زنده به گور در حجله!

قانون

وقتی که آمال و احتیاجات یک اجتماع، نقش نان به خود گرفت، فقط قصه گندم و تنور شنیدنی است و البته که توجه به معضلات اجتماعی و کلان در این اجتماع، محلی از اعراب ندارد….

وقتی که آمال و احتیاجات یک اجتماع، نقش نان به خود گرفت، فقط قصه گندم و تنور شنیدنی است و البته که توجه به معضلات اجتماعی و کلان در این اجتماع، محلی از اعراب ندارد. در این سرگشتی هویتی که مدت‌ها دامان شهروندان را گرفته است، چگونه نظر جامعه را به کودکان معصومی جلب کنم که به‌جای بازی کودکانه در فکر چگونگی تمکین از مرد بیگانه ای باید باشند که همه او را شوهر خطاب می کنند. در این جامعه بی تفاوت، چه‌کاری از قلم کم جوهر من ساخته است؟ در این زمستان ناجوانمرد و سرد که کسی حوصله ای، به غایت یک پاسخ سلام را به رهگذران ندارد، چه الفاظی را کنار هم چینم و چه صنعتی در قلم گیرم؟ که از حال دل کودکی بی‌پناه سخن براند، همان کودک معصومی که در تنهايی وحشتناک درونش، کابوس مادر شدن موج می زند و در حالی که او هنوز محتاج دستان نوازشگر مادر و مهر بی دریغ پدر است، بايد مهر مادری را در دل آتش گرفته اش، فروزان کند. همان کودک بی کسی که بارها سپیدی کاغذ اخبار از بیان سرگذشتش، رو سیاه شد؛ همان طفلان جگر گوشه ایران زمین همانان که در حالی که از کشف حجاب عروسک های خود حیا داشتند، به یک‌باره باید آغوش مردی را لمس کنند. در این هنگامه که سیاستمداران کمبود رای دارند و پدران ضعف ریال و برخی طبیبان در تامل بر جیب مریض و پستچی ها درد نامه، حقوق‌دانان محافظه کاری پیشه و مجلسیان مصلحت کاری اندیشه، چه توقعی از جوهر قلمم دارم؟ در این بلبشو بازار هر کسی کاری دارد؛ باری به هر جهت امور ملت را هدایت کردند که هنر نمی خواهد؛ بنابراين چه می‌شود کرد که هرگز سکوت، شایسته قلمدان های دفتر زندگی‌ام نبوده و نیست. از پدیده ای می‌نگارم که کودک همسری بر او نام نهادند، نکاح کودکان پدیده ای است که عارضه زندگی امروزی نیست بلکه امروزه همگان از او برائت می جویند و تکفیرش می‌کنند. کودک همسری موضوعي است که عارضه جوامع گذشته بشر بوده است؛ بسیاری از کارشناسان امر مقصر این قصه هولناک را پدران بي‌مهر و والدین بي‌توجه به امور می‌دانند؛ حال آنکه به نظر می رسد این عارضه از درد نان است، چرا که درد تامین معیشت، عقل را زایل می‌کند و دل والدین را سنگ؛ به طور طبیعی و غریزی هیچ پدر و مادر و انسانی راضی به نکاح کودکش نیست ولی در بدنی که شکمش گرسنه باشد، تعقل مجال عرض اندام نخواهد كرد. به نظر اجتماع با ابزاری که دارد می‌توانست از بروز این زخم‌های چرکین جلوگیری كرده و حکومت تکلیف داردكه از مهجورترین اتباع خود که کودکان هستند، محافظت کند. نوباوگان جامعه ایرانی راهی زندگی مشترک می شوند و شايد دولتمردان و حاکمان، در این فقره خود را به‌خواب زده اند زيرا هر چقدر دادزدیم، مسئولی بیدار نشد. تصورم این است که مسئولان ما به شدت استعداد پدر شدن دارند و آقازادگان و خانم زادگان در ناز و نعمت گذران عمر می‌کنند، پس می‌توانند تجسم کنند کودکی ۱۴ساله که بناست وارد حجله شود، چه تصوری از جسم غریبه ای می تواند داشته باشد و روح این کودکان چه کابوسی را تا ابد به یدک خواهد کشید؟ تجسمش که وقتی از مسئولان نمی‌گیرد؛ جای تاسف دارد که قانون‌گذاران ما پای این نشستند که مانعی ندارد دختر ۹ ساله ای به عقد نکاح نامحرمی که تا دیروز در برنامه های آموزشی کودک، توصیه می‌کردیم از او شکلات هم نگیرد، حال محرم شب‌های او باشد. کودکان مطلقه و کودکان سرپرست خانوار و ده‌ها پرونده‌اي که تکلیف قضات چندان روشن نیست از عوارض نامیمون کودک همسری است. قوا تحت تاثیر نظر بزرگان دست بر زانوی بلاتکلیفی و احتیاط دارند و از تصویب یک قانون سلبی و متناسب با اجتماع فعلی و نیاز روز جامعه اسلامی که کودک همسری را جرم انگاری کند، ناتوانند.

نگاهي به قوانين مربوط

قانون‌گذار دوره سلطنت آریا مهر مخلوع در سال ۵۳ از دنیای توسعه یافته غرب پیشی گرفت‌ و ازدواج زیر ۱۸سالگی برای دختران ايراني و دوشیزگان و ۲۰ سالگی را بر پسران ایرانی، ممنوع كرد؛ حال نزدیک نیم قرن از تصویب آن قانون، گذشته است و قانون‌گذاران بعد از انقلاب این قانون را به دفاع از برخي مباحث و بی اثر و نسخ و دختران ۹ ساله را وارد بر عقد نکاح کردند؛ البته با تلاش‌های بسیاری در همین اواخر قوانین اصلاح شد و امروز نصاب سنی ازدواج کودکان دختر ۱۴ و نوجوانان پسر ۱۵ سالگی است؛ البته در عمل پایین‌تر از این نصاب سنی نیز ازدواج مانع بزرگی ندارد؛ به جز اذن والدین کودکان و انضمام اجازه دادگاه خانواده که خودشان بانی این امر هستند. جای شک نیست که موافقت والدین کودکی که به جبر کودک خود را راهی خانه بخت یا خانه هیولا می‌کنند، موثر از عواملی مشخص است و پدیده پیچیده ای چون ساخت یک دوچرخه خورشیدی یا استقرار یک ماهواره در مدار سیاره نیست. مهم‌ترین عامل کودک همسری به زعم نگارنده فقر مالی خانواده‌هاست اگر چه به جای لفظ عامیانه فقر مالی از الفاظ شیک‌تری که به مذاق دولتمردان خوش آید، می‌توان بهره جست ولی تفاوتی در اصل گرفتاری جامعه ندارد. الفاظی چون معضلات معیشتی و نارسايی‌های اقتصادی و رفاهی شیک‌تر به‌نظر می‌رسند؛ بنابراين از همین الفاظ نیز همان فقر، نداری، تنگدستی و بی چارگی را می توان دوشید.

دیروز، دختران معصوم را عرب جاهل زنده به گور می‌کرد و امروز اگرچه برخی اعراب همچنان در تجاهل هستند اما به دليل تصدق سر حاکمین خود در رفاه به‌سر می برند؛ اعراب جاهل را تقبیح كرديم و رسیدیم به اینجا که ایرانی فاخر از درد نان، کودکش را زنده، به گور حجله می فرستد.

عجب جامعه نامتناسبی برای خودمان رقم زدیم؛ از یک سو جوانان پا به‌سن گذاشته متمدن را باید ترغیب به ازدواج کنیم که آمارها نشان می‌دهد تعداد زیادی از دختران شایسته و در سن ازدواج و از طرفی تعداد قابل توجهی پسر در شرف گذر از سن تعاهل، مجرد هستند و از طرف دیگر باید با جماعتی بجنگیم که کودک همسری را جرم بنگارند و مانع شوند؛ عجب هفت بیجاری در متن جامعه پرورانده ایم. بگذریم، نتيجه اینکه تعصبات خشک و بی رویه که ریشه در فهم غلط ما دارد، باعث شده که جامعه بیش از پیش محتاج اجتهادات نو و متناسب با فضاي امروز باشد. کودک همسری فعلی در جامعه امروزی بسیار مخرب‌تر از آن است که مورد توجه قرار نگیرد؛ چرا که تا عمر طرفین باقی است، جامعه بی توجهی که نکاح و تمکین و حاملگی زود رس را به کودکان تحمیل كرده باید تا عمر این کودکان باقی است، تاوان و تقاص این ندانم کاری را بدهد. تجاوز محارم به کودکان، کودک آزاری، کودکان کار و کودکان قاچاق و برده داری کودکان از جمله معضلات اجتماعی جامعه بشری امروز است؛ بنابراين قانون‌گذاران می‌توانند به همکاری با قشر جرم‌شناسان تن دهند و با تصویب قوانینی این آلام را تا حدی تسکین داده و ممانعت و مانع تراشی کنند. به‌راستی که جامعه ما چقدر نیازمند رفع بسیاری از معضلات خود فرای تشریفات قانون‌گذاری از طریق همین تلاش‌هاست و تلاش پدری در تامین رزق حلال و تلاش مجتهدی در دستیابی به حکم و تلاش معلمی در تعلیم و تربیت کودکان و تلاش پاكباني در تمیزی شهر و تلاش روزنامه نگاری به خطرات بی‌توجهی به معضلی اجتماعی، همگی باید مبین یک جامعه واحد شود و در جهت نیل به ساختن آینده ای زیباتر در قرارداد اجتماعی شهروندان تعریف شود؛ باشد که عمر ما به درک جامعه ای مدنی و عاری از تندروی و آکنده از صلح و عدالت و خردورزی در وطن مادری خود ایران قد دهد.