدامی جهت بهبودی در سلامت و رشداو انجام دهد را ندارد.
باز هم خداراشکر;
فرزندم بزرگتر شده و مشغول تحصیل است و من به عنوان یک مادر فقط وفقط همدم و گوش شنوایی هستم برای او تا از دوستانش برایم بگوید تا از نظرش در مورد ورزش مورد علاقه اش یا حتی نوع معاشرت با دوستانش چرا که اگر دختر من کمی بخواهد با بقیه از نظر سلیقه، افکارمتفاوت باشد در خیلی از زمینه ها اجازه فعالیت نخواهد داشت.
ومن به عنوان مادر باید از عدالت اجتماعی در جامعه با او صحبت کنم و به او یاداور شوم که تو یک زن هستی و فلان فعالیت مناسب تو نیست.
اینطور بهتر است خداراشکر کن ٬خیلی ها همین وضعیت را هم ندارند.
دختر بزرگی شده است. سرکار میرود البته مثل یک مرد فعال و کوشاست اما حقوق دریافتی اش کمتر است چرا که او یک زن است.
او انسان کاملی است. سالم و شاداب و زیبا٬ شاغل هم که هست٬ نمیدانم چرا موقع رفتن به خانه بخت این همه بها پرداخت کردیم؟!
اورا، اراده اش را، شعورش را، زندگی اش را، جوانی اش را وحق انسان بودنش رابا قراردادن مهریه ایی که نه کسی داده و نه کسی گرفته فروختیم.
دخترم شوهرکرد٬ در عوض دیگر نمیتواند بدون اجازه همسرش کار کند، نمیتواند بدون اجازه همسرش به دیدن دوستانش برود، نمیتواند بدون اجازه همسرس مسافرت برود، نمیتواند بدون اجازه همسرش فعالیت ورزشی، فرهنگی، اجتماعی داشته باشد، اونمیتواند بدون اجازه همسرش به دیدار من وپدرش بیاید، او حتی نمیتواند به عنوان یک انسان برای خودش وزندگی اش به تنهایی تصمیم بگیرد. برای اینکه بتواند ازدواج کندحق زندگی اش را به دیگری واگذار کردیم و این از قوانین عدالت اجتماعی حاکم در ایران است.
اما خداراشکرهمسر خوبی دارد به او اجازه میدهد به دیدن ما بیاید، اجازه میدهد شاغل بماند البته که دخترم هم زن خوبی است و با وجود اینکه شاغل است از وظیفه اش در خانه داری چیزی کم نگذاشته. او اجازه دارد هر چند ماه یکبار به دیدن دوستانش برود.
او اجازه دارد…. اواجازه دارد…. او اجازه دارد….
خداراشکر;
من به عنوان مادر وظیفه دارم به او بگویم که مواظب زیبایی اش باشد، مواظب خانه داری اش باشد، مواظب باشد بیمار نشود که اگر چنین شود مرد است دیگر میتواند فکر چاره ایی کند برای خودش. آخر مرد است گناهی ندارد زنش مریض است.
مرد است از سر کار میآید دوست دارد همه چیز مرتب باشد، غذایش آماده، خانه ایی مرتب و زنی آراسته. او چه گناهی دارد که تو خسته ایی و مثل او تازه از سر کار برگشتی.
مرد است…..
و چه قدر این جمله گویای عدالت است برای جامعه زنان ایران. مرد است دیگرر….
البته که در مورد حق ارث، حق شهادت، حق پوشش، حق حضانت فرزند،حق تحصیل و…. بی عدالتی در زنان به وفور دیده میشود.
به طورکلی این عدالت اجتماعی حاکم در ایران خود تعریفی کامل از بی عدالتی است.
عدالت اجتماعی که تنها یک شعار است که این شعار خود راهی است موثر در جهت ناقص سازی روح و اندیشه زن ایرانی.
به امید برقراری عدالت و آرامش واقعی برای ایران.